۳/۲۱/۱۳۹۰

کشتی و کازرون!



قرار گرفتن یکی از مهم‌ترین شرکت‌های کشتیرانی انگلستان در مرز ورشکستگی کامل،   که به ادعای خبرگزاری‌ها بازتابی است از تحمیل تحریم اقتصادی سازمان ملل بر ملت ایران،   همزمان پرده از چند مسئله برداشت.   نخست اینکه،  ارتباطات حکومت اسلامی با سرمایه‌سالاری غرب به مراتب بیش از آن است که جمکرانی‌ها بتوانند با ریش‌وپشم و سجاده و چادرسیاه پنهان‌اش دارند.  خلاصه،  اینکه ارتباطات جمکران با شرکت‌های غرب به چه مواردی «محدود» می‌ماند،  در شرایطی که دولت‌های پیاپی در تهران،   آمریکا را «شیطان بزرگ» و انگلستان را از «اذناب» آن می‌خوانند،   اهمیتی ندارد.   این ارتباطات از دیرباز وجود داشته،  و موجودیت حکومت اسلامی منوط به حضور و تقویت همین ارتباطات است.   بارها گفته‌ایم باز هم می‌گوئیم،  ‌ بدون حمایت غرب،  خصوصاً سرمایه‌داری‌های واشنگتن و لندن،   و بدون پشتیبانی لوژیستیک سازمان ناتو،   اصولاً روز 22 بهمن 57،  حکومت اسلامی نمی‌توانست بر ملت ایران تحمیل شود.   دود این غائلة «دین‌فروشی» و «انسان‌ستیزی» از کندة آمریکا و متحدان‌اش برمی‌خیزد. 

اما ورشکستگی شرکت کذا مطلب دیگری را نیز علنی کرد؛   تحریم‌ها به هیچ عنوان ارتباطی با تسلیحات و ارتباطات «نظامی ـ هسته‌ای»‌ با حکومت جمکران ندارد.   چرا که این نوع محموله‌ها نه از طریق شرکت‌های عادی که از راه‌های ویژه به دست جمکرانی‌ها رسیده و خواهد رسید.   بله،  این را نیز همان روزها که سازمان به اصطلاح «ملل» تحریم‌ها را مورد تأئید قرار داد گفتیم که این سازمان رسوا در عمل محاصرة اقتصادی ملت ایران را مورد تأئید قرار داده،   نه محاصرة نظامیان در حکومت اسلامی را.    مگر ارسال جنگ‌افزار به کشور ایران در چه حدی صورت می‌گیرد که توقف فرضی آن بتواند یک شرکت کشتی‌رانی انگلستان را ورشکست کند؟   در واقع صادرات غیرنظامی به ایران متوقف شده،   صادراتی که مربوط به مصارف خانگی،  شخصی و صنایع عادی می‌شود. 

اگر بخواهیم تصویری کلی‌تر از شرایط ارائه دهیم،  می‌باید بگوئیم که دولت‌های غرب و طرف‌های غیرغربی با کشاندن حاکمیت دست‌نشاندة آخوندی به نقطة مورد نظر،   در عمل هر یک سعی دارد درآمدهای مالی و اقتصادی‌اش را از قبل سرکوب و تاراج ملت ایران «بهینه» کند. ‌   دعوا بر سر «بمب» نیز بهانه‌ای است جهت دستیابی به همین نقطة مطلوب!    نقطه‌ای که پس از فروپاشی شرایط «جنگ‌سرد» در مرزهای روسیه،   خصوصاً در پی  شکل‌گیری حکومت جدید فدراسیون روسیه که نوعی الیگارشی «نظامی ـ امنیتی» است به اوج خود رسیده.   جالب اینکه،  پاسخ غرب به تهدید منافع مالی‌اش سر هم کردن بساط «اصلاح‌طلبی» بود؛   مشتی عمال دست‌نشانده‌اش را تحت عنوان «آزادیخواه» به میدان فرستاد تا از درون حکومت اسلامی به خیال خود سدی در برابر گسترش نفوذ روسیه ساخته باشد.   دولت‌های غرب که در خواب و خیال‌شان «خواب پشم»‌ ما ملت را خیلی خوب در کف داشتند،   فراموش کرده بودند که اعمال سیاست‌ در تقابل با مواضع‌ یک قدرت جهانی،   خصوصاً در مرزهای جغرافیائی این قدرت،  دیگر نمی‌تواند در چارچوب «توافقات» دوران «جنگ‌سرد» انجام شود. 

این همان واقعیتی است که امروز در برابر غرب قد علم کرده.  پایتخت‌های غرب نه می‌خواهند از دکان پرمنفعت «اسلام‌فروشی» دست بشویند،   نه می‌توانند بار دیگر این «ریش‌پهن‌ها» را به بهانه‌های خلق‌الساعه به ملت ایران بفروشند،   و نه از منظر دیپلماتیک این امکان وجود دارد که روسیه را به «خرابکاری» در امر اصلاحات «متهم» کنند!   از این مجمل بخوانیم حدیث مفصل!   نتیجه این شده که «رادیوفردا»،  مورخ 21 خردادماه 1390،   از قول مدیر شرکت روبه‌ورشکستگی که نمایندگی کشتیرانی حکومت اسلامی را در اختیار دارد و بر مزار مشتری خوب خود اشک ماتم می‌ریزد،  چنین می‌نویسد:

«حال که یک مشتری بزرگ را از دست داده‌ایم،  جایگزین کردن آن با یک مشتری بزرگ دیگر،  در کوتاه‌مدت کار بسیار دشواری خواهد بود.»

