۶/۲۳/۱۳۸۶

«رهبرالله»!


نمایش مضحک «سیاسی ـ عقیدتی‌ای» که بلندگوهای حکومت اسلامی، پس از غائلة 22 بهمن به آن عنوان «نماز جمعه» داده‌اند، این هفته نیز چون هفته‌های گذشته با ارسال گروه‌های سازمان یافتة حکومتی در زمین چمن دانشگاه «سابق» تهران، برگزار شد؛ «امامت» این نمازجمعه بر عهدة علی‌خامنه‌ای بود. ایشان در خطبة نخست، و در مملکتی که پس از سه دهه حکومت اراذل حوزه‌، معاش روزمرة ملت عملاً به بن‌بست رسیده، و صدها هزار زن و کودک، پیر و جوان از گرسنگی در رنج‌اند، در باب فضائل فرضی ماه «مبارک» رمضان ترهاتی ابراز کرده‌اند. و این «فرمایشات» از طرف سامانة فروریخته و مفلوک ایرنا ـ خبرگزاری رسمی حکومت اسلامی ـ بازتاب یافته! ایرنا از قول رهبر «فرزانة» حکومت اسلامی می‌گوید:

«اگر از فرصت‌هاي اين ماه با بركت درست استفاده شود ذخيره عظيم و ارزشمندي براي طول عمر انسان به دست خواهد آمد.»


ما که نمی‌دانیم این «جملة» جادوئی، چند بار «تصحیح» شده، و چند ویراستار اسلامی بر آن ساعت‌های دراز عرق جبین و کد یمین فشانده‌اند، ولی ساختار آن در زبان فارسی، از مضحک هم خنده‌دارتر است! خواننده با مرور و تحلیلی زبانشناسانه از اینگونه «بیانات»، به صراحت درمی‌یابد که مقصود نهائی «سخنگو» صرفاً لفاظی «محض» است! در عمل، «فرازهای» بیانات رهبر فرزانه، که خبرگزاری ایرنا اینچنین در «بوق» گذاشته، فاقد هر گونه معنای سیاسی و اجتماعی است؛ قسمت مذهبی آنرا هم بر عهدة صاحب‌نظران می‌گذاریم! مسلم بدانیم، عمله و اکره‌ای که ساواک حکومت اسلامی، از اقصی‌نقاط «مادر شهر تهران» با کامیون و وانت‌بار جمع‌آوری می‌کند، و هر جمعه در زمین چمن و کوچه‌های اطراف، تحت عنوان نمازگزار «رهای‌شان» کرده، اصولاً کاری با این «بیانات» ندارند. در این مراسم ویژة «عبادی‌ ـ سیاسی»، هر که سر در گریبان خود دارد؛ سخنران هم یک بند «وراجی» می‌کند. این «بازی‌های» کلام، طی مبارزات صدر مشروطیت به تدریج جای خود به سخنرانی‌های هدف‌دار و اصولی داده بود، ولی با «ظهور» میرپنج باز جای پای آنرا در «ادبیات» دینی و اجتماعی ایران می‌یابیم. این لفاظی‌های کورکورانه، که شنونده را بی‌اختیار به یاد «ادبیات» دربار ترکان آسیای مرکزی و مغولان در ایران زمین می‌اندازد، به حق یادگار منحوسی است از اسلام «میرپنجی». اسلامی که مبلغ «تعبد» در برابر عامل دین شده بود، و سال‌های دراز از طریق نوعی تداعی «روان‌‌پریشانه»، دو عامل «اسلام» و «دربار» را در بطن این «تعبد» احمقانه به یکدیگر وصل کرده بود؛ به عبارت بهتر، برای ما ملت سال‌ها «شاه‌بازی» به ارمغان آورد. ولی جالب‌تر از همه اینکه، علی خامنه‌ای با گفتار پریشانش، خود بهترین یادگار «میرپنج» در کسوت آخوند است، و نمی‌داند!

بله، ملت ایران برای «مستفیض» شدن از چنین «ترهاتی»، راه دراز و بسیار پرپیچ و خمی پیموده، و امیدواریم که، دیگران هم به برکت انفاس ایشان مستفیض گردند. ولی شاید لازم باشد که آن سوی سکة «مستفیض‌ شدن» را هم باز گوئیم، و از احوالات مولوی بزرگوار بگوئیم که، «قصة یونس دراز است و عریض، وقت خاکست و حدیث مستفیض». خلاصه بگوئیم، تاریخ یک کشور و یک ملت را نمی‌توان به چند «حکومت‌چی»، که خود «آبدارچی‌های» محافل غربی‌اند، محدود کرد.

حکومتی که با عملکردهای ضدبشری خود، امروز نه در میان «معتقدان» به اسلام جائی دارد، و نه به تبع‌اولی می‌تواند در میان «لائیک‌ها» از تریبونی برخوردار شود، الحق که مستعمعین‌اش می‌باید «اوباش» نمازگزار چمن دانشگاه باشند. در شرایط غیرانسانی‌ای که این حکومت زهدفروش بر طبقات محروم این کشور تحمیل کرده، بر همان کارگران و زحمتکشانی که گویا «مستضعفین» سابق همین حکومت اسلامی بودند، «رهبرالله» می‌باید هم که از «برکات» روزه‌داری «اجباری» سخن بگوید! «برکات» روزه‌داری اجباری مردم بی‌پناه، کودکان، کارگران و کشاورزانی که با سخت‌ترین تلاش‌ها نان روزانه کسب می‌کنند، دیگر از آن پوچ‌گوئی‌هاست. گرسنگی و تشنگی اجباری مردم را در شهرهای دودگرفتة حکومت اسلامی، «برکات» خواندن، خیلی پرروئی می‌خواهد! گفتیم که جایگاه واقعی این حکومت آغوش همان «اوباش» خیابانی است، و بارها گفته‌ایم که این حکومت یک فاشیسم و یک پوپولیسم کور بیش نیست؛ اصولاً با اسلام و ایران هم کاری ندارد! ایران و اسلام، عصاهائی‌اند‌ در دست کوردلانی‌ که دیروز و امروز با تأئید محافل سرمایه‌سالاری جهانی، حاکمان ملت بخت برگشتة ایران‌ شده‌اند.

