۶/۲۱/۱۳۹۲

لندن و لنگه‌کفش!


 

سایة شوم جنگ‌سازی‌های استعماری به تدریج از افق کشور سوریه می‌گریزد.   با این وجود فراموش نکنیم که دور شدن سایه‌های جنگ از فروپاشی پروژه‌های «سوریائی» لندن ناشی می‌شود،   و به دلیل همین فروپاشی دست واشنگتن در حنا اوفتاده.   هر چند پس از عقب‌نشینی لندن،  برای باراک اوباما راهی جهت «تأئید» دلائل فرضی جنگ‌طلبی‌ها باقی نمانده،  برای کاخ سفید راه بازگشت از ماجراجوئی در سوریه هنوز هموار و مهیا نیست.   آمریکا در این میانه گریبان‌اش گیر افتاده،   و تا تغییر چهرة‌ جنگ‌طلبی‌اش در منطقه،‌  راه درازی در پیش خواهد داشت.   

 

اینک هیئت حاکمة ایالات متحد می‌باید چهرة جنگ‌طلبانة‌ واشنگتن را که در پس صلح‌دوستی‌های ظاهری اوباما و جایزة صلح نوبل وی پنهان شده بود،   با صورتک دیگری بپوشاند.   و ساخت‌وپرداخت چنین صورتک‌هائی،‌  زمانیکه روابط بین‌الملل اینچنین در جوش‌وخروش اوفتاده، کار ساده‌ای نیست.   شاید به این دلیل باشد که کاخ‌سفید به پروژة نظامی پیشنهادی روسیه ـ  خاورمیانة عاری از سلاح‌های کشتار جمعی ـ  اینچنین روی خوش نشان می‌دهد!  به مصداق لنگه‌‌کفش کهنه در بیابان غنیمت است،‌  صورتک مخالف سلاح‌های کشتار جمعی برای حاکمیت ایالات متحد در این وانفسی غنیمتی است.      

 

ولی صورتک نوینی که آمریکا می‌باید جستجو کند،   و بالاجبار می‌باید جایگزینی برای صورتک انگلیسی «اسلامگرا ـ  شورشی» رایج باشد،  ویژگی‌هائی دارد که در هر کشور کلیدی منطقه سیر و سیاقی از آن خود خواهد داشت.   ویژگی‌هائی که در همین خلاصه سعی در برشماری فهرست‌وارشان   خواهیم کرد. 

 

این صورتک مسلماً می‌باید «انزواشکن» باشد تا واشنگتن با پنهان شدن در قفای آن بتواند خود را از انزوائی که پیروی کورکورانه از منویات «اخیر» انگلستان در منطقه برای‌اش‌ به همراه آورده بیرون بکشد.   چرا که کوبیدن بر طبل‌ اسلامگرائی،  خدادوستی،  ملاپرستی،   و حواله کردن ملت‌ها و نیازهای‌شان‌ به مذاهب‌ و مساجد،   دیگر کارساز دیپلماسی منطقه‌ای واشنگتن نخواهد شد.  به استنباط ما در ماه‌های آینده آمریکا تلاش خواهد کرد روابط نوین خود را بر پایه‌هائی «امروزی‌تر» در منطقه جاسازی نماید،  تا بتواند با تکیه برآن‌ها به سرعت خود را از چنبرة سنت‌پرستی‌های معمول انگلیس نجات دهد.   ولی ساخت‌وپرداخت چنین روابطی زمانیکه می‌باید از طریق همراهی با رژیم‌های منطقه خود را پرداخت نماید،   مشکل‌آفرین می‌شود.  چرا که با نیم‌نگاهی به ماهیت و جوهرة رژیم‌های منطقه می‌توان دریافت که اکثر آن‌ها از ریشه و پایه و به طرق مختلف به شبکه‌های سنت‌پرستی‌ منطقه‌ای لندن وابسته‌اند.   

 

شاید به همین دلیل انگلستان در چرخش اخیر توانست با آرامش و بدون خسارت سیاسی «علنی»،   پای از حیطة جنگ‌طلبی‌ها در سوریه بیرون گذارد،  ولی آمریکا و خصوصاً فرانسه که به عنوان پیشکار انگلستان پشت‌در گیر افتاده،   نتوانستند چنین کنند.   آمریکا به دنبال بهانه‌ای جهت توجیه «مواضع جدید» کاخ‌سفید می‌گردد،   به صورتیکه در صحنة بین‌المللی شکست استراتژیک‌اش علنی نشود؛  و فرانسه که حتی از امکانات ایالات متحد هم بی‌بهره است،‌   هنوز از زبان وزیر امور خارجه‌اش ضرورت حملة نظامی به سوریه را «مزمزه» می‌کند!   ولی در عمل،   دیگر «حمله‌ای» در کار نخواهد بود،  چرا که زمینة عملیات نظامی بکلی از میان رفته.

