۱۲/۱۲/۱۳۹۰

ما و انتخابات در حکومت اسلامی!



بالاخره «انتخابات» جمکران نیز بخوبی و خوشی برگزار شد و همچون دیگر «میعادها» میلیون‌ها تن از گروه‌هائی که حکومت اسلامی آن‌ها را «مردم» لقب داده،   با شرکت در این نمایشات بر مشروعیت حکومت آخوند و ملا و پاسدار مهر تأئید زدند.   بدیهی است که حکومت اسلامی این نمایشات را نشانه‌ای از مشروعیت خود به شمار آورد.   و باز هم بدیهی است که از سوی دیگر،   گروه‌های مخالف،  یعنی همان‌ها که اغلب در کنار «جنبش سبز» و لات‌ولوت‌های خط‌امام نشسته‌اند،‌  و برخی «چهره‌های‌شان» در مقام «زندانی‌های تزئینی» حکومت اسلامی علم شده‌اند،‌   با دستپاچگی شروع به ماله کشیدن بر «حضور میلیونی» در کنار صندوق‌های آراء کنند.   ماله‌هائی که فرضاً می‌باید حضور ملاممد خاتمی،   شیاد اردکانی را پای صندوق‌های رأی توجیه کرده،   یا «کم‌اهمیت» جلوه دهد.  

در اینجا سئوالی که مطرح می‌شود به هیچ عنوان «حضور» و یا «عدم‌حضور» افراد،  گروه‌ها و یا جماعات در این نمایشات نیست.  سئوال اینجاست که از روز نخست،   این حضور و یا عدم‌حضور قرار بوده چه مشکلی را حل کند که اینهمه «اهمیت» پیدا کرده؟   با نگاهی به کارنامة حکومت اسلامی به صراحت درمی‌یابیم که گربه‌رقصانی‌هائی از قماش «انتخابات» نه تنها مشکلات ایران را حل نکرده و نخواهد کرد،   که موضع‌گیری احمقانة گروه‌های موسوم به «اپوزیسیون» پیرامون این «میعادها» از دیرباز خود یکی از اساسی‌ترین نقاط ضعف راهبری مخالفت گروه‌های متشکل با تمامیت‌خواهی حکومت اسلامی شده.  

در مطلبی که ماه‌ها پیش پیرامون «انتخابات» در همین وبلاگ نوشتیم،   این نکته را یادآوری کردیم که بر خلاف آنچه ایادی استعمار در بوق انداخته‌اند،   «انتخابات» به هیچ عنوان نه هدف است،  و نه وسیله!   مشکلات کشور ایران و معضلات توده‌های وسیع در مملکت‌مان هیچ ارتباطی با «انتخابات» ندارد،  و نمی‌تواند با انتخابات ارتباطی برقرار کند.   این بلندگوهای استعماری‌اند که از این نمایشات،   عروس هزارداماد برای ما ملت می‌سازند.   در ثانی،  آن‌ها که خود را بر انتخابات متمرکز کرده‌اند،  می‌باید به این سئوال پاسخ دهند:‌   برای حکومتی که تمامی کانال‌های ارتباطی،  مالی و تجاری و حرفه‌ای را در ید اختیار منحصربه‌فرد خود فروانداخته،   آیا کشاندن مشتی خلق‌الله پای صندوق‌های رأی چقدر وقت و حوصله و سرمایه‌ لازم دارد؟  در چنین ساختاری تکیة «اپوزیسیون» حکومت اسلامی بر حضور و یا عدم‌حضور «مردم» پای صندوق‌های رأی فقط و فقط به این معنا خواهد بود که بجای بازی با «توپ»،   بجای برنامه‌ریزی پیرامون بیرون کشیدن انحصار ارتباطات و مراسلات و مکاتبات از ید اختیار حکومت؛   بجای فرصت‌سازی پیرامون سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی،  در هر فرصت ممکن میدان و توپ را در اختیار حکومت اسلامی قرار دهند تا اینان بتوانند مهر تأئید محکم‌تری بر مشروعیت‌شان بزنند!     با چنین عملکردی،   آیا این اپوزیسیون همکار حکومت است،  یا مخالف آن؟   

