۴/۲۰/۱۳۸۸

«کاهش» و خواهش!



پس از رسوائی‌های «پساانتخاباتی» حکومت جمکران، جبهة اصلاح‌طلب حکومت اسلامی در داخل و خارج به سرعت تغییر رنگ داده، و همچون مار پوست انداخته. این جبهه، اینک با تکیه بر «توجیهات» ویژه قصد دارد این شبهه را القاء ‌کند که، شرکت در این «انتخابات»، علیرغم تمامی تقلباتی که در آن صورت گرفت، می‌باید گامی مؤثر در راه دست‌یابی به «اهدافی» والا تلقی شود! باید بگوئیم که مردم ایران، این نوع «پرروئی» ویژه را پیشتر نزد آخوند و آخوندبچه ‌جماعت از دیرباز دیده‌اند؛ در کمال تأسف تجربة تاریخی نیز نشان داده که علاجی بر این «ابنه» نتوان یافت. ولی در این میان چند اصل هنوز نیازمند توضیح و تشریح باقی می‌ماند. نخست اینکه با تکیه بر شناختی که از عملکرد «نامزدهای» اصلاح‌طلب طی سه دهه حضورشان در صحنة سیاست جمکران در دست است، این «اهداف» به اصطلاح والا که قرار بوده افرادی از قبیل موسوی و کروبی برای ملت ایران «تحصیل» بفرمایند اصولاً چه صیغه‌ای می‌تواند باشد؟ ثانیاً این چه نوع «اهدافی» است که حتی شکست در «انتخابات» نیز در راه دستیابی به آن‌ها فاقد ‌ارزش می‌شود؟ مبلغ‌های خط «اصلاحات» بهتر است مشخص کنند،‌ «اثبات» این امر که حکومت اسلامی یک دستگاه متقلب و خودفروخته است، از چه رو نیازمند شرکت مردم در «انتخابات» این حکومت بوده؟

دعوت از مردم برای شرکت در «انتخابات» یک حکومت استبدادی و دست‌نشانده، جهت نمایاندن طبیعت واقعی‌اش، درست مثل این است که با علم به مسموم بودن غذاهای یک سفره، همگان را به تناول آن دعوت کنیم. بعد هم زمانیکه ملت به قی و اسهال می‌افتد، فریاد بر آوریم که ببینید! «غذا فاسد بوده!» به صراحت بگوئیم، اگر کسانی در میان اوباش جمکران و نانخوران شبکه‌های «خبرسازی» که حامی این حکومت در سطح جهانی‌اند، در متقلب بودن دستگاه جمکران تردید داشتند مشکل از خودشان است، نه از ملت ایران. ما ملت با حکومت اسلامی مشکلی مشخص داریم، و از نخستین روزهای به قدرت رسیدن این حضرات آنچه را باید در جبین اینان ببینیم دیدیم، و در کمال تأسف به صراحت حمایت محافل بین‌المللی را نیز از این دستگاه ضدبشری در عمل شاهد بودیم. اگر حکومت اسلامی تا به امروز سر پا مانده، فقط به دلیل حمایت دست‌های «مقدس» سازمان‌های امنیتی غرب است. آقای خمینی و حکومت اسلامی ابداعی ایشان، بدون حمایت غرب تا به حال هزاران بار از صفحة تاریخ ملت ایران زدوده شده بودند.

از سوی دیگر اگر غرب قصد تجدید فراش در منطقه دارد، اینهم باز به ما ملت مربوط نمی‌شود؛ عملة نوین غرب از هر رقم و جنس و قلم، با آن‌ها که امروز در خیابان‌های تهران و شهرهای بزرگ سوار بر موتور با چوب و چماق «رژه» می‌روند، تفاوت چندانی ندارند. این اوباش روز 28 مرداد با عکس «اعلیحضرت» رژه رفتند، روز 22 بهمن هم با پوسترهای یک آخوند شپشو در خیابان‌ها عربده کشیدند؛ دعوا نه برای محمدرضا پهلوی بود، و نه برای روح‌الله خمینی؛ دعوای نفت بود و نفت‌خواری و گیس‌کشی میان محافل سرمایه‌داری! اگر محافل غرب بین خودشان دعوا دارند و بعضی‌های‌شان می‌خواهند به اصطلاح «طبیعت» واقعی رژیم اسلامی را در برابر جهانیان افشا کنند، این قضیه‌ کجای‌اش به ما ملت مربوط می‌شود؟ ما ملت طبیعت این رژیم را خوب می‌شناسیم، این غربی‌ها خودشان حکومت اسلامی را ساختند و پرداختند؛ خودشان از این دستگاه جهنمی حمایت کردند و هزاران ایرانی را برای استقرار آن به خاک و خون کشیدند، حال می‌خواهند این عمارت ادبار و نکبت را به دلیل تغییر سیاست‌های‌شان از پایه بیاندازند! مطمئن باشیم، در این «روند»، ما ملت بیش از آنچه منفعت کنیم، زیان خواهیم دید؛ همان‌ زیان‌هائی که با فروپاشی رژیم پهلوی نصیب ما ملت شد، و در جیب سرمایه‌داری غرب دلار پشت‌ سبز بود.

پس از آنچه در صحنة سیاست کشور در عمل شاهد بوده‌ایم، کدام احمقی هنوز بر این باور است که با جابجائی یک رژیم می‌توان سرنوشت یک ملت را بهبود بخشید؟ سرنوشت ملت‌ها را خود ملت‌ها تغییر می‌دهند، آنهم به صورت گام به گام، نه رژیم‌های دست‌نشانده‌ای که مجبورند از آغاز کار نفت خام بفروشند و گدائی نان و سرنیزه از بانک‌های غربی بکنند. این رژیم‌ها نان را به عمال خود می‌دهند، تا آنان با سرنیزه جهت ادامة کار رژیم صدای مخالفان را‌ خفه کنند؛ می‌بینیم که دو عامل اصلی و کلیدی «حکومت»، یا آنچه حضرت امام‌خمینی «استقلال سیاسی» می‌نامیدند! هر دو از دست‌های «مقدس» اربابان می‌رسد!‌ در کمال تأسف این «اصل» پایه‌ای در سیاست جهان سوم را نمی‌توان با پیروی از خطوط پیشنهادی استعمار در هم فروشکست. برای تغییر این روند نیازمند ابتکار، تلاش و بهره‌گیری از روش‌هائی گاه «غیرمتعارف» هستیم. با این وجود سخنگویان و نانخورهای دستگاه استعمار، ملت را فریب می‌دهند و اینچنین وانمود می‌کنند که برای تغییر این روند شوم و نفرت‌انگیز فقط کافی است در انتخابات فرمایشی این نوع رژیم‌ها «شرکت» کنیم! به قول اینان، «دمکراسی فقط از صندوق رأی بیرون می‌آید»! البته این حرف 50 درصدش درست است، همان 50 درصدی که شامل حال ملت ایران نمی‌شود. چرا که اگر دمکراسی از صندوق بیرون می‌آید، هر آنچه از صندوق بیرون آید الزاماً دمکراسی نیست. همانطور که طی سه دهه، «انتخابات» حکومت جمکران ارتباطی با دمکراسی نداشته.