 

و در این مقطع نگاهی به رژیم‌های منطقه‌ خالی از لطف نخواهد بود.   نخستین رژیمی که حداکثر ضربة عقب‌نشینی لندن را متحمل خواهد شد،  حکومت اسلامگرایان فکل‌کراواتی در آنکاراست.   آتاترکی‌های فعلی،   هر چند فکل‌وکراوات آتاترک را هنوز بر گریبان‌ «حفظ» کرده‌اند،   با نگرش آتاترک در روزهای نخستین‌اش‌ فاصلة فراوان دارند.  آنزمان که آتاترک با دست‌های گرم و پرمحبت انگلستان بر کشور ترکیه حاکم شد،   اهداف لندن هم با سال‌های «جنگ‌سرد» فاصلة زیادی داشت و هم با شرایط فعلی.   لندن در آن روزها تلاش می‌کرد تا با ارائة تصویر «روشنفکر» از حاکمان نوینی که در ایران و ترکیه به قدرت رسانیده بود،   از خطر روشنگری مارکسیست‌ها که تحت الهامات انقلاب اکتبر و تحولات اروپای شرقی فعال شده بودند جلوگیری کند.  و به همین دلیل آن روزها تکیه کلام آتاترک این بودکه،  «علوم قابل‌اتکاءترین اهرم زندگانی بشر است!»   باید دید اردوغان و عبدالله گل در اینمورد چه نظری دارند!    

 

به همچنین،  در  همان دوران کمال آتاترک می‌گفت:  «جنگ یک جنایت است،  مگر اینکه موجودیت یک ملت در خطر اوفتاده باشد.»  و اینک که شاهد اوج‌گیری شعلة آتش «جنگ‌طلبی‌های» آنکارا پیرامون بحران سوریه هستیم،   این سئوال مطرح می‌شود که آیا حاکمان ترکیه برای حفظ موجودیت‌ یک ملت می‌خواستند به سوریه لشکرکشی کنند،‌  یا دلائل دیگری وجود داشت؟  و اما آخرین اظهاراتی که از آتاترک در دست باقی است،‌ مخالفت صریح وی با اسلامگرائی است:

 

«[...] اگر تحمل دمکراسی و آزادی بار گرانی است بر دوش شما،   اگر هنوز به خلیفه و خلیفه‌گری دل بسته‌اید و نمی‌توانید معنا و مفهوم ملت را درک کنید،   برده باشید،  ‌ و در انتظار شیخ‌الاسلام تا برای‌تان قانون بگذارد.  هرآنچه گفته‌ام فراموش کنید و مجسمه‌هایم را فرواندازید!» 

 

تفاوت میان استراتژی‌ها،  پروپاگاندها و ساختارها در همین چند سطر به صراحت خود را نشان می‌دهد.  باید پرسید با این «میراث» آتاترکی و با آن سیاست شترگاوپلنگ  آخوندی که اینک بر ترکیه حاکم شده،‌  اینکشور در ارتباط با استراتژی‌های نوینی که ایالات متحد و انگلستان بالاجبار به کار خواهند گرفت چه خواهد کرد؟   امروز،  سرمایه‌داری غرب،  در سرحدات آناتولی و ارمنستان بر سر حفظ موجودیت‌اش،  در مصاف و «نبرد مقدس» با بلشویسم ننشسته،   این سرمایه‌داری نوین روسیه است که مرزهای منطقه‌ای‌اش را تهدید می‌کند.   و در برابر چنین تهدیدی دست‌یازیدن به اهرم‌های مأنوس «جنگ‌سرد» و یا پوپولیسم «روشنگر و علمی‌نمای آتاترکی» دیگر کارساز لندن و واشنگتن نخواهد بود.        