برنامه‌ریزی و لغزخوانی پیرامون «انتخابات» در ‌حکومت اسلامی،‌   یکی از ترفندهای نخ‌نمائی است که از سال‌ها پیش توسط کانال‌های عموسام در ایران سازماندهی ‌شده.  و مسلم است که فراهم آوردن زمینة لازم جهت برگزاری این «حضورهای میلیونی» در عمل به یکی از شگردهای ظریف بی‌بی‌سی،  رادیوفردا،  صدای آمریکا و ... تبدیل شود.   با این وجود،  می‌باید قبول کرد که تأمین چنین مقدماتی،   و برگزاری چنین خیمه‌شب‌بازی‌هائی،   بدون همکاری کسانی که کت‌های‌شان را «وارو» پوشیده،   و تحت عنوان «حمایت از دمکراسی» در رد و تأئید این «نمایشات» بی‌معنا راه اغراق در پیش می‌گیرند امکانپذیر نیست.  

طی بیش از سه دهه این حضرات بخوبی نقش‌های‌شان را ایفا کرده‌اند.  و اینبار شاهدیم،‌   که «عدم جانبداری» جنبش سبز از این «انتخابات» نیز در مسیر کلی آن هیچ تغییری ایجاد ننمود.  «جنبشی» که ما از روز نخست اهداف آن را به زیر سئوال بردیم،   و امروز می‌بینیم که آنقدرها هم کژراهه نرفته بودیم.  با این وجود،    برخلاف نوچه‌های خاتمی و نهضت‌عاظادی و ... ما ‌از این «رخداد» خشنودیم؛   چرا که «فرصت» به دست آمد،  تا طبیعت ضدانسانی امثال خاتمی،  و دیگر «سبزها» را در این میعاد «بعضی‌ها» که چشم بینا ندارند به صراحت ببینند.  و یک‌بار دیگر در عمل ثابت شد که نفیر شوم بوق‌های استعمار از حلقوم چه کسانی گوش ما ملت را کر کرده.

این سخن آخر ماست!   ملت ایران جهت دستیابی به دمکراسی،   و برخورداری از احترام شهروندی،   نه به انتخابات که به تحکیم پایه‌های ساختاری نیازمند است که بتواند مفاد اعلامیة جهانی حقوق ‌بشر را در ایران مورد حمایت قرار دهد.   و این «مهم» به هیچ عنوان از صندوق‌های «رأی» بیرون نخواهد آمد،  چه خاتمی شیاد در آن ورق‌پاره بریزد و چه نریزد.  این وظیفة ایرانیان،   نویسندگان و خبرنگاران،   وبلاگ‌نویس‌ها و تحلیل‌گران است که اگر واقعاً خواستار تحقق اهداف عالیه و حاکمیت مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر در جامعة ایران هستند،   بجای کوبیدن آب در هاون «انتخابات» و «شرکت» و یا «عدم‌شرکت» این و آن در پای این صندوق‌ شکسته‌ها،   اصل و پایة مطالبات‌شان را بر گسترش «آزادی بیان» متکی کنند.  آزادی بیانی که نهایت امر می‌تواند به حضور و یا عدم‌حضور انسان‌های مسئول پای این صندوق‌ها نیز معنا و مفهوم بخشد.   و این همان میعادی است که استعمار تمام تلاش خود را جهت به تعویق انداختن‌اش به کار خواهد بست.  

 

          





۱۲/۰۷/۱۳۹۰

چغندرسالاران!




سیر تحولات نشان می‌دهد که آنچه غرب در سوریه می‌جست نهایت امر از دست رفته می‌باید تلقی گردد.   به عبارت دیگر،  «فروپاشی» ظاهری حاکمیت سوریه از دستور کار خارج شده  و اینبار پایتخت‌های غرب نمی‌توانند همچون نمونه‌های لیبی،  یمن،  و خصوصاً ایران در 22 بهمن 57 با ظاهرسازی،   «مردم‌پروری»،  و هیاهوی اوباش و عوام‌الناس،  ساختارهای وابسته به خود را در این کشور از گزند طوفان سیاسی‌ای که آغاز شده مصون دارند.   این طوفان آخرالامر انهدام ساختارهای وابسته به غرب در سوریه را در پی خواهد آورد.   ساختارهائی که اکثرشان در بده‌بستان‌های پساجنگ اول جهانی ریشه دارد.

