۵/۱۵/۱۳۸۸

سالروز فرمان مشروطیت ایران




همزمان با سالروز صدور فرمان مشروطیت ایران، فرمانی که نیاکان‌مان پس از سال‌ها جنگ و جانفشانی‌ توانستند دربار مستبد قاجار را،‌ به صورتی کاملاً قانونی و در چارچوب یک تحول مثبت، انسانی و آزادیخواهانه در بطن جامعة ایران‌ به پذیرش آن مجبور کنند، امروز شاهدیم که حکومت در ایران با آنچه مشروطه‌طلبان می‌پنداشتند و می‌خواستند هزاران سال نوری فاصله گرفته.

امروز نه تنها حکومتی قانونی و مشروع بر کشور حاکم نیست، که در افق سیاسی هیچ روزنه‌ای جهت خروج از چنبرة هولناکی که سیاست‌های استعماری از 80 سال پیش با کودتای میرپنج در کشور پایه‌ریزی کردند، به چشم نمی‌آید. امروز ایرانیان، علیرغم گذشتة پرشکوه تاریخی خود، و با وجود تلاش‌های پیگیری که تاریخ معاصر بشر شاهدی است زنده و گویا بر آن، می‌باید تحت فرمان حکومتی زندگی کنند که دیگر احدی، حتی اطرافیان حاکمان و بهره‌مندان از سفرة چپاول حکومت‌چیان نیز به مشروعیت و قانونیت آن اعتقادی ندارند.

این سیاست که امروز با تقلب، سرکوب، آشوب و ضدیت علنی با منافع ملی بر ایرانی حکومت می‌‌راند، هزاران بار از دربار فروهشته و مستبد قاجارها ننگین‌تر است. با این وجود ریشة این توطئة نفرت‌انگیز را نمی‌باید فقط در نخستین روزهای غائلة استعماری 22 بهمن 57 جست؛ ریشه‌ها در گذشته‌هائی بسیار دورتر است. توطئه از زمانی آغاز شد که در طلوع فرخندة خورشید مشروطیت ایران، شیخ‌های خودفروخته یک به یک ظاهراً دربار مستبد را رها می‌کردند، و در کنار رهبران جنبش ملی قرار می‌گرفتند! حجت‌الاسلام‌های گاه تقلبی و گاه «واقعی» در این راستا با ترفندها و تقلب‌هائی از قماش آنچه امروز در بیت‌ مقام معظم حکومت اسلامی مشاهده می‌کنیم، به «رهبری» جنبش مشروطیت ارتقاء یافتند! در مورد نقش «سازندة» آیات‌عظام در بطن جنبش مشروطه «کتاب‌سازان» استبداد رضاخانی و آریامهری کم برای فرزندان این سرزمین قصه‌ و حکایت ننوشته‌اند. اینهمه به این امید که نکبت‌کدة شیعی‌مسلکی نردبام پیشرفت و قدرت دربارشان شود. زهی خیال باطل! و دیدیم که چه بیهوده آب در هاون این مذهب مردم‌فریب کوبیدند.

با این وجود، آنچه از یکصدسال پیش فضای بررسی تاریخی رخدادهای کشور ایران را به بیراهه کشاند، و دروغ و نیرنگی به نام «مشروطه‌خواهی» آیات عظام را به یک «رخداد» واقعی تاریخی تبدیل کرد، نتیجه‌اش امروز در برابر چشمان ماست. مذهبی فروهشته و سراسر خرافه که ایران را طی دوران نکبت‌بار صفوی در حملات مشتی ماجراجوی ازبک و افغان به پرتگاه فروپاشی کشانده بود، امروز در پناه همین تاریخ‌سازی و کتاب‌سازی «مذهب رسمی» ملت ایران شده! کجا می‌باید سفرة دل گشود؟ امروز به نام حفظ شئونات این «دینک» مضحک و مسخره، به نام این طریقت «دوغ حقیقت»، به نام «قدیسی» علی‌نام، فرزند ابی‌طالبی که تاریخ اسلام او را پهلوان و کشتی‌گیر می‌خواند، ایرانیان را گروه، گروه به پای چوبةدار می‌برند!‌

ولی کم نبودند رادمردانی که به صور مختلف قصد بیرون کشیدن ایران و ایرانی از ورطة هلاکت شیعی‌مسلکی و مسخرگی «خانقاه‌‌نشینی» داشتند. نادر افشار تمام تلاش خود را جهت خلاصی ملت ایران از پنجة مرگبار خرافة شیعی‌ صورت داد؛ سیاست‌هائی که آنروزها قدرتمند بودند پیوسته در برابرش قد علم کردند. تلاش‌های نادرشاه جهت از میان بردن «دین ‌دولتی» در ایران به همین دلیل محکوم به شکست شد. و پس از او دیری نگذشت که دنیای «ترک‌های قجر» شیعی‌گری را در راه سرکوب اقوام ایرانی، و لفت‌ولیس و کثافت‌کاری‌ بسیار نیکو یافت. همینجا بود که فرهنگ الهامات روحانی نزد ملت ایران، هم به انحراف کشید و هم دو پاره شد؛ یکی شیخی شد و دیگری خانقاهی! یکی شیعی و «خونی» بود و دیگری «دوغی» و «یا حقی»! یکی مفتخور شد و دیگری جیب‌بر!‌ و در شرایطی که جهان، چهار نعل به سوی صنعت و علم و جهانگشائی و انقلاب و تحول گام برمی‌داشت، سیر تحولات در ایران فقط به این مختصر محدود شده بود که نقش واقعی دین و اعتقادات مابعدالطبیعه را در کدامین «بستة اعتقادی» می‌باید جستجو کرد؟