 

اگر در ترکیه،‌  نه انگلستان و نه آمریکا دیگر نتوانند به قول آتاترک،   بر «شیخ‌الاسلام» تکیه کنند،  و اگر مهره‌های دوران «جنگ‌سرد» و طالبانیسم آمریکائی از قماش اردوغان و گُل نیز پاسخی به نیازهای استراتژیک غرب نیستند،  پس تکلیف ترکیه چیست؟  این سئوال در شرایط فعلی بی‌جواب باقی مانده و دقیقاً جهت به تعویق انداختن پاسخ به همین چالش‌ها بود که ترکیه با همکاری آشکار و پنهان «پدران سازمان ناتو» از جنگ افروزی در سوریه حمایت می‌کرد.   جنگ سنگری می‌شد،   تا ترکیه با پنهان شدن در آن فلسفة وجودی‌ای برای دوام و بقای رژیم سیاسی‌اش بجوید.   و دیدیم که این «سنگر» چه سهل و آسان فروریخت.

 

از سوی دیگر،  استراتژهای روسیه نمی‌پذیرند که ترکیه به عنوان «بز سر گلة» کشورهای ترک‌زبان سابقاً شورائی در مسائل منطقه‌ای میدان‌داری کند و دست به صحنه‌گردانی بزند.  اگر چنین نقشی پس از فروپاشی اتحادشوروی آب به دهان غرب ‌انداخت،‌   روسیه از دیر باز تکلیف خود را با این استراتژی روشن کرده.   از منظر مسکو این تز از جمله تزهای «ضدروسی» است.   و نتیجتاً پیرامون عملی کردن این «تزها»،   لندن و واشنگتن نخواهند توانست بیش از این‌ها پافشاری کنند.   به عبارت ساده‌تر،   اگر پایان جنگ‌سرد ترکیه را از جایگاه فرمایشی «صلحدوستی» فروانداخته،   پروژه‌های پساشوروی غرب نیز نتوانست نقش دیگری برای اینکشور دست‌وپا کند.  به همین دلیل بود که بعضی‌ها در پایتخت‌های غرب و خصوصاً در محافل آنکارا و استانبول دل به دکان جنگ بستند،  دکانی که خوشبختانه «تعطیل» شد.  

 

امروز ترکیه از بستر گرم و نرم استراتژی‌های نظامی سازمان ناتو بر زمین سرد منطقه «سقوط» کرده.    نه تاریخ استعماری عثمانی برای‌ اینکشور جایگاهی در میان ملت‌ها تأمین می‌کند،   و نه حمایت نظامی غرب از موجودیت‌اش همچون دوران گذشته می‌تواند بی‌دریغ و دست‌ودل‌بازانه باشد.  و هر چند عجیب بنماید،   امروز تنها ریسمانی که رژیم سیاسی ترکیه را سر پا نگاه داشته،  چیزی نیست جز ارتباطی که هم‌جواری اینکشور با روسیه به وجود آورده!   و شاید این یکی از دلائل واقعی آرامش فعلی لندن پیرامون تحولات نوین منطقه‌ای باشد!   به عبارت دیگر،   حفظ آرامش در مرزهای آبی روسیه،   همکاری مسکو را با لندن در ارتباط با رژیم سیاسی حاکم بر ترکیه الزامی خواهد کرد؛  روسیه نیز راه دیگری جز این ندارد.

 

در کمال تعجب،  علیرغم موضع‌گیری‌های ظاهراً «متفاوت» حکومت اسلامی در برابر بحران‌سازی‌ها در سوریه،  حکومت جمکران نیز در این مقطع سرنوشتی مشابه آتاترکی‌های آنکارا خواهد داشت.   حکومت جمکران که طی سالیان دراز،   در پوشش به اصطلاح «مذاکرات هسته‌ای» تمامی سعی خود را جهت به ارزش گذاردن استراتژی‌های لندن به کار گرفته بود،   امروز با عقب‌نشینی انگلیس دست‌های‌اش خالی‌تر از آن است که بتواند سقوط استراتژیک لندن را در برابر مسکو،   بدون قبول فروپاشی‌های داخلی تنظیم نماید.  ولی،  برای دریافت جزئیات این فروپاشی‌ها می‌باید زمان بگذرد. 