ولی آنچه امروز در برابرمان وجود دارد، از آسمان نیامده! همانطور که گفتیم، آخوند جماعت، با تکیه بر عصائی به قدرت دست یافت، که حکومت میر‌پنج‌ها، طی پنجاه و چند سال، جهت صعود و دستیابی به قدرت در اختیارش گذاشت، و طی همین دوره، پهلوی‌ها چه جنایات که در حق روشنفکری سیاسی و اجتماعی این کشور نکردند. آیا این واقعیت که، امروز سخنران نمازجمعة «نمایشی» تهران، همچون دستفروشان لاله‌زارنوی سابق برای آب کردن جنس بنجلی به نام «اسلام» انقلابی‌ به «فریاد» و «لفاظی» روی آورده، می‌باید ما ایرانیان را منقلب و از خودبی‌خود کند؟ آیا می‌باید ریشه‌های این جامعة کهن را به زیر سئوال بریم و نگران باشیم و از خود ناامید شویم؟

«رهبرالله»، سخنران نمازجمعة این هفته، در خطبة «سیاسی» گریزی هم به مبارزات ضدامپریالیستی حوزة علمیة قم می‌زند، و بر اساس صورت‌بندی مضحکی که اینک تبدیل به «عارضه‌ای تشکیلاتی و دولتی» شده، و گویا «بولتن‌نویسان» نیز آنرا «سازمانی» کرده‌اند، ادعا دارد که، «آمریکا در عراق شکست خورده، در نتیجه می‌خواهد ما را مسبب این شکست معرفی کند!» این سخنان کلیشه‌ای نیز از قماش همان «ترهاتی» است که فقط در دکة دستفروش‌های لاله‌زارنوی سابق می‌توان پیدا کرد. معلوم نیست این چه نوع حکومت ضدامپریالیستی است که از تقابل با همین امپریالیسم اینهمه وحشت دارد! اگر آمریکا در عراق شکست خورده، چرا حکومت اسلامی بجای ابراز خوشحالی اینهمه از عاقبت کار و درگیری‌های احتمالی با همین آمریکای شکست خورده، می‌ترسد؟ و چرا اینهمه «ننه من غریبم» به راه می‌اندازد؟ مگر صحنة سیاست جهانی نیز بازی‌ با سازمان مجاهدین خلق است که «مظلوم‌نمائی» به راه انداخته‌اید؟ آیا این حرف گزافه است که حکومت اسلامی، اگر همانطور که بلندگوهای این حاکمیت استیجاری ادعا دارند، «مستقل» است، نمی‌تواند نسبت به تحولات نظامی و سیاسی در مرزهای‌اش «بی‌تفاوت» باشد؟ کدام کشور «مستقلی» می‌تواند اجازه دهد که در مرزهای‌اش چندین و چند لشکر بیگانه پیاده شوند و هیچ عکس‌العملی از خود نشان ندهد؟ کدام کشور، جز یک حکومت وابسته؟ کدام حکومت می‌تواند 28 سال عربدة مبارزه با امپریالیسم سر دهد، و در بزنگاه‌های نظامی، پیوسته نقش برة مطیع و سر به فرمان آمریکا را بازی کند؟ جواب به این سئوالات همگی در ابهام قرار می‌گیرد، در «ابهامی» که ویژة عملکردهای یک نظام فاشیستی است.

ولی «رهبرالله» بداند که ما ملت می‌دانیم! و به قول هدایت، امروز «چس‌ناله» مشکلات‌شان را حل نخواهد کرد! آمریکا اینبار واقعاً شکست خورده، و این شکست دیگر از انواع 22 بهمنی نیست که نمایشی باشد و پدرطالقانی‌تان خطبة «ضدامپریالیستی» هم برای‌مان بخواند! اینبار ارباب‌تان شکست خورده، و نه با حرامزادگی و «ننه من غریبم» می‌توانید از این بن‌بست بیرون بیائید، نه از طریق «انتخاباتی» که «جوجه خبرگان» به راه می‌اندازند و دست هاشمی آدمکش را گرفته، از صندوق بیرون می‌کشند، کارتان رو به راه خواهد شد. عقب‌نشینی سازمان‌های اطلاعاتی و جاسوسی غرب که همگام با پیشروی روسیه، هند و چین در کل منطقه همزمان شده، قدم به قدم حکومت اسلامی را نیز به عقب خواهد برد. این یک دیگر، شوخی مهوع‌ ماه رمضان و «برکات» ماه مبارک‌تان نیست.



۶/۲۱/۱۳۸۶

جاخالی سیاسی!


پس از دستیابی هاشمی رفسنجانی به مقام ریاست خبرگان رهبری، بسیاری از کسانی که طی سال‌های گذشته در کشور ایران، هم روابطی نزدیک با حاکمیت اسلامی داشتند، و هم تمامی تلاش خود را مبذول می‌کردند تا روابط حسنه‌شان در میدان مراودات سیاسی علنی نشود، به صراحت سخن از آغاز دورة جدیدی در روابط مراکز تصمیم‌گیری در بطن حاکمیت اسلامی به میان آوردند. این گروه که طی انتخابات اخیر از طرفداران بی‌قید و شرط هاشمی رفسنجانی بودند، و معمولاً در زمرة «شکست‌خوردگان» انتخابات اخیر ریاست «دولت» اسلامی‌اند، از پیروزی اخیر رفسنجانی، و «تضاد» فرضی میان رئیس دولت فعلی حکومت اسلامی، و گروه‌های وابسته به هاشمی، اهرم‌هائی جهت «تعادل» قدرت سیاسی ارائه می‌دادند! بر اساس استدلال‌های‌ آنان این «تعادل» فرضی می‌بایست هم از تندروئی‌های احمدی‌نژاد پیشگیری کند، و هم فضای کودتائی حاکمیت را به نوعی تلطیف نماید!

