از قدیم گفتهاند: «تغاری بشکند، ماستی
بریزد، جهان گردد به کام کاسه
لیسان!» اینهم حکایت گرفتاری ما ملت است با
خیل شخصیتهای به اصطلاح فراحزبی و فرامحفلی. خلاصه
بگوئیم، اینان در بوق رسانههای تمامیتخواه
حکومت امام جمکران خدایگونههائی شدهاند که «پیامبرانه» برایمان در این معیاد و
آن میعاد ور میزنند؛ بیرودربایستی
بگوئیم، کم هم جفنگ نمیبافند. اگر ندانیم حضرات چگونه و با چه ترفندها سر از
این سوراخها به در آوردهاند، و وابستگیها
و بدهبستانهایشان چههاست، هنگام
برخورد با این تحفهها ممکن است دستوپایمان را گم کنیم. همانطور
که آن روزها، خیلیها در برخورد با بنیصدر
و قطبزاده و یزدی و خمینی و بازرگان، و
خلاصه بگوئیم «باند کودتای 22 بهمن» دستوپایشان را گم کرده بودند؛ یادمان نرفته 13 آبانماه 1357، «صدای
انقلابتان را شنیدیم» از کجا در میآمد.
بله، میگفتیم؛ این حضرات آنقدر سفت و سخت و «چارچنگولی» بر
مسندها میچسبند، تو گوئی با همین میز و
دفتر و دستک و کتوشلوار و عمامه و تیتر و ریشوپشم و کبکه و دبدبه از فلان مامانجانشان
بیرون پریدهاند! اصلاً راستش را
بخواهید اینها «مادرزاد» مقاماتاند!
البته، مشکل ما ملت اینها نیست، در همة حکومتها حدیثخوانی برای دمکلفتها و
مجیزگوئی برای «جن و انس» یافت میشود. و اگر
تعداد مجیزگویان بیشتر از کشور «گلوبلبل» نباشد،
مسلم بدانیم کمتر هم نیست. همین پریدوش بود که کانال دولتی فرانسه یک
جوانک «تازه پشت لب سبز» کرده را به عنوان «کارشناس» امور آورده بود و ایشان هم
تندتند مسائل و مشکلات و بنبستهای بحران اوکراین را، البته
از دید دولت فرانسه، برای همشهریهایشان
ردیف میکردند! بیاختیار با خود
گفتم، ای دل غافل! این
فرانسویها هم بساط بسیج مستعضعفین را بهتر از جمکرانیان یاد گرفتهاند ها! بله، بررسی مسائل جهان از دید یک دولت آنقدرها کار
مشکلی نیست، نه پشموریش میخواهد، و نه عمامه و نعلین و قرآن خوانی! اگر
دکترای قالیچهای هم داشته باشید بهتر است، ولی آنهم ضروری نیست؛ برایتان چند تا میخرند! خلاصه، هر
خری میتواند از این غلطها بکند. کافی است «متن» را ارباب بگذارد جلویشان و خریت
هم اجازه ندهد که در آنچه از بَر میخوانند «تردید» داشته باشند. همین و همین!
قدیمها میگفتند، فلانی درساش را خوب یاد گرفته! البته
آن روزها کمتر به مسائل جهانی و استراتژیها وارد میشدند. مسئله
بیشتر به صیغه کردن دختربچه، کودکآزاری و
لاپوشانی و مالمفتخوری و کثافتکاریهای معمول مربوط میشد و خلاصه اموری بود که
در جهان آخوندها میتوان یافت. ولی امروز میبینیم که به دلیل «انقلاب شکوهمند
اسلامی»، امور مملکت و امور آخوند یکی
شده؛ به قول امام «رهیده»، ید
واحدهاند اینها!
ولی خوب، نمیتوانیم گریبان فلان جوجه
ساواکی فرانسوی را بگیریم و بگوئیم، چرا
سیاستهای تبلیغاتی دولت را اینجوری تندتند در تلویزیون برایمان «دوره» میکنی؟ جواب خواهد داد: «اجاره خانه گران است؛ کتوشلوار دستی هزار یورو؛ نان لقمهای دو یورو؛ و ...»
