۱۲/۲۴/۱۳۹۰

خشت خشک!





تمدید حکم ریاست هاشمی رفسنجانی بر«مجمع تشخیص مصلحت نظام» از سوی علی خامنه‌ای در چارچوب سیاسی کشور حاوی پیام مشخصی است.   پیامی که در ارتباط با دیگر رخدادهای داخلی و خارجی می‌توان به ابعاد آن دست یافت.  پس نخست بپردازیم به تحولات برونمرزی.

همانطور که شاهد بودیم،  علیرغم تلاش‌های دیپلماتیک،  نظامی و حتی تبلیغاتی که واشنگتن و لندن دست در دست نوچه‌های بین‌المللی‌شان به راه انداخته بودند،   «معضلی» که غرب با ارسال نیروهای نظامی به کشور سوریه،  تحت عنوان «مردم معترض» ایجاد کرده بود،  نتوانست به اهداف تعیین‌ شده دست یابد.   و آنان که با نقش‌پذیری محافل وابسته به غرب در چنین بزنگاه‌هائی آشنائی بیشتری دارند،   نه تنها فریب «مردم‌دوستی‌های» ظاهری لندن و واشنگتن را نخوردند،  که به صراحت دریافتند مسئلة اساسی و پایه‌ای «حقوق بشر