اگر اسلام دین اقوام تازی است، اسلام شیعی مغلطه‌ای است به مراتب بی‌پایه‌‌تر و پوشالی‌‌تر، که از امتزاج تازی‌گری با خرافات اقوام نیمه‌وحشی آریائی به دست آمده. همان‌آریائی‌ها که «دین» را از هزاره‌ها پیش‌ در این فلات بلند به تاریخ بشری «هدیه» دادند. ولی ما به هر آنچه ایرانی باشد و ریشه در ایرانیت داشته باشد احترام نخواهیم گذاشت؛ چه بسیار آداب و رسوم و سنت‌ها که راه و رسم دیرینة ایرانی است، و از نظر ما فقط به کار ساختن نمایشات و تئاترهای سرگرم کنندة کودکان و یا فیلم‌های پرشکوه سینما می‌آید. ما «طریقت‌ درویشی» را به همان اندازه محکوم می‌کنیم که روش ریش‌‌سپیدی، تکدی‌ و اوباش‌پروری در حوزه‌ها را. در همینجا بگوئیم، آنان که پویندگان راه تعالی و رشد و سعادت یک ملت‌اند، در برابر این «چاه‌های زنخدان» فرهنگ سده‌ها، به هیچ عنوان وسوسه نخواهند شد.

توطئه‌ای که امروز در قالب حکومت «احمدی‌نژاد» بنیاد جامعه را علناً به چالش کشانده، و دیدیم که چگونه در بستر تحولات تاریخی گام به گام ما را دنبال کرده، فقط تکیه بر یک «فریب» دارد؛ فریبی که در بطن آن ندای منفور شیخ به ظاهر مشروطه‌طلب به تدریج تبدیل به عربدة هولناک حجت‌الاسلام مشروعه‌خواه می‌شود. از همان‌ها می‌پرسیم، از همان آتش‌بیاران معرکة حکومت اسلامی که امروز در مقام همداستانان «جمع شیخک‌ها» در بیدادگاه‌های این رژیم که خود در ساخت و پرداختش کم کوشش و تلاش نداشته‌اند، و یک به یک به قربانگاه خواهند رفت می‌پرسیم. آیا این چرخش سیاسی همان نیست که طی سده‌ها شیخ مشروطه‌طلب را به آخوند مشروعه‌خواه تبدیل کرده؟ مسلماً پاسخ مثبت خواهد بود، چرا که «رهبران» همین «اصلاح‌طلبان» به صراحت بارها و بارها خواهان باز پس گرفتن «جمهوریت‌شان» شده‌اند! زهی خیال باطل! این «فریب» شیخ در تاریخ ایران فریبی است که گذار از آن فقط با تکیه بر روح آزادیخواهان و انقلابیون صدرمشروطه امکانپذیر است. فقط ستارخان‌ها و باقرخان‌ها، یپرم‌ها و اسعد بختیارها می‌دانند با این حیله چگونه می‌باید سر به ستیزه برداشت، همان‌ها که بلند‌آسمان آرمان‌های انسان‌محوری را می‌شناختند، و امروز در کنار ما جای‌شان بسیار خالی است. صدافسوس!




نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...


۵/۱۳/۱۳۸۸

گازی یا نفتی؟



خبرگزاری فرانس‌پرس، سه روز پیش در تاریخ 31 ژوئیه سالجاری، در گزارشی که در روزنامة لوموند نیز منعکس شد، از خروج کلیة نیروهای نظامی انگلستان از عراق و استقرارشان در کشور کویت خبر می‌دهد. این خبر بسیار مهم، در کمال تأسف تا حد زیادی، تحت تأثیر «هیاهوی سبز»، از طرف نویسندگان و مفسران وطنی نادیده انگاشته شد! کوچک‌ترین بررسی‌ای در زمینة نقش استراتژیک «خروج» چنین نیروهائی از مرزهای ایران، خصوصاً در رابطه با تحولات جاری در کشور از طرف هموطنان ارائه نشده!‌ این مطلب بسیار تعجب‌آور است که چرا برخی محافل سعی دارند مسائل بااهمیت در مورد کشور را اینچنین تحت تأثیر هیاهوهای بی‌هدف از انظار عمومی پنهان نگاه‌دارند؟ ولی ما در حد خود، در همین مختصر سعی خواهیم داشت که مسئلة خروج ارتش انگلستان از عراق و پیامدهای آن را مورد تحلیل قرار دهیم. مسلماً انتخابات کردستان عراق، حمله به پایگاه اشرف، و نهایت امر تقارن زمانی دادگاه مسخرة کودتا و انفجار بمب‌ در اهواز در ارتباطی تنگاتنگ با این رخداد «نظامی ـ استراتژیک» می‌باید بررسی شود.