نشست به اصطلاح «دوستان سوریه» که در تونس برگزار شد،   چند مسئله را به صراحت نشان داد.   نخست اینکه،  این غرب است که جریانی به نام «دوستان سوریه» را به راه انداخته؛  چین،  و  روسیه حاضر نشدند در این نشست شرکت کنند!   از سوی دیگر،   برگزاری این «جلسات» به صراحت دخالت در امور داخلی یک عضو «مستقل» سازمان ملل را به نمایش می‌گذارد و نشاندهندة وابستگی حضراتی است که خود را برآمده از «بهار عرب» معرفی می‌کنند!   در اذهان ملت‌های منطقه،  خصوصاً ملت تونس این پرسش می‌باید پاسخی در خور بیابد،  که چرا دولت برآمده از به اصطلاح یک «انقلاب»،  به خود اجازه داده هم‌صدا با خانم کلینتن، آقای ژوپه،   و دیگر «مدیران دیپلماسی» کشورهای استعمارگر،  خواستار دخالت نظامی،  اطلاعاتی و غیره در امور داخلی کشور دیگری شود؟   

البته تظاهرات برخی گروه‌های سیاسی در پایتخت تونس بر علیه این «نمایش» رسوا بخوبی نشان داد که ابعاد فاجعه‌بار مواضع‌ دولت‌های برآمده از «بهارعرب» آنقدرها برای افکار عمومی بیگانه و ناشناخته باقی نمانده.   خلاصه،  «جای شکرش باقی است!»  ولی بازتاب مخرب چنین برخورد کاسبکارانه با منافع ملت‌ها از سوی غرب،  آنهم تحت پوشش حمایت از حقوق بشر آنقدرها نمی‌باید کم‌اهمیت  تلقی گردد. 

خارج از اهمیت تاریخی‌اش،  اعلامیة جهانی حقوق‌ بشر،  در مقام «پاسخی در خور» به جنایات جنگی و نقض حقوق انسان‌ها،  در این میانه بازیچة دست مشتی سوداگر و مرگ‌فروش شده.   گروه‌هائی که در مراکز تصمیم‌گیری جهان،  بجای تشویق تولید دارو،  اسباب‌بازی،‌  موادغذائی و پوشاک،  خط تولید جنگ‌افزار به راه انداخته‌اند،  با چه روئی از حمایت همه‌ جانبه از «حقوق بشر»،   آنهم در سوریه سخن می‌گویند؟   چرا حقوق بشر را در عربستان سعودی،  کویت،  امارات،   عمان،  و ... خلاصه در کشورهائی که دهه‌هاست تحت استیلای علنی‌ آن‌ها قرار گرفته،  رعایت نمی‌کنند؟  حساسیت فوق‌العاده و ناگهانی اینان به رعایت «حقوق بشر» در سوریه،   جز ترجمان صریح منافع چپاولگرانه‌شان چه چیزی می‌تواند باشد؟   با این وجود،   رعایت مفاد اعلامیة جهانی حقوق بشر یک ضرورت است؛    نه فقط در سوریه که در همة کشورهای جهان!      

بازیچه قرار دادن مفاد این اعلامیة جهانی از جانب قدرت‌های بزرگ،   و در ترادف قرار دادن آن با مطالبات قدرت‌های استعماری،   همزمان دو هدف انسان‌ستیز را دنبال می‌کند.   نخست،‌ فریب توده‌ها،‌   و خصوصاً درس‌خوانده‌‌ها.   هم آنان که در این غوغاسالاری‌ به این «باور» خواهند رسید که حقوق‌بشر جز احترام به باورهای‌ اینان نیست!  همان شرایطی که توسط آژانس‌های انگلستان و آمریکا طی کودتای 22 بهمن 57 در ایران به راه افتاد؛   و حقوق بشر را به اسلام تبدیل کرد!   اسلامی که خود نیز جز «نفخات» روح‌الله خمینی نمی‌بایست تحلیل می‌شد.   اینهمه فقط به این دلیل که «مردم» چنین می‌پنداشتند.   باید گفت،   غائله‌هائی از این دست با رعایت «حقوق بشر» هیچ ارتباطی ندارد؛  در کمال تأسف آنان که می‌خواهند با تکیه بر چنین غوغاسالاری‌هائی از «حقوق بشر» سخن بر زبان آورند،  نقض غرض می‌کنند.    