بله، بالاخره این جوجهخروس هم
آرزوها دارد، میخواهد روزی مرغدانی از
خودش داشته باشد، بیاوبروئی داشته باشد، سر و
همسری داشته باشد، پورشه و کادیلاکی داشته
باشد و ... و ما هم خاموش میشویم.
در دنیائی که حرف مفت زدن اینقدر نانآور شده، چه
بهتر که ما صدایمان در نیاید. ولی آقا
مگر میشود؟ آنها که دستی به قلم دارند، میدانند،
نیاز به «نوشتن» فقط بانوشتن درمان میشود. مگر یک
قلمبهدست میتواند این سخنرانیها و این «مصاحبهها» را بخواند و هیچ
ننویسد؟ آنها که نمینویسند، یا جوهرشان تمام شده، یا با نیازشان وداع کردهاند، یعنی خلاصتاً مردهاند. ولی ما هنوز زندهایم، قلممان هم پر از جوهر است. پس نگاهی میاندازیم به مطلبی که
مهرنیوز، از «مصاحبه» حداد عادل با شبکة
سیمای جمکران روی سایت گذاشته!
قبل از هر چیز به تیتر مطلب برخورد میکنید،
که اگر راست و درستاش را بخواهید،
مثل چماق میخورد توی سرتان:
«مسئولین
خود را برای انقلاب بخواهند نه انقلاب را برای خودشان»
منبع: مهرنیوز 13 بهمنماه 1392
این آقای حداد خیلی توپاش پر زور است؛
آدم یاد مرحوم جان کندی میافتد! همین دیروز بود که جان. اف. کندی در سخنرانی
معروف خود فرمود: «نپرسید آمریکا برایتان
چه کرده، بپرسید شما برای آمریکا چه کردهاید؟!» دیدی چه شد؟
روح جان. اف. کندی «راحل» در جسم رئیس مجلس، و ریاست فرهنگستان، و پدر عروس مقام رهبری حلول کرده بود و ما نمیدانستیم:
«[...] امروز
12 بهمن یادآور بازگشت باشکوه امام به ایران است و این پدیده برای جوانهای امروز
که قبل از انقلاب را ندیدهاند و تنها بازگشت امام به وطن را شنیدهاند خیلی جالب
است.»
همان منبع!
راستش را
بخواهید جملات فوق را چندین بار خواندم،
ولی «معنی» ندارد! چرا 12 بهمن
برای جوانان «جالب» است؟ چون امام در این
روز برگشته به ایران، یا اینکه چون جوانان
دوران قبل از انقلاب را ندیدهاند؟! حتماً
این جملات را «دکتر» عادل خودشان به ترجمه
سخنرانی جان. اف. کندی افزودهاند، و به همین دلیل هم جفنگ از آب در آمده. از قدیم گفتهاند، «نگاه به دست ننه کن، مثل ننه غربیله کن!» ولی حداد عادل نگاه به دست جان. اف. نکرده:
«وی انقلاب
را یکی از معجزات تاریخ نام برد و گفت: رهبر یک نهضتی با دست خالی بدون سلاح، بدون منابع مالی و بدون حزب و تشکیلات سیاسی
متعارف و تنها با قلم و پیام خود [...] یک رژیم مقتدر را که پشتیبانی ابرقدرت ها
را داشت از پای درآورد [...] انقلاب ما از جنس داستانهای قرآنی همانند داستان
حضرت موسی است.»
همان منبع!
تا آنجا که ما میدانیم موسی نیل را با عصایاش شکافت و قوم بنیاسرائیل را
برد و انداخت پای کوه. خودش هم برای
ملاقات با خداوند رفت بالای کوه. وقتی برگشت کلی از قوم بنیاسرائیل را کشت تا بتپرستی
به راه نیاندازند! البته این داستان خیلی به انقلاب اسلامی نزدیک
است. خمینی با ژنرال هویزر پادگانها را «شکافت»، و ملت ایران را انداخت توی چاه جمکران. خودش هم رفت بالای کوه توی جماران با خداوند
ملاقات بکند. وقتی برگشت همه را انداخت
زندان و گفت میرحسین موسوی اعدامشان کند.
«جائی که مُشک و پِشک به یک نرخ است
عطار گو، ببندد دکان را!»