اینکه مسائل در کشور ایران در یک جعبة دربسته و جدا از کشورهای دیگر، و به دور از مسائل کلی جهانی متحول نخواهد شد، مسلماً مطلب جدیدی نیست. کشور ایران به عنوان یک مجموعة گسترده که دو شاهرگ اساسی و پایه‌ای در انتقال انرژی در جهان یعنی جنوب دریای خزر و شمال خلیج‌فارس را به یکدیگر متصل می‌کند، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. اینهمه اگر نخواهیم دیگر مسائل از قبیل نفوذ فرهنگی و زبانی ایرانیان در میان اقوام آسیای مرکزی، و نفوذ معنوی و سیاسی ملت ایران را نزد دیگر اقوام مسلمان مدنظر قرار دهیم. در چنین شرایطی بررسی تحولات چند هفتة اخیر در کشور به صورتی که فقط ابعاد داخلی را مورد توجه قرار دهد، قطعاً تحلیل‌گر را به بیراهه خواهد کشاند.

نخست به مسئلة عراق اشاره داریم. روزی که ارتش‌های انگلستان و آمریکا به کشور عراق حمله‌ور شدند، در کمال تأسف کم نبودند «سیاست‌بازان» وطنی، چه در خیمة «اسلام‌راستین» و چه در خیمه‌های «مخالف‌نما» که از این حملات خوشحالی می‌کردند و دست‌ها را از شدت شعف به هم می‌سائیدند! ولی کمتر کسی در میان این «سیاست‌مداران» وطن‌پرست و برجسته، به این اصل کلی در دیپلماسی جهانی توجه می‌کرد که به زیر پای گذاشتن حق و حقوق ملت عراق، در مقام همسایگان جغرافیائی کشور ایران، در عمل به معنای بی‌توجهی به حقوق ایرانیان خواهد بود. البته به صراحت بگوئیم، بسیاری از این «ذوق‌زدگان» اصولاً کاری به حق و حقوق ملت ایران ندارند؛ پستان به تنور چسباندن اینان برای ملت بیشتر وسیله‌ای جهت خودشیرینی و تقرب به دستگاه‌های حاکمة جهانی شده. در غیراینصورت وحشیگری بر علیه ملت‌ها را به هیچ عنوان تأئید نمی‌کردند.

این وحشیگری‌ها تحت عناوین مختلف در روزی‌نامه‌های غرب و نزد دست‌نشاندگان داخلی‌شان در جمکران به صور مختلف طی اینمدت یا زیرسبیلی در رفت یا به طور کلی «توجیه» ‌شد. اینکه گروه‌های ناشناسی که هویت‌شان هنوز هم نامعلوم باقی مانده در میان مردم در جمعه‌بازارها «بمب» بگذارند و غیرنظامیان را به قتل برسانند، در بسیاری از ورق‌پاره‌ها «مبارزات القاعده» لقب گرفت؛ کیست که نداند القاعده همان سازمان سیاست؟ ولی از آنجا که «بررسی»‌ ما به تحولات ارتش انگلستان در عراق محدود می‌‌ماند، اضافه می‌کنیم که در جنوب عراق که منطقة «نفوذ» ارتش انگلستان تعیین شده بود، دستگاه اجنبی‌پرستان، همزمان با شکنجه و قتل‌عام غیرنظامیان، جهت فروپاشاندن مقاومت مردم در برابر نیروهای اشغالگر شبکة منفور روحانی‌نمایان شیعی‌مسلک را که از دیرباز بوزینگان دست‌آموز سلاطین انگلستان‌اند به جان مردم انداخت.

اینان سقوط «صدام حسین» را مرتباً به یکدیگر تبریک می‌گفتند، ولی طی چند سال کشتار و سرکوب ملت عراق توسط ارتش‌های اشغالگر قطره اشکی از چشمان پلیدشان فرو نیفتاده!‌ و اگر خروج ارتش انگلستان از خاک عراق «صحت» داشته باشد، و در عمل اعمال قدرت نظامی از طرف انگلستان بر مناطق جنوب عراق به نقطة پایان خود رسیده باشد، این عقب‌نشینی صرفاً در ارتباط با همان آخوندهای پلیدی صورت گرفته که طی اینمدت با جان و دل از ارتش اشغالگر در خاک کشورشان پذیرائی می‌فرمودند.

امروز با در نظر گرفتن ادبیات گسترده‌ای که تحت تأثیر سازمان‌های اطلاعاتی غرب بر محور اشغال عراق طی چند سال گذشته «تولید» شده، به صراحت می‌توان اذعان داشت که طرح آغازین، حداقل از نظر محافلی که صدها میلیارد دلار خرج این «پیک‌نیک» خونین کرده بودند، «تجزیة» کشور عراق به سه کشور کرد، شیعه و سنی‌نشین بوده. طرحی که یا در ظاهری «فدرالیست» عملی می‌شد، و یا مستقیماً «استقلال» این سه کشور را در جلسات سازمان رسوای ملل با حمایت محفل آمریکا و انگلستان به صحنه می‌برد، و از این طریق زمینة «تولید» کشورهای جدید بر صفحة جغرافیای سیاسی جهان فراهم می‌آمد. ولی این تلاش‌ها علیرغم تزریق صدها میلیون دلار به محافل مذهبی و قومی عراق و به راه انداختن اوباش شیعی‌مسلک در جنوب، کردهای استقلال‌طلب در شمال و دمیدن در تنور «قبایل» در مناطق «عرب ـ سنی»، نهایت امر از دستورکار خارج شد.

