چندماه از آغاز هیاهو پیرامون پدیدهای به نام داعش میگذرد. آخرین «اخبار»
به صورتی ضدونقیض، هم به عقبنشینی این
اوباش اسلامگرا اشاره دارد و هم به پیشرویهای «اعجاببرانگیز» اینان! به صراحت بگوئیم، مشکل میتوان ابعاد این پدیده و تبعات
استراتژیک آن را دریافت و مسیر این عارضة مبهم و هولناک را پیشبینی نمود. و شاید همین ابهام دقیقاً پوشش اهداف محافلی باشد
که این بساط را در منطقه به راه انداختهاند.
در وبلاگ امروز نگاهی شتابزده به این «اهداف» مبهم و در ظاهر بیمعنا
خواهیم داشت، باشد که دلائل تولد نابهنگام این عارضه را در
منطقه تا حدودی بشکافیم.
سناریوهای بیشماری میتواند فعالیت «داعش» را توجیه کند. ولی به دلیل ابهام شرایط فعلی، متأسفانه تمامی این سناریوها محتمل مینماید. فرض اینکه داعش یک پروژة آمریکائی است که به واشنگتن
امکان میدهد از این طریق منطقه راکنترل
کند، همانقدر معتبر مینماید که داعش را
پروژهای جهت پوشش دادن به خروج آمریکا از منطقه به شمار آوریم. یا به طور مثال، اگر
داعش را پروژة ناکام آمریکا مطرح کنیم که در عمل واشنگتن را همچون نمونة افغانستان
درگیر یک مجموعه بحران منطقهای کرده، به همان اندازه معتبر خواهد بود که داعش را
پروژة «ملتسازی» از نوع یوگسلاوی جهت تجزیة کل منطقه به شمار آوریم. جدیدترین
تحلیلی که این روزها در سایتهای غیررسمی از فلسفة وجودی داعش ارائه میشود، از تمایل آمریکا به کشاندن حکومتهای اسلامی
ترکیه، جمکران و عربستان به یک جنگ منطقهای
حکایت دارد! جنگی که نهایت امر بتواند هم
ناامنیها را به مرزهای روسیه بکشاند، و
هم بودجههای چندین کشور را در شمال عراق به خرید جنگافزار از ایالاتمتحد و دیگر
شرکاء جهانیاش اختصاص دهد. گویا بر اساس
برخی «محاسبات» این عملیات میتواند به بحران مالی چند سالة غرب نقطة پایان بگذارد.
ولی این رشته سر دراز دارد؛ آنچه بالاتر عنوان کردیم، فقط گزینههائی بود که در حال حاضر میتوان
ارائه داد. به احتمال زیاد در هفتههای آتی اگر «برنامة
داعش» همچنان ادامه یابد، بر شمار این گزینهها نیز افزوده خواهد شد. چرا که،
به استنباط ما «هیاهوی داعش»
مجموعهای است از تمامی آنچه بالاتر عنوان کردیم. این بحران همچون یک قطرة جیوه در منطقه به حرکت
درآمده، و در اطراف این «قطره» هر آنچه
با اهدافاش همداستانی داشته باشد، جذب خواهد
کرد و آنچه در تضاد با اوست در برابرش جبههگیری مینماید. به عبارت دیگر، این قطره منطقه را دوقطبی میکند؛ هیچ
حاکمیتی در این منطقه نمیتواند در برابر داعش «بیطرف» بماند. و اگر به طور مثال، ساختارهائی در ترکیه و لبنان از موضعگیری صریح در برابر آن طفره روند، مسلم
بدانیم عملیات ایذائی ایالاتمتحد و انگلستان مجبورشان خواهد نمود تا به میدان
«اجماع» منطقهای پای بگذارند. این همان
«سپری» است که آمریکا جهت پنهان شدن در قفای آن نیازمندش بود؛ و اینک میبینیم که در قالب داعش، این سپر حامی را در منطقه «جاسازی» کرده.
ولی واقعیت را جای دیگری میباید جستجو کرد. داعش بر خلاف آنچه در بوق انداختهاند به هیچ
عنوان یک جریان «نظامی ـ سیاسی» نیست، غوغائی است صرفاً رسانهای. آمریکا بر اساس هیاهوی تبلیغاتیای که به راه
انداخته، گویا در جنگی «پرماجرا» با داعش درگیر شده! به همچنین بسیاری از نوکران اروپائی و منطقهای
واشنگتن نیز «دلیرانه» پای به میدان «جنگ با داعش» گذاشتهاند! ولی این جریان پوشالیتر از آن است که بتوان
پیراموناش تحلیلی «نظامی» ارائه داد. داعش بوقی است که دولتهای آتلانتیست و نوکران
منطقهایشان در آن میدمند، باشد که باد در بادبان بزرگنمائیهای مورد نیاز
آتلانتیستها پیرامون «خطرات» منطقهای بیافتد؛
خطراتی که به دلیل شکست آمریکا، نه برای منطقه که برای سیاستهای واشنگتن پیش
آمده.