مسلم است!  مگر بازار صدساله را می‌توان یک‌شبه به دست آورد؟  ولی آنچه در خبرهای «رادیوفردا» نخواهیم خواند این است که «ورشکستگی» شرکت کشتیرانی کذا در عمل به معنای افتادن نان یک یا چند شرکت دیگر در روغن حکومت اسلامی است.  شرکت‌هائی که یا با سرمایة مشترک «روسیه ـ آمریکا» تأسیس شده،‌  و یا سرنوشت‌شان به دست محافل دیگری افتاده،  و نام‌شان را فقط زمانی از بلندگوی رادیوفردا خواهیم شنید که همچون شرکت «جانسون استیونس» نان‌شان آجر شده و تشت رسوائی‌شان از بام‌ بیفتد.   مسلم بدانیم اینگونه اخبار از داخل ایران نیز به دست‌مان نخواهد رسید.  از روز نخست،  برای عملی کردن همین «لاپوشانی‌ها» اعمال دیکتاتوری،  سانسور مطبوعات و سرکوب ملت ایران توسط ملاها و قمه‌کش‌های‌شان تحت عنوان «حکومت مقدس» بر ملت ایران تحمیل شده. 

در شرایطی که فهرست شرکت‌های غربی مرتبط با تجارت خارجی حکومت اسلامی از کشور اسرائیل و جزایر اشغال شدة مالت و قبرس گرفته تا آلمان و آمریکا هر روز مفصل‌تر و طویل‌تر می‌شود‌،    طنین عربدة «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» که در تظاهرات «فرمایشی» از حلقوم عملة فاشیسم در ایران به گوش می‌رسد تماشائی‌تر از دیگر صحنه‌هاست.  در همین راستا،  نوکران آمریکا جهت تأمین منافع طرف‌های غربی در تهران دست به عملیات ایذائی زده و با دستگیری مشتی افراد «ناشناس» که حجت‌الاسلام مصلحی آنان را «جاسوسان» آمریکا معرفی می‌کند،  به درگیری‌های «مسکو ـ واشنگتن» بر سر اموال ملت ایران و ملاخور کردن «سهم انگلستان» مرحلة جدیدی افزوده‌اند. 

شاهد بودیم که علی خامنه‌ای،  مقام معظم رهبری جمکران،  با استعفای مصلحی از وزارت اطلاعات به شدت مخالفت کردند.   ایشان پس از آنکه آستین‌ها را بالا زده و پای به میدان سیاست روز گذاشتند،   هم احمدی‌نژاد را سنگ روی یخ نمودند و هم ثابت کردند که حرف آخر در حکومت اسلامی از مبال «بیت رهبری» به گوش «امت» خواهد رسید.   ولی این دعوا از روز نخست از انواع تقلبی و ساختگی بود.   دلیل هم اینکه لات‌هائی که تحت عنوان «جنبش سبز»‌ طی 2 سال گذشته فضای جامعه را با «مبهمات‌» و پوچ‌گوئی‌های‌شان آلوده‌اند،   و یکی از مهم‌ترین شعارهای «خررنگ‌کن‌شان» ظاهراً «اجرای تمام و کمال قانون اساسی» بوده،‌   هیچکدام به عمل غیرقانونی خامنه‌ای اعتراضی ننمودند.   بله،  امروز پس از ورشکستگی شرکت انگلیسی،  بهتر می‌توان به دلائل «ابقای»‌ مصلحی پی برد؛  تو گوئی وقت آنچنان تنگ است که می‌باید هرچه زودتر نانی به تنور ارباب چسباند.   از اینرو مصلحی برای گرم کردن دکان «سبزها»،  درست سر موعد مقرر دست به «جاسوس‌گیری» زده!   «رادیوفردا»،  مورخ 21 خردادماه 1390 «خبر» عملیات خررنگ کن مصلحی را اینچنین بازتاب می‌دهد:

«حيدر مصلحی،  وزير اطلاعات جمهوری اسلامی،  روز جمعه از بازداشت جاسوس‌های آمريکا در بدنة مديريتی اين کشور خبر داده و گفته است،  اوج نفوذ انگليسی‌ها در ايران در دوران دوم خرداد بوده است.»

اگر کسی ارتباط «اظهارات» مصلحی را با ورشکستگی شرکت انگلیسی نبیند،  مسلماً «چشماش کوره!»   در جفنگیات مصلحی،  جالب‌ترین قسمت همان تعلق این 30 جاسوس انگلستان به «بدنة مدیریتی» کشور می‌باید تلقی شود.   البته مصلحی در اظهارات خود به شدت انگلستان را «نواخته» و سعی کرده «دوم خردادی‌ها» را تا حد امکان به انگلیس بچسباند.  ولی اگر وزیر اطلاعات جمکران حضور یک شبکة گستردة انگلیس در حکومت اسلامی را به «دوم خردادی‌ها» مربوط کرده،   همزمان سعی دارد علی خامنه‌ای را که طی سه دهة گذشته عملاً در رأس این حکومت قرار داشته «آلودة» انگلستان نکند.   خلاصه مصلحی که گویا در مسجدی در شهرری «وق‌وق» می زده،   با زبان بی‌زبانی می‌خواهد به ما حالی کند،‌  «فقط دوم خردادی‌ها افتخار  نوکری داشته‌اند؛  حضرت خامنه‌ای نوکر انگلیس نیستند»،  چرا که ایشان حامی دولت نهم بوده و هستند:   

«خيلی‌ها گفتند اين تدبير ما بود اما من تأکيد می‌کنم که اين تدبير و مديريت ولی فقيه بود که دولت نهم شکل گرفت.»