بله، دلیلی نداشت برای فروش یک جنس
بنجل یا همان «انقلاب اسلامی» هزارتا دکان و دکه باز شود، یک
دستفروشی که مال امام خمینی بود، و برای عموسام «کار» میکرد کافی بود. باری دکتر حداد عادل، زمانیکه به پیام و بیان و قلم «امام» اشاره میکنند،
واقعاً انسان حالیبهحالی میشود. امام چه قلم و بیانی داشتند! تو گوئی
سیسرون از بالکن جماران سخنان جان. اف. کندی را به گوشمان میخواند: «نپرسهَ اسلام برایَ تو چهَ کردهَ، بَپرسه برای اسلام چهَ کردَه تو؟!» بله این بود بخشی از سخنان پرمغز جان کندی در «بیان»
امام خمینی، که حداد عادل از روی «عدالت»
نخواسته به آن اشاره کند. اصلاً آنروزها
در سرزمین ما روح کندی «فقید» در کالبد همه حلول کرده بود؛ همه
مثل ایشان شده بودند. ولی فرهنگشان «اسلامی»
بود؛ و بجای شلیک گلوله در مغز کندی، گلوله را زدند توی ملاج بقیه! و این است راه و رسم ائمة اطهار!
به هر تقدیر، در شرایطی که گام به گام
به «یومالله 22 بهمن» کذائی نزدیک و نزدیکتر میشویم، حیفام آمد تمام این وبلاگ را به حداد عادل
اختصاص دهم. میدانید اینها پر رو میشوند. حالا فکر میکند من میآیم و دستبوسیهایاش را با دربار، و
روبوسیهایاش را با احسان نراقی، و
«چیز» بوسیهایاش را با حسین نصر برملا میکنم.
بعد هم دوستاناش مینشینند و میگویند:
«این آقای عادل خیلی مرد مهمی است!
یک وبلاگ به داستان ک...ن بوسیهایاش اختصاص یافته!» راستش را بخواهید، ایشان هر چیزی که بوسیدند و بوئیدند به خودشان
مربوط میشود، ولی آنچه بر ملت ایران گذشت
به ملت ایران مربوط میشود، نه به این جوجه کودتاچی. یک جوجه کودتاچی که لنگ صبیهاش را جلوی بیت
رهبری باز کرده، و ک...ن متعفناش را هم
با مجیزگوئی از علی خامنهای حوالة همانجاها میدهد، بهتر
است بیش از اینها شکر نجود. پس استاد
حداد عادل را همینجا رها میکنیم و میرویم به سراغ اربابانشان در بیبیسی.
در سالروز کودتای ننگین 22 بهمن که آخوند را به رهبر ملت ایران تبدیل کرد، و هنوز هم عوامل نهان و آشکار این کودتا، در داخل و خارج، در چند و چون آن و خوبیها و وبدیهای فرضی آن همه
روزه جوهر خودنویس «هدر» میدهند، بیبیسی
که ندای رسای باکینگهامپالاس است، یواش
یواش به صورت کونخیزک دارد از «اسلام انقلابی» فاصله میگیرد. اینها که تیرهای اسلامیشان در مصر و سوریه به
سنگ خورده و کمانه کرده و به ماتحت خودشان نشسته،
حال به مصداق «کی بود، کی بود؟» میخواهند
بگویند که اصلاً از روز اول این بساط را در ایران هم قبول نداشتند:
«انقلاب
بهمن پنجاه و هفت، اسلامی نبود!»
منبع: بیبیسی، 03 فوريه 2014
بله ما اشتباه میکردیم؛ خمینی هم
اشتباه کرد؛ لاتها و ساواک و ارتش
شاهنشاهی و ... سیاهی لشکری که با شعار «استقلال، آزادی،
جمهوری اسلامی» به خیابانهای تهران آورده بودند، اشتباه کردند!
اصلاً این «انقلاب» اسلامی نبود! در
دوران قدیم، زمانیکه بزاز میدید امکان ندارد بتواند طاقة بنجل را به مشتری
بیاندازد، یکباره عربده میزد، «حاجآقا!