برنامة داعش یک پروژة گستردة تروریستی است که تحت نظارت واشنگتن در منطقه به
راه افتاده، و در قلب این پروژه نیازهای استراتژیک آمریکا در
منطقه «جاسازی» شده. از آنجمله است
«نبرد» وهابیون با جمکرانیها بر سر «رهبری» خاورمیانه، جنگ پایانناپذیر شیعه و سنی، شرکت
کردهای به اصطلاح «دمکرات» در جنگ با داعش «نابکار»، موضعگیریهای
شدادوغلاظ ترکیه و ... و جالبتر از همه اینکه،
در این میانه غیرفعالترین دولتهای منطقه، سوریه و عراقاند؛ همانها که در عمل میبایست جبهة نخست بر علیه
داعش را تشکیل میدادند! اینان نه حرفی
میزنند، نه دست به عملی بر علیه داعش
زدهاند!
حال باید پرسید چه پیش آمده که واشنگتن بحرانی از قماش داعش را با تمامی شاخوبرگهایاش
در منطقه به وجود آورده؟ مسلماً شکست علنی در جبهة سوریه و سپس فروپاشی
استیلای آمریکا در اسرائیل و غزه در این میانه نقشی داشته. ولی ما
ریشهها را نه در سواحل مدیترانه که در مرزهای جنوب روسیه خصوصاً در ایران و ترکیه
جستجو میکنیم. اجبار ایالاتمتحد به پایان دادن ماه عسل پنهانیاش
با جمکران، که در پناه شعار احمقانة «نبرد با آمریکا» توسط
روحالله خمینی آغاز شده بود، شاید مهمترین ضربهای باشد که سیاست خارجی
واشنگتن طی نیمقرن اخیر متحمل شده.
بررسی ابعاد این فروپاشی آنچنان گسترده است که مشکل میتوان حتی به صورتی
فهرستوار آن را ارائه نمود. واشنگتن با
علنی کردن روابط استعماری خود با نوچههای اسلامگرایاش در تهران در عمل بر یک
روند «مالی ـ استراتژیک» فوقالعاده «حیاتی»
نقطة پایان گذارده، و مشکلاتی که پس از «نرمش
قهرمانانة» علی خامنهای برای آمریکا و خصوصاً نوکران جمکرانیاش ایجاد شده، «خروجی»
دیگری جز شکست در سوریه و اسرائیل نمیتوانست داشته باشد.
آمریکا که با تکیه بر بلوای سال 1388، ترجیح میداد با تکیه بر لشولوشهائی از قماش
ملاممد خاتمی و میرحسین موسوی از بحرانی که ملت ایران بر سر راهش به وجود میآورد
جان به سلامت به در برد، بر صفحة شطرنج
منطقه مات شد؛ تیغ به زیر گلویاش افتاد!
به
ناچار 4 سال آزگار با لاتهای «باند» احمدینژاد، در صحنههای
دیپلماتیک «نرد عشق» باخت و رسوائی و افتضاح را به جان خرید. هر سال احمدینژاد در نیویورک به عنوان رئیس
دولت اسلامی حضور یافت و در محضر خبرنگاران جهان پیشاب و پساب حوزه و بازار را به
عنوان «مواضع انقلاب اسلامی» در سازمان ملل تخلیه کرد؛ آمریکا هم سرش را پائین انداخت و صحنه را ترک
گفت، ولی همه میدانستند که احمدینژاد
به سرنیزة پنتاگون تکیه کرده!
با بیرون کشیدن حسن فوتبال از صندوق شکستههای «انتخابات»، اگر امید یانکی به جنگ دیگر کودکانه مینمود، امید به اوجگیری «جنبشسبز» از نوع اوکراینی
آن هنوز محال به شمار نمیآمد. به همین دلیل
بود که، در تبلیغات یانکی حسن روحانی
تبدیل شد به خاتمی دوم! کار بجائی رسید
که رسماً ملاممد شیاد در مصاحبهها برای کابینه «وزیر» معرفی میکرد، و سردار اکبر سازندگی سیاستهای کشوری را «تدوین»
مینمود. ولی اینجا نیز تلاشهای آمریکا
بجائی نرسید؛ سیاست روسیه دیگر لاتی از قماش خاتمی را حتی در
هیبت «حسن روحانی» نیز در مرزهایاش تحمل نمیکرد. طی
روندی که اجباراً بر سیر تحولات جامعه،
سیاستهای دولت و موضعگیریهای مجلس حاکم شد، بساط اسلام «خوب» و گویا «انسانی» که دولت
روحانی قرار بود مبلغ آن باشد، جای خود
را به گفتگوی دیپلماتیک با آمریکا داد! اسلام
نیز در تمامیت و کلیتاش افتاد در سبد اصولگرائی،
هذیانات نمازهای جمعه، و ادبیات
لاتولوتهای بیت رهبری و دیگر اراذل! کار بجائی رسید که امروز، دولت روحانی حتی جرأت ندارد سخن از مواضع
«اسلام خوب» به میان آورد.