فراموش نکنیم که «دولت نهم» همان تشکیلاتی است که عین دائی‌جان ناپلئون در جنگ کازرون،  ظاهراً «انگلیس‌ها» را تارومار کرده!    باید از این ساواکی دستاربند بپرسیم،   اگر با «تدبیر» ولی‌فقیه دولت نهم شکل گرفت،   چرا «ولی‌فقیه» ‌و دولت مثل سگ‌ هار به پاچة یکدیگر پریده‌اند؟   در ثانی،   مگر همین دولت «ضدانگلیسی» جنابعالی را از پست وزارت اطلاعات برکنار نکرد؛  سرکار از جمله «انگلیسی‌ها» نبودید؟

ادامة بحث در اینمورد را می‌باید در ابعادی دیگر دنبال کنیم.  حکومت اسلامی به تمامی معنا به آخر خط موجودیت‌اش رسیده.   وزارت اطلاعات با عنوان کردن اینکه گروه‌هائی در «بدنة مدیریتی» کشور وابسته به انگلستان بوده‌اند و قصد داشتند در مسائل کشور اخلال نمایند،  نه برای رژیم کسب مشروعیت می‌کند و نه برای وزارت اطلاعات.   این چه نوع وزارت اطلاعات است که در رابطه با یک وبلاگ هفتاد نفر را دستگیر می‌کند،   ‌ولی در «بدنة مدیریتی» کشور یک شبکة «خرابکار» و وابسته به انگلستان را سال‌ها و سال‌ها «نمی‌بیند»؟   چنین «وزارت اطلاعاتی» یا کور است،   یا خودش به انگلستان وابستگی دارد. 

در عمل،  فقط جهت گرم کردن تنور «جنبش سبز» بود که علی خامنه‌ای پا در میانة دعوای احمدی‌نژاد و مصلحی گذاشت؛   سکوت عوامل «سبز» در این دعوا بهترین دلیل بر ادعای ماست.   امروز هم در دنبالة همین جریان‌سازی‌هاست که وزارت اطلاعات در «بدنة مدیریتی» کشور شبکة انگلیسی کشف می‌کند!   منابع تغذیة حکومت اسلامی،  همانطور که ورشکستگی شرکت کشتی‌رانی انگلیسی به صراحت نشان ‌داده،‌   به سرعت محدود و محدودتر می‌شود و این حکومت که از ریشه وابسته به سیاست‌های استعماری است جهت توجیه موجودیت خود اینبار دست از مبارزه با آمریکا برداشته،  یقة انگلستان را گرفته.   ولی این سئوال مطرح می‌شود که بر این زورق شکسته،  با بادبان فرسودة مبارزه با آمریکا و انگلیس تا کجا می‌توان به دریانوردی نشست.            

البته دستگیری اعضای یک شبکة گسترده از عوامل انگلستان در «بدنة مدیریتی» کشور می‌تواند صحت داشته باشد،   و می‌تواند صرفاً یک دروغ تبلیغاتی و هیاهوی رسانه‌ای باشد.  ولی عمل وزارت اطلاعات در انعکاس این «خبر» می‌باید اعلام خطر به عوامل همین «شبکه» تلقی گردد.   به این ترتیب،   مصلحی همزمان دو پیام را به مخاطب ارسال می‌کند.  نخست اینکه اگر 22 خرداد نجنبید، ‌ اهرم‌ها بکلی از دست‌مان به در می‌رود و همه‌تان «بی‌پدر» خواهید شد.   پیام دوم نیز روشن است.  وزیر اطلاعات «محبوب» مقام معظم،  با سخنرانی  خود در واقع مراتب چاکری و دست‌بوسی علی‌ خامنه‌ای را به محضر «سیاست‌های» جدید «مخابره» کرده!  ولی شمشیر این نوع سخنرانی‌ها همیشه دو لبه دارد؛   چرا که هم آب در لانة «دولتی‌ها» و به قول خودشان «بدنة مدیریتی» خواهد انداخت و چه بسا که پشت حاکمیت را خالی ‌کند،‌  و هم راه مقام معظم را جهت سیاست‌بازی‌های آینده سد خواهد کرد.    

اما تلاش‌های مصلحی در زمینة به ارزش گذاشتن میعاد 22 خرداد،   آنقدرها تأثیر نخواهد داشت.   نخست اینکه،   اگر ملت ایران دو سال پیش،‌  در اعتراض به آنچه «نتایج» انتخابات خوانده شد به خیابان‌ها آمد،‌   کاری با این به اصطلاح «انتخابات» نداشت.   مسئلة اصلی بیشتر تلاشی عمومی و خیزشی فراگیر جهت رهائی از سلطة توحش حکومت اسلامی بود؛ ملت ایران با شعار «مرگ بر حکومت اسلامی» به خیابان آمده بود.   مشکل می‌توان پیش‌بینی کرد که روز 22 خردادماه آینده ملت ایران جهت بزرگداشت «تقلب‌های انتخاباتی» و جانب‌داری از احمدی‌نژاد و یا موسوی به خیابان‌ها بیاید.  

به استنباط ما آقای مصلحی این امر را بهتر از هر کس دیگری می‌داند؛ ‌  جاسوسان و خبرچینان ایشان گزارش‌ها را قبلاً داده‌اند!   در نتیجه مصلحی با فراافکنی و سخنرانی‌های کودکانه سعی دارد نبود هر گونه تحرک خیابانی را در این «میعاد» به اعتبار و قدرت فرضی وزارت اطلاعات «سنجاق» کند؛  به قولی روغن چراغ ریخته را نذر مسجد کرده‌!  