ولی اگر گفتیم برخی جناح‌ها در غرب به جان یکدیگر افتاده‌اند، بی‌دلیل نیست. امروز یک نشریة آمریکائی که فرضاً بسیار هم «معتبر» است، به نام «فارین‌پالیسی»، بر سایت اینترنتی خود مطلبی در مورد «انقلاب» اسلامی قلمی کرده بود. می‌دانیم که اگر ما ملت این هیاهو و غائله را «انقلاب» نمی‌دانیم و به هزاران دلیل خرد و کلان آنرا یک ماجراجوئی استعماری می‌خوانیم، آمریکائی‌جماعت اصلاً از این شوخی‌ها ندارد. برای اینان خیمه‌شب‌بازی 22 بهمن «انقلاب» است، آنهم انقلابی در ابعاد «انقلاب اکتبر»!

انقلاب شوروی، از نظر تاریخی یکی از مهم‌ترین رویدادهای قرن بیستم به شمار می‌رود؛ این انقلاب تاریخ بشر را طی 80 سال عملاً منقلب کرد. اگر امروز این انقلاب از صحنة داده‌های سیاسی جهان حذف شده، تبعات آن تا دیرباز با ملت‌ها باقی خواهد ماند. انقلاب اکتبر را نمی‌توان با کودتای ساواک و شهربانی پهلوی‌ها در بطن یک رژیم دست‌نشانده به قیاس کشید. ولی اصرار محافل استعماری جهت به کرسی نشاندن «حقانیت» تاریخی این اوباش‌گری، فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد. و آن اینکه تحمیل پدیده‌ای به نام «انقلاب» اسلامی توطئه‌ای است گسترده که توسط تبلیغات رسانه‌ای غرب بر علیه ملت ایران و کشورهای مسلمان‌نشین به راه افتاده. «مقایسة» کودتای 22 بهمن با انقلاب اکتبر توپ پنچری است که محافل غرب به میدان بحث‌های روشنفکرنمایانة خود انداخته‌اند، و صد البته این «توپ» از جمله مقدس‌ترین «توپ‌ها» نزد آخوند جماعت و جوجه روشنفکران حوزه‌هاست؛ خلاصه آنچه از ارباب رسد نیکوست! این «توپ» هم نقل محافل دانشگاهی یانکی جماعت می‌شود، و هم به دلیل «توجه» اربابان، وسیله‌ای شده جهت «چسی»‌ آمدن آخوندها و «انقلابی‌نمائی‌شان» در برابر توده‌های مردم ایران. خلاصه بگوئیم این «روند» تماماً استعماری هم مشکل استعمار را حل می‌کند، هم مشکل اوباش دست‌نشانده‌اش را در ایران! فقط می‌ماند مشکل ملت ایران که کسی برای آن دست بالا نخواهد زد.

به هر تقدیر در مطلبی که بر تارک سایت «فارین‌پالیسی» همچون الماس کوه نور می‌درخشد، نویسنده پس از «آسمان و ریسمان» فراوان، و مقایسة بحران‌های اروپای شرقی طی جنگ‌سرد، با لات‌بازی‌های حجج‌ اسلام در منطقه، به این نتیجة عالمانه می‌رسد که «انتخابات» اخیر در ایران باعث شد که نفوذ معنوی «انقلاب اسلامی» نزد ملت‌ها به شدت کاهش یابد! نمی‌دانستیم تا پیش از 22 خردادماه 1388، قتل‌عام چندین هزار مخالف، که از نخستین روزهای دستیابی آخوندها به قدرت آغاز شد، و فرار میلیون‌ها ایرانی به خارج از مرزها، به همراه ورشکستگی اقتصادی، مالی، فناورانه، نظامی و فرهنگی که حکومت جمکران برای ما ملت به ارمغان آورده، همه و همه وسیله‌ای بوده جهت گسترش «نفوذ معنوی» قم و کاشان در افکار عمومی مسلمانان جهان! حتماً حل‌المسائل امام‌خمینی هم موشک قاره پیمای‌شان بود!

ولی نویسندة محترم آنچه را که باید بنویسند، به عادت معمول در چنین نشریاتی، ننوشته بودند! یعنی همان عقب‌نشینی برخی محافل از «نظریة فوق» و پناه بردن‌شان به سنگری که امروز به صراحت «طرح دمکراسی برای ایران» خوانده می‌شود! آمریکائی‌ها که در جریان جنگ‌های «مقدس» افغانستان هر آنچه لات‌و‌اوباش و چاقوکش در کشورهای مسلمان‌نشین پیدا کردند،‌ به کانادا، استرالیا و ایالات جنوبی آمریکا منتقل نموده، آنان را در هنگ‌های سازمان یافته‌ای جهت «نبرد با کمونیسم» مستقر می‌کردند،‌ پس از فروپاشی اتحاد شوروی انگشت به دهان حیران ماندند که با این لشکر لات‌واوباش چه باید کرد؟ خوشبختانه یا بدبختانه جنایات 11 سپتامبر در نیویورک که نتیجة مستقیم سیاست‌های کاخ‌سفید بود به اینان گوشزد کرد که بهتر است هر چه زودتر برای اوباش اسلام‌پناه مأموریت‌های مناسبی پیدا کنند. و به همین دلیل جنگ‌های منطقه‌ای از همان لحظه با شرکت پنتاگون آغاز شد. اوباش را از کشورهای محل اقامت‌شان بیرون کشیده، با خودشان آوردند به منبع الهام اسلام راستین، یا همان جهان اسلام! ولی همانطور که دیدیم، این عملیات جهت صادر کردن «مشکل» به جهان اسلام بود، نه حل مشکل ملت‌ها. بحران‌سازی، جنگ، آدمکشی، بمب‌گزاری در هیچ معیاری نمی‌تواند مشکلات ملت‌ها را حل کند. ولی می‌تواند برای همین آمریکا مشکلات جدید ایجاد کند که ایجاد هم کرده. به همین دلیل حاکمیت انگلستان دست در دست یکی از جناح‌های حزب دمکرات سعی دارند بر «افسانه‌ای» که سازمان ناتو به رهبری پنتاگون طی سه دهه تحت عنوان «جاذبة مردمی انقلاب اسلامی» از طریق «شستشوی مغزی جوانان» در آمریکا و کانادا و انگلستان سر هم کرده بودند، نقطة پایان بگذارند.