پیچازیه! پشم انگلیسیه، نه از این پشما! کتشلواری ازش درمیاد که بیا و ببین! مث دنبه میافته روی شونههای مبارکتون!» بله،
این انقلاب هم عین دنبه میمونه؛
میافته روی سرتون تا کیف کنین.
هی دنبه لقمه بزنین و با هر لقمه به جان علیاحضرت که چنین باقالیپلوی پر
دنبهای برایتان طبخ کرده دعا کنید. ولی
خوب، بیبیسی حق دارد! حالا که
دیگر اسلام کارش به فسفس افتاده و تفالههائی از قماش حداد عادل، حسین نصر و شرکاء تبدیل شدهاند به سخنگویان «انقلاب
اسلامی»، و الهامات پادوهائی نظیر احسان نراقی ـ ایشان توی هزار تا لژ «لواط» دادند تا یک
«لژیون دونور» بگیرند و بیاندازند گردنشان و بپرند در آغوش عزرائیل ـ منبع
الهام حکومت اسلامی شده، لازم است
بریتانیا برای فروش این «کودتا» یک فکر اساسی بکند و خیلی خوب هم فکر کرده! نتیجة تفکرات انگلستان هم در برابر ماست: این
انقلاب اصلاً اسلامی نبود، ولی حتماً «انقلاب»
بود!
به عبارت دیگر آنچه در 22 بهمن 1357 شاهد بودیم، «کودتا» نبود؛ سازمان سیا، ارتش قلندر و دستنشاندة آریامهر و ساواک و
شهربانی و اتاقهای شکنجة «ساواک ـ شهربانی» هم در این میانه هیچکاره بودند. «انقلاب» بود آقا! میفهمید یا با چماق حالیتان کنیم؟ انقلابیون از آسمان آمدند و حکومت تشکیل دادند.
و خلاصه،
این است «تحلیل» نوین آنگلوساکسونها از «آب طهارتی» که 34 سال پیش با توسل
به آخوند روی دست ما ملت ریختند و هنوز هم دارند گندماش را آرد میکنند و نان میپزند.
ولی از آنجا که تبلیغاتچی عمیقاً احمق است، چرا که همواره «به فرموده» عمل میکند و هیچ ریشه و اساسی در
تحلیلهایاش ندارد، بیبیسی هم افتاده توی
همان چاهی که برای ما ملت کنده! چرا که
در مطلب دیگری، یکی دیگر از «تحلیلگران»
حرفهای امپراتوری بریتانیا با اشاره به «نشست گوادالوپ» چنین مینویسد:
«در
کنفرانس گوآدلوپ معلوم شد که آمریکائیها از حدود آذر ۵۷ تقریباً به پیروزی خمینی
یقین پیدا کردند و به همین جهت نیز کوشیدند تا از هر راهی که شده به وسیله خود یا
دیگران با خمینی و اطرافیانش تماس برقرار سازند.»
منبع: بیبیسی، «گوادلوپ؛ تیر خلاص نظام پادشاهی»، مورخ 2 فوریه
2014
این «تحلیل» که از قلم یک جوجه تحلیلگر «ملی ـ مذهبی» تراوش کرده، چند عامل اساسی تاریخی را در بررسی رخدادها به
دست قضا و قدر سپرده. نخست اینکه چرا روحالله خمینی ناگهان از گوشة
نجف به شهر پاریس، مرکز هیاهوی تبلیغاتی
سرمایهداری غرب «نقل مکان» میکند؟ دیگر آنکه به چه دلیل دولتهای غرب در برابر
فعالیتهای غیرقانونی وی بر علیه یک دولت رسمی و عضو سازمانهای بینالمللی، کوچکترین عکسالعملی نشان نمیدادند؛ به چه دلیل حکومت شاه به روند «باز کردن فضای
سیاسی» تن درمیداد، با علم به اینکه چنین
فرایندی جز آشوب ثمرة دیگری نخواهد داشت؛
و نهایت امر به چه دلیل عوامل مختلف که در رأس آنان میباید از همین جنبشهای
«ملی ـ مذهبی» سخن به میان آورد، در
برابر شکلگیری نطفههای سیاسی در داخل کشور،
از همان نخستین روزها سنگاندازی کردند و «وحدت» زیر علموکتل خمینی را به
شعار اساسی این به اصطلاح «انقلاب» تبدیل کرده بودند؟ البته
فهرست پرسشها به مراتب از اینها فراتر میرود، ولی اگر
به همین چند سئوال هم پاسخی داده شود،
مشخص خواهد شد که آمریکائیها مدتها پیش از آذرماه 1357 تصمیم به تغییر
رژیم در ایران گرفته بودند:
«[...]آمریکا
بهخاطر مخالفتهای روزافزون و همه جانبه مردم ایران، نمیتواند از او [شاه] حمایت کند[...] »
همان منبع!
