
در شرایطی که مواضع جرج بوش و کاخسفید در مورد عراق، در سطح داخلی و خارجی، هر روز ضعیفتر میشود، و برای ایالات متحد تا اعلام شکست قطعی عملیات نظامی در خاورمیانه راه چندانی باقی نمانده، سیاست جایگزین در آمریکا، نه در اردوگاه جرج بوش و نه حتی در میان آنها که ممکن است، روزی بجای او بر مسند ریاست جمهوری تکیه زنند، هنوز قطعی نیست. میتوان مطمئن بود که، حداقل گروهی از جمهوریخواهان، طی انتخابات آینده، سعی در حفظ مقام ریاست جمهوری در اردوگاه خود خواهند کرد، ولی برد در این میانه، به چندین دلیل عملاً غیرممکن به نظر میرسد. نخست آنکه «دیکچنی»، معاون جرج بوش، فردی که به صورت سنتی میباید «ادعای» جانشینی وی را داشته باشد، نه در اردوگاه جمهوریخواهان محبوبیتی دارد و نه، به دلیل بیماری قلبی و کبر سن، از نظر سلامت جسمانی میتواند نامزدی خود را جهت احراز این پست مطرح کند. از همه مهمتر، «دیکچنی» از شخصیت سیاسی و اجتماعیای که بتواند موضع او را به عنوان «رئیس جمهور» مورد تأئید قرار دهد، بیبهره است. به احتمال زیاد، اگر جمهوریخواهان قصد باقی ماندن در قدرت را داشته باشند، پیش از پایان یافتن دورة فعلی، سعی در حل مسئلة «چنی» خواهند کرد، تا فرصتی جهت استقرار نامزد ایدهآل خود بجای وی داشته باشند. و این عمل نه تنها در ساختار قانون اساسی آمریکا خالی از اشکال نخواهد بود، که جایگزینی یک فرد «منتخب» با یک فرد «منتصب»، همیشه در چشم آمریکائیها اصولاً عملی ناپسند تلقی شده.
با آنچه در بالا آمد، از اینکه جمهوریخواهان فرد «دیکچنی» را برای دورة دوم ریاست جمهوری جرج بوش حفظ کردند، میباید چنین نتیجه گرفت که گروه عمدهای از آنان به دلیل شناخت از وخامت اوضاع، برنامة اصلیشان را نه حفظ مقام ریاست جمهوری که بازسازی تشکیلات درونی ارزیابی کرده بودند؛ «دیک چنی» که دو بار پیاپی در کنار جرج بوش با آراء عمومی به معاونت ریاست جمهور، و در نتیجه ریاست کنگره «انتخاب» شد، پس از پایان دورة جرج بوش، به قول فرانسویها از «دربچة کوچک»، صحنة سیاست آمریکا را برای همیشه ترک خواهد کرد، و حزب جمهوریخواه را در برابر کوهی از مسائل و معضلات که 8 سال حکومت او و جرج بوش در آمریکا ایجاد کرد، رها خواهد نمود.
در این چارچوب است که، بررسی شانس نامزدهای حزب دمکرات از اهمیت برخوردار خواهد شد. در گروه دمکراتها، خارج از گروه کثیری که میتوانند با تکیه بر تشکیلات سیاسی دمکرات پای در میدان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در سال 2008 بگذارند، در حال حاضر سخن از دو نامزد «معتبر» در میان است، هیلاری کلینتن و باراک اوباما ـ یک زن و یک رنگینپوست!؟ به طور سنتی در نظام مردسالار و نژادپرست ایالات متحد، زن بودن و رنگین پوست بودن، فینفسه یک «نقطه ضعف» است، ولی شاهدیم که اینک جامعة آمریکا در مقابل یک سئوال اساسی قرار گرفته: «آیا میباید به روال گذشته عمل کرد، یا تغییرات جهانی را در بطن کشوری که هنوز، شاید به غلط، "ادعای" رهبری جهان آزاد را از دست نداده، هضم نمود؟» به احتمال بسیار زیاد، اگر در ساختار مسائل سیاسی جهانی، تا اعلام نامزدی ریاست جمهوری از طرف حزب دمکرات، تغییرات چشمگیری پیش نیاید، هیلاری کلینتن شانس زیادی برای به دست آوردن نامزدی رسمی حزب دمکرات در این انتخابات خواهد داشت. ولی، علیرغم این «پیروزی» پیشرس، میباید موضع حزب دمکرات را در قبال مسائل جهانی ـ مقصود بیشتر معضل عراق است ـ مورد بررسی قرار دهیم.
سخنرانی دیروز جرج بوش در برابر اعضای پارلمان ـ سنا و مجلس نمایندگان ـ در مورد شرایط کشور، مطلب جدیدی به همراه نیاورد. تقاضاهای وی در مورد فرصتهای جدید در بحران عراق، امروز دیگر تبدیل به «تکرار مکررات» شده! و جالبتر آنکه، علیرغم تمایل «ظاهری» جرج بوش در نشان دادن «تلاشی» برای درک مواضع مخالفان دولت در مورد مسئلة عراق، مسئلهای که سراسر سخنرانی وی را در پارلمان تحتالشعاع قرار داد، آقای چنی در مصاحبهای که یک روز پیشتر با «سیانان» در اینمورد به عمل آورده بود، هیچگونه نشانی از سازش با اردوگاه مخالف ارائه نداد! موضعگیریهائی چنین سرسختانه، در شرایطی که چند ماه پیش، در انتخاباتی سراسری، مردم آمریکا حمایت خود را از وی و جرج بوش دریغ کردهاند، همانطور که در بالا آمد، فقط نشانگر یک واقعیت میتواند باشد: دیکچنی میتواند پیش از خروج جرج بوش از صحنه، از نظر سیاسی «قربانی» شود!
