در وبلاگ امروز نخست نگاهی خواهیم داشت
به سوریه و مذاکرات صلح اینکشور، خصوصاً در سایة توافق جدید دولتهای آمریکا و
روسیه. سپس سری به جمکران میزنیم، تا
ببینیم «فراخوان» برخی احزاب و تشکلهای سیاسی برای «تحریم انتخابات» ملایان چه
معانی و مفاهیمی میتواند داشته باشد. پس
نخست بپردازیم به سوریه.
اعلام آمادگی دولت بشار اسد جهت حضور
بر سر میز مذاکره با گروهی از مخالفان، که بر اساس گزارش رسانهها پس از توافق ایالاتمتحد
و روسیه آغاز خواهد شد، به صراحت نشان داد که درگیریهای نظامی در
سوریه، بر خلاف عروتیز یانکیها، به دلیل «نارضایتی مردم» از «دیکتاتوری» اسد
آغاز نشده. ریشة این جنگ و برادرکشی را میباید در سیاستگزاریهای
کاخسفید در خاورمیانه جستجو کرد. خلاصه بگوئیم،
زمانیکه حملات نیروی هوائی روسیه
«مردم ناراضی» را چند گام به عقب نشاند، این
«مردم خشمگین» که در دامان آمریکائیها «غنوده» بودند و جز سربریدة اسد و نابودی
حزب بعث هیچ نمیجستند، تغییر موضع داده،
به مذاکره با همان افرادی رضایت دادند، که ماههاست در بوقهایشان آنان را «جنایتکار و دیکتاتور و غیرقابل مذاکره» معرفی میکنند!
البته تا آنجا که به چندوچون این
«مذاکرات» مربوط میشود، همه چیز تا حد زیادی در ابهام فروافتاده. چرا که،
مسلماً آمریکائیها تلاش خواهند داشت با تکیه بر پادرمیانی جمکرانیها و
دیگر پادوهای منطقهایشان، گروهی از تروریستها
را به هر طریق ممکن تحت عنوان «اسلامگرایان معتدل» از قهر نظامی رهانیده، در مذاکرات برایشان «تریبونی» بجویند. باشد که از این طریق شکست آمریکا تا حدودی
جبران شود. ولی هنوز روشن نیست روسیه و رژیم بعث سوریه تا
چه حد حضور این حضرات را «تحمل» کنند. البته ادعای طرح حمایت بیقید و شرط روسیه از
رژیم بشار اسد ـ اگر این ادعا صحت داشته باشد ـ نیز منطقی به نظر نمیرسد. چرا که، رژیم
اسدها نهایت امر نوعی استالینیسم «خاورمیانهای» است، آیندة روشنی در تحولات جهانی نمیتوان برای آن پیشبینی
نمود. و سرمایهگزاری گستردة روسیه برای بقاء و دوام چنین
رژیمی میتواند تکیهگاههای سیاسی کرملین را در منطقه طی سالهای آینده تضعیف
کند. در نتیجه، آنچه روشن است و در این میان از «اهمیت»
تحلیلی برخوردار میشود، نه مذاکرات و چندوچون
آن که بیش از هر چیز عقبنشینی ایالاتمتحد در منطقه خواهد بود.
طی دهة اخیر در خاورمیانه شاهد این عقبنشینی
از سوی ایالاتمتحد بودهایم. و در هر
میعاد، پس از هر عقبنشینی واشنگتن تلاش
کرده با رو کردن به اصطلاح «کارتهای برنده» گامی به پیش بگذارد، هر چند
کارتهای برنده نهایتاً «بازنده» از آب در آمد و آمریکا مجبور شد گامهائی به
مراتب اساسیتر به عقب بردارد، تا خود را
از مخمصه بیرون بکشد. طی تحولاتی که تحت
عنوان «بهار عرب» به خورد خلقالناس دادند،
به صراحت شاهد بودیم که صورتبندی
مطلوب کاخسفید در خاورمیانه، معنائی جز
جایگزینی کودتاچیان دستنشاندة آمریکا با اوباش،
ملایان و لاتولوتهای اسلامگرا نداشت. ولی اگر
در لیبی، مصر و تونس، با
نتایجی که هر کدام هنوز به بررسیهای جداگانه و همهجانبه نیاز دارد، واشنگتن توانست به جابجائی مهرههایاش موفق شود، در سوریه این شخص «دیکتاتور» بود که کار
آمریکا را تمام کرد!