حداقل ما ایرانیان به صراحت دیدیم که «باور» مردم،   چگونه می‌تواند جامعه را به سوی پوپولیسم،   توده‌پروری و نهایت امر بی‌مسئولیتی هر چه بیشتر هیئت حاکمه سوق دهد.   و اگر امروز در کشورهای «بهار زده» آنقدرها شاهد یکه‌تازی دولت‌های «بهاری» نیستیم،   پاسخ را نه در حسن‌نیت یانکی‌جماعت،   که در تعدد قطب‌های تصمیم‌گیری و تداخل منافع محافل بزرگ و تعیین کننده می‌باید جستجو کرد.   به عبارت ساده‌تر،   همه چیز تحت تأثیر پایان جنگ‌سرد متحول شده،  این یک نیز از قاعدة کلی مجزا نیست.   

ولی هدف دوم قدرت‌های استعماری از تبدیل مقولة «حقوق بشر» به شعارهای «مردمی» و «خیابانی»،  جز ایجاد بی‌اعتنائی هر چه بیشتر نزد ملت‌ها به این اصول و مبانی نیست.   جالب‌ اینجاست که در این مرحله نیز قدرت‌های استعماری بار دیگر به «باور» خلق‌الله تکیه می‌کنند!    باوری که اینبار در مسیر دیگری طی طریق می‌کند،   مسیر «ناباوری» به اعلامیة جهانی حقوق بشر؛  مسیر بی‌ارزش شمردن مفاد و مفاهیم آن و به زیر پای گذاردن اصول‌اش.   چرا که،  نتیجه‌گیری برخی اذهان ساده‌لوح از «ماوقع» جز این نخواهد بود که اگر از طریق رعایت «فرضی» حقوق بشر چیزی نصیب‌ ملت نشد،   تقصیر نه از استعمار و استبداد که از نارسائی این اعلامیه است.   برای ‌اینان عدم تطبیق مفاد این اعلامیه با «دین» و «باورهای» جامعه به مهم‌ترین «مسئله» تبدیل می‌شود!   

در این میعاد،  صحنه جهت استقرار لات‌ولوت‌ها در رأس دولت‌های دست‌نشانده آماده است.   اینان که از روز نخست،   با شعار رعایت حقوق بشر و «غیره» به قدرت دست یافته‌اند،  در این مقطع به خود اجازه خواهند داد تا تحت کنف حمایت اجنبی،   اصول و مبانی اعلامیة جهانی حقوق بشر را مردود دانسته،   آن را دستاویزی از جانب غرب جهت دخالت در امور داخلی ملت‌ها «جا» بزنند!   این همان شرایطی است که در ایران شاهدیم،   و اگر ادامه یابد،   شاید در دیگر کشورهای مسلمان‌نشین منطقه نیز همین روند تکرار شود.   ولی از آنجا که از قدیم گفته‌اند،  هیچ دروغی صددرصد دروغ نیست؛   قسمتی از واقعیات را نیز با خود همراه خواهد داشت!   این حضرات زمانیکه از اغراض شوم استعمارگران سخن می‌گویند،   تا حدودی درست می‌گویند!  با این وجود،  این قماش حکومت‌های دست‌نشانده اجازه نخواهند داد تا موجودیت‌شان نیز بخشی از همین «اغراض» تحلیل شود.  و این است دلیل نیاز مبرم این حکومت‌ها به استبداد:  پنهان داشتن وابستگی‌شان به استعمار!   

اگر در مقطعی از موجودیت این دولت‌ها،   ارتباط ساختاری‌شان با منافع استعمار علنی شود،  دیگر نه می‌توانند برای استعمار «کارسازی» کنند و نه خود را در قدرت نگهدارند.   در چنین میعادی است که دیگر پاسخی در دست نخواهند داشت.   و اگر از دیرباز تحمیل استبداد بر ملت‌ها فقط و فقط به این دلیل بوده که پروسة اجتماعی «پاسخگوئی» حاکمان در برابر ملت را مختل کند،   این روند کهن حتی امروز،  در سال‌های آغازین هزارة سوم میلادی نیز درد استعمار را بخوبی درمان می‌کند.   کشور در دامان استبداد فرو می‌رود،  تا ارتباط استعمار با لات‌ولوت‌های حاکم بیش از پیش مخدوش و مخفی بماند. 

در این مرحله به بررسی تحولاتی می‌پردازیم که در سطح جهانی،   تحت عنوان «تحریم انتخابات جمکران» توسط ایرانی‌نمایان وابسته به لندن و واشنگتن به راه افتاده.   گروه‌هائی که وابستگی‌شان به خارج از مرزها دیگر از جمله «اسرار مگو» نیست،   با اهن‌وتلپ و هزاران من ادعا،  به تحریم انتخابات مجلس شورای اسلامی کمر بسته‌اند.  باید گفت،  این آقایان دیر آمده‌اند،  زود می‌خواهند تشریف ببرند.  عمل اینان را امروز چگونه می‌توان تحلیل نمود؟  این سئوالی است که تلاش می‌کنیم  برای آن در سطور بعدی پاسخی بیابیم. 