 

به قدرت رساندن باند «امنیتی‌ها» در پوشش «دولت منتخب» روحانی،  تلاشی بود از جانب لندن جهت تحکیم پایه‌های استراتژیک انگلیس در ایران.  با این وجود مشکل می‌توان قبول کرد که هم روسیه تعجیل لندن را در به قدرت‌ رساندن این «باند» به صورت بی‌قید و شرط مورد حمایت قرار دهد،  و هم جناح آمریکائی که نهایت امر بازندة اصلی این بده‌بستان شده مدت زمانی طولانی سکوت اختیار کند.   از سوی دیگر،   دولت روحانی،   همانطور که اخیراً مسئلة سانسور وزارت ارشاد هم نشان داد،  نه از زمینه و استعداد کافی جهت باز کردن فضای سیاسی و هنری و فرهنگی ایران برخوردار است،  و نه پیرامون مسائل کلیدی اقتصادی،  مالی و خصوصاً نفتی،   خارج از همیاری با غرب راه‌خروج دیگری می‌تواند جستجو کند.  و پر واضح است که ارتباطات مالی و اقتصادی «دولت منتخب»،   به دلیل وابستگی‌های محوری به اقتصاد انگلستان،‌  به احتمال زیاد مسکو را خارج از مسیر «کامیابی‌ها» قرار خواهد داد.    و اگر به این روند «ناخوشایند» عدم رضایت یانکی‌ها را هم بیافزائیم،  عکس‌العمل‌ها در این میانه قابل پیش‌بینی می‌شود.   پس اینبار نیز همچون نمونة ترکیه موجودیت رژیمی اسلامگرا،  پوسیده و مستبد که با بیشرمی تمام صفت مستبدانة خود را نیز انکار می‌کند،   در کف مسکو است.   به عبارت دیگر،   روابط روسیه با انگلستان سرنوشت آخوندیسم خونخوار در ایران را رقم خواهد زد. 

 

در همسایگی سوریه،  شاید لازم باشد از عراق هم چند کلامی بگوئیم.  عراق پس از حملة نظامی آمریکا و انگلستان،‌ آنهم تحت عنوان حمایت از «دمکراسی»‌ هیچگاه نتوانست از بستر نقاهت سر بردارد.   عراق بیمار است،  و نسخة مبارزه با این بیماری وخیم که هر روز عمق‌ بیشتری می‌گیرد مسلماً بر سر نیزة خونین ارتش‌ و نیروهای انتظامی دست‌نشانده نبشته نشده.   عراق فقط در شرایطی خواهد توانست آرامشی دوباره و نسبی بیابد که در مرزهای شرقی و شمالی،  خصوصاً با ایران و ترکیه و سوریه ثبات سیاسی تبدیل به سکة رایج شود.   در غیراینصورت بحران‌های سیاسی،  نظامی و امنیتی منطقه بهترین خفیه‌گاه خود را در شرایط نابسامانی خواهند جست که فروپاشانی و خلاء حاکمیت در عراق به وجود آورده.  

 

هر چند نظام رسانه‌ای مسخرة آنگلوساکسون در مورد عراق،  مصائب این ملت و مشکلاتی که حملة وحشیانه و غیرقانونی انگلستان و آمریکا بر این ملت تحمیل کرده،  سکوت می‌کند،    و چنین می‌نمایاند که گویا هیچ خبری در عراق نیست،  اینکشور عملاً تبدیل به مرکز توطئة قدرت‌های بزرگ بر علیه ملت‌های منطقه شده.  این خدمتی است که جرج بوش،‌  رئیس‌جمهور «منتخب» ایالات متحد به جهان غرب کرد و در راه تحقق آن صدها هزار انسان را هم در عراق و هم در کشورهای همجوار از هست و نیست ساقط نمود.       

 

امروز آمریکا با چه ابزاری خواهد توانست چهرة پلید خود را در برابر ملت عراق «تزهیب» کند؟   با چه ابزاری خواهد توانست در برابر ملتی که شاهد اینهمه جنایات و وحشیگری بوده،‌  تصویر بهتری از خود ارائه دهد؟   بی‌رودربایستی بگوئیم،   مشکل‌ترین سناریوی منطقه‌ای آمریکا می‌باید بر صحنة عراق به روی پرده برود،   آنهم در شرایطی که کم‌ترین شانس پیروزی را خواهد داشت.   شاید به همین دلیل بود که هیئت حاکمة ایالات متحد با دستپاچگی باراک اوباما ـ  تنها سناتوری که به تهاجم نظامی به عراق رأی منفی داده بود  ـ  را با آرای فراوان از صندوق‌ها بیرون کشید و او نیز از نخستین روزهای تصدی پست ریاست جمهوری،‌   ارتش آمریکا را سریعاً از عراق خارج کرد.  