ولی نمی‌باید از نظر دور داشت که انتخابات خبرگان رهبری، خود یکی از میدان‌های عرض‌اندام سیاست‌های جهانی خواهد بود؛ دست اندازی در نتایج چنین انتخاباتی، به دلیل عدم حضور مستقیم مردم، در عمل ساده‌تر از انواع دیگر «انتخابات» است، و دلیلی نبود که چنین برخوردهائی از سوی قدرت‌های بزرگ جهانی صورت نگیرد. عنوان نام هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس خبرگان رهبری، در عمل، هم دست دولت را در پوست گردو انداخت، و هم دست «رهبری» را! همانطور که به یاد داریم، دولت احمدی‌نژاد سعی تمام داشت که، تمامی راهکارهای سیاسی خود را، در تضاد کامل با شیوه‌های عمل «باند» هاشمی «توجیه» کند، و از طرف دیگر، همین دولت خود را در ارتباطی «گنگ»‌، هر چند در ظاهر «مقدس»، با مقام رهبری قرار داده بود! و مقام رهبری اگر در عمل وامدار بی‌قید و شرط باند رفسنجانی است، در ظاهر خود را «فرا جناحی» می‌نمایاند، و این مسئله وسیلة مناسبی جهت گریزهای «فراقانونی» دولت شده بود. نقش رسانه‌ها ـ به طور اخص روزنامة کیهان ـ در متمایل نشان دادن «رهبری» به دولت، از روزهای نخستین حکومت احمدی‌نژاد، وسیله‌ای جهت «آچمز» کردن رهبری، و پیشبرد سیاست‌های دولت شده بود!

ولی بیرون کشیدن نام هاشمی، و حمایت مستقیم خامنه‌ای و حملات شدید وی به روزنامه‌ها، عملاً دست رهبر را هم رو کرد، ولی دولت احمدی‌نژاد، منفعت مشخصی در این «عیان‌سازی‌های» سیاسی نداشت. برای این دولت بهترین گزینه همان شرایط گذشته بود: «خنثی» ماندن باند رفسنجانی، فعال شدن «مخالف‌نماهای» این باند در خارج از کشور، اعمال کنترل بر رهبری و تنظیم موضع‌گیری‌های او به نفع دولت، و نهایت امر «لو» دادن رابط‌ها و روابط فرامرزی گروه‌های وابسته به جناح‌های سنتی حکومت اسلامی در برابر افکار عمومی! در این راستا دولت قادر شده بود که، هم با تکیه بر حمایت «فرضی» و بی‌قید و شرط «رهبری» از مواضع خود، «مشروعیت» لازم را به دست آورد، و هم وابستگی‌های متعدد جناح سنتی‌تر حکومت اسلامی به محافل آمریکائی و دیگر قدرت‌های استعماری را عملاً تبدیل به وسیله‌ای جهت «باج‌گیری» سیاسی از باند سنتی‌های حکومت اسلامی کند؛ مسائلی از قبیل گروه‌های «اوباش» شهری، روابط جناح‌های «اصلاح‌طلب» با محافل آمریکائی، و ... از این قبیل است.

از حق نمی‌باید گذشت، طی این چند ماهه که از دولت احمدی‌نژاد می‌گذرد، اینگونه روابط استعماری که ریشه در تاریخچة روابط استعماری ایران دارد، پس از 80 سال، اگر به فروپاشی کامل نرسیده‌، حداقل موجودیت‌شان در بطن ساختارهای سیاسی حاکم «علنی» شده! و این فرصتی است که در ممالکی چون ایران به ندرت دست می‌دهد. از طرف دیگر، این دولت در برخی پرونده‌ها، بن‌بست‌های حاکمیت‌های چندین دهه‌ای ایران را از تاریک‌خانه‌های سیاسی بیرون کشید و در معرض دید ایرانیان قرار داد. در میان این «بن‌بست‌ها» می‌توان به صورتی فهرست‌وار چند مطلب را عنوان کرد: معضلات روابط منطقه‌ای خصوصاً در مرزهای شرقی، بن‌بست‌های اقتصادی که به دلیل پیش نهادن گزینة استعماری «صادرات نفت خام در ازاء واردات» برای کشور ایجاد شده، و نهایت امر، نقش محافل نیمه‌پنهان و نیمه‌آشکار، در هر حال «خلق‌الساعه»، در سیاست‌های جاری کشور، شاید از مهم‌ترین آنان باشد. البته این مسئله را نیز نمی‌باید از نظر دور داشت که برخوردهای «نوین» با مسائل کشور، صرفاً به دلیل آنکه قدرت‌های منطقه‌ای از موضع‌گیری‌های سنتی آمریکا در ایران دیگر حمایت به عمل نمی‌آورند، امکانپذیر شده. در عمل، کشور ایران به هیچ عنوان قدرت گردن‌فرازی در برابر قدرت‌های جهانی را ندارد، و آنان که سخن از برخوردهای «مستقل» با سیاست‌های جهانی به میان می‌آورند، دانسته و یا نادانسته فقط آب به آسیاب «مردمفریبی» می‌ریزند.

همانطور که شاهد بودیم، پس از دستیابی احمدی‌نژاد به مقام ریاست دولت، موضع‌گیری مخالفان وی سریعاً به چارچوب‌هائی پناه برد که عنوان «حمایت از آزادی» بر خود گذاشته بود! استنباط جناح‌های سنتی‌تر این بود که با استفاده از اهرم‌های سرکوب سنتی که ایشان خود طی سال‌ها در برابر ملت ایران از آن استفاده کرده بودند، می‌توانند «خشونت‌ها» را در سطح جامعه رواج دهند، آنرا به دولت نسبت داده، جناح مخالف دولت را «تطهیر» کنند، و زمینه‌ساز قدرت‌گیری جدید همین جناح شوند! در وبلاگی که همانروزها تحت عنوان «سردار و پاسدار» نوشتیم، به صراحت عنوان کردیم که برخوردهای خشن از طرف نیروهای نظامی و انتظامی با مردم ـ خواه بدحجاب و خواه اوباش ـ را نمی‌توان صرفاً به حساب دولت گذاشت. نیروهای انتظامی این مملکت، سال‌های دراز از امثال هاشمی، خاتمی، میرحسین موسوی و دیگران فرمانبرداری می‌کرده‌اند، چگونه می‌توان قبول کرد، که این جماعت «معمم و کلاهی» پس از 27 سال، هیچ دخالتی در «ضرب و شتم» مردم در این ‌روزها ندارند؟ در عمل، این همان اهرمی بود که به غلط آمریکا آنرا تبدیل به عصای اصلی سیاست خود در ایران کرده بود، و همانطور که دیدیم، زمانی که قدرت‌های دیگر در برابر این «ابرقدرت» استعماری و سرکوبگر قد علم کنند، باد غبغب‌اش خیلی زود می‌خوابد.