و این تجربة تاریخی را، خصوصاً
در منطقة چپاول شدهای همچون خاورمیانه، میباید غیرعادی و حائز اهمیت تلقی کرد؛ آیندة
سیاسی تمامی منطقه، خصوصاً ایرانیان در
سایة این تجربه دیگرگون خواهد شد. دلائل
نیز آنقدرها پیچیده نیست. در عمل،
پس از فروپاشی اتحادشوروی و پای گذاردن جهانیان به دنیای «تکقطبی»، دنیائی که در آن آمریکا و متحداناش چپاول ملتها
و جنایت علنی علیه انسانها را در آفریقا،
آسیا و آمریکای جنوبی، و حتی اروپا
«حمایت از دمکراسی» میخواندند، این
نخستین بار است که سر عموسام اینگونه و با این شدت به سنگ میخورد. خصوصاً که چند صباح پیش از عقبنشینی تاریخی
در سوریه، واشنگتن و لندن مجبور شده بودند
دکان لاتبازی جمکرانیها را نیز با بمب اتمشان تعطیل کنند.
ولی اگر همانطور که گفتیم «چندوچون»
مذاکرات صلح سوریه در ابهام فروافتاده، پیرامون نتایج فرضی و آتی آن نیز مشکل میتوان
در شرایط فعلی دست به گمانهزنی برداشت.
آنچه مسلم است اینکه، همچون دوران
غائلة 22 بهمن 57 در ایران، مخالفان بشار اسد در سوریه نیز عموماً از جمله
ملایان و اوباش خیابانی به شمار میروند.
خلاصه بگوئیم، «برنامهای» جهت حل مسائل و معضلات کشور نداشته
و ندارند. «برنامة» اینان به تقلید از
دیگر اسلامگرایان و امثال روحالله خمینی و اوباش و حواریون وی، در شعار
دادن به نفع «حکومت اسلامی» و آرزوی پایداری «بیرق پیامبر» خلاصه میشود. اینان
نیز همچون خمینی خواهان حکومتی خواهند شد که به قول خودشان «شبیه هیچ حکومتی» نبوده
و نیست؛ هر چند در واقع فاشیسمی است خونریز و چپاولگر، دستنشاندة لندن واشنگتن. در نتیجه،
اگر واقعاً کار سوریه به
«انتخابات» بکشد، با در نظر گرفتن قدرتنمائی بشار اسد که توانسته
کشور را از گرداب یک بحران تمام عیار به ساحل نجات برساند، پیروزی حزب بعث تضمین خواهد بود. و خلاصه این «انتخابات» نیز شکستی است نوین در کارنامة
یانکیها در خاورمیانه. به هر حال،
تحلیل خروجی از درگیریهای نظامی سوریه
را به دلیل «ابهام» فراوان در مسائل اینکشور در همینجا متوقف میکنیم و در فرصتی
که باقی است نیمنگاهی به گربهرقصانی 7 اسفندماه ملایان جمکران خواهیم
داشت.
آخوندها به این گربهرقصانی میگویند:
«انتخابات!» خلاصه پس از فروپاشی مواضع آمریکا در
سوریه، ترکیه، عراق و ... اینک نوبت به «انتخابات» جمکران رسیده.
حکومت اسلامی طی دو دهة اخیر پس از یک
دور «شمسی ـ قمری» به گرد استراتژیهای متفاوت منطقهای ارباباناش، که با عملیات اصلاحطلبانة ملاممد خاتمی آغاز
شد، و به بنبست جنگسازی در دوران احمدینژاد
انجامید، امروز بار دیگر پای به دوران «سرداران سازندگی»
گذارده. فضای سیاست داخلی به صورتی نقاشی
شده که گویا اهداف این به اصطلاح «انقلاب» جز سازندگی و زندگی بهتر برای ایرانیان
و خصوصاً پیشرفت کشور در «تمامی» زمینهها هیچ نبوده و نیست. در سخنپردازی مقامات دولت روحانی دیگر با
حملات تندوتیز «انقلابی» و ضدآمریکائی روبرو نمیشویم؛ دوران مصالحه و مسامحه شده، و دولت «قصههای خوب برای بچههای خوب» میخواند.