اینهاست آنچه اجبار «فرار به جلو» را برای یانکیها در منطقه ایجاد کرده. طی دههها تمامی سرمایهگزاری ایالاتمتحد در
منطقه روی «اسلام» صورت گرفت؛ خلاصه
بگوئیم، سوراخی از این فراختر و مناسبتر در منطقه
نیافته بودند. هر آنچه کثافت و زباله و فضله
یافت میشد در آن گنجاندند. از مبارزة دروغین با سرمایهداری آمریکا
گرفته، تا حمایت از باورهای قرونوسطائی
ملتهای واپسمانده، و نبرد گویا مقدس «مسلمان ـ یهودی»، همه چیز برای به ارزش گذاردن خرافه و پوچیات و
اوهامی که «اسلام انقلابی» نام داشت به کار رفت. در سفینة استعماریای که آمریکا ناخدای آن شده
بود، جاشواناش نیز سرداران و پاسداران و شیخهای
خلیج و طالبان کوهپایهها بودند. باد در بادبان کشتی ارباب میانداختند، و واپس
ماندهترین باورهای قرونوسطائی را نزد عقبماندهترین قشرهای اجتماعی «تمامیت
دین» معرفی میکردند. کار بازی با
اعتقادات تودههای واپسمانده چنان بالا گرفت که اینان حتی «فیلسوف» و «نظریهپرداز»
هم پیدا کردند! و خلاصه جماعتی که هنوز در
عصر پیش از ادیان زندگی میکند، دست
اندرکار توجیه سیاستهائی شد که فقط شایستة قطاعالطریقان است.
«افسران» سفینة استعماری اسلام را، فاشیستهای هیتلری، عمال
قتلعام و تجاوز و چپاول و اعدامهای گروهی، اوباش رسمی و روسپیهای دولتی و قاچاقچیان برده
و موادمخدر تشکیل میدادند. ولی لاتهای
فوتبالیست، والیبالیست و متخصصین دوپینگ، حتی کارگردان و روزنامهنویس هم کم
نداشتیم، فراوانی بود و همه چیز پیدا میشد.
بیدلیل نبود که روحالله خمینی دجال میگفت،
«در اسلام همه چیز هست!» آنها
که دوزاری قناسشان هنوز نیفتاده بدانند:
مقصود همین اسلام است. در آن همه چیز هست؛ همه جور
جنایتکار! حتی جنایتکار نادم و مبارز و آزادیخواه!
آمریکا با تکیه بر سرمایهگزاری عظیم خود،
مطمئن از آیندهای «درخشان»، سوار
بر همین سفینة زباله بر امواج تحولات منطقه پیش میتاخت و جهت دستیابی به اهداف
استراتژیک خود «بهارعرب» را علم کرد! بهاری که نهایت امر به «پائیز عموسام» در خاورمیانه
تبدیل شد. در این «بهار»، در هر میعاد سفینة شکستناپذیر «اسلام»
ناکارآمدی خود را نشان داد و نهایت امر باعث شکست و سرشکستگی یانکیهاشد. «افسران» این سفینه که سالها و سالها در لندن
و واشنگتن نان و کباب عموسام سق میزدند،
چه مصری، سوری،
لبنانی، لیبیائی، و چه
ترک و کرد، همه و همه بالاجبار از صحنه کنار رفتند. شکست و
هزیمت در میان لشکریان اوفتاد، و یانکی که پیش از این با تبختر در منطقه اینسوی
و آنسوی میرفت، و برایمان قصه از اسلام
میگفت، از وحشت شکست زباناش به لکنت
اوفتاد. وقوقصاحابهای «میلیونی» که قرار بود تودهها
را برای پوچیات و مزخرفات به صحنه بیاورد،
و وحشیگری را به حکم «قبول جمع»
توجیه و مقبول بنمایاند، جملگی خاموش
مانده بود. در این پائیز حزنانگیز برای عموسام کسی نمیخواند
جز احمدینژاد؛ همانکه بیش از آنچه در
ایران رأی آورده باشد «فحشنامه» دریافت کرده بود. برای جمبول کسی تره خرد نمیکرد جز مُرسی. کسی که دهها میلیون مصری در خیابانها همه روزه
آرزوی مرگاش را میکردند. سفینه در هم شکست، اوباش نیز که گرد شیرینی عموسام تجمع کرده
بودند پراکنده شدند. و اینچنین بود که
پروژة آمریکائی «ایران صفوی» و «ترکیة عثمانی» که قرار بود روسیه را در مرزهای
جنوبیاش «مهار» کند تبدیل شد به کابوس کاخسفید. اینجاست که از خاکستر طرحهای فروپاشیدة
واشنگتن پدیدهای به نام «داعش» سر برمیآورد.