ارائة این مختصر از تحولات چند ماهه از اینرو لازم آمد که جهت بررسی راهکارهای بعدی می‌باید به عنوان نقطة اتکاء مورد استفاده قرار گیرد. امروز شاهدیم که جناح به اصطلاح «اصلاح‌طلب» در درون خود دچار شکافی جدی شده. افرادی از قبیل کروبی، خاتمی و رفسنجانی یا عملاً عنوان می‌کنند، و یا تلویحاً چنین نشان می‌دهند که، تمایلی به ایجاد «اتحاد اصلاح‌طلبان» ندارند! این گروه‌ها معمولاً شکست در برابر احمدی‌نژاد را نه نتیجة بی‌عملی و بی‌عرضگی خود، که صرفاً نتیجه موضع‌گیری‌های به اصطلاح «تند» و گاهی «غیراسلامی» برخی «اصلاح‌طلبان» دو آتشه معرفی می‌کنند! در اینکه آیا اینان حق دارند چنین برداشتی از فضای سیاسی در کشور داشته باشند یا خیر، مفصلاً می‌توان به بحث و گفتگو نشست، ولی یک امر را نمی‌توان فراموش کرد، بسیاری از آراء به دست آمده به نفع اصلاح‌طلبان، برخاسته از گروه‌های اجتماعی‌ای بود که «خروج» ضمنی از این حاکمیت و تابوهای آن را یکی از اهداف «اصلاح‌طلبی» به فرض گرفته بود. در غیر اینصورت، هیچ دلیلی نمی‌تواند «اقبال» ناگهانی شخصیت‌های شناخته شده‌ و سوخته‌ای چون کروبی، بهزاد نبوی، تاج‌زاده، مهاجرانی و ... را توجیه کند! این افراد طی سال‌های گذشته، نه تنها از خود هیچ قابلیت‌ چشمگیری نشان نداده‌ بودند، که معمولاً کارنامه‌های‌ سیاسی‌شان با نمرة «ردی» همراه بوده! از طرف دیگر، فعالیت سیاسی در بطن یک جامعه نمی‌تواند از «چهارعمل» اصلی در ریاضیات خود را جدا کند، به عبارت ساده‌تر، آراء یک جریان سیاسی را نمی‌توان از جامعه «حذف» کرد! «اصلاح‌طلبان»، چه سنتی‌ها و چه انواع «مدرن» می‌باید بدانند که در صورت راندن طرفداران «خروج» ضمنی از حاکمیت از میدان خود، نه تنها وزنة سیاسی جناح خود را سبک می‌کنند، که این امکان وجود دارد، تا آنان را به سوی دولت فعلی رانده، و در این میان یک شکست غیرقابل جبران را نیز به جان بخرند!

از طرف دیگر، دولت احمدی‌نژاد از اولین روزهای قدرت، همانطور که در مورد مسئلة حضور بانوان در ورزشگاه‌ها شاهد بودیم، نشان داد که هیچ تعللی در «خروج» ضمنی از حکومت اسلامی نخواهد کرد. و می‌باید قبول کرد که،‌ برای این دولت و همکاران آن، صحنة سیاست روز در ایران به مراتب روشن‌تر، صریح‌تر و سیاسی‌تر از خیمة «اصلاح‌طلبان» و سنتی‌ترها به تحریر کشیده شده! اصلاح‌طلبان پس از شکست مفتضحانه در انتخابات ریاست جمهوری، تمامی سعی خود را در بحرانی کردن جامعه به کار بردند، و همانطور که دیدیم، تلاش‌های‌شان با شکست روبرو شد. اینک همین اصلاح‌طلبان کوشش می‌کنند که با بازگشت مهرة سوخته و بی‌آبروئی چون هاشمی به میدان مبارزات نه تنها برای خود «اعتبار» کسب کنند، که با بازگشت به اصول «انقلابی»، از قشرهائی رأی به دست آورند که در شرایط عادی معمولاً به جناح مخالف آنان رأی می‌دهند! با چنین موضع‌گیری‌هائی شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس اسلامی حتمی است؛ جناح اصلاح‌طلب دچار شکاف شده، در نتیجه نه اصلاح‌طلبان به آنان رأی خواهند داد، و نه اصولگرایان! در این میان فقط یک سئوال باقی می‌ماند، آیا با در نظر گرفتن عقب‌نشینی‌های گام به گام ایالات متحد از منطقه، موضع‌گیری اخیر «اصلاح‌طلبان» که صرفاً به تقویت جبهة دولت خواهد انجامید، نمی‌تواند یک تعمد سیاسی به شمار آید؟






۶/۲۰/۱۳۸۶

انگولک‌چی در نیویورک (قسمت اول)



امروز انگولک‌چی تصمیم گرفت به نیویورک رفته، در محل، گزارشی از سالروز 11 سپتامبر تهیه کند. به همین منظور شال و کلاه کرد، به فرودگاه رفت، یک بلیط دوسره خرید و سوار هواپیما شد. لوازم مختلف هم از قبیل دوربین‌های عکاسی و فیلم‌برداری دیجیتالی، ضبط‌صوت، نقشة نیویورک، و یک «چراغ قوه»، به همراه داشت. البته «چراغ قوه» را بی‌دلیل برداشته بود، ولی از دوران جوانی هر وقت کار جدی می‌کرد، «چراغ قوه» هم می‌برد ـ ترک عادت موجب مرض است! زمانی که خلبان در میکروفون گفت: «مسافران عزیز! تا چند دقیقة دیگر در فرودگاه جان‌اف‌کندی نیویورک به زمین خواهیم نشست!» قلب انگولک‌چی از شدت هیجان از قفسة سینه‌اش بیرون پرید! فکر اینکه سالروز چنین حادثة بزرگی را در محل برگزار می‌کند، و با گزارشات مفصل و فیلم و عکس، می‌تواند ابعاد نادیده و ناشنیدة این سوءقصد بزرگ تاریخ را روشن‌تر کند، خیلی او را حالی به حالی کرده بود. از هواپیما با شور و هیجان پیاده شد! آناً چند مأمور فرودگاه انگولک‌چی را از میان بقیه جدا کرده به یک اتاق نیمه‌تاریک رهنمون شدند! فکر نمی‌کرد که شهرتش از مرزهای جهان مجازی هم گذشته باشد، ولی دید که بله، «گذشته است!» چند آدم زمخت و گردن کلفت که به ساواکی‌ها می‌رفتند، وارد شده به انگولک‌چی دستور دادند که تمامی وسائل خبرنگاری را در اختیارشان بگذارد. انگولک‌چی با عصبانیت فریاد زد: «من خبرنگارم! وسائلم را که به شما نمی‌دهم!» ساواکی‌ها گفتند، «نه جانم، نمیشه‌! باید تحویل بدهید!»