ولی واقعیت جامعة ایران چیست؟ مسلماً
شرایط کشور، با آنچه «نقاشان حرفهای» ـ از قضای روزگار گروهی از اینان در غرب جا خوش
کردهاند ـ ترسیم میکنند متفاوت است. برخی پرستندگان
ملاحسن فریدون از فشار اقتصادی، بحران
اجتماعی فزاینده، بیهدفی در سیاستگزاریهای دولتی، فساد فراگیر دستگاه اداری، زنستیزی،
بیتوجهی به حقوق کودکان، ستیز
با فرهنگ، موسیقی، ادبیات و خصوصاً اعمال پیگیرانة سانسور سخنی به
میان نمیآورند. هر چند در کمال تأسف
معضلات به این «مختصر» هم محدود نمیماند، جای
دارد به این فهرست «افتخارآفرین» اعدامهای بیمحاکمه و بیسروصدا، سرکوب سیاسی،
قومی و منطقهای و ... را نیز اضافه کنیم.
از سوی دیگر برخورد دولت حسن روحانی با
آنچه «خروج» حکومت اسلامی از تحریمهای اقتصادی نام گرفته، بیش از
آن مسخره است که بتوان آن را نشانگر برنامهای منسجم از سوی حکومت تلقی کرد. به
عبارت سادهتر، دولتی که از برآوردن کوچکترین
و بیاهمیتترین نیازهای جامعه ـ جمعآوری
زباله، مبارزه با موشهای شهری و ... ـ نیز عملاً عاجز مانده، در
نخستین اقدام جهت «حضور بینالمللی» در سطح جهانی، دست به
سفارش دهها فروند هواپیمای مسافربری تولید غرب زده! باید از این دولت پرسید، این «سفارشات» حقحساب و امتیاز دادن به صنایع
آتلانتیستها که اغلبشان نظامی و شبهنظامی هستند، خواهد بود، یا
اینکه این «خریدها» قرار است در چارچوب یک طرح کلان اقتصادی تحولی زیربنائی در
مسائل کشور نیز به وجود آورد؟ پر واضح
است، زمانیکه گروه گروه کودکان در پایتخت حکومت
اسلامی قادر به ثبت نام در مدارس نیستند،
و سیاست اجتماعی و آموزشی دولت نیز به شیوهای عمل کرده که دیگر احدی برای
آموزش کودکان «دل» نمیسوزاند، خرید دهها
فروند هواپیمای گرانقیمت جهت اعزام زوار به مشهد و کربلا و مکه و مدینه، و یا برای فرستادن «شمالشهریها» به اروپا و
تفریحگاههای آسیای جنوب شرقی، نشانگر
نوع ویژهای از برخورد با نیازهای ملی میباید تلقی شود. این نوع «برخورد» همان نیست که پیشتر ملایان
با «مستضعفنوازیهای» نمایشی آن را «طاغوتی» میخواندند؟
همانطور که بالاتر نیز گفتیم، اصولاً در نحلة «سیاستمداران» اسلامگرا نمیتوان
انتظار برخورد منطقی با مسائل کشور را داشت.
اینان یک پا در قرونوسطی محکم کردهاند،
و پای دیگرشان در چاهک سازمان سیا است. این
جماعت جز خودفروشی و گشادهدستی برای اجنبی کار دیگری نکرده و نمیکند. روزگاری ملت ایران را در انزوا انداخته
بود، تا ارباباناش در لندن و واشنگتن
سیاستهای منطقهایشان را پیش برند،
امروز نیز که دماش را مسکو بریده،
و دستاش از پدرسوختگیهای «نبرد با آمریکا» کوتاه شده، میخواهد همچون عربستان سعودی، هم خاکمرده
بر سر ملت بریزد و هم با هواپیماهای التفاتی غربیها دستهدسته خلقالله را
اینوروآنور ببرد. حتماً
تلویزیونهای غرب با تبلیغ برای مهمانداران با حجاب و لبادهپوش و پیچیده در
چادر و چاقچور این خطوط هوائی، اینان را
به عنوان سمبل «زن ایرانی» به خورد جهانیان نیز خواهند داد. به
استنباط ما، همین «مختصر» جهت محکومیت آن «پدرسوختههائی» که
برنامة شرکت فعال در انتخابات به راه انداختهاند کفایت میکند. از سیاستهای دفاعی، وابستگیهای منطقهای و محفلبازیها هم هیچ
نمیگوئیم که متأسفانه آنقدرها وقت و زمان در اختیار نداریم.