آنچنان که رسم جهان سیاست است، زمانی که گروه حاکم حمایت و پشتیبانی لازم جهت پیشبرد سیاستهای خود را از دست میدهد، گروه و یا گروههای مخالف ـ در این مورد بخصوص، حزب دمکرات ـ تمامی «جوابهای لازم» جهت پاسخگوئی به مشکلات مملکت را در جیب خود حاضر و مهیا دارد! نباید فراموش کنیم که «عوامفریبی» متأسفانه قسمتی از زندگی سیاستمداران شده. ولی تا آنجا که مواضع روشن و صریح حزب دمکرات نشان میدهد، مخالفت آنان با موضعگیریهای جرج بوش در عراق و حتی بحرانهای بزرگی که از آسیای مرکزی تا شمال آفریقا را شامل خواهد شد، حداقل تا به حال، توام با ارائة راه حل و پیشنهاد نبوده. تکرار جملة معروف: «میباید از عراق خارج شد!» مسلماً جهت فراهم آوردن شرایط خروج از عراق کفایت نخواهد کرد، و در خیمهوخرگاه حزب دمکرات، سیاستمداران کار کشته بخوبی میدانند که پای گذاشتن به میدان جنگی در چنین ابعاد، خصوصاً در منطقهای حساس چون خاورمیانه، نمیتواند با رفتن به خانة «خالهخانم» مقایسه شود: «هر وقت خواستیم میرویم و هر وقت خواستیم میآئیم!» آمریکا زمانی که شرایط جهانی را به صورتی فراهم آورد که بتواند پای در عراق بگذارد، بخوبی میدانست که پای بیرون گذاشتن نیز به همان اندازه نیازمند شرایط هماهنگ در سیاست جهانی خواهد شد. و امروز، حزب دمکرات آمریکا شرایط جهانی را به تنهائی رقم نمیزند، و اگر واقعاً «ضد جنگ» است میباید در این راه از خود تلاشی نشان دهد.
جنگها، با وجود آنکه از ابعادی بینهایت متعدد میتوانند برخوردار شوند، بعد اصلیشان همان «واقعیت اقتصادی» آنها است: سازماندهی «اقتصاد جنگ»! بررسی چنین اقتصادی، در بطن جهان چند قطبی امروز، نیازمند بحثی بیش از یک وبلاگ است، ولی میباید متذکر شویم که برخلاف آنچه دمکراتها مینمایانند، این تشکیلات سیاسی، طی تاریخ معاصر آمریکا، هیچ نوع «صلحطلبی» از خود نشان نداده. در واقع، جنگهای کره و ویتنام را دمکراتها به راه انداختند؛ آیزنهاور و نیکسون، هر دو از حزب جمهوریخواه، صرفاً با «شعار» پایان دادن به این دو جنگ خانمانسوز توانستند آراء عمومی مردم را کسب کرده، پای به کاخسفید بگذارند! «صلحطلب» شدن حزب دمکرات در این مرحله از موجودیت سیاسیاش، فقط به این دلیل است که بخوبی میداند جرج بوش، در شرایط فعلی، علیرغم تحمل شداید، تلفات و افتضاح سیاسی، قادر نیست پای از عراق بیرون بگذارد! و حزب دمکرات، بجای تلاش جهت فراهم آوردن امکان خروج آمریکا از عراق، صرفاً سعی در ایجاد بحران در اطراف مسئلة جرج بوش دارد، و تا میتواند برای او در افکار عمومی جهانیان، خصوصاً نزد آمریکائیها، «دردسر» و «سرشکستگی» فراهم میآورد. ولی همانطور که در مورد کشور خودمان نیز شاهدیم، این نوع سیاستبازیها صرفاً اتلاف وقت خواهد بود. آمریکا از نظر نظامی و در نتیجه سیاسی، اگر امروز در عراق شکست خورده، فردا نیز شکست خورده باقی خواهد ماند، و اگر «چنی»، معاون رئیس جمهور ایالات متحد، بدون در نظر گرفتن ابعاد وسیع جنایاتی که امروز بر ملت عراق تحمیل میشود، کشته شدن صدام حسین و دو پسرش را در مصاحبه با سیانان، یک «موفقیت» بزرگ در ابعاد چنین لشکرکشیای به شمار میآورد، دوران چنین «ترهاتی» به سرعت سپری خواهد شد. هیئت حاکمة آمریکا درخواهد یافت که، آنچه تعیینکننده است، نه افکار عمومی متزلزل و متوهم مشتی شهروند سادهلوح آمریکائی، که نیازهای ساختارهای اقتصادی، نظامی و سیاسی نزد قدرتهای بزرگ جهانی خواهد بود. در اینجاست که حزب دمکرات، علیرغم «دلقکبازیهای» بیمعنائی که در چارچوب «ضدیت» فرضی با این جنگ در ملاء عام به نمایش گذاشته، حتی اگر صحنة مدیریت این بحران را روزی به دست گیرد، خود ناچار به قبول شکست سیاسی و نظامی آمریکا در عراق خواهد بود! این «شکست» به احتمال زیاد، در آنزمان به حساب دمکراتها نوشته میشود! در واقع، اگر همیشه جمهوریخواهان تقاص جنگطلبی دمکراتها را در سطح جهانی دادهاند، اینبار شاید شانسی برای «تلافی» داشته باشند.