اگر وزارت اطلاعات قصد دارد چنین بنمایاند که «سکوت» مرگبار روزهای آینده در شهرهای بزرگ فقط به دلیل «دلیری» مقام معظم،   کارآئی وزارت اطلاعات و هشیاری «سربازان گمنام امام زمان» صورت گرفته،   لاف در غربت می‌زند.  کسی برای «بساط» جنبش سبز و الله‌اکبر گفتن به خیابان‌ها نخواهد آمد،   چرا که موسوی،  کروبی و دیگر «سبزها» اعتباری ندارند؛   آتشی که زیر خاکستر خوابیده اینبار نه برای حمایت از اینان که فقط به قصد گذاشتن نقطة پایان بر موجودیت حکومت آخوندها شعله‌ور خواهد شد.   و در چنین میعادی مشکل می‌توان از «خرد» فرضی مقام معظم و کارآئی شبکة انگلیسی‌های «بدنة مدیریتی» کمک گرفت.   

برخلاف توهمات وزارت اطلاعات،   در مقطع «رد تمامیت حکومت اسلامی» است که کارت‌ها بازی خواهد شد،   نه در شرایطی که امثال مصلحی تمامی عملة استعمار را همچون «چارپایانی» که برای داغ زدن بر کپل‌های‌‌شان به صف کرده‌اند،   به خیابان‌ها می‌فرستند تا زمینة مناسب جهت مذاکرات اربابان‌ در فرنگ با قدرت‌های «غیرخودی» فراهم آید.    خدمت وزارت اطلاعات بگوئیم،   دورة این نوع «انقلاب‌های» رنگارنگ و نمایشی دیگر به سر رسیده؛   نه انقلابی در کار خواهد بود،   و نه کشت‌وکشتار و آتش‌سوزی و براندازی.    خلاصه،‌  حکومت اسلامی و ابواب‌جمعی‌اش می‌باید شرشان را برای همیشه از سر ملت ایران کم کنند. 
   
 












...



Share



۳/۱۹/۱۳۹۰

جن ارجمند!





میعاد انتخاباتی آینده برای حکومت اسلامی دردسر بزرگی است.   ‌مشکل «عدم حضور مردم» در این مراسم،‌  یعنی از دست رفتن «مشروعیت خیابانی» حکومت جمکران برای عمال حکومت مذکور،  رفته رفته به کابوسی هولناک تبدیل می‌شود.   بدیهی است در این هیاهوی «کسب مشروعیت» که از جانب حکومت و عوامل بی‌نشان و نشان‌دارش به راه افتاده،  ارزش  «انتخابات» در چنین رژیمی، ‌ چه از منظر سیاسی و چه اجتماعی آنقدرها مورد توجه و مداقة نظر قرار نگیرد.   شاهدیم که بوق‌های استعماری در تفسیر «شبه فراگیر» و در واقع  «بی‌دروپیکر» خود،   فلسفة وجودی «انتخابات» در یک رژیم سیاسی را فی‌نفسه مثبت معرفی می‌کنند.   و به همین دلیل از لحظه‌ای که حکومت اسلامی با تمامی تمایلات «پوپولیست» و سرکوبگرش سر از کاسة کودتای 22 بهمن 57 به در آورد،  اینان جهت سرپوش گذاشتن بر نامردمی‌ها،   پدیدة گنگ و مبهمی به نام «انتخابات اسلامی» را علم کرده،   و طرفداران دمکراسی سیاسی را در برابر مشکل بغرنجی قرار دادند.   به طوریکه،  گروه کثیری از آنان به صف طرفداران «انتخابات» پیوستند،   به این امید واهی که در مقاطعی خواهند توانست «سر خر‌» را کج کرده به سر منزل مقصود برسند.   چنین توهمی به کابوس تبدیل شد،  کابوسی که نخستین قربانیان‌اش همین متوهمین بودند.

با این وجود،‌  سابقة تاریخی «شبیه‌سازی»،  ‌ یعنی تحریف و پوچ‌سازی روند و ساختارهای دمکراتیک کاملاً شناخته شده بود.    بارها و بارها عنوان کرده‌ایم،   توسل فاشیست‌ها‌ به «انتخابات» به هیچ عنوان به تجربة تاریخی ایران محدود نمی‌شود.   رژیم‌های سرکوبگر آلمان نازی و فاشیست‌های ایتالیا نیز در قرن بیستم از طریق برپائی همین قماش «انتخابات» قدرت سیاسی را به دست گرفتند.   از این گذشته در سراسر جهان شاهدیم که رژیم‌های تمامیت‌خواه و سرکوبگر همه روزه از همین «صندوق‌ها» سر به در ‌آورده و می‌آورند.   گسترش این «معجون» و در هم آمیختن  استبداد بی‌قید و شرط با دمکراسی سیاسی،   به این دلیل در محضر استعمارگران ارجمند «قبول‌عام» یافته که بوق‌های تبلیغاتی اینان با توسل به پوچ‌بافی و یاوه‌پردازی می‌تواند «دمکراسی سیاسی» را تا مرحلة ابتدائی‌ترین و بی‌محتواترین رژیم‌های سرکوبگر تنزل دهد.   

به طور مثال،  کسی نمی‌گوید که حضور و یا عدم‌حضور «مردم» در انتخابات به هیچ عنوان نشانة «سلامت» یک رژیم سیاسی نیست.   چرا که حضور یا عدم حضور در انتخابات اهمیتی ندارد؛   مسئلة اساسی این است که یک رژیم سیاسی اگر به دمکراسی سیاسی التزام دارد،  می‌باید به دولت‌ها و مجلس‌های برآمده از «انتخابات» تفهیم کند که شرط اصلی برقراری دمکراسی،   حفظ موجودیت سیاسی،  فرهنگی،  مالی و اقتصادی مخالفان است!   اگر چنین التزامی در یک رژیم سیاسی وجود نداشته باشد،   دمکراسی هم در کار نخواهد بود؛  در نتیجه،   چه خلق‌الله دم حوزه‌ها صف بکشند و چه غایب باشند،  ‌ «صندوق‌های» رأی‌گیری‌ بیشتر به درد جمع‌آوری فضلة موش می‌خورد تا انعکاس آراء عمومی.   حکومتی که به حضور فراگیر «توده‌های مردم» در حوزه‌های رأی‌گیری نیاز دارد «دمکراسی سیاسی» نیست،   فاشیسم است.   نظامی که با توسل به این ترفندها می‌خواهد برای خود «مشروعیت خیابانی»  بسازد؛  مشروعیتی که جهت بهرهمندی از آن نیازمند افکارعمومی نیست. 