ایالات متحد که فکر می‌کرد با توافق کامل با روسیه بر سر فروپاشی حزب بعث عراق، اینک هر غلطی می‌تواند بکند، به سرعت دریافت که مسجد جای گوزیدن نیست. پرچم آبی‌آسمانی و زرد قناری، که با نسخه‌برداری کامل از پرچم‌ «ملت‌های» تازه‌ تأسیس اروپای شمالی برای عراق «جدید» تهیه شده بود، به سرعت جای خود را به همان پرچم سابق داد؛ هر چند سه ستارة معروف «حزب بعث» بر روی این پرچم جای خود را به عبارت «الله اکبر» سپرد! شاید این هم «ترفند» آمریکائی‌ها بود که به مخالفان‌شان تفهیم کنند، اگر برنامه‌شان بر هم خورده، «دست از اسلام نخواهند شست.»

خلاصة کلام روند حرکت مسائل در عراق همانطور که در مورد تمامی کشورها صادق خواهد بود، علیرغم اشغال نظامی با تحولات کشورهای منطقه از یک هم‌سوئی کامل برخوردار شد. حضور ارتش‌های اشغالگر و وجود یک دولت دست‌نشانده در بغداد نه تنها طرح‌های آمریکا را به ثمر نرساند که این عوامل خود عملاً تبدیل به موتوری جهت توجیه حفظ اتحاد اقوام عراقی شد! با این وجود نفوذ گستردة اتحادیة اروپا در مناطق کردنشین، و سابقة استعماری شبکه‌های انگلیس در مناطق شیعه‌نشین هنوز همچنان به قوت خود باقی است؛ هر چند در عمل ثابت شد که اینان در راه به ثمر رساندن طرح‌های آمریکا قادر به ایفای نقشی تعیین کننده نیستند.

حال تحولات اخیر عراق را در آئینة مسائل ایران بررسی کنیم. در جریان درگیری‌هائی که تحت عنوان «انتخابات» در ایران به راه افتاد، چند عامل استراتژیک مهم منطقه‌ای را می‌باید مد نظر قرار داد. و به احتمال زیاد عقب‌نشینی ارتش انگلستان از جنوب عراق به درون مرزهای کویت، یا حداقل اعلام رسمی چنین عقب‌نشینی‌ای در سطح جهانی ارتباطی تنگاتنگ با مسائل انتخابات ایران دارد. بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کرده‌ایم که مسائل حکومت جمکران برخلاف آنچه بلندگوهای داخلی و خارجی عنوان می‌کنند، برخاسته و متأثر از تصمیمات محافل بین‌المللی است. این تحولات را نمی‌توان به دلیل بدسگالی علی خامنه‌ای و یا خوش‌طینتی میرحسین موسوی تحلیل کرد. و از آنجا که کشور ایران از نظر ذخایر شناخته شدة نفت خام در مقام دوم، و از نظر گاز طبیعی در مقام نخست جهانی قرار گرفته، تحولات در ایران را می‌باید همیشه در چارچوب‌های «استراتژیک ـ نفتی» دنبال کنیم.

جناحی که در ایران به «اصلاح‌طلب» معروف شده، ملغمه‌ای است از تمامی اوباشی که تحت عناوین مختلف از «دانشجوی خط‌امام» گرفته تا «حزب‌الله» و نهضت‌آزادی و «دفترتحکیم» و «بلشویک‌های کت‌وشلواری حزب توده»، طی سه دهه در هیئت حاکمة کشور حضوری گاه پررنگ و گاه کم‌رنگ داشته‌اند. این جریانات، همچون رقبای «اصولگرایای‌شان» پیوسته در ارتباطی تنگاتنگ با منافع برخی محافل اجنبی‌ در کش و قوس‌ سیاسی قرار می‌‌گیرند، و زمانیکه منافع محافل ارباب ایجاب می‌کند موضع‌گیری‌هائی در زمینة سیاست داخلی صورت می‌دهند. و طی این موضع‌گیری‌ها، نتیجه نیز معلوم است؛ اینان تحت حمایت اربابان‌شان آناً علم‌وکتل به راه می‌اندازند و هیاهو به پا می‌کنند.

اینکه اهداف این حضرات از به قدرت رسیدن چیست، و در صورت به دست آوردن اهرم‌های قدرت در راه رفاه، بهداشت، مسکن، آموزش، آزادی مطبوعات و ... چه گام‌هائی برخواهند داشت، آنقدرها از نظر محافل حامی اینان مطرح نیست. در هر حال طی دوره‌های طولانی این جماعت بر قدرت تکیه زده بودند، و عملکردشان در برابر ملت ایران است. به همین دلیل ما معتقدیم مشکلی که اینک در کشور به راه افتاده، به هیچ عنوان برخورد «اصلاح‌طلب» با «اصولگرا» نمی‌باید تلقی شود؛ مسئله برخورد منافع «محافل مادر» است. همان محافلی که از روز نخست بر اندام این اوباش و روضه‌خوانان و پاسداران و ... چه در گروه‌های اصولگرا و چه اصلاح‌طلب، ردای سیاستمدار و دولت‌مرد انداخته‌اند. این محافل در چارچوب مسائل اقتصادی که با در نظر گرفتن وضعیت استراتژیک ایران مسلماً به نفت و گازطبیعی مربوط می‌شود به جان یکدیگر افتاده‌اند. و در کمال تأسف مسائلی که در کنار این «اصول کلی» ایجاد شده، صرفاً تئاتر و صحنه‌سازی است.