از همینجا بود که شست انگولک‌چی خبردار شد! فهمید این ساواکی‌ها بی‌خود نیامده‌اند به فرودگاه. پرس و جو کرد، فهمید که این‌ها عضو «جنبش» مبارزه با القاعده هستند و می‌خواهند به هر قیمت شده «ملاعمر» را بگیرند!

انگولک‌چی ـ چرا ملا عمر را می‌خواهید بگیرید؟ بن‌لادن را بگیرید!
ساواکی ـ ملا عمر راحت‌تر است!
انگولک‌چی ـ مگر هر چه راحت‌تر بود باید بگیرید؟

چشم غرة ساواکی و سکوت انگولک‌چی! به دلیل فضولی در امور داخلی «جنبش»، انگولک‌چی را ساعت‌ها در همان اتاق نیمه‌تاریک زندانی کردند. حتی آب هم به او ندادند، آخر کار یک «مک‌دونالد» آوردند که بوی «گند» می‌داد، و گفتند «بخور!» انگولک‌چی هم اعتراض کرد و گفت «کم‌تر از آش رشته با پیازداغ فراوان و قورمة قدیمی چیزی نمی‌خورم!» ساواکی‌ها تعجب کردند و به دنبال دیلماج رفتند، فهمیدند که مردم دنیا بجز این «آشغال‌ها» غذا هم می‌خورند، در نتیجه همه سوار هواپیما شدند رفتند تهران «آش رشتة اعلا»‌ بخورند. در اتاق نیمه باز ماند و انگولک‌چی با وسائل خبرنگاری رفت بیرون و از دست ساواکی‌ها نجات پیدا کرد.

رفت به پارکینگ فرودگاه، دید در یک ماشین باز است! سوار شد، و مثل جیمزباند یک میلة باریک و کوچک را هم آناً فرو کرد توی سوراخ «سویچ»! یک مرتبه ماشین به صدا در آمد و به زبان انگلیسی عجیب و غریب گفت: «دفترچة کدهای امنیتی را به همراه آورده‌اید؟» انگولک‌چی وحشت کرد! و جواب داد: «کدهای امنیتی دیگر چیست؟ من خبرنگارم!» صدا تأمل کرد و گفت، «می‌خواهی ماشین بدزدی؟»

انگولک‌چی ـ البته دزدی واژة مناسبی نیست، جهت رفتن به مرکز شهر بود!
صدا ـ برو بیرون وگرنه «بوق» می‌زنم!
انگولک‌چی ـ حالا آقای «صدا»، شما بوق نزنید! ما این ماشین را همانجا کنار خیابان می‌گذاریم برای صاحب‌اش! اصلاً از این آهن‌پاره‌ها خوش‌مان هم نمی‌آید!
صدا ـ (با لهجة ترکی) برو پائین! خجالت نمی‌کشی؟

انگولک‌چی با شنیدن لهجة ترکی باز هم شستش خبردار شد! کاپوت را زد بالا و دید یک نفر نشسته کنار موتور!

انگولک‌چی ـ آقا! شما اینجا چه کار دارید؟
ناشناس ـ من دزدگیر ماشین هستم!
انگولک‌چی ـ این حرف‌ها یعنی چه؟
ناشناس ـ من به صورت «آکبند» با ماشین در محل تحویل داده می‌شوم!
انگولک‌چی ـ پس شما سر ماشین هستید! چرا لهجة شما ترکی است؟
ناشناس ـ دست به دلم نگذارید! از کدام دردمان بگوئیم؟

انگولک‌چی وحشتزده ماشین را به حال خود رها می‌کند و به طرف اتوبوس‌ها می‌رود! سوار می‌‌شود و می‌گوید، «آقا برو مرکز شهر!» رانندة سیاهپوست نگاهی می‌کند و می‌گوید، «بیست ‌دلار میشه!»

انگولک‌چی ـ بیست دلار! من با بیست ‌دلار یک هفته زندگی می‌کردم، چقدر گران شده این مملکت!
رانندة سیاهپوست ـ بیست دلار!
انگولک‌چی ـ من آقا قوطی شیر می‌خریدم 10 سنت! یک کارتون سیگار می‌خریدم 2 دلار! یک ...
رانندة سیاهپوست ـ بیست ‌دلار!
انگولک‌چی ـ (به زبان فارسی) مرده شورتان را ببرند! بیا اینهم بیست دلارت!
رانندة سیاهپوست ـ (به زبان فارسی) قربون دستت! برو ته ماشین!
انگولک‌چی ـ آقا شما ایرانی هستید؟
رانندة سیاهپوست ـ بله!
انگولک‌چی ـ چرا سیاه پوست شده‌اید؟
رانندة سیاهپوست ـ کار نیست آقا! «واکس» زدم! همة بچه‌ها تو کار «واکس‌اند»!
انگولک‌چی ـ با «واکس» کار می‌دهند؟!
رانندة سیاهپوست ـ بهش می‌گن «تبعیضات» مثبت!

انگولک‌چی غرق در افکار و جهان‌بینی‌های مخصوص خود، به ته اتوبوس می‌رود! از وقتی وارد نیویورک شده اوضاع و احوال خیلی «خرتوخر» است! «جنبش» مبارزه با القاعده، دزدگیر آکبند، حالا هم قضیة واکس! در همین حیص و بیص چند جوانک با لباس‌های پاره و مندرس سوار می‌شوند، و هیاهوکنان می‌آیند به طرف انگولک‌چی! قیافه‌های‌شان به هیپی‌هائی می‌ماند که به تدریج «جنایتکار» هم شده باشند! همگی می‌آیند به طرف انگولک‌چی و هر کدام یک چاقو بیرون می‌کشند و می‌گویند، «پول مول داری رد کن بیاد!»

انگولک‌چی ـ لات‌های بی‌پدرمادر، پدرتان را در می‌آورم. جیب مرا می‌خواهید بزنید؟
لات‌ها ـ بله! پول مول رو کن ببینیم!

انگولک‌چی نگاهی به لات‌ها می‌اندازد و پیش خودش می‌گوید، «اگر پول سراغ کنند که دست از سرمان برنمی‌دارند، با هفت هشت نفر هم که نمی‌شود گلاویز شد، چکار باید کرد؟» آناً یک فکر بکر به سرش می‌زند و می‌گوید، «راننده را می‌بینید؟ اگر او را صدا کنم همة شما را تحویل پلیس می‌دهد!» یکی از لات‌ها می‌گوید، «حسن را می‌گوئی؟ از خودمان است!»