به صراحت می‌توان دید که چگونه با بهره‌گیری از رهنمودهای حضرت «هیتلر سلام‌الله»،  از همان نخستین لحظات،‌   امام خمینی و فرزندان «معنوی‌» و دینی‌‌اش سرنای حکومت اسلامی را برای ما ملت از سر گشادش می‌زدند.   اگر قرار باشد حکومتی تحت عنوان برخورداری از «اکثریت آراء» برای خود حق ایفای نقش «وکیل تسخیری» مادام‌العمر قائل شود،  دیگر چه نیازی به انتخابات است؟  یک «انتخابات» کافی خواهد بود،  دیکتاتوری که انتخابات لازم ندارد.  ولی اگر رژیم اسلامی کاری با افکارعمومی ندارد،   انباشتن توده‌ها در برابر حوزه‌ها به درد کار دیگری می‌خورد:   کسب مشروعیت «مردمی» برای حکومت دست نشاندة استعمار،‌   یا بهتر بگوئیم،  ‌ توجیه سرکوب و تاراج ایرانیان.   

این مضحکه،  یعنی بازی با افکارعمومی که از دوران امام «روشن‌ضمیر» مدروز شد،   در عمل زمینة مناسبی جهت تحمیل پیش‌فرض‌های آخوندیسم بر جامعة ایران فراهم آورد.   در هر میعاد،   تعدادی «صندوق‌شکسته» در برابر توده‌ها گذاشتند و پس از شمارش «آراء»،‌  «برنده» را هم اعلام کردند!   در شرایطی که مخالفان ،  یعنی مخالفان دولت و مجلس «منتخب»،  و به ویژه مخالفان «نظام مقدس» پشت میله‌های زندان بودند!   نام این پدیدة «شترگاوپلنگ» را هم گذاشتند انتخابات در «جمهوری اسلامی!»   ولی این رژیم کاری با دمکراسی ندارد؛   همان «آریامهریسم» است با ریش و سجاده،   چادرسیاه وصندوق‌هائی که مرتباً «پروخالی» می‌‌شود.   
 
جالب اینکه از منظر تئوریک،   اسلام،  به عنوان دین هرگز نمی‌تواند «جمهور» را به رسمیت بشناسد.   مگر محمد،   پیامبر اسلام جهت رد و یا قبول قرآن و «اصول دینی» که ادعا می‌کرد خدا بر او نازل کرده،   در مکه و مدینه رأی‌گیری به راه انداخت که امروز مشتی آخوند مزدور و جنایتکار تحت عنوان پیروی از «مشی پیامبر»،  ‌ هر روز برای ما ملت «انتخابات» به راه می‌اندازند؟   این دین،‌  همچون دیگر ادیان بر پایة «پیش‌فرض‌» تعبد ساخته شد،  نه براساس  آراء عمومی.   از سوی دیگر،   «جمهور» به دلیل وابستگی مطلق به الهامات ملت،   الهاماتی که در هر دوره و زمانه متحول ‌شده و رنگ و روئی نوین به خود می‌گیرد،  ‌ نمی‌تواند در محدوده‌ای «دینی ـ بومی» محبوس شود.   در یک رژیم سیاسی،  محدودیت‌های «دینی ـ بومی» با اصل جمهور تضاد دارد و جمهوری‌ات را هدف می‌گیرد.   علیرغم این واقعیات،  بیش از سه دهه است که موجود ناقص‌الخلقه‌ای به نام «جمهوری» اسلامی توسط دست‌های استعماری همچون‌ اژدهای هفت‌سر،  به جان ملت ایران افتاده.   

امروز شاهدیم که افرادی در درون و ظاهراً در بیرون محدودة حاکمیت،   نگران «مشروعیت» رژیم اسلامی شده‌اند،   همان‌ها که ریسمان امیدشان به همین صندوق‌شکسته‌ها و همان «رأی‌دهندگانی» است که هیچگاه از خود نخواهند پرسید،  به چه دلیل در یک حکومت استبدادی و سرکوبگر می‌باید دم در حوزه‌های رأی‌گیری ساعت‌ها به صف ایستاد؟   ولی دورة اینگونه صحنه‌سازی‌ها نیز دیگر سپری شده؛   حکومت فعلی می‌باید از پوستة پوک «اسلام‌پرستی» و امام‌دوستی پای بیرون گذاشته،   موجودیت جامعة ایران را در تمامیت‌ ابعاد  فرهنگی،  هنجاری،  ادبی،  هنری و سیاسی و مالی‌اش بپذیرد،   در غیر اینصورت خطر فروپاشی برخلاف تصور بعضی‌ها به هیچ عنوان دور نیست.    