این مسئله به صورتی تأسف‌بار، و به دلیل حمایتی که محافل بین‌المللی و گروه‌های ایرانی‌نمای خارج از کشور از غوغا و آشوب در ایران صورت دادند، نهایت امر گروهی از هموطنان‌مان را به بند دژخیمان بی‌شرافت رژیم جمکران گرفتار آورد، و تعدادی از جوانان نیز قربانی این خیمه‌شب‌بازی ضدانسانی شده‌اند. با این وجود در پس این «هیاهو» منافع ملت ایران است که به بازی گرفته شده. آقای میرحسین موسوی علیرغم تمامی جفتک‌هائی که به طاق طویلة امام‌ روشن‌ضمیرش می‌اندازد برای کشور ایران یک برنامة یک خطی هم روی کاغذ فراهم نیاورده. این سئوال مطرح می‌شود که ایشان با اینهمه «اهن و تلپ» اصولاً به چه دلیل در یک نظام استبدادی که رئیس جمهور بیشتر نقش مباشر مقام معظم را می‌باید ایفا کند، قصد دستیابی به مسند ریاست جمهوری را دارند؟ از طرف دیگر اگر قرار می‌بود «خط‌امامی‌ها» در این مقطع «رئیس جمهور» ‌شوند، محافل «حامی» در غرب، یک آدمکش شناخته شده را که پروندة بیش از 130 هزار تیرباران و اعدام مخالفان سیاسی بر زندگی نفرت‌انگیزش سنگینی می‌کند به «نامزدی» دعوت نمی‌کردند. ایشان همانطور که بارها در این وبلاگ عنوان کرده‌ایم، نه برای دستیابی به مقام ریاست جمهور چاه جمکران، که فقط برای آشوب‌آفرینی «نامزد» این شبه‌انتخابات شده‌اند؛ خلاصه در ارتباط با پروندة ایشان از نظر حقوق‌بشر، موسوی حتی در مقام ریاست جمهور نمی‌توانست پای از جمکران بیرون بگذارد.

از طرف دیگر مسئلة «تقلب» انتخاباتی در این حکومت از روز هم روشن‌تر است و همانطور که امام جمعه‌شان در دانشگاه سابق تهران گفت: «اگر این انتخابات مردود است، تمامی انتخابات این حکومت باید مردود باشد!» و به عقیدة ما مردود هم هست. ولی آقای موسوی خودشان دوبار علی خامنه‌ای را با بیش از 90 درصد آراء از همین صندوق‌ها و با تکیه بر همین «شیوه‌ها» بیرون کشیده‌اند؛ حال چه شده که به قول عبید، «گربه شد عابد و زاهد و مسلمانا؟» این از نظر ما غیر قابل قبول است که گروه‌هائی ایرانی‌نما در بطن هیاهوئی که منافع محافل غرب در ایران به راه انداخته، با یارگیری و جانبداری از این یا آن گروه زمینه‌ساز فراهم آوردن مقدماتی در راه سرکوب هر چه بیشتر ملت ایران شوند. و اینکار را هم تحت عنوان «مبارزه» با دیکتاتوری به خورد جماعت بدهند.

می‌دانیم که حداقل آقای میرحسین موسوی در زمینة «دیکتاتور پروری» نیازمند درس گرفتن از احدی نیستند؛ پس چه بهتر که ایرانیان هنگام برخورد با مسائلی از قماش آنچه طی چند هفتة گذشته شاهد بودیم، بجای پیروی کورکورانه از مشتی سیاست‌باز و آشوب‌گر حرفه‌ای، نخست نگاهی به مسائل منطقه بیاندازند؛ مسائل قدرت‌های بزرگ را در ارتباط با یکدیگر مد نظر قرار دهند؛ و در هر حال همیشه این اصل را در نظر گیرند که «سیاست» نه برای فدا کردن جان و حیثیت و سلامت مردم و جامعه که در مقام ابزاری برای بهتر زیستن است. اگر سیاست‌بازی قصد دارد از «سیاست» برای به ارزش گذاشتن «آرمان‌هائی» احمقانه، گاه شخصی و گاه «فلسفی» و تاریخی استفاده کند، بهترین کاری که ملت‌ها می‌توانند جهت حفظ منافع خود انجام دهند این است که این نوع «سیاست‌باز» را با آرمان‌هایش تنها بگذارند.

امروز به صراحت انگلستان از عقب‌نشینی در ایران طفره می‌رود، و دلیل عربده‌های «خط‌امام» دقیقاً همین است. ولی همین انگلستان هم از بصره بیرون رفت، هم مجاهدین خلق را تسلیم دولت دست‌نشاندة بغداد کرد، و ... با این وجود، اینکه عقب‌نشینی انگلستان به پیش‌روی کشور دیگری در سیاست و اقتصاد ایران منتهی شود، مسئله‌ای است که می‌باید به صورت اساسی مورد بحث و گفتگوی وطن‌دوستان قرار گیرد. در کمال تأسف آنچه در ایران، و حتی در سطح محافل ایرانی‌نمای خارج از کشور در حال حاضر می‌گذرد، هیچ ارتباطی با بحث و گفتگو و اتخاذ مواضع سیاسی و ملی و میهنی ندارد.