با این وجود، شاهدیم که برخی گروهها به خود «جرأت» داده با
شرکت در این به اصطلاح «انتخابات» از در مخالفت درآمدهاند؛ این بساط
را تحریم میکنند و از «هموطنان» میخواهند که در این نمایشات شرکت نکنند. گروههائی از قماش جبهةملی، حزب ملت ایران و پانایرانیستها. ولی اگر تحریم «انتخابات» نمایشی فینفسه عمل
شایستهای است، مخالفت این گروهها مواضع
«مبهمشان» در برابر فاشیسم اسلامی را به هیچ عنوان توجیه نمیکند، در نتیجه چه بهتر که نگاهی به این مواضع داشته
باشیم. اعضای جبهة ملی، حزب ملت ایران و پانایرانیستها عملاً فاقد هر
گونه اعتبار سیاسی و عقیدتی هستند.
اعضای این تشکلها، نه
تنها در دوران غائلة روحالله خمینی، در
همراهی با «انقلابیون» شرکت فعال داشتند که،
به قول خودشان در کنار «رهبر
انقلاب» هم ماندند! خلاصه دمی به خود
اجازه ندادند از مواضع روحالله خمینی و آخوندیسم متحجر شیعی انتقاد کرده، خواستار برخوردی قاطعانه با فاشیسم دینی
شوند. فقط پس از آنکه روحالله خمینی
اینان را یک به یک از تشکیلات دولتی و سیاسی و «انتخابات» بیرون انداخت، شروع کردند به غرغرهای زیرلبی، و احیاناً خروج از کشور و ایفای نقش
«آزادیخواه.»
در نتیجه، مخالفت اینان با انتخابات نمایشی یک فاشیسم دستنشانده
آنقدرها که برخی حضرات عنوان میکنند اهمیت نظریهپردازانه نخواهد داشت. شمار
قابل توجهی از اعضای فعال این به اصطلاح تشکلهای «ملی»، در عمل
همکاران و نزدیکان اعضای محفل شیخمهدی بازرگان و نهضت عاظادی، فدائیان اسلام، حجتیه و حتی مجاهدین خلق
هستند. همان تشکلهای مذهبیای که جز
مجاهدین خلق، جملگی خواهان شرکت در «انتخابات»
جمکراناند. از سوی دیگر، تمامی این تشکلها بر اساس مرامنامههایشان
«تشرف به دین اسلام» را شرط عضویت در «حزب» و سازمان و تشکیلات خود اعلام کردهاند!
خلاصه بگوئیم، این «احزاب»
نوعی حوزة علمیة آخوندی است که تلاش دارد بین آخوندیسم وابسته، چپنمائی و چپاولگری آتلانتیسم، با
آنچه اینان «ملیگرائی» و «انقلابیگری» میخوانند پل محکمی به نفع سیاستهای غرب
در کشور مستقر کند. هیچکدام از این تشکلها، علیرغم ادعاهای غلطانداز پیرامون تعلقخاطر به
«سوسیالیسم» حاضر نشده و نخواهد شد نظرات آخوند در مورد تعددزوجات، زنستیزی
رایج و توجیهشدة مراجع دینی، رعایت اصول «اخلاقی» قرونوسطائی حوزههای علمیه،
مخالفت صریح با جامعة مختلط، و دیگر احکام توحش شرع را رسماً، علناً و از طریق سایتها و رسانههایاش محکوم
کند. باید پرسید تفاوت این حضرات با آخوند چیست؟ این مسلماً همان سئوالی است که سیاستهای
منطقهای و جهانی، یعنی همانها که امروز حامیان آخوندها هستند نیز
از خود پرسیدهاند. خلاصه کنیم، این تشکلهای به اصطلاح ملیگرا همزادان حزب
توده در جناح راستگرای حکومت اسلامی به شمار میروند، و اگر در میدان سیاست ایران پای به عرصة
مخالفتگرائی گذاردهاند، دلائل روشنی
دارد.