البته هنوز برخی محافل غرب بر طبل «انقلاب اسلامی» می‌کوبند و حاضر نیستند لقمة چرب و لذیذ را به این آسانی از دست بدهند. ولی اینکه امروز نوکران سفارتخانه‌های غربی در تهران همچون سگ هرزه‌مرس به جان یکدیگر افتاده، و اوباش جمکران را در خیابان‌ها با چوب و چماق به جان مردم می‌اندازند، ریشه در همین دوگانگی و دودستگی در میان محافل سرمایه‌داری غرب دارد. دودستگی در میان همان‌ها که بنیانگزاران خوشبخت معجزة «امام خمینی» در 22 بهمن 1357 بودند.

امروز آنان که با عربدة «زنده باد انتخابات» ملت ایران را به پای صندوق‌های رأی جمکران فرستادند در عمل پای در مسیری می‌گذارند که استعمار از پیش بر آنان گشوده. به سینه‌چاک‌های «طرح دمکراسی برای ایران» به صراحت می‌گوئیم که بازی کردن در میدان استعمار دیگر از همان معنا و مفهوم طی دوران «جنگ‌سرد» برخوردار نیست. امروز پیروزی‌های یک‌شبه، کودتاهای «حق‌طلبانه»، همکاری‌های جهانی با یک هیئت حاکمة احمق و بی‌خبر از دنیا که از درون لژهای حماقت‌پروری و خودفروختگی بیرون می‌کشیدند دیگر سپری شده. امروز کسی که مردم ایران را به شرکت در انتخابات دعوت کرده، جهت توجیه عمل خود می‌باید بیش از آنچه شیفتگان شرکت در این نوع «انتخابات» در کارنامه دارند، ارائه دهد.

ما از هم‌وطنان خواستیم که در این نمایش احمقانه شرکت نکنند. و استنباط ما این است که اکثریت گسترده‌ای از مردم، البته نه صرفاً به دلیل درخواست ما، این انتخابات را تحریم کرده‌اند. شرایط نشان می‌دهد که درگیری‌ها در سطح شهرهای ایران به هیچ عنوان نتیجة «تقلب» در این انتخابات نیست، این درگیری‌ها هدف دیگری را دنبال می‌کند، هدفی که نویسندة فارین‌پالیسی از آن تحت عنوان «فروپاشی نفوذ انقلاب اسلامی» در منطقه یاد می‌کند. در عمل تفاوتی ندارد که چند درصد رأی دهندگان واقعاً پای صندوق‌ها رفته‌اند و به چه کسانی هم رأی داده‌اند. درگیری در سطح شهرها از پیش برنامه‌ریزی شده بود، و هدف اصلی آن نابودی «تصویری» است که استعمار برای حکومت اسلامی در منطقه ساخته و پرداخته.

با این وجود، از آنجا که امروز در سطح جهان «جنگ ارقام» به راه انداخته‌اند، همان‌ها که حکومت جمکران را به تقلب و رأی‌سازی و صحنه‌سازی متهم می‌کنند، آمار شرکت 40 میلیون نفری را که توسط همین وزارت ‌کشور ارائه می‌‌شود، تبدیل به مهم‌ترین دلیل جهت موفقیت «نامزد» مورد نظرشان کرده‌اند! این لودگی‌ها و حماقت‌ها مسلماً شایستة یک حرکت مسئول سیاسی نیست؛ اینان مسئول نیستند و هنوز فکر می‌کنند که با بهره‌گیری از فضاسازی‌های احمقانة‌ ساختة نظام رسانه‌ای بین‌المللی تا ابد می‌توانند بادبان کشتی شکستة‌ خود را در مسیر باد باز نگاه دارند.

طرح «دمکراسی برای ایران» حتی اگر توسط قدرت‌های استعماری به میدان آورده شده باشد، یک اصل کلی را شامل خواهد شد. در این فضای جدید لودگی‌ها و دلقک‌بازی‌ها از نوع «کهن» و «سنتی» دیگر جائی نخواهد داشت. بحران سیاسی در کشور ایران نیز تا زمانیکه به صراحت به سوی منافع ملی و برآوردن مطالبات واقعی ملت ایران تغییر مسیر ندهد فقط گروهی از جناح‌های سرکوبگر حکومت اسلامی و مشتی ماجراجو را به خود جذب خواهد کرد. ما در همین مقطع از هم‌میهنان می‌خواهیم که پای در میدان آشوب‌طلبی‌های اوباشی نگذارند که طی سه دهه با سرکوب ملت ایران حکومت اسلامی را بر اریکة قدرت نگاه داشته‌اند. این آشوب‌ها و «جنگ‌ها» متعلق به ملت ایران نیست. آنزمان که جهت‌گیری سیاست‌های جهانی در چارچوب منافع ملی ما ایرانیان متحول شود ملت ایران این حاکمیت را گام به گام، و در جهت برآوردن مطالبات دیرینه و دمکراتیک خود به عقب خواهد راند. مطمئن باشیم که این چشم‌انداز آنقدرها هم دور نیست.








...

۴/۱۸/۱۳۸۸

مردم‌سالاری کربلائی!




بحرانی که ایران تحت عنوان «اعتراض به انتخابات» در آن طی طریق می‌کند طی چند روز گذشته، به تدریج ابعاد گسترده‌‌تری به خود گرفته. نخست اینکه هیئت حاکمة جمکران، به عنوان یکی از مهم‌ترین منابع الهام «طالبان‌پروری» در جهان اسلام در این بحران تنها نمی‌ماند. بله، کشور چین یکی دیگر از اهرم‌های بسیار تعیین‌کننده در زمینة بحران‌سازی‌های اسلامی و دینی اینک مستقیماً پای در این منجلاب گذاشته. طی شورشی فراگیر که منطقة «اورومچی» چین را فراگرفت، پیام بسیار صریحی از طرف قدرت‌های جهانی به پکن ارسال شد. لبة تیز این «شورش» که هیئت حاکمة مائوئیست چین را به لرزه در آورد، به صراحت سیاست‌های اسلام‌پروری پکن را «هدف» قرار داده. از ورای این «شورش» برخی قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای به پکن تفهیم کردند که دیگر نمی‌تواند با تکیه بر حمایت‌های مستقیم برخی جناح‌های حزب‌ دمکرات ایالات متحد دست به ماجراجوئی در جهان اسلام بزند، و همزمان خود را از تبعات این اسلام‌پروری‌ها دور نگاه دارد. این مجموعه سیاست «چینی ـ آمریکائی» همان ساختاری بود که پس از اوج‌گیری «اسلام انقلابی» در ایران، به تدریج تبدیل به یکی از مجموعه سیاست‌های منطقه‌ای جهت سرکوب ملت‌ها و حمایت از «بنیادگرائی» دینی شده بود. بی‌دلیل نیست که جناح هیلاری کلینتن، وزیر امور خارجة دمکرات فعلی، شرکت در یکی از مهم‌ترین دیدارهای استراتژیک «آمریکا ـ روسیه» پس از جنگ سرد ـ دیدار اخیر اوباما از مسکو ـ را عملاً بایکوت کرد؛ خانم کلینتن در این دیدار حضور نداشتند، و این خود نشان از تغییرات وسیع در سیاست‌های جهانی ایالات متحد است.