انگولک‌چی ـ حسن را از کجا می‌شناسید؟
لات‌ها ـ وقتی یکی سوار میشه که لباس مرتب تنش کرده، حسن «اس‌ام‌اس» می‌زنه تا ما بیائیم لختش کنیم!

انگولک‌چی با عصبانیت می‌رود سراغ حسن! «سیاه پوست پدرسوختة تقلبی، حالا برای این لات‌ها اس‌ام‌اس زدی؟»
حسن ـ نه آقا اشتباه شد! الان می‌رن پائین! آهای! برو پائین پدرسگ کی گفته بیائی بالا؟

اتوبوس راه می‌افتد، و همینطور که مثل گهوارة بچه در سوراخ سبنه‌های جاده تکان تکان می‌خورد و می‌رود، خون انگولک‌چی در رگ‌هایش می‌جوشد! زیر لب غرغر می‌کند و می‌گوید، «عجب ریدند به این مملکت ها!»


۶/۱۹/۱۳۸۶

انگولک به رسانه‌ها


بازتاب ـ رقابت ايران و ژاپن براي كسب «كرسي» در شوراي امنيت
انگولک‌چی ـ چلة تابستان «کرسی» برای چه می‌خواهید؟

بازتاب ـ دستور رئيس‌جمهور و انصراف مديرعامل پارس‌خودرو از ثبت‌نام دكتري
انگولک‌چی ـ همین جوری جلوی تحصیلات مردم را می‌گیرند!

بازتاب ـ مبادا اميرالمؤمنين از ساعات کار رمضان باخبر شود!
انگولک‌چی ـ خودش که نمی‌داند، شما «خبر» ندین!

بازتاب ـ قوة قضائيه خبرنگاران را به اوين «دعوت» كرد
انگولک‌چی ـ همانجا بمانند! مرتب گزارش بفرستند!

بازتاب ـ سايت‌ها مشمول «قانون» مطبوعات می‌شوند
انگولک‌چی ـ بفرمائید «خرتوخر» می‌شود!

مهرنیوز ـ هر 30 ثانیه یک نفر در جهان خودکشی می‌کند
انگولک‌چی ـ از بس اذیت می‌کنید مردم را!

مهرنیوز ـ کروبی: پرچمدار اصلاحات من هستم!
انگولک‌چی ـ پس میلة پرچم دست شما باشد!

مهرنیوز ـ گفتگوی صمیمی رئیس جمهور با ایرانیان مقیم آمریکا
انگولک‌چی ـ چند نفر از «اوباش‌‌شان» را هم می‌گرفتید!

مهرنیوز ـ آمریکا اخراج نواز شریف از پاکستان را امری «داخلی» دانست
انگولک‌چی ـ بازگشت نواز شریف را هم حتماً امری «خارجی» دانست!

مهرنیوز ـ هاشمی: [...] خبرگان یک لحظه نگذاشتند کشور بی‌‌مدیریت باشد
انگولک‌چی ـ شما را موش نخورد، که آنوقت کشور بی‌مدیریت می‌شود!

مهرنیوز ـ نظام جمهوری اسلامی ایران در بهترین شرایط قراردارد
انگولک‌چی ـ حالا کی دست از سر مردم بر می‌دارید؟

مهرنیوز ـ «اشتباهات» بوش برای جهان فاجعه بار است
انگولک‌چی ـ «اشتباهات» بعد نیست! کار «خیر» نکند!

مهرنیوز ـ 88 سد بزرگ در کشور در دست اجراست
انگولک‌چی ـ «آب» و «نان» ملت را هم در دست اجرا بگذارید!

ایرنا ـ وزير كشور: رسانه يكي ‌از عوامل ارتقاء سطح امنيت و انسجام اجتماعي است
انگولک‌چی ـ و به همین دلیل، همه‌شان را «تعطیل‌» می‌کنیم!

ایرنا ـ سخنان فرماندة نيروهاي نظامي امريكا در عراق با فريادهاي اعتراض‌آميز همراه شد
انگولک‌چی ـ چرا بوش معترضین را دار نزد؟ «اوباش» آمریکا را هم شما باید بگیرید؟!

کیهان ـ هاشمي رفسنجاني: هنوز هم انتخاب خبرگان پس از امام را «اصلح» مي‌دانيم
انگولک‌چی ـ از قرار معلوم تا «طرف» زنده است، شما «اصلح» می‌دانید!

کیهان ـ باز هم كه طفره مي رويد؟!
انگولک‌چی ـ از خودتان یاد گرفتیم!

کیهان ـ دكتر احمدي نژاد رئيس جمهور «اخيراً» گفته بود كه به احزاب باج نمي‌دهد.
انگولک‌چی ـ «اخیراً» بعضی‌‌ها خیلی حرف‌ها زده بودند!

کیهان ـ توليد «گندم» از مرز خودكفائي گذشت
انگولک‌چی ـ حالا کمی «نان» تولید کنید!

کیهان ـ حديث دشت عشق
انگولک‌چی ـ شب بود، بیابان بود، زمستان بود!

کیهان ـ ملي پوشان كشتي مسافر «مشهد» شدند
انگولک‌چی ـ بی‌خود می‌روند مشهد، امام رضا «فرنگی‌کاره»!