در عمل، دلائل تاریخی حضور این «احزاب» در صحنة سیاست
ایران، خصوصاً در شرایط فعلی به صراحت
قابل رویت شده. شاهدیم که در میانة این
«انتخابات» سیاستبازان و لاتولوتهای حکومت اسلامی هر یک، دیگری را به وابستگی به آمریکا و انگلستان متهم
میکند. البته، این وابستگیها در طبقة حاکمة کودتای 22 بهمن
57 آنقدرها به دور از انتظار نیست؛ پدر معنوی اینان ارتش شاهنشاهی بوده، و جملگی نوکران سازمان ناتو به شمار میروند. ولی فاصله میان آن «هاشمی» که در نمازهای جمعه مخالفاش
را «مخالف پیغمبر» میخواندند، با این «هاشمی» که امروز «نوکر انگلستان» معرفی میشود
خیلی زیاد است. این «فاصله»، از یکسو نتیجه فروپاشی در سیاستهای استعماری
و علنی شدن دست عوامل آتلانتیسم است، و
از سوی دیگر، نتیجة درگیری مستقیم قدرتهای استعماری جهت سهمخواهی
هر چه بیشتر از ثروتهای ملی ایرانیان. در
این میانه، در کمال تعجب احدی سخن از
روسیه به میان نمیآورد. البته این سکوت
میتواند نتیجه ترس از مسکو هم باشد، چرا
که، روسیه نشان داده برای لیچارگوئی
اوباش در سیاست خارجیاش «جائی» باز نکرده،
و تهاجم پیوستة هیلاری کلینتن به مسکو، نتیجهای جز انزوا و نهایت امر اخراج وی از پست
وزارت خارجه به دنبال نیاورد. با این
وجود، به استنباط ما دلیل واقعی سکوت در
مورد روسیه باوراندن این دروغ شاخدار است که حکومت جمکران مورد حمایت روسیه است!
به این ترتیب، عوامل حکومت اسلامی با الصاق برچسب «انگلیسی و
آمریکائی» در درون طیف حکومتیها، میکوشند یکدیگر را «بیاعتبار» کرده، همزمان در میان خارجنشینان و مخالفان حکومت
اسلامی نیز حکومت فاسد آخوند را وابسته به مسکو معرفی کنند. بله
خیلی سناریوی جالب و «استادانهای» است! بر اساس پیشفرضهائی که آتلانتیسم روی میز
گذارده، تضعیف حکومت دستنشاندهای که
نتیجة کودتای ارتش شاهنشاهی و ساواک در روز 22 بهمن 57 بوده، و از قِبَل
آن 4 دهه است که غرب کیسه و شکماش را پر میکند، به انزوای سیاست روسیه در ایران نیز منجر خواهد
شد.
و بر اساس این طرح مسخره «پیدا کنید
برندة آتی را!» و برندة آتی، حداقل روی کاغذپارههای سازمان ناتو مسلماً
کسی نیست جز ملغمهای از همین به اصطلاح احزاب «ملی ـ مذهبی ـ نظامی ـ ساواکی ـ
تودهای» که با دستهای پرمهر سازمان سیا جهت چپاول تتمة دارائیهای ملت
ایران، از طریق همکاریهای گرم و صمیمانة
نیروهای نظامی و انتظامی قدرت را در دست خواهد گرفت. این سناریوی نخنما که طی یکصدسال گذشته، هر از گاه در ایران «اجرائی» شده، امروز نیز گویا برای گروهی از طراحان قابلیت
اجرا یافته.
با این وجود، شرایط ایران نه آن است که این طراحان پنداشتهاند. چرا که،
آتلانتیستها نه در چارچوب واقعیات که بر پایة مطالباتشان با مسائل کشورها
برخورد کرده و میکنند. و از آنجا که چپاول ملت ایران یکی از اصول
غیرقابل تغییر در سیاستهای اینان بوده و هست ـ
خریدهای کلان حسن فوتبال از صنایع هواپیمائی غرب شاهدی است بر این مدعا ـ هدف تمامی تحلیلهای غرب بهینه کردن پروسة چپاول
است. ولی ملتها را نمیتوان صرفاً گاو
شیرده تلقی نمود؛ این واقعیت را در
روزهای آتی در کشورمان شاهد خواهیم بود. البته نه به دلیل نتایج گربهرقصانیهای 7
اسفندماه، که در مقام تغییراتی واقعی در
استراتژیهای منطقه، که ایران نیز جزء
لاینفک آن به شمار میرود.