در راستای تلاش محافل استعماری جهت توجیه پدیدة «انتخابات» در فاشیسم آدمخوار  اسلامی،  سایت فاشیست‌های «سبز» با فردی به نام «امیرارجمند» مصاحبه‌ای صورت داده که در تاریخ هجدهم خردادماه سالجاری در سایت «رادیوفردا» نیز انعکاس یافته.  آقای امیرارجمند در مصاحبه‌شان می‌فرمایند: 

«به برگزاری انتخابات آزاد و سالم توسط حکومت ایران اعتمادی نیست»

البته ایشان که «مشاور ارشد» نخست‌وزیر محبوب «دوران جنگ»،   یا همان میرحسین موسوی معرفی شده‌اند،   نمی‌فرمایند در چه مقطعی چنین «اعتمادی» به حکومت اسلامی وجود داشته؟   می‌بینیم که عمال حکومتی که فرامین «اسلام انسان‌ساز»،   از قماش حجاب‌،  سنگسار و قصاص و وحشیگری و کودک‌آزاری را زمانشمول و جهانشمول کرده‌اند‌،   در شرایطی که «دمب» مبارکشان در تله می‌افتد همه چیز را شامل مرور زمان می‌کنند.   اینگونه است که جناب  «مشاور ارشد» فراموش می‌کنند کارنامة‌ درخشان «نخست‌وزیر» محبوب دوران جنگ چیزی نبود جز سرسپردگی‌‌اش به رأس هرم استبداد و سرکوب.   از اینرو در سخنان حضرت «مشاور»،   آقای موسوی در جایگاه قدیسان کلیسا می‌نشینند،   به دور از هرگونه خطا!   به ارادة الهی،   میرحسین «قدیس» همین امروز از آسمان هفتم به تهران فرو افتاده‌،   و از آنجا که خیلی «خداترس» است قرار بر این شده که ملت را از استبداد نجات دهد!   این قماش «نجات» هم فقط از طریق برپائی «انتخابات» امکانپذیر می‌شود،  ‌نه هر انتخاباتی؛  انتخاباتی که «سالم» و «منصفانه» باشد و سلامت‌اش هم به تأئید امثال امیرارجمند برسد:

«[...] البته انتخابات آزاد،  منصفانه و سالم.  شاید بتوان گفت انتخابات برای ما هم استراتژی است،  هم تاکتیک.»     
     
حضور مشاور ارشد موسوی جلاد بگوئیم،   اتفاقاً ما هم می‌دانیم که نیاز شما و هم‌پالکی‌های‌تان به «انتخابات» از نیاز به نان شب هم فراتر رفته.   بالاتر هم گفتیم که دلیل  «سرسپردگی» عملة فاشیسم به انتخابات چیست.  گفتیم و نشان دادیم که دلائل انتخابات‌پرستی را کجاها می‌باید جستجو کرد.   ولی اینکه به ادعای امیرارجمند،‌  انتخابات کذا هم «استراتژی» شده و هم «تاکتیک»،‌  بستگی به این دارد که چارچوب حقوقی واژگان فوق در زبان الکن «سبزها» چگونه تعریف می‌شود.   پس جناب ارجمند!‌  بهتر است جفنگ‌گوئی را پایان دهید،  و نخست چارچوب «انتخابات آزاد،  منصفانه و سالم» را در «جفنگیات مبهم» آخوندی و «سبز» تشریح کنید تا همه بدانند در بارة چه پدیده‌ای سخن می‌گوئید؟   انتخابات،  یک پروسة قانونی و حقوقی است؛   استفاده از واژگان غیرحقوقی جهت تفسیر یک روند حقوقی نشانة «نااهلی» سخنگوست.   به عبارت دیگر،‌  جهت توصیف یک روند حقوقی و قانونی نمی‌توان واژگان ملاهای سر منبر را معیار و میزان قرار داد.  

نخست به واژة «آزاد» بپردازیم.  حکومت اسلامی از روز نخست مشخص کرد که غیر از معدود افرادی که مورد تأئید یک هستة مرکزی «ناشناس و مبهم» قرار می‌گیرند،   فرد دیگری حق نامزدی در «انتخابات» نخواهد داشت.   مسلماً آقای موسوی «محبوب» هم خودشان می‌دانند که «نظارت استصوابی» که «سبزها» اینهمه بر سر آن جیغ‌وویغ به راه انداخته‌اند،   از همان روزهای اول بر روند «شبه‌انتخابات» در حکومت اسلامی حاکم بوده،  با یک تفاوت.   به طور مثال،   در دوران امام «روشن‌ضمیر» افرادی از قبیل قاسملو و کریم سنجابی می‌توانستند در انتخابات «نامزد» شوند،   ولی پس از «رأی‌گیری»،   رژیم سیاسی «شترگاوپلنگ» این حق مسلم را برای امام و امت محفوظ نگاه داشته بود که اولی را ضدانقلاب بخواند و آراء آن دیگری را هم دستکاری کند تا هیچکدام به مجلس نروند.   باید اذعان داشت که اینروزها «کار» راحت شده،   از اول نمی‌گذارند کسی نامزد شود تا بعداً دکان‌ انتخابات‌شان بهم نخورد.   حال که چارچوب «آزادی» مطلوب مشاور ارشد موسوی روشن شد،  «آزادی انتخابات» را در یک جمله توضیح می‌دهیم،   باشد که دیگران هم بدانند ایشان واقعاً چه می‌فرمایند.   از قضای روزگار این همان آزادی مورد نظر «امام» اینان است.   ایشان می‌فرمودند:   آزادی برای ما،   به معنای آزادی در سرکوب و تحمیل استبداد بر مخالفان‌.   با در نظر گرفتن پیشینة تاریخی و عملکرد افرادی از قماش امیرارجمند،  این است «آزادی انتخابات» مورد نظر ایشان.