۶/۱۸/۱۳۸۶

دوست یا دشمن؟


حکومت اسلامی بار دیگر دست به دامان عوامل مختلف خود در بطن حاکمیت شده، تا با ایجاد هیاهو و جوسازی، به انتخابات آیندة «مسجد شورا» آب و رنگی دمکراتیک و مردمی بدهد! مسائل اساسی و کلی انتخابات سیاسی در کشور، از طریق همین هیاهوی تبلیغاتی به تدریج به پشت صحنه فرستاده شده؛ به طور مثال، نقش تشکل‌های سیاسی، افکارعمومی، حق‌ انتخاب مردم کشور در مورد شیوة حکومت، مسائل فرهنگی، و ... هیچکدام در این هیاهوی «پوچ» محلی از اعراب ندارد! در چارچوب تبلیغات حکومت اسلامی، که با کمک و همراهی نانخورهای شناخته شدة آن ـ در تمامی طیف‌های سیاسی این حاکمیت ـ صورت می‌گیرد، طوری وانمود می‌شود که تمامی مشکلاتی که انتخابات آیندة «مسجد شورا» در پیش دارد، در «حضور» و یا «عدم‌حضور» یک یا چند نامزد انتخاباتی از فلان و یا بهمان گروه‌های سیاسی و «خودی» خلاصه شده! البته از آنجا که سیاست‌های تبلیغاتی بی‌دلیل بر جوامع بشری تحمیل نمی‌شود، می‌توان مطمئن بود که در صورت ادامة این جوتبلیغاتی، که ماه‌ها پیش از آغاز «خیمه‌شب‌بازی» انتخابات حکومت اسلامی به راه افتاده، گروه وسیعی از هم‌وطنان‌مان مرعوب این جو خواهند شد. انسان‌ها در شرایط یک زندگی عادی نمی‌توانند از کنار بوق‌های کرکنندة تبلیغاتی، بدون آنکه تأثیری بر رفتار و کردارشان بگذارد، عبور کنند! چه این بوق‌ها خرید یک بسته آدامس را هدف قرار دهد، چه شرکت فعال و در نتیجه، قبول حضور یک طبقة حاکمه، از طریق یک انتخابات را! این تأثیرپذیری را نه می‌توان نشانه‌ای از عدم رشد سیاسی در جامعة ایران به شمار آورد، و نه تأثیرگیرندگان را می‌توان مورد خطاب و عتاب قرار داد.

در این میان شاید آنچه بیشتر می‌باید مورد توجه قرار گیرد، تا شاید از طریق تحلیل و گسترش شناخت ابعاد آن بتوان بر برخی مشکلات فائق آمد، به دست دادن شناختی درست و منسجم از «پروژة دوم خرداد» باشد. همانطور که امروز در بسیاری از متون و مطالب «ادبی ـ ‌سیاسی» مشاهده می‌کنیم، این «پروژه» معمولاً از زوایائی بسیار محدود، و به شیوه‌ای بسیار نزدیک‌بینانه مورد تحلیل قرار می‌گیرد. در همین راستا، می‌باید عنوان کرد که، اگر «تأثیرپذیری» مردم یک کشور از عامل تبلیغات سیاسی را بتوان یک اصل عمومی و کلی معرفی کرد، نبود هر گونه تحلیل از مسائل و دقایق «پروژة دوم خرداد» در ایران، نمی‌تواند مطلبی پیش‌پاافتاده باشد؛ نبود این تحلیل‌ها در عمل به معنای تأئید کادرهای سیاستمداران «مخالف‌نما» از روند حرکت کلی مسائل کشور تحت نظام حکومت اسلامی است! به عبارت دیگر، آنان که مستقیم و یا غیرمستقیم، چه از طریق بلندگوهای تبلیغاتی و چه از طریق «همراهی‌های» تلویحی و در سکوت کامل، همکاری فعالانه و یا منفعلانه‌‌ای با «تحولات» دوم خرداد صورت ‌دادند، در عمل، ابعاد سیاسی این «پروژه» را مورد تأئید قرار داده‌ بودند؛ پروژه‌ای که اولین هدف اساسی آن، همانطور که دیدیم،‌ حفظ حکومت اسلامی در صور شناختة شدة امروزی است!

می‌توان اذعان داشت که،‌ قبول این «پروژه» از جانب بسیاری از «مخالف‌نماهای» حکومت اسلامی، در گام نخست به معنای قبول «قانون‌اساسی اسلامی» نیز خواهد بود. در گام بعدی، این عمل به معنای قبول حاکمیت روحانیون و شیوه‌های معمول آنان بر روزمرة مردم مملکت است! نهایت امر، از آنجا که این حاکمیت، منعکس کنندة منافع قشرهای مشخصی است: روحانیون، بازاریان، دلالان، قاچاقچیان کالاها و مواد مصرفی، رده‌های بالای سپاه پاسداران و نیروهای نظامی و انتظامی، گروه‌های فشار و صاحبان ‌نفوذ سیاسی در بطن این حکومت، سکوت در برابر این پروژه، و یا همراهی با آن، در عمل به معنای تأئید منافع همین رده‌های اجتماعی در جامعه خواهد شد. در نتیجه، اگر چارچوب‌های کلی این حکومت دست‌نخورده باقی بماند، بر خلاف آنچه برخی در بوق‌وکرنا گذاشته‌اند، نمی‌توان انتظار داشت که «پروژة دوم خردادی‌ها»، از خود تحرک خارق‌العاده‌ای نشان داده، و در عمل، «نتایجی» خارج از آنچه طی 28 سال گذشته به بار آورده، به منصة ظهور برساند!

ولی همانطور که در بالا عنوان کردیم، اگر مسیر حرکت این نظام، در هماهنگی با پدیده‌ای به نام «دوم‌خرداد»، که فرزند خلف همین حاکمیت است، کاملاً قابل پیش‌بینی است، عملکرد گروهی فرصت طلب از طریق «ادعاهائی» عجیب و غریب، در راستای «تشویق» آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، و در برخی موارد، حتی ارائة راهکارهای «سوسیالیستی‌» در درون این حکومت، می‌تواند برای گروهی از هم‌میهنان‌مان مشکل‌آفرین شود! بسیاری از مردم ایران شاید به این صرافت بیافتند که اینان واقعاً حرفی برای گفتن دارند، و یا اینکه، «تمایلی» جهت انجام «خدماتی» خارج از محدودة تبلیغات سیاسی نیز وجود دارد!

البته در رد چنین برخوردهائی نمی‌باید راه دوری رفت! چرا که، از زبان سردم‌داران «دوم‌خردادی» بسیار شنیده‌ایم که، اینان هیچگونه مخالفتی با ساختار فعلی حکومت در کشور ندارند! تفاوت میان خاتمی و احمدی‌نژاد، همان است که میان خاتمی و هاشمی رفسنجانی بود! یادمان نرفته زمانی را که خاتمی در «مخالفت» ظاهری با 8 سال حکومت هاشمی، پروژة دوم خرداد را از زیر عبا بیرون کشید؛ در حالیکه،‌ امروز هر دو اینان در «تخالفی» به همان اندازه مضحک، توام با «ظاهرسازی» و «لفاظی»، در برابر احمدی‌نژاد «صف واحد» تشکیل داده‌اند! البته گروهی می‌توانند بگویند که، «هاشمی با خاتمی مخالفتی نداشته!» چرا که، در عمل هیچگونه موضع‌گیری «ضدخاتمی» از سوی هاشمی صورت نگرفت! حال در جواب اینان می‌توان اذعان داشت که اگر هاشمی بر علیة خاتمی موضعی نگرفته، پس «نوآوری‌های» فرضی آقای خاتمی نمی‌باید تا به این حد «سروصدا» و هیاهو به دنبال بیاورد! در هر حال همانطور که می‌توان به صراحت مشاهده کرد، «پروژة دوم خرداد» بیش از هر چیز یک «هیاهوی» سیاسی و توخالی است!