مواضع‌ نویسندة این وبلاگ با پدیدة انتخابات در حکومت اسلامی همواره روشن و واضح بوده.  به زبان ساده‌تر،   این حاکمیت حتی حق ندارد مدعی برگزاری «انتخابات» شود!  «انتخابات» پیش‌فرض‌هائی دارد.  در کشوری که تداخل امواج «فوق‌کوتاه» جهت اعمال سانسور بر تلویزیون‌های ماهواره‌ای به مرز خطرناک و سرطان‌زای خود رسیده؛   در کشوری که عملاً چاپ،  ترجمه،  نگارش و تحریر و روزنامه‌نگاری تعطیل شده؛   در کشوری که دولت جهت تحمیل سانسور بر اینترنت با عربده و هل‌من‌مبارزطلبی «مجمع» هم تشکیل می‌دهد و وبلاگ‌نویسی و مقاله‌نویسی در جهان مجازی «جرم» به شمار می‌رود،‌  بسیار بی‌جا کرده که «انتخابات» برگزار می‌کند.  چنین حکومتی را با «انتخابات» چکار؟  از این گذشته،   در کنف حمایت چنین حکومتی،  «انتخابات» چه درخت عرعری برای ملت ایران به ارمغان خواهد آورد؟  

مردمی که حق ندارند «حرف» بزنند و نظرات‌شان را آزادانه در موارد مختلف ابراز دارند،   چه دلیلی دارد که در تعیین سرنوشت سیاسی کشور فعالانه «شرکت» هم داشته باشند؟  قضیه دیگر از دروغگوئی و بی‌حیثیتی به مراتب فراتر رفته،    ادعای برگزاری «انتخابات» در شرایطی که این حکومت بر ملت‌ ایران تحمیل کرده،   گزافه‌گوئی و توهین به ایرانیان است.   اگر ما از دیرباز هر گونه شرکت فعال در انتخابات این حکومت را خیانت به آرمان‌های ملت ایران تحلیل کرده‌ایم،  به هیچ عنوان به دلیل حمایت از آقای موسوی،  کروبی،  لات‌ولوت‌های خط‌امام و نهضت‌عاظادی و دیگر اوباش همراه و رفیق و دوست این حکومت نبوده و نیست. 

بر شیوة ادارة امور کشور توسط باند ملایان و جمکرانی‌های کودتاچی،   اشکالات جدی وارد است.   و این اشکالات،   برخلاف آنچه کانال‌های حامی نظریة «اسلام سیاسی» حقنه می‌کند،  به هیچ عنوان ارتباطی با موسوی و کروبی و «جنبش سبز» ندارد و نخواهد داشت.  مشکل به مراتب پیش از آنکه آقای موسوی حتی نخست‌وزیر محبوب خمینی جلاد بشوند مطرح شده بود.   اشکال از شیوة برخورد همان‌ها بود که به خمینی اجازه ‌دادند در تمامی امور کشور دخالت بی‌جا و ناروا داشته باشد؛  همان‌ها که دهان‌شان را باز نمی‌کردند.   روزی که خمینی گفت، ‌ «اگر همه بگویند آری،  من می‌گویم نه و حق با من است!»  کدامیک از این خودفروختگان حاضر شد دهان‌اش را باز کند،   و این پیرمرد یاوه‌گو را سر جای‌اش بنشاند؟   هیچکس!   هم آن‌ها که امروز در داخل و خارج ردای مبارزه با «استبداد» بر تن کرده‌اند،  دیروز دست خمینی را می‌بوسیدند،   و برای تفویض پست و مقام تا لانة این بیمار روانی به جماران می‌دویدند،   و تف به روی ملت ایران می‌انداختند.           