نسخة پی دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

۵/۱۱/۱۳۸۸

اعترافات و انتخابات!



در آغاز مطلب، سرکوب اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران را در عراق، در مقام حمایت از پناهندگان ایرانی قویاً محکوم می‌کنیم. مسلماً اگر حکومت اسلامی از اقتداری برخوردار می‌بود که در بوق‌های تبلیغاتی‌اش مرتباً ادعای آن را دارد، دولت دست‌نشاندة عراق به خود اجازه نمی‌داد اتباع ایرانی را اینچنین وحشیانه سرکوب کند. ما برای کسانیکه در تهران، در مقام خبرنگار، مقاله‌نویس و یا «سیاستمدار» از سرکوب اعضاء سازمان مجاهدین خلق در عراق ابراز خوشوقتی کرده‌اند بسیار متأسف‌ایم. چرا که در تاریخ معاصر بارها به اثبات رسیده که نحوة برخورد دولت‌های خارجی با اتباع یک کشور، نه در چارچوب مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی که فقط در ارتباط با اهمیت و اعتباری است که اینان برای دولت متبوع این افراد قائل‌اند. به طور مثال آیا تا حال دیده‌اید که حتی یک جانی و آدمکش آمریکائی یا انگلیسی را در عراق «کتک» بزنند؟ وحشیگری پلیس و ارتش عراق در برابر اتباع ایرانی فقط نشان داد که حکومت دست‌نشاندة عراق برای امثال احمدی‌نژاد و خامنه‌ای حتی در حد یک سگ ولگرد هم ارزش و اعتبار قائل نیست. مسلماً چنین اهانتی از طرف دولت دست‌نشاندة عراق به اتباع ایرانی، خصوصاً زمانیکه در تهران به سکوت برگزار می‌شود، و حتی از سوی مشتی اوباش «زمینه‌ساز‌» تبریک و تهنیت می‌گردد، نماد «اقتدار» نیست؛ نشاندهندة عمق فاجعه‌ای است که حکومت این اراذل نوکرمنش بر ملت ایران تحمیل کرده.

ولی امروز بحث‌های دیگری نیز خواهیم داشت، پس بهتر است از محاکمات «کودتا» شروع کنیم. پس از شکست کودتای احمقانه‌ای که توسط سرویس‌های اطلاعاتی غرب و در همکاری کامل با حکومت اسلامی و حتی شخص علی‌خامنه‌ای سازماندهی شده بود، شاهدیم که شکست‌خوردگان کودتا دست در دست دولت مفلوک مهرورزی، دولتی که حاضر شده بود با تکیه بر آراء «چندین میلیونی» یک جنایتکار شناخته شده به نام میرحسین موسوی تجدید حیات موجود منفوری به نام حکومت اسلامی را در چارچوب منافع غرب تأمین کند، اینک جهت ردگم‌کردن با زدن نعل‌وارونه دست به برگزاری نمایشات «28 مردادی» هم زده‌!

امروز دولت احمدی‌نژاد جبهة جدیدی در کودتای شکست‌خورده باز کرد، و گروهی از هم‌سفره‌ای‌ها و آدم‌کشان و همکاران خود را تحت عنوان «عوامل اغتشاش و آشوب» در مجلسی مضحک که بیشتر به کارناوال‌های رایش سوم و یا جلسات تأسف‌بار «خودزنی» استالینیست‌ها می‌ماند تا «دادگاه»، بر صندلی «متهمان» نشاند! اتهام اینان در عمل این است که در مسیر نیازهای آقای خامنه‌ای، رهبر واقعی کودتا، طی 5 روز تهران و بسیاری شهرهای بزرگ کشور را به اغتشاش کشاندند، به این امید که حکومت مفلوک اسلامی بتواند از بن‌بست سیاسی و استراتژیکی که پایان حیات نفرت‌انگیزش را نوید می‌دهد جان سالم به در برده، باز همچون نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 برای «شرق و غرب» شاخ و شانه بکشد! هر چند منافع این قلندری‌ها و شاخ‌وشانه کشیدن‌های ظاهری فقط به جیب چند محفل و شرکت انگلیسی و آمریکائی سرازیر شده!

امروز با برپائی «محاکمات نمایشی» کودتا، که در فردای تمامی کودتاها معمولاً توسط چماق‌کشان دست‌نشانده به راه می‌افتد، حکومت اسلامی در عمل بن‌بست استراتژیک و سیاسی خود را به نمایش گذاشت. به استنباط ما این حکومت راه خروج از بحران فعلی را به هیچ عنوان در دسترس ندارد؛ اینک وضعیت علی خامنه‌ای با محمدرضا پهلوی در 28 مرداد بسیار متفاوت است. شاه در 28 مرداد، با حمایت کودتاچیان در مسیر یک سیاست کلی گام برمی‌داشت که هم از تأئید ضمنی استالینیست‌های مسکو برخوردار شده بود و هم مورد حمایت کاخ‌ سفید بود. امروز علی خامنه‌ای پس از سه دهه گدائی برای کسب حمایت علنی آمریکا، حمایتی که هیچگاه یانکی‌ها حاضر به قبول ریسک‌های سیاسی‌اش نشدند، پای به مرحله‌ای گذاشته که دیگر نه راه به مسکو می‌برد و نه واشنگتن قادر است از او حمایت علنی کند! می‌ماند «حمایت داخلی».