در ضمن در مصافی «فرضی»، و در مقابله با مسائل و معضلاتی که گویا هیئت حاکمة جمکران برای سیاست‌های جهانی ایجاد کرده‌، شاهدیم که باراک اوباما و سخنگویان جناح‌های سنتی‌تر در حزب دمکرات دو گفتمان متفاوت، اگر نگوئیم «متخالف» در پیش گرفته‌اند. بایدن، معاون ریاست جمهور و رئیس «کنگره» رسماً سخن از «استقلال عمل» اسرائیل در اعلان جنگ بر علیه ایران به میان می‌آورد، و هیلاری کلینتن در تأئید مطالب وی از «تشدید محاصرة اقتصادی» بر علیه ملت ایران نیز حمایت می‌کند، اینهمه در شرایطی که باراک اوباما هر گونه فشار بر کشور ایران را در مصاحبه‌هایش محکوم کرده، معتقد است که نمی‌باید میز مذاکره را به هیچ عنوان «ترک» کرد! ایندو گفتمان هر چند تا حدود زیادی جنبة تبلیغاتی و رسانه‌ای داشته باشد، بیانگر یک اصل کلی است و آن اینکه حزب دمکرات ایالات متحد دیگر نمی‌تواند در شاهراه «اسلام‌پروری» چهارنعل به پیش بتازد و تحت عنوان «الهامات توده‌های مسلمان» مشتی اوباش و نوکران کاخ‌سفید را با تیغ و ریش و چماق بر ملت‌ها حاکم نگاه دارد.

این یکی از مهم‌ترین «داده‌هائی» است که اینک فروپاشی رسانه‌ای و تبلیغاتی آن آغاز شده، و تحولات نشان می‌دهد که این فروپاشی به جهان اسلام نیز گسترش خواهد یافت. البته باز هم به دلائل تاریخی «بحران» اخیر نیز از کشور ایران آغاز شده است. با این وجود، با توجه به رخدادهای اخیر در چین می‌توان مطمئن بود که زمینة اجرائی این سیاست، حداقل تا آنجا که به حمایت محافل قدرتمند منطقه‌ای مربوط می‌شود کاملاً مهیا شده. سیاست اسلام‌پروری اینک به نفس نفس افتاده، و استعمارگران دیگر نمی‌توانند با علم کردن آخوند و آخوندک، شیخ و دستار و قرآن و حل‌المسائل برای سیاستگزاری در منطقه از آستین خود یک شبه «هیئت حاکمه» بیرون بکشند. اهمیت آنچه «انتخابات» در ایران معرفی می‌شود دقیقاً در همین مقطع روشن خواهد شد.

طی چند هفته‌ای که کشور درگیر تب «انتخابات» بود، بارها گفتیم که این به اصطلاح «انتخابات»، تلاشی است از طرف محافل غرب جهت تأمین مشروعیت دوباره برای حکومت اسلامی. در عمل، از روز نخست و حتی بدون نیاز به بررسی تحولاتی که پس از «انتخابات» به دنبال آمد، با تکیه بر حمایت رسانه‌های غرب از این «پدیدة دمکراتیک» در حکومت اسلامی، به صراحت این امکان مشاهده می‌شد که تبلیغات‌چی‌ها در پس پردة این نمایش اهداف مشروعیت ‌بخشی می‌جویند. اهدافی که امروز در صحنة سیاست جهانی کاملاً رو شده. بیرون کشیدن موسوی در «تقابلی» فرضی با «دیکتاتوری» احمدی‌نژاد، همان سناریوئی بود که توسط برخی محافل غرب در بوق و کرنای «پنهان» و رسانه‌ای و تبلیغاتی گذاشته شده بود.

البته می‌باید قبول کرد که عقب‌نشستن خاتمی، و پیش کشیدن فردی چون میرحسین موسوی از همان روزهای نخست نشان داد که معماران این «انتخابات» آنقدرها که بعضی‌ها باور کرده‌ بودند، به نتیجة این «ماجراجوئی» دینی خوشبین نیستند. در مطالب پیشین بارها گفته بودیم که میرحسین موسوی از نظر حقوقی و پیشینة سیاسی در موضعی نیست که بتواند در مقام ریاست جمهوری ایران، آنهم به عنوان یک فرد آزادیخواه و دمکرات قرار گیرد. گفته بودیم که پروندة سیاسی موسوی سنگین‌تر از آن است که بتواند وی را به عنوان یک کاندیدای قابل‌بحث روانة میدان این نوع «انتخابات» کند.

ولی نمی‌باید از حق گذشت که این «نسخة‌ منحوس»، حتی در صورت موفقیت میرحسین موسوی هم می‌توانست برای حکومت اسلامی وجهه‌ای جهانی کسب کرده، بار دیگر دکان «مبارزات پیگیر» اصلاح‌طلبان و کارشکنی‌های ناجوانمردانة اصولگرایان را تبدیل به مسائل کلیدی جامعة ایران کند. می‌دانیم که «اصولگرایان»، در دورة خاتمی نیز نشان داده بودند که حاضر به ترک صحنه نیستند. با این وجود تجربة دوران سیدخندان نشان داد که «بحران‌سازی» توسط این به اصطلاح اصولگرایان و چوب گذاشتن اینان لای چرخ اصلاح‌طلبی اگر منافعی برای مردم ندارد، برای اصلاح‌طلبان خیلی‌ هم بی‌منفعت نیست.