اگر ادعای بیبیسی را قبول کنیم،
باید به این «نتیجه» برسیم که، روز
25 شهریور 1320 «مردم» طرفدار متفقین بودند،
یا روز 28 مرداد 1332، «مردم» طرفدار شاه بودند و...و خلاصه اینکه هرچه
کودتا در کشور ایران سازمان یافته خواست تل موهوم «مردم» بوده! نتیجة کوفتن برطبل مردم جز این ادعای پوچ نیست! ادعائی
بی اساس و نخنما که پیوسته تکرار میشود:
«مردم!» تکرار این ادعای پوچ را
در جفنگیات «ملی ـ مذهبیها»، مجاهدها و
فدائیها و تودهایها و ... و در ترهاتبافیهای حداد عادل میبینیم. در نتیجه باید بپذیریم که اگر امروز «مردم» رژیم آخوندی را ساقط نمیکنند،
به این دلیل است که همة «مردم» عاشق ریشوپشم
خامنهای و میرحسین موسوی شدهاند!
کسی نمیگوید، سنای آمریکا و احزاب
دمکرات و جمهوریخواه برای پیشبرد سیاستشان نمیتوانند علناً بگویند که میخواهند
«این یک برود، و دیگری بیاید!» آن روزها هم آقای جیمی کارتر، با یک
من «ادعا» درمورد حقوق بشر، نمیتوانست بگوید
برای حمایت از سیاستهای جنگطلبانهاش در افغانستان به حکومت یک آخوند وحشی در
کشور ایران نیاز دارد. آخوندی که همزاداناش
را ـ ملاعمر و بنلادن و غیره ـ بعدها در منطقه به قدرت رساندند. بله
اگر جیمی کارتر به صراحت میگفت چه میخواهد پرستیژ آمریکا نابود میشد؛
برای حفظ این پرستیژ بود که کودتا
و کثافتکاری را به اسم حمایت از «دمکراسی» و «مردم» در ایران سازمان دادند. اگر
جوجه «ملی ـ مذهبیها» هم کور نباشند، نمونة همین «مردم» را در مصر، تونس، لیبی و ... و در اوکراین به صراحت میبینند!
پس یکبار دیگر به تمامی شبکههائی که سعی در بازارگرمی برای این به اصطلاح
«انقلاب» دارند، از چپ افراطی گرفته تا
راست افراطی بگوئیم، دوران حاکمیت «شیخوشاه»
در این مملکت به پایان رسیده. ایدئولوژی فروشی و بادشکم در کردن به عنوان
تحلیل تاریخی، خلقپرستی، مردمستائی،
اسلامسازی، و نهایت امر بوسیدن ک...ن اجنبی در ایران پایان
یافته. با ضدونقیضگوئی پیرامون دکانی
که 34 سال پیش «ام. آی. 6» تحت عنوان
«انقلاب» ـ چه اسلامی و چه غیراسلامی ـ باز
کرده، راهی برای خروج از بنبستتان در
ایران نخواهید یافت. این «انقلاب» اگر نکبت
و ادبار برای ما ملت به ارمغان آورد، یک
نکتة مثبت هم داشت، و آن اینکه دست اراذل و
خودفروختگان را در برابر ملت ایران باز کرد.
برای نانخوردن راه دیگری جز «تحلیل انقلاب» میباید پیدا کنید. این کودتای کثیف و عوامل خودفروختهاش در
تاریخ ایران جوابی خواهند گرفت که از قدرت بررسیها و استدلالات شکمی شما حضرات
به مراتب فراتر میرود. «نپرس این کودتا
برای تو چه کرد، بپرس تو برای این کودتا
چه نکردی!»