حال بپردازیم به واژة «منصفانه!»   نخست باید پرسید این واژة‌ مبهم در یک روند حقوقی چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟   «انصاف» چیست که می‌خواهید بر «انتخابات» حاکم شود؟  مگر در خیمة علی‌ابن‌ابی‌طالب شیر بز می‌نوشید و به جماع «حلال» با سمیه و جلیله و طلیله مشغول‌اید که باد به غبغب می‌اندازید،   و دم از «انصاف» برای ما ملت می‌زنید؟   در کدام کتاب حقوقی ـ  مقصود کتبی است که به حقوق انسان‌ها اختصاص یافته،   نه آن ورق‌پاره‌ها که بار الاغ می‌کنند؛   ورق‌پاره‌هائی که بیشتر از بندة خدا و جماع‌اش با بز و گوسفند و شتر می‌گوید.   بله،  در کدام کتاب حقوقی سخن از «انصاف» به میان آمده که سرکار انتخابات منصفانه می‌طلب‌اید؟   در یک جامعة بهنجار اگر  قانون‌شکنی صورت گیرد،  قانون شکن را «مجرم» می‌خوانند،  نه «بی‌انصاف».   مسئولیت رسیدگی به جرم هم به دادگاه صالحه سپرده می‌‌شود.   در غیر اینصورت،  یعنی اگر جرمی واقع نشده،   روند کذا «قانونی» به حساب خواهد آمد.   

پس «انتخاب» با خودتان،  شما که مرتباً ملت را به «انتخابات» حواله می‌دهید،   بهتر است اول «انتخاب‌تان» را بکنید تا معلوم شود هدف‌تان  لفاظی و جفنگبافی است یا می‌خواهید مفاهیمی روشن و صریح را به مخاطب ارائه دهید.   و اگر هم چنین نیتی دارید،   به دلیل «عدم شناخت» قادر به انجام چنین کاری نیستید!    باری از بررسی «انتخابات سالم» هم صرفنظر می‌کنیم،  چرا که اگر امتحان کلاس اول ابتدائی را با موفقیت پشت سر گذاشتید،  در کلاس دوم، ‌ حتماً معلم در مورد این عبارت نیز برای‌تان توضیحات کافی خواهد داد.   در همینجا بگوئیم،   شما که با جن و پری و علوم غریبه دست به گریبان هستید،  با انتخابات چکار دارید؟   یادتان رفته در «نقد» دولت احمدی‌نژاد چه گفتید؟   ما فراموش نکرده‌ایم،  و برای خوانندگان گرامی اظهارات «سالم،  آزاد و منصفانة‌» شما را نقل می‌کنیم:

«[...] دروغ گفتند با جن‌گیران و رمالان و راویان خرافه هم‌پیمان شدند،   به نام عدالت و مبارزه با فساد،  اموال عمومی را به یغما بردند[...]»

چشم این «جنبش سبز» واقعاً روشن!   جنابعالی که مشاور «ارشد» میرحسین موسوی هستید و می‌خواهید «انتخابات» سیاسی جهت تعیین سرنوشت ملت ایران به راه اندازید،   همزمان از آنان که با جن‌گیران و رمالان هم‌پیمان شده‌اند تبری می‌جوئید؟!   به این می‌گویند «مشاور خوب»؛   هم «انتخابات» می‌کند،  هم مخالف جن‌گیری است!   خدمت این سیاستمدار «فرهیخته» می‌باید عرض کنیم،   در میدان سیاست ایران دیگر جائی برای این مزخرفات و خرافات باقی نمانده،   طی این سه دهه آنقدر جفنگ به ملت تحویل داده‌اید که حتی خرافاتی‌ترین و خرفت‌ترین موجودات در این مملکت هم در برابر «خرافه» واکسینه شده.   باعث تأسف است که موسوی و دیگر لات‌های «سبز» هنوز این نکتة پیش‌پاافتاده را درنیافته‌اند؛   نمی‌دانیم چرا فارین پالیسی به اینان جایزه نمی‌دهد؟!   باری،  جناب امیرارجمند!   میدان برای شما و امثال شما تنگ و تنگ‌تر می‌شود،   فکر دیگری برای آیندة سیاسی‌تان کنید.  

ولی پیش از وداع با مشاور ارشد به ایشان بگوئیم:   نگاهی به عکس‌شان در سایت‌ها بیاندازند!   شما که از جن و جن‌گیر و علوم‌غریبه «واهمه» دارید،  با آن ریش مسخره و انگشتر عقیق خودتان عین جن شده‌اید.   این انگشتر عقیق چیست که به انگشت انداختی جانم؟   با نگین‌اش سجادة بهشتی و شخص امام زمان را هدف گرفته‌ای‌؟   شکل و شمایل شما بیشتر به اجنه می‌ماند تا هیبت آن مرتاض هندی و جن‌پرستی که گویا در پس پرده «انتخابات‌تان» را طلسم کرده!   اگر آینه در دم و دستگاه‌تان نیست،   برای‌تان بیاوریم. 

ولی جالب‌تر از جن و جن‌گیری،‌   این است که «شورای هماهنگی راه سبز امید» که جناب امیرارجمند گویا سخنگوی اصلی آن به شمار می‌روند،‌   از طرف دیگر شاخک‌های «مخالف‌نما» و «سبزینه‌دار» به رسمیت شناخته نمی‌شود!   بله،   سرکار خانم «خاله‌خرسه»،   «مشاور ارشد» میرحسین موسوی را اصلاً قبول ندارند!    حسن بساط حضرات اینجاست که «محمودی» میرحسین را  ممنوع‌الملاقات کرده تا یک‌هو تشت‌ها از بام نیافتد،   و در این هیهات هر کس بتواند هر آنچه می‌خواهد در «وجنات» این جنایتکار شناخته شده «ببیند»!   خلاصه بگوئیم،  به تقلید از بساط ساواک آریامهر،  نوعی برنامة «امام‌سازی» برای موسوی و کروبی سر هم کرده‌اند، که ساواکی‌های ساکن ینگه‌دنیا نیز بیکار نمانند!  در این راستا،   مهرانگیز کار که بسیار «کار» دارد،    در مطلب «جویده و نجویده‌ای» که به عادت همیشگی در سایت «روزآن‌لاین» قلمی کرده،  به شدت به آقای «مشاور ارشد» و همکاران‌اش حمله‌ور شده!   