حداقل طی دوران ریاست جمهوری خاتمی این عملکرد «جادوئی» وسیله‌ای شده بود که مسئولیت اجرائی را از دوش دولت اصلاح‌طلب کاملاً برمی‌داشت، و میدان را برای گسترش «گفتمان» صحرای کربلا و شهیدپروری و یزیدستیزی فراهم می‌کرد. در این «گفتمان»، دولت اصلاح‌طلب «حسین شهید» بود و اصولگرایان «بی‌مروت» هم نقش یزید بر عهده می‌گرفتند. این همان «بازی» فرضاً دمکراتیکی است که محافل غربی برای دورة ریاست جمهوری میرحسین موسوی و مالیدن شیره بر سر ملت ایران پیش‌بینی کرده بودند. به عبارت دیگر، پای گذاشتن در یک دور باطل سیاسی و اجرائی که نهایت امر تمامی اهرم‌های سیاستگزاری کشور را به محافل «غیرمسئول» واگذار می‌کرد. این نوع «فضاسازی» سیاسی از نظر قدرت‌های استعماری در جهان سوم یک بهشت‌برین است؛ چپاول، سرکوب، غارت، کشتار بدون هیچ مسئولیت و هیچ فرد پاسخگوئی!

از زمانیکه نئوکان‌های کاخ‌سفید در دورة جرج ‌بوش این شیوة نوین در سیاستگزاری و چپاول را «اختراع» کرده، در کشورهای عراق و افغانستان به منصة ظهور رساندند، این روش را «دمکراسی» نام نهاده‌اند! البته نیازی به توضیح نیست که دمکراسی کذا هیچ ارتباطی با دمکراسی، حتی در مفاهیم بازاری و نیویورکی و کالیفرنیائی آن ندارد؛ نوعی بلبشو است؛ غائله‌ای است بی‌پایان که طی آن قرار است به منافع ملتی که اینچنین در «دمکراسی» کذا غرق شده، در مسیر منافع چندملیتی‌ها چوب حراج زده شود. یادآور شویم که دمکراسی نیازمند یک هیئت حاکمة قدرتمند، مشروع و قانون‌مدار است که با تکیه بر یک بنیاد فراگیر حقوقی و قضائی از حقوق ملت در چارچوب قوانینی انسان‌محور و دمکراتیک حمایت به عمل آورد. با فرستادن اوباش و چماق‌کش به کوچه و خیابان و هیاهو و عربده، و با تکیه بر یک نظام حقوقی و قضائی وابسته به حل‌المسائل و فقه شیعه، تا به حال هیچ ملتی به دمکراسی دست نیافته که ما ایرانیان دومین‌اش باشیم. آن‌ها که با رأی دادن به میرحسین موسوی به اصطلاح می‌خواستند به «آزادی» در چارچوب اسلام دست پیدا کنند، بهتر است «حبل‌المتین» دیگری بیابند، چرا که ملت ایران از خیر این حکومت و قرآن و شرعیات‌اش به عنوان دستمایة دمکراتیک و انسانی دیگر گذشته، شرش هم برای همان‌ها که هنوز عاشق سینه‌چاک این حکومت باقی مانده‌اند.

در همین چارچوب، قدر‌ت‌‌های منطقه‌ای برای جلوگیری از گسترش هیاهو و آشوب و بحران‌سازی‌های روزمره در منطقه و خصوصاً در مرزهای خود، دست اصلاح‌طلبان را بر خلاف انتظار ایالات متحد و انگلستان از قدرت سیاسی در ایران کوتاه کردند. همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم، «پیام» سیاسی در این میان بسیار روشن است؛ اگر آمریکا قصد حمایت از اوباش و آخوندک‌ها و آتش‌افروزی در میدان اسلام‌پروری دارد، می‌باید با سخیف‌ترین و فروهشته‌ترین قشر اسلام‌گرا، یعنی همان‌ها که به ریاست احمدی‌نژاد پای به دایرة قدرت در ایران گذاشته‌اند کنار بیاید. آمریکا می‌باید با اینان در صحنة بین‌المللی مذاکره کند، همچون جرج بوش این اوباش را به دانشگاه کلمبیا دعوت کند، می‌باید همچون سازمان سیا «پروفسور» مولانا را از واشنگتن به مشاورت عالی ریاست جمهوری جمکران منصوب کند، و ... خلاصة کلام قدرت‌های استعماری دیگر نمی‌توانند هم از منافع به دست آمده توسط مشتی اوباش در ایران بهرهمند شوند، و هم اینان را وسیلة باجگیری در روابط منطقه‌ای کنند. در کمال تأسف واشنگتن و لندن در تاریخچة استعماری خود به صراحت نشان داده‌اند، تا زمانیکه لگد محکم بر پوزه‌شان فرود نیاید، حاضر به قبول واقعیت نیستند. و امروز این لگد محکم را هر دو پایتخت نوش‌جان کردند.

با این وجود پرواضح است که حضرت احمدی‌نژاد هم ترجیح می‌دادند میرحسین موسوی از صندوق‌ شکسته‌های جمکران بیرون کشیده شود. نخست اینکه موسوی متعلق به یکی از سرکوبگرترین محافل حکومت اسلامی است، و سرکوب و قتل‌عام مردم توسط ایشان از نظر «اصولی»، همانطور که 8 سال تجربة عملی وی نشان داده، هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد. دوم اینکه به قدرت رسیدن موسوی برای اصولگرایان «زنگ تفریح» مناسبی بود. می‌توانستند در پس «آشوب‌های» فصلی پناه گرفته، بدون هیچ مسئولیت شناخته شده‌ای به امر مقدس «لات‌پروری» در کشور ادامه دهند. از این گذشته میرحسین موسوی همچون بدیل خود خاتمی، در کمال میل و جهت سرکوب مطالبات دمکراتیک و انسان‌محور ملت ایران حاضر به هر نوع همکاری با اوباش اصول‌گرا می‌‌بود؛ نهایت امر همچون خاتمی فریاد برمی‌آورد که، «ما برای دمکراسی انقلاب نکرده‌ایم!» آب پاکی را به روی دست ملت می‌ریخت و با این هیاهوسالاری‌ها نهایت امر طی چند سال آینده باز هم میدان برای همین آقای «مهرورزی» فراهم می‌آمد تا از صندوق‌ها بیرون آمده با ملت «همیشه در صحنه» دالی بفرمایند. اگر مهرورزی هنگام ریختن برگه‌های رأی در صندوق‌ رنگ بر چهره نداشت، به استنباط ما فقط به این دلیل بوده که در جریان «موفقیت» بزرگ اصولگرایان قرار گرفته بود.