 

ولی این کفایت نخواهد کرد.   خروج ارتش آمریکا از عراق فقط یک تاکتیک ظاهری است؛   ساختارهای نظامی،‌  امنیتی و انتظامی و خصوصاً زیرساخت‌های اقتصادی و نفتی کشور تماماً در دست کارشناسان آمریکائی باقی مانده.   و تا زمانیکه نقش دوگانة «انگلیس ـ آمریکا» در تعیین سرنوشت ملت عراق به طور کلی از پایه و اساس دیگرگون نشده،  و عراق پای در روابط مشخص منطقه‌ای و ارتباطات واقعی و مسئولانه با قدرت‌های بزرگ خصوصاً روسیه و چین و هند نگذاشته،   تنش و تشنج بر سرزمین عراق حاکم باقی خواهد ماند.  و چه بسا که این تنش‌ها به همسایگان عراق از جمله ترکیه،  سوریه و ایران نیز سرایت کند.  در نتیجه،  به استنباط ما و برخلاف سکوت مزورانة لندن و واشنگتن در مورد  عراق،  بازی منطقه نه با کارت سوریه،  ایران و ترکیه که با کارت عراق می‌باید آغاز شود.  کارتی که به دلیل آغشتگی‌اش به نفت و گاز و مسائل استراتژیک خلیج‌فارس،  یانکی‌ها آن را مشکل از جیب بیرون خواهند کشید. 

 

در کنار کشورهائی همچون ترکیه،  ایران و عراق که فروپاشانی‌های دهه‌های اخیر ساختارهای سیاسی‌شان را در هم ریخته،‌   و جایگزینی ساختارهای نوین در آن‌ها کار بسیار مشکلی به شمار می‌آید،   تغییرات سیاسی منتج از عقب‌نشینی انگلستان در سوریه،   در کشورهای دیگر نیز خود را نشان خواهد داد.   شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس،   خصوصاً قطر،  کویت و بحرین و ... و همچنین سلطان‌نشین عمان و اردن نیز که از جمله دیربازترین ساختارهای وابسته به انگلستان به شمار می‌روند می‌باید با شرایط نوین خود را هماهنگ کنند. 

 

پیرامون روابط فلسطین و اسرائیل نیز فقط به صورت خلاصه بگوئیم،‌   ادامة وضعیت «رویائی» فعلی به هیچ عنوان امکانپذیر نیست.   هیئت‌های حاکمه در اسرائیل و فلسطین هیچکدام علاقمند به آغاز مذاکرات صلح نیستند،   و در صورت آغاز چنین مذاکراتی هیچکدام نمی‌خواهند که این نشست‌ها به نتیجه‌ای دست یابد.   چرا که،‌  قدرت‌های غرب که پشت سر هر دوی این ساختارها پناه گرفته‌اند منافع خود را در ادامة تنش منطقه‌ای می‌جویند.   ولی این صورتبندی «رویائی» که دیرزمانی است ملت‌های اسرائیل و فلسطین را به گروگان شرکت‌های فروشندة سلاح در آمریکا تبدیل کرده و برای رهبران این‌دو کشور وسیلة درآمد و لات‌بازی شده و صلح‌دوستی‌های نمایشی‌ یانکی‌ها و نمایندگان یمین و یسارشان را به اثبات رسانده به آخر خط رسیده.   صلح «اسرائیل ـ فلسطین» یک الزام منطقه‌ای است و اگر رهبران ایندو کشور که تمامی تلاش‌های صلح را به نفع اربابان ینگه‌دنیائی‌شان ابتر می‌کنند،   دست از توطئه بر علیه ملت‌ها برندارند،  به سادگی از کار برکنار خواهند شد.   قضیه به همین سادگی است که می‌گوئیم. 

 

به طور کلی،  باید اذعان داشت که عقب‌نشینی لندن در منطقه،  شرایط نوینی به وجود آورده که در سطور بالا به صورتی فشرده گوشه‌ای از آن را شکافتیم.   تلاش‌های نوین مسلماً در روزهای آینده از جانب آمریکائی‌ها و حتی انگلیسی‌ها آغاز خواهد شد.   به استنباط ما این تلاش‌ها تماماً می‌باید در راستای تغییر صورتک رایج ایندو قدرت استعمارگر و جنایتکار در منطقه باشد.  ما هم مطلب را در همینجا خاتمه می‌دهیم،  و امیدواریم که در مطالب آینده داده‌های منطقه‌ای بیشتری در اختیار داشته باشیم و بتوانیم گسترة بیشتری از این تغییرات را بررسی کنیم.