حمایتی که نبود آن صریحاً چشم‌گیر شده، و به عقیدة ما، خصوصاً پس از عملیات سرکوبگرانة اخیر، دیگر بحث هر گونه حمایت داخلی از حکومت اسلامی، در تحلیل‌ صاحب‌نظران می‌باید از صفحة سیاست ‌داخلی ایران بکلی حذف شود. این حکومت پس از طی سه دهه، تمامی صورتک‌های خود را یک به یک از دست داد، و نهایت امر امروز به همان عجوزه‌ای تبدیل شده که در آغاز کار بود: یک حکومت دست‌نشانده و کودتائی!

تنها راه ممکن برای خروج احتمالی از بن‌بستی که در برابر این حکومت قد علم کرده، عملیاتی کردن یک یا چند کودتای دیگر خواهد بود! و این «عملیات» می‌باید نهایت امر، با حذف تمامی راه‌بندهای داخلی، فرضاً خط حکومت را در همراهی و همگامی با سیاست‌های منطقه‌ای نیز قرار دهد. در توضیح این مرحله می‌باید یادآور شویم، که وضعیت استراتژیک کشور ایران به دلیل تغییرات گستردة ژئوپولیتیک در منطقه به طور کلی تغییر کرده، و با به زندان انداختن ابطحی و میردامادی نمی‌توان حکومت را در مسیر خط نوین قرار داد. سرکوبی که امروز دولت احمدی‌نژاد بالاجبار در مورد این محافل اعمال می‌کند، در عمل پیام مشخصی است به عمال سازمان سیا در رأس حکومت اسلامی. پیامی که به اینان تفهیم خواهد کرد، دیگر نمی‌توانند با تکیه بر حمایت واشنگتن و زدن نعل‌وارونه، منطقه را در چارچوب منافع غرب به دامان آشوب‌های مذهبی فروانداخته، زمینه‌ساز قلندری واشنگتن برای مسکو و دهلی‌نو شوند.

با این وجود می‌باید اذعان داشت که این پیام اگر در دست احمدی‌نژاد و علی‌خامنه‌ای قرار دارد، به هیچ عنوان به این معنا نیست که اینان از محتوای آن راضی و دل‌خوش‌اند. اگر فراموش نکرده باشیم، سفرهای پرسروصدای احمدی‌نژاد به نیویورک و سخن‌پرانی‌های «عالمانة» این دانشمند جهان اسلام، خصوصاً در دانشگاه کلمبیا به صراحت نشان داد تلاش‌هائی جهت «مقبول» نمودن تحفة عموسام در جریان بوده. این تلاش‌ها به آب گوزید و امروز شاهدیم که کودتا نیز، در مقام تلاشی جهت «تجدید حیات» کل حکومت اسلامی در منطقه به همین سرنوشت دچار شده. پس در بررسی مسائل استراتژیک می‌باید این «خط کلی» را پیوسته دنبال کرد. هر چند «محاکمات» فعلی با در نظر گرفتن بن‌بست‌های واقعی حکومت اسلامی می‌تواند به معنای تلاشی جهت تهییج افکار عمومی و بحران‌سازی داخلی نیز تحلیل شود.

ولی چه این اهداف مطرح شود و چه در خفا بماند، چند اصل کلی غیرقابل تردید شده. نخست اینکه حامیان واقعی حکومت اسلامی در واشنگتن و لندن نشسته‌اند و هر چه ساختار دست‌نشاندة این حکومت بر علیه شاخک‌‌های خود دست به عملیات سرکوبگرانه بزند، فقط به این معنا خواهد بود که حیطة عمل سیاست‌های سازمان سیا در داخل کشور محدود و محدود‌تر می‌شود. محدودیتی که دست‌های احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را نیز، در مقام دست‌نشاندگان واشنگتن، همزمان در پوست گردو گذاشته. عکس‌العمل خامنه‌ای و سکوت 5 روزة وی را در برابر آنچه امروز «کودتا» لقب داده‌اند، نمی‌باید از نظر دور داشت. خامنه‌ای نیز دل به این امید بسته بود که با «موفقیت» میرحسین موسوی، چه از طریق صندوق‌های شکستة «انتخابات» جمکران، و چه از مسیر آشوب‌های خیابانی، حکومت اسلامی از بن‌بست خارج خواهد شد. و دیدیم که چنین نشد.