استدلال استراتژیک ایالاتمتحد در حال حاضر بسیار روشن است؛ به صراحت بگوئیم، اگر اهداف پروژة داعش در پس پرده باقی مانده و
مبهم و غیرقابل پیگیری است، دلائل
سربرآوردن این عارضه بسیار روشن و گویاست.
اینک که آمریکا نمیتواند با امپراتوریهای پوشالیاش فضای مناسبی جهت
تقابل با روسیه، چین و هند ایجاد
کند؛ دست به گسترش تروریسم زده. دولتهای منطقه را از طریق تهدید به حملات
نظامی، یا بمبگزاری، عملیات تروریستی، و نهایت امر از طریق اشغال سرزمینها توسط گروههای
مسلح «گمنام» در خط آمریکا قرار میدهد.
ولی این دیپلماسی بمب و تهدید هیچ آیندهای ندارد. تلاشهای
آمریکا جهت به میدان آوردن نیروهای نظامی کلاسیک برای جنگافروزی فراگیر، در شرایط فعلی بسیار دور از دسترس مینماید. عربستان و ترکیه جرأت نخواهند کرد، برای
آتشافروزیای که هدف اصلیاش تهدید مرزهای جنوبی روسیه است دست به عملیات نظامی
بزنند. «شاهنشاهان» شبهجزیرة عربستان و
دولت مفلوک آتاترکیها بیش از اینها صدمهپذیرند؛ کوچکترین تلاطم نظامی در هر یک از این کشورها
همه چیز را برای آمریکا، اروپای غربی و
خصوصاً نفتخورهای بینالمللی بر باد خواهد داد.
جمکرانیها نیز که با سروصدای فراوان از کودتای اخیر آمریکا در عراق حمایت
کردند و در چارچوب مورد نظر پنتاگون ـ به
قدرت رساندن دولتی همسو با «فتوحات» داعش ـ
دولت سابق را سرنگون نمودند امروز قادر نیستند به طور مستقیم از عملیات
داعش حمایت کنند. چرا که، هر گونه حمایت از داعش منجر به گسترش عملیات
تروریستی در ایران خواهد شد، عملیاتی که
ایران را هر چه بیشتر از اردوگاه آمریکا دور میکند. در نتیجه،
آمریکائیها نیز نمیتوانند از شرکت فعالانة جمکرانیها در این پروژه بهرهبرداری
کنند!
آتلانتیسم گویا فراموش کرده، یا شاید
ترجیح میدهد خود را به فراموشی بزند. چرا
که، در شرایط فعلی، بیش از 70 درصد جمعیت جهانی از حیطة
اقتصادی، مالی و صنعتی غرب خارج شده. روسیه،
چین، هند، برزیل،
آرژانتین و بسیاری کشورهای دیگر در خاورمیانه، و خصوصاً در آفریقا دیگر تحت سیطرة غرب زندگی
نمیکنند. بانک بریکس عملاً زمینة ترکتازی بانکهای
اعتباری غرب را از میان برداشته، و هر روز
جمع گستردهتری از ملل به این موج جدید میپیوندد. توسل
تبلیغاتی غرب به «نیروهای» داعش در خاورمیانه،
و هیاهو پیرامون بیماری ابولا در آفریقا،
تا کی و تا کجا خواهد توانست از طریق گسترش خشونت، ارعاب عمومی،
و کشتار جمعی منافع آتلانتیسم را همچنان محفوظ نگاه دارد؟ آتلانتیسم تا کی میتواند با افروختن آتش جنگ به
اقتصاد ورشکستة خود سروسامان دهد و برای بهمن عظیمی از نقدینگی بدون پشتوانه که به
بازارهای جهانی سرازیر کرده، با مرگفروشی
و تفنگسازی «پشتوانة ارزشمند» فراهم آورد؟
اینها سئوالاتی است که پاسخ بسیار
روشن دارد. دیر یا زود آمریکا میباید، هم
خاورمیانه را ترک کند و هم آفریقا را. و
برخلاف دیگر گزینههادر استراتژی بینالمللی، برای این
یک هیچ جایگزینی وجود ندارد؛ این خروج
غیرقابل اجتناب است.