ولی امروز صحنة سیاست کشور برای تمامی دست‌اندرکاران حکومت استعماری اسلامی بسیار آشفته است. این حکومت قادر به یافتن راه خروج از این بن‌بست نخواهد بود؛ نه تنها مشروعیت منطقه‌ای این به اصطلاح «انقلاب اسلامی»، با سرکوب‌هائی که در خیابان‌ها صورت گرفت، و تصاویر و فیلم‌هایش در سراسر جهان پخش شد، کاملاً در انظار ملت‌های منطقه از بین رفته، که اصلاح‌طلبان در مقام «سوپاپ» اطمینان در عمل از صحنة سیاست جمکران حذف شده‌اند. با این وجود اصولگرایان نیز که در رأس آنان گویا شخص خامنه‌ای نشسته ـ اینرا ما قبول نداریم چرا که خامنه‌ای نیز ترجیح می‌داد موسوی برندة بخت‌آزمائی استعماری باشد ـ از قدرتی برخوردار نیستند. به استنباط ما فضای اجتماعی و شهری کشور به طور کلی از چنگ حکومت اسلامی بیرون رفته، اصلاح‌طلبان که عدم کارائی‌ خود را در عمل نشان داده‌اند دیگر از اقبال عمومی برخوردار نیستند، اصولگرایان نیز به دلیل حضور مستقیم در قدرت نمی‌توانند همزمان برای خود یک آلترناتیو سیاسی به حساب آیند. به همین دلیل ما معتقدیم که با در نظر گرفتن سخنان اخیر احمدی‌نژاد در «سیمای جمکران»، حکومت اسلامی سعی خواهد کرد که به سرعت در چارچوب سیاست‌هائی نوین متحول شود. البته اینرا هم بگوئیم که سیاست‌های کذا ارتباط چندانی با آنچه تا به حال در روند حکومت اسلامی شاهد بوده‌ایم نخواهد داشت.

خلاصة مطلب «باند» احمدی‌نژاد یا می‌باید این «تغییرات» را به عنوان سیاست اصلی دولت مطرح کرده، آن‌ها را به منصة ظهور برساند، یا منتظر آغازی باشد که به پایانی هولناک منجر می‌شود. با شناختی که از حکومت اسلامی در دست است به صراحت می‌توان گفت که ذکاوت و زیرکی کافی جهت تحمیل «تغییرات» سرنوشت‌ساز در این تشکیلات به چشم نمی‌خورد، در همین راستا ما معتقدیم که این حکومت زیر بار فشار سیاسی‌ای که حذف همکاران اصلاح‌طلبش برای آن به ارمغان ‌آورده،‌ دیگر قادر به راست کردن کمر خود نخواهد بود.






...

۴/۱۶/۱۳۸۸

فحل و فرزانه!



علی خامنه‌ای رهبر حکومت اسلامی در سخنانی که امروز ایراد کرد بار دیگر دست به حملات لفظی علیه کسانی زده که گویا پس از اعلام نام «برندة» خوشبخت بخت‌آزمائی «جمهوریت کشک و پشم»، دست به «اغتشاش» زده‌اند! البته از حق نمی‌باید گذشت، افرادی بوده‌اند که قصد ایجاد اغتشاش در تظاهرات عمومی داشتند، ولی در اینکه «اغتشاش‌گران» کذا وابسته به چه گروه‌ها و افرادی هستند، جای بحث باقی می‌ماند. می‌دانیم که اصولاً شهرنشینان عادی اهل ایجاد درگیری، خصوصاً با نیروهای انتظامی نیستند. آن‌ها که دست به چنین عملیاتی می‌زنند، یا اوباش خیابانی‌اند، و یا خود از جمله مأموران و معذوران دستگاه لات‌پروری حکومت اسلامی. خلاصه بگوئیم در حکومتی که از روز نخست با سرازیر کردن سیل اوباش به خیابان‌ها «سیاستگزاری» کرده، اوباش و مأموران انتظامی، به قول امام خمینی‌شان «ید واحده‌اند!» سایت «رادیوفردا» از قول آقای خامنه‌ای می‌نویسد:

«رهبر جمهوری اسلامی [...] در سخنان امروز خود تنها حقیقت اصیل و ماندگار را انتخاب یک رئیس جمهور با بیش از 24 میلیون رأی دانست!»
منبع: رادیوفردا، 6 ژوئیه 2009

به نظر ما آقای خامنه‌ای بجای پارس کردن به سایه‌های «موهوم» و سیاست‌های «پنهان»، و بیان تهدیدات تکراری، که طی سه دهة گذشته مرتباً از پوزه‌شان به بیرون تراوش کرده، بهتر بود قبول می‌فرمودند که شکاف میان حکومت «شترگاوپلنگ» و توده‌های مردم، هر چند از روز نخست بسیار هولناک بود، طی چند روز گذشته به شدت تشدید شده. در ضمن از قدیم گفته‌اند، مرغی که انجیر می‌خوره، نوکش کجه! خلاصه بگوئیم، حکومتی که بر مردم تکیه دارد، و به قول ایشان «یک قلم» رأی 24 میلیونی توده‌ها به احمدی‌نژاد را در «جیب» گذاشته، نیازی به اعمال سانسور، سرکوب مطبوعات، سرکوب مطالبات مردم، و سرازیر کردن اوباش و چماق‌کش به کوچه و خیابان و انداختن خلق‌الله به زیر مشت و لگد نخواهد داشت. آقای خامنه‌ای که در بهترین شرایط ممکن سواد و اطلاعات‌شان از جامعة ایران در حد یک خاله‌زنک بخت‌برگشته، ته مطبخی دودگرفته‌ است، بهتر بود قبل از شیرین‌زبانی‌های «سیاسی ـ عبادی» در برابر نانخوران کمیته‌های «اوباش‌پروری»، از رایزنی کارشناسان و مشاوران سیاسی خود که با حقوق‌های چندین میلیونی در خانه‌های «امن» به دود و افیون پناه برده‌اند، بیش از این‌ها بهرهمند می‌شدند. جامعة ایران بر خلاف آنچه ایشان تصور کرده‌اند پای در روندی غیرقابل بازگشت گذاشته که نقطة عروج آن نفی کامل و بی‌قید و شرط پدیده‌ای استعماری و ضدانسانی به نام حکومت اسلامی خواهد بود.