البته نوک پیکان زهرآلود «کار»  ـ  با «پیکان کار» اشتباه نشود ـ   «ناشناس» بودن اعضای رهبری این «جنبش» را هدف گرفته.   خانم «کار» به شوخی یا به جدی از ناشناس ماندن کادرهای رهبری این جریان ابراز نارضایتی کرده و می‌نویسند،  اگر ناشناس بمانید و دستگیر نشوید،  «مردم»  برای شما خطر نخواهند کرد:   

«[می‌گویند]  اعضای شورا فعالان سیاسی شناخته شده‌ای هستند که اگر خود را معرفی کنند دستگیر می‌شوند!»

به عبارت دیگر مهرانگیزکار از آخوند مصلحی صریحاً می‌‌خواهد با دستگیری اینان راه را برای آشوب‌های خیابانی هموار کند تا مهرانگیز بتواند به کارش برسد.   خانم کار در ادامه می‌افزایند اگر نمی‌خواهید دستگیر شوید،  چگونه انتظار دارید دیگران به خیابان بیایند و برای شما دستگیر شوند؟   البته این سخنان نغز به قول همان «قدیس مبارز» که بالاتر شرح حال‌اش را دادیم بسیار «منصفانه» می‌نماید،   به شرط اینکه از دهان کسی بیرون آید که «رطب» نخورده باشد؛   از قدیم گفته‌اند رطب خورده منع رطب کی کند!   خانم «کار» پس از لنباندن چندین تن رطب،   به بافتن «رطب و یابس» مشغول شده و این مطلب مضحک را  سر هم کرده‌اند.   مهرانگیز اصولاً اهل «کار» است!   این فرد در زندگی خود هم «خطر» کرده‌،  و هم بسیار «شناخته ‌شده» است!   حداقل اگر بسیاری از ایرانیان با سوابق درخشان این فرد آشنائی ندارند،  ایشان برای صندوقدار سوپرمارکت حوالی محل سکونت‌شان در ینگه دنیا یکی از شخصیت‌های سیاسی جمکران به شمار می‌روند.   باور نمی‌کنید از «کی‌مارت» یا از ملاممد خاتمی و هاله اسفندیاری  بپرسید که سر در آخور کیهان داشته و دارند!           

روز‌نامة کیهان که علاوه بر تأمین مخارج منقل و وافور پاسدار شریعتمداری،  نان اردوگاه اصلاح‌طلبان «در هجرت» را نیز تأمین می‌کند،   در تاریخ  18 خردادماه 1390،  خبر ویژة خود را به بازتاب مطلب کاری خانم «کار» اختصاص داده و با استفاده از «زیر و بم‌های» لطیف مطلب ایشان آیه نازل می‌کند که،  چه نشسته‌اید!   بین دم‌کلفت‌های «جنبش سبز» دعوا و درگیری به راه افتاده:‌ 

«مزروعي و امير ارجمند مايلند ژستي اصلاح طلبانه به خود بگيرند اما هر يك ساز خود را مي‌زنند در حاليکه واحدي به خاطر دست كم گرفته شدن از ابتدا ساز مخالف مي‌زند تا بيشتر ديده شود.» 

اینهم «فشرده‌ای» از تراوشات ذهنی پاسدار «شیردل»،‌  که شیره را خورد و گفت «شیرینی‌اش» کمه!   امیدواریم دست‌های الهی کام این پاسدار استعمار را با شیرة مرغوب،  شیرین کند و  «سردی» خیار از جانش بزداید.    به تمامی «بازیگران» این نمایش مهوع،   از امیرارجمند و کار گرفته تا شریعتمداری و همکاران‌شان در خارج و داخل یادآور شویم بی‌خود «آب در هاون» نکوبید!   عرض خود می‌برید و زحمت ما می‌دارید.   آیندة سیاسی ایران بدون شما و امثال شما رقم خواهد خورد.   جامعة ایران دیگر افرادی از قماش شما را تحمل نخواهد کرد؛  کسانیکه با پا پیش می‌کشند و با دست پس می‌زنند.   شما و دارودسته‌تان از همان روزی که رهبر فرهیخته‌تان،   «ملاممد اردکانی‌» به صراحت گفت،   من یک «تدارکات‌چی» هستم از ریشه سوختید و پی‌کارتان رفتید.   می‌پندارید ملت ایران برای برقراری سیطرة امثال شما بر سرنوشت‌اش به خیابان‌ها خواهد آمد؟   خواب دیده‌اید!   ملت ایران زیر مشت و لگد دوستان و همپالکی‌های شما در خیابان لت و پار شود تا مشتی اوباش به قدرت برسند و عین امام روشن‌ضمیرشان بین «دو و سه» شک کنند؟  و نهایتاً حدیث گوز‌نقلی‌های‌شان را به سیاست کشور تبدیل نمایند؟   بی‌خود به همدردی‌های سازمان سیا و قول‌وقرارهای علی خامنه‌ای و این قواد و آن جنایتکار دل خوش نکنید؛   محافل پوسیده و مافیائی ‌شما در آیندة ایران و ایرانی جائی نخواهد داشت!    














...




Share