نمایشاتی که تحت عنوان «محاکمات» اغشاش‌گران آغاز شده مسلماً در روزهای آینده به پایان خواهد رسید، با این وجود ما ایرانیان می‌باید منتظر نمایشات دیگری هم باشیم. بالاتر گفتیم که این نمایشات حتی می‌تواند در قالب کودتاهای جدید به منصة ظهور برسد. ولی به هر تقدیر حکومت اسلامی پای در سراشیبی گذاشته که در مسیر آن دیگر نمی‌تواند کمر خود را راست کند. سنگینی باری که امروز در بطن ساختار حکومت بر شانة خامنه‌ای و احمدی‌نژاد فروافتاده هر گونه ابتکار عمل را در زمینة سیاسی از اینان سلب خواهد کرد. به احتمال زیاد شخص خامنه‌ای نیز تا چند صباح دیگر می‌باید از صحنة سیاست استعماری حکومت اسلامی بکلی حذف ‌شود، و بر محور حذف فیزیکی و یا طبیعی وی، بار دیگر مسئلة ولایت فقیه تبدیل به مرکزیتی «نظریه‌پردازانه» در بطن این حکومت شترگاوپلنگ خواهد شد!‌

از آنجا که آمریکا تلاش دارد نسخة جایگزین این حکومت را به هر ترتیب در «خیمة» واشنگتن نگاه دارد، مسلماً مسئلة «ولایت فقیه» از نظر واشنگتن طی چند صباح دیگر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شود، و حضور اوباشی که تحت عنوان «مخالفان» حکومت اسلامی طی چند سال گذشته در شهرهای مختلف آمریکا و اروپای غربی روی سر هم انبار شده‌اند، و برای هر کدام محفل‌ و پول و امکانات تبلیغاتی و غیره فراهم آمده، بخوبی نشان می‌دهد که تثبیت نسخة جایگزین حکومت اسلامی در خیمة کشورهای غربی، برای آمریکا تا چه حد از اهمیت برخوردار است.

در عمل به دلیل شکست کودتای 22 خرداد سالجاری، نیاز اساسی و پایه‌ای برای در دست داشتن آیندة سیاسی منطقه بیش از پیش از نظر آمریکا حیاتی شده. و در این راستا بار دیگر مسلماً شاهد نظریه‌پردازی‌های «دینی» از جانب محافل آمریکائی خواهیم بود. باید اذعان داشت که اینان از صدقة سر اسلام، طی سه دهة گذشته نان خوب و مفتی به چنگ آورده‌اند، و به این سادگی‌ها دست از این «آب ‌قنات» نخواهند شست. ولی باز هم تلاش‌های‌شان مسلماً محکوم به شکست است چرا که حرف آخر را در شرایط استراتژیک فعلی نه واشنگتن که قدرت‌های تعیین‌کنندة منطقه‌ای خواهند زد. و اینان از اسلام در ساختار سیاسی منطقه نگرشی کاملاً ‌متفاوت با آمریکا دارند. و به همین دلیل است که آمریکا امروز بیش از پیش در منطقه منزوی شده، و این روند طی چند سال آینده مسلماً تشدید خواهد شد.

تا آنجا که به سرنوشت «قربانیان» این محاکمات مربوط می‌شود، از نظر نویسندة این وبلاگ اینکه افرادی از قماش میردامادی، نبوی، ابطحی و ... محاکمه شوند به هیچ عنوان ناخوشایند نیست؛ مسئله این است که اینان نمی‌بایست در چنین شرایطی و در چنین بیدادگاه‌هائی مورد محاکمه قرار می‌گرفتند. این «بیدادگاه» فرمایشی صرفاً اهدافی سیاسی و محفلی دنبال می‌کند، در صورتیکه جنایات این موجودات «انسان‌نما» که طی سه دهه میلیون‌ها ایرانی شاهد جزئیات آن‌ بوده‌اند، به هیچ عنوان محفلی و سیاسی نیست. اینان را می‌بایست در مقام واقعی‌شان یعنی همان اوباشی که هستند محاکمه می‌کردند، در دادگاهی که به جرم دزد و متجاوز و قاتل رسیدگی می‌کند نه به عنوان مخالف سیاسی. اعترافات اینان در چنین شرایطی چه خواهد بود؟ شرکت در کودتای مخملی فرضی. به طور مثال، آیا آقای میردامادی که به صراحت از طرف دوستان و همفکران‌شان «همه‌کارة» دانشجویان خط امام معرفی شده‌اند، در جلسات مسخرة بیدادگاه «ولایت‌فقیه»، به وابستگی‌های این به اصطلاح «دانشجویان» به محافل خفیة سازمان سیا در ایران اشاره‌‌ای خواهند نمود؟ مسلماً خیر! آیا ایشان جوابگوی شرایط استثنائی و هولناکی که سرکوب گسترده‌ را در کشور فراهم آورد خواهند بود؟ آیا زمانیکه «امام‌» خمینی برای‌ امثال بهزاد نبوی دعا می‌خواند، همین آقای خامنه‌ای که امروز ظاهراً دشمن خونی ایشان شده جرأت داشت توی چشم‌های نبوی «خیره» بماند؟ این‌هاست مسائلی که از طریق برگزاری نمایشات مسخره، حکومت‌های دست‌نشانده سعی در ماستمالی‌کردن‌شان دارند.

به همین دلیل است که ما این نمایشات احمقانه را که در حقیقت تلاشی جهت فراهم آوردن سرکوب هر چه گسترده‌تر ملت ایران است از پیش محکوم می‌کنیم. این محاکمات به همان اندازه از درجة اعتبار ساقط است که «انتخابات» این حکومت. فقط می‌ماند این اصل کلی که چطور گروهی که خود را سیاسی نیز قلمداد می‌کنند، «انتخابات» را در این دستگاه پوسیده «قبول» دارند، ولی محاکمات‌اش را رد می‌کنند! این سئوالی است که شاید در فرصت‌های بعدی به آن بپردازیم.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...