مسئله بر خلاف آنچه ایشان تصور می‌کنند یک دعوای به اصطلاح «خانوادگی» نیست؛ و در همینجا خدمت تمامی تبلیغات‌چی‌های محترم سفارتخانه‌ها، که حضور فرضی «میلیون‌ها» ایرانی در این نمایشات ضدملی را به «سنگر» خودفروختگی‌هایشان تبدیل کرده‌اند عرض کنیم، ملت ایران نه به احمدی‌نژاد رأی داده‌، و نه به رئیس آدمکشان حکومت اسلامی، یعنی میرحسین موسوی! توپ نفرت‌انگیز «انتخابات» به دست مجامع استعماری در میدان بازی‌های «خانوادگی» اوباش حکومت اسلامی افتاد. پس آنان که بازیگران این «میدان‌» هستند، موضع خودشان را روشن کنند، و بدانند که ملت ایران برای تحقق مطالبات تاریخی خود، که دمکراسی سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی بیان و ... فقط گزینه‌هائی محدود از آن به شمار می‌رود هیچ نیازی به سوار شدن بر امواجی ندارد که امثال براون و اوباما در چارچوب منافع خود در کشور به راه می‌اندازند.

آقای خامنه‌ای که با سواد «عم جز» و «دعای فرج» و دو دهن روضة امام‌حسین و زینب‌کبری به رهبری جهان تشیع «منصوب» شده‌‌اند، در «ویکی‌پدیا» نسب به ملاصدرا هم می‌برند! با این وجود یادشان نرود که درجة شناخت و آشنائی‌شان با مسائل کشور در همان نمازجمعة کذا که همة جهانیان را «تهدید» می‌فرمودند، به صراحت به نمایش گذاشته شد. ایشان در خطبه‌هایشان مرتباً اشاره به «قتل 5 دانشجوی حزب‌الهی» می‌فرمودند‌! و بعد معلوم شد که نه تنها قتلی در کار نبوده، که خبر «حملة خونین» به خوابگاه از پایه و اساس قسمتی از مزخرفات اوباش خبرساز جمکران است. حال چنین فردی که اصلاً در جریان امور کشور نیست، و همچون گوسفند «قرمه‌ای» هر آشغالی را به خوردش می‌دهند، از چه رو به خود اجازه می‌دهد در برابر سیاست‌های جهانی سرنوشت ملت ایران را اینچنین به بازی بگیرد؟ اینچنین افسار بگلسد و همچون مادیان فحل به چپ و راست جفتک بیاندازد. دولت احمدی‌نژاد اگر اقتدار دارد ـ می‌دانیم که ندارد ـ چگونه می‌تواند پس از اظهارات احمقانة خامنه‌ای در برابر سیاست‌های جهانی جوابگوی نیازهای ملت ایران باشد:

«رهبر جمهوری اسلامی [...] به برخی دولت‌های غربی شدیداً اخطار کرد که مراقب رفتار خصمانه خود باشند، زیرا ملت ایران عکس‌العمل نشان خواهد داد.»

همان منبع.

بله، در همین مقطع مشخص می‌شود که حکومت اسلامی در چه مسیری گام برمی‌دارد. اینان اصولاً کاری با نیازهای ملت ندارند، مشکل این تشکیلات «تروریستی» و دست‌نشانده ملت نیست، حفظ موجودیت‌اش در ارتباط با حکام جهانی است. و فریادهای علی خامنه‌ای فقط استغاثه به درگاه همین حاکمان است؛ استغاثه‌ای که ظاهر «تهدید» به خود گرفته. یک کودک خردسال هم می‌تواند به صراحت ببیند که علی خامنه‌ای با آنهمه وابستگی به چپ و راست، و دکان‌داری و حساب‌بانکی در کیش و امارات در وضعیتی نیست که قدرت‌های جهانی را به مصاف بطلبد! این سخنرانی‌های تند و تیز همان جفتک‌ انداختن مادیان فحل به طاق طویله را ماند. مسلم است که ملت ایران می‌باید عکس‌العمل نشان دهد، ولی سئوال اینجاست که در برابر چه افرادی و چه محافلی؟

حکومت اسلامی خود عالماً و عامداً یک خیمه‌شب‌بازی به نام «انتخابات» به راه می‌اندازد، و طی آن چهار تن از جنایتکاران شناخته شدة حکومت را به میدان مبارزات انتخاباتی پرتاب می‌کند! حال چه شده که دو تن از همین چهار تن، که از تمامی صافی‌های تأئیدات و تهنیات و تبریکات اوباش جمکران با افتخار تمام گذشته‌اند، به نتیجة انتخابات اعتراض دارند و اصولاً پیروی از این نتایج را «حرام شرعی» می‌دانند؟ خوب، این تقصیر حکومت‌های غربی است؟ اگر این «تقصیر» را قبول کنیم، به این معنا خواهد بود که غرب تا قلب حکومت اسلامی از قابلیت نفوذ برخوردار است، و می‌تواند بر سرنوشت انتخاباتی که تمامی جوانب آن «ظاهراً» توسط این حکومت تحت کنترل بوده اعمال نظر کند. پس حضرت آقای خامنه‌ای بهتر است بجای جفتک انداختن سرشان را پائین بیاندازند و عین روح‌الله خمینی یک جام زهر میل بفرمایند تا هم ما ملت از شر وجودشان خلاص شویم، و هم سیاست‌های خارجی که طی سی سال‌ گذشته با تکیه بر امثال ایشان پدر این مملکت را در آورده‌اند دست از سر ما ملت بردارند.

تحلیل ما از پدیده‌ای که در بوق‌های جمکران از آن با نام «انتخابات» یاد می‌شود، پیشتر در مطالب مفصلی آورده شده. ولی به اختصار می‌گوئیم، به استنباط ما این «انتخابات» و هیاهوئی که در اطراف آن به راه افتاد کار محافل غرب بوده. هم اینان بودند که تلاش داشتند با گرم کردن بازار یکی از منفورترین چهره‌ها در عرصة سیاست معاصر ایران یعنی میرحسین موسوی، هم برای حکومت جمکران تأمین مشروعیت کنند، و هم سیاست‌های «کلان ـ منطقه‌ای» غرب را در آغاز کار دولت دمکرات آمریکا، در خاورمیانه و آسیای ‌مرکزی مورد پشتیبانی قرار دهند. سناریوی حضور 85 درصد واجدین شرایط در پای صندوق‌های رأی، دروغی شاخدار و بیشرمانه است که از قلم همین سیاست‌ها جاری شده، و رأی اکثریت ملت ایران به فردی به نام موسوی نیز «دستپخت» همین نظام رسانه‌ای است. همانطور که گفتیم ملت ایران بیمار نیست که به آدمکشی از قماش میرحسین موسوی «رأی اعتماد» بدهد، آنهم در چنین گستره‌ای.