در امتداد همین هیاهوی توخالی، شاهد شکل‌گیری مواضع فرضی سازمان‌ها و منفردان نیز هستیم، تشکیلات و افرادی که نهایت امر با اعلام این مواضع، خود در حیطة «مردمفریبی» گام بر می‌دارند. در روز 17 شهریورماه سالجاری، بنگاه خبرپراکنی «ایسنا»، از قول سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، مطلبی به چاپ رسانده که عملاً اوج‌گیری تبلیغات مردمفریبانة این سازمان را علنی می‌کند. بهزاد نبوی، یکی از «رهبران» این سازمان است، فردی که در سال‌های نخستین پس از بلوای 22 بهمن، در مقام‌های حساسی در این حکومت «نقش‌آفرینی» داشته، امروز سخن از تمایل حاکمیت به حذف افراد وابسته به این تشکیلات از روند انتخابات به میان می‌آورد. سازمان مجاهدین انقلاب، امروز در برابر مردم ایران چنین اعلام می‌دارد:

«به نظر می‌رسد برخی از آنجا که به هیچ وجه تداول قدرت و بازگشت احتمالی رقبای سیاسی به حاکمیت را که به مفهوم از دست رفتن قدرت کنونی است، برنمی‌تابند، مصمم هستند تا حد امکان، اشتباهات گذشته خود را در میدان دادن به اصلاح طلبان برای حضور در عرصة انتخاباتی که در گذشته منجر به دوم خرداد شد، تکرار نکنند.»


می‌باید از فحوای کلام در این بیانیه استنباط کرد که،‌ سازمان «مجاهدین انقلاب» قصد بازگشت به «قدرت» دارد. حال می‌باید پرسید، این «سازمان» و «شخصیت‌های» وابسته و همگام با آن، طی دورانی که در مجلس ششم از اکثریت قاطع برخوردار بودند، و دولت محمد خاتمی نیز خود را منسوب به آنان می‌دانست، در حل مشکلات کشور، از نظر اجتماعی، اقتصادی، مالی، صنعتی و ... چه اقداماتی صورت دادند؟ جواب ساده است: هیچ! البته همانطور که می‌توان حدس زد، مشکل این سازمان یک معضل «درون‌ساختاری» قدرت سیاسی در حکومت اسلامی است؛ و به دلیل تغییر مواضع سیاست‌های جهانی گویا این تشکیلات دیگر همچون سال‌های گذشته، مورد تأئید اربابان قرار ندارد، و دلیل این «جیغ‌وفریادهای» سیاسی نیز در همین «خلاصه» نهفته! ‌ ولی زمانی که این سازمان سخن از «ردصلاحیت‌ها» به میان می‌آورد، شاید برخی از هم‌وطنان‌مان تأئید صلاحیت‌های این افراد را در هماهنگی با منافع قشرهائی ببینند که خارج از منتفعان واقعی این حاکمیت قرار گرفته‌اند. و دقیقاً، این سوءتفاهمی است که برخی از «اصلاح‌طلبان» و «اصولگرایان» عمداً به آن دامن می‌زنند، و می‌تواند از نظر سیاسی برای مردم ایران مرگبار باشد! چنین موضع‌گیری‌های «عوام‌فریبانه‌ای»، همانطور که طی 8 سال بحران گستردة «اصلاح‌طلبی» شاهد بودیم، منبع الهاماتی جهت بیم‌ها ‌وامیدهائی کاملاً «واهی» خواهد شد، و قشرهای مختلف مردم را از مسیرهای «مخالفت» سازمان ‌یافته با این حاکمیت دور خواهد کرد.

از طرف دیگر، هم امروز «ایسنا»، مطلبی از معاون سیاسی وزیر کشور به چاپ رسانده، و در آن عنوان می‌شود که،

«اين يك آدرس غلط است كه براي مشاركت بيشتر مردم به افراد فاقد صلاحيت اجازه حضور در انتخابات داده شود.»


مسلماً این «آدرس‌غلط»، که از طرف «اصلاح‌طلبان» در بوق‌های تبلیغاتی دمیده شده، به این ترتیب و نهایت امر، تبدیل به «میوة» تبلیغاتی و عصای دست برای دولت مهرورزی می‌شود. و چنین موضع‌گیری‌هائی نیز «بی‌دلیل» نیست. همانطور که می‌بینیم، ‌ در این راستا، گروهی از عملة حکومت در گام نخست، مردم مملکت را به «نتایج» و ثمره‌های مثبت این «انتخابات» امیدوار می‌کنند، و در گام بعدی، دولت سرکوبگر «مهرورزی»، رأساً زمینه‌ساز «مخالفت» با شرکت همین «مخالفان» ظاهری در انتخابات شده، به مردم تفهیم می‌کند که از نظر «دولت» افرادی چون بهزاد نبوی، محمدرضا خاتمی، و دیگر اراذل این دستگاه، «فاقد صلاحیت» هستند! ماه‌ها پیش فردی مقاله‌ای نوشته بود و در آن به یک ضرب‌المثل عامیانة آمریکائی اشاره داشت: «دشمن دشمن من، ‌ دوست من است!» با کمی دقت در آنچه گفتیم، می‌توان دریافت که این صحنة مسخرة سیاسی نیز مسلماً با الهام از همان ضرب‌المثل ساخته و پرداخته شده. ولی ما ملت نمی‌باید به این گونه ضرب‌المثل‌های عامیانه دل خوش کنیم؛ چرا که، سیاست ایران، در راستای صدها میلیارد دلار منافع مالی کشورهای صنعتی در چارچوبی سازماندهی شده که نمی‌توان جهت تبیین موضع‌گیری‌های سیاسی در این کشور، صرفاً به ضرب‌المثل‌های عامیانة آمریکائی تکیه کرد!