بالاتر عنوان کردیم که چگونه دست‌های استعمار با مسخره جلوه دادن اصول حقوق بشر،  از رعایت مفاد اعلامیة جهانی در جوامع سرکوب شده ممانعت می‌کند.  در این مقطع می‌بینیم که همین دست‌ها چگونه «انتخابات» را هم در یک نظام سیاسی به مضحکة حاکمیت و ایادی «آشکار» و نهان آن تبدیل کرده‌.   خود فروخته‌ای که در این حکومت به مقام «ریاست جمهوری» دست یافته،  می‌گوید،  «دمکراسی بی‌حرمتی به مردم است.»  ‌ و همزمان به وزیر کشور دستور می‌دهد مقدمات برگزاری «انتخابات» را فراهم آورد!  این یاوه‌گوئی را چگونه می‌باید تحلیل کرد؟  به طور مثال،   چگونه می‌باید به ملاممد خاتمی،  که خود را به رهبر معنوی «جنبش سبز» تبدیل کرده تفهیم نمود که،‌  در صورت مخالفت با «حق انتخاب آزاد انسان»، ‌ نه حق برگزاری «انتخابات» را دارد،   و نه حق «تحریم» آن را؟

بله،  همانطور که می‌بینیم،  مشکل بیش از این‌ها ریشه دارد.  گرفتاری این است که این حضرات با تکیه بر حمایت‌های فرامرزی خود را «سوپر من» دیده‌اند،   و فکر نمی‌کنند که می‌باید به نحوی از انحاء در برابر ملت ایران پاسخگو باشند.   هر آنچه زباله در چنته دارند توسط شبکة مردم‌فروشی و خنزرپنزر پراکنی که با پول ملت ایران سر هم شده به «سخنرانی» عالمانه تبدیل می‌کنند!   مضحکة‌ مشتی دانشجو در دانشگاه کلمبیا را با تکیه بر سرنیزة اجنبی برای ما ملت «ریاست جمهور» کرده‌اند،  و چه نشسته‌اید که ایشان نظریه‌پردازی هم می‌کنند؛  ادعای حاکمیت و حکومت‌شان بماند!   و به مصداق «بیله دیگ،  بیله چغندر»،  ‌دارودستة ‌مهدی بازرگان هم به اوپوزیسیون این تحفه تبدیل شده.

اگر اینان پنداشته‌اند که کارنامة‌ ننگین‌شان را به ویژه طی سه دهة اخیر با «تحریم» انتخابات ملایان می‌توانند از حافظة‌ تاریخی ملت ایران پاک کنند،‌  اشتباه بزرگی کرده‌اند.  شما که تا بن دندان به شبکة هیاهوسالاری غرب وابسته‌اید،  برای منافع‌تان هم که شده بهتر است هر چه می‌توانید به رژیم اسلامی نزدیک شوید،   چرا که در میان مخالفان واقعی این «بساط» انسان‌ستیزی جائی برای شما در نظر گرفته نشده.   گذشت آن روزگاران که سیاست داخلی ایران بر محور دایره‌ای می‌چرخید که مرکزش لندن بود.   اگر هزار بار هم «انتخابات» اوباش جمکران را تحریم کنید،  موضع‌ و مقام سیاسی‌تان تغییری نخواهد یافت.  

داستان ساواکی‌های آریامهر را که سوار بر موج «انقلاب خمینی» شده،   سر از دکان اسلام و مسلمین «انقلابی» درآوردند فراموش کنید.   این دایره مرکزش تغییر کرده،   و گزافه‌گوئی در محضر استادان اعظم برای‌تان دیگر نتیجه‌ای به بار نمی‌آورد.   پروندة همگی‌تان در دست است.   از آن‌ها که در دانشگاه بساط نمازخوانی و روضه و کثافتکاری به راه ‌انداختند تا فضای علمی کشور را اینچنین به ذلت و حقارت و فلاکت بیالایند،   تا آن‌ها که رسماً پروندة همکاری با سپاه و کمیته‌های «انقلاب» و حفاظت و غیره دارند،  همه و همه می‌باید «پاسخگو» باشند؛   نیم نگاهی به تحولات سوریه برای درک شرایط نوین کافی است.   

با توجه به شرایط سوریه،  و تعمق پیرامون داده‌های نوین در سیاست منطقه،  تصویر آیندة ایران می‌باید برای‌تان روشن‌تر و واضح‌تر شود.   خلاصه بگوئیم،  در آیندة سیاسی ایران،   کسی به نوکران انگلستان و آمریکا که در سرکوب 80 سالة ملت ایران نقش اساسی ایفا کرده‌اند،   «عفو عمومی» نخواهد داد؛   هیچکس جز رضا پهلوی که خودش نیز نهایت امر به گدائی همان «عفوعمومی» برای ایادی‌اش خواهد نشست.















...













Share