ولی در فردای انتخابات «اشتباهی» پیش آمد! چرا که بسته‌های «تانخوردة» برگه‌‌های انتخاباتی که می‌بایست شب پیش از انتخابات، به نام میرحسین موسوی در صندوق‌ها ریخته شود، با نام احمدی‌نژاد در صندوق رفته بود! مشکل کجاست؟ به عقیدة آقای خامنه‌ای حتماً «مشکل» را غرب به وجود آورده! به هر تقدیر اینکه نزدیک به 20 میلیون رأی «اضافه» در صندوق‌ها ریخته شده گویا «اعتراض» نامزدها را به همراه نیاورده! ما هم بسیار مشعوف شدیم، چرا که این شرایط به ملت ایران امکان داد تا به صراحت ببیند که «انتخابات» در یک نظام استعماری و دست‌نشانده واقعاً چه «معجونی» است.

بی‌پرده بگوئیم، انتخابات متعلق به نظام‌هائی است که از حداقل هماهنگی و «صداقت» در زمینة ثبت احوال و اسناد، و کارت‌های شناسائی ملی و آدرس‌های مالیاتی رأی‌دهندگان برخوردارند. نظام کشورهائی از قبیل ایران، نبود احزاب فراگیر و کمبود امکانات ثبت احوال و اسناد، اصولاً به راه انداختن «انتخابات» را منتفی می‌کند. از دورة میرپنج تا به امروز «انتخابات» در ایران فقط وسیله‌ای جهت کلاه‌برداری و خیمه‌شب‌بازی بوده. و بی‌جهت نیست که به قول آخوند احمد خاتمی، از آغاز «انقلاب» اسلامی تا امروز سی بار در این حکومت «انتخابات» به راه انداخته‌اند! سی بار بساط کلاشی، تقلب، لات‌بازی و ... به راه انداخته‌اند تا مطالبات سیاست‌های استعماری را در کشور به نام «خواست عمومی» بر جامعه تحمیل کنند! حال این «آب‌قنات» متعفن که بر حواشی آن مشتی اوباش و چماق‌کش خیمه‌ زده‌اند، گویا می‌باید تعطیل شود. فریاد علی خامنه‌ای از همینجا بلند شده. ایشان وحشت کرده‌اند، چرا که شرایط سیاسی در کشور به این رژیم ددمنش و آدمکش دیگر اجازه نخواهد داد تا سیاست‌های ضدبشری خود را تحت عنوان «خواست اکثریت» مردم بر جامعه، و تاریخ ایران تحمیل کند.

بله، برگزاری انتخابات از این دست کار مشکلی نیست! مشتی عملة وزارت‌اطلاعات را شب هنگام می‌نشانند، تا برگه‌ها را پر کنند. آراء صندوق‌ها را هم بعداً می‌دهند دیگران بشمارند! بی‌جهت نبود که میرحسین موسوی با بازشماری آراء مخالفت می‌کرد. این فرد جنایتکار که خود دوبار علی‌خامنه‌ای را با بیش از 90 درصد آراء از صندوق‌های مارگیری جمکران بیرون کشیده، بخوبی می‌دانست که چه بلائی بر سر آراء آمده. میرحسین می‌دانست که بازشماری آنچه در صندوق‌ها است کاری صورت نخواهد داد.

با این وجود، ما این «رخداد» را، به دست هر سیاستی که اعمال شده، بسیار فرخنده تحلیل می‌کنیم. نخست اینکه دولت ایالات متحد به عنوان مهم‌ترین پشتیبان حکومت اسلامی دیگر نمی‌تواند در صحنة سیاست جهانی، از اوباش جمکران تحت عنوان «نمایندگان ملت ایران» نام ببرد. و در همین چارچوب، سیاست‌های سرکوب بر علیه ملت ایران که از طریق گاوچران‌ها در سطح جهانی اعمال می‌شد، برای همیشه ابتر شده است. بی‌جهت نیست که مطرب‌های پنتاگون اینهمه انساندوست شده‌اند، و برای ما ملت «آهنگ» و نغمه و ترانه سر می‌دهند! این‌ مطرب‌ها همان‌ها بودند که دولت تروریست، دست‌نشانده و آدمکش جمکران را طی سه دهه با نام ملت بزرگ ایران عجین کرده بودند. این «مطرب‌های» غربی، امروز که دست محافل غرب به سرعت از کنترل مسائل ایران عاجز می‌ماند در نقش هنرمندان «ایرانی‌دوست» پای به صحنه گذاشته‌اند به این امید که زمینة سرکوب و چپاول ما ملت را باز هم فراهم نگاه دارند. ولی چه سود!‌ زمانیکه کار به این مراحل می‌کشد دیگر پایان قضیة استعمار کهن فرا رسیده.

حکومت اسلامی در کنف حمایت اربابان غربی خود دو راه بیشتر در برابر ندارد. یا سعی خواهد کرد با هیاهو و جنجال‌آفرینی و سرکوب ملت، زوج «خامنه‌ای ـ احمدی‌نژاد» را تا حد ممکن به خورد مردم بدهد، و برای این تشکیلات به هر ترتیب زمینة اجرائی، حداقل در داخل کشور فراهم آورد. در این شرایط آنچه خارج از مرزها خواهد گذشت فقط انزوای سیاسی و مطلق ایران در صحنة بین‌المللی است. این گزینه مسلماً از نظر ایالات متحد قابل‌قبول نخواهد بود، چرا که در شرایط استراتژیک فعلی به معنای گسترش نفوذ روسیه در ایران است. در نتیجه، به استنباط ما تلاش آمریکا طی مذاکرات فعلی اوباما در مسکو، گزینة دوم را بیشتر مورد نظر قرار خواهد داد.

در این گزینه به احتمال زیاد شاهد زمینه‌سازی جهت بازگشت «شرایط عادی» به کشور خواهیم بود، و طی آن مهره‌هائی از قماش سرداراکبر و ناطق‌نوری تحت عنوان «دولت موقت» دست به یک کودتای دولتی زده، قدرت را به صورت مشروط و موقت تحت انقیاد می‌گیرند، تا بتوانند به آرامی زمینه‌ساز به قدرت رسیدن یک حکومت طرفدار غرب در ایران شوند. حکومتی که غرب قادر به ایجاد روابط علنی با آن باشد!

هر کدام از این گزینه‌ها مسلماً منافع ملت ایران را لگدمال خواهد کرد؛ این‌ها گزینة استعمار است. ولی در مقاطع تاریخی، همانطور که بارها و بارها شاهد بوده‌ایم، کارت‌های سیاسی آنچنان که محافل می‌پسندند تقسیم نخواهند شد. ملت‌ها اگر با تکیه بر آگاهی‌ها گام بردارند، چه بسا اتفاق افتاده که حساب‌ها را کاملاً بر هم زنند.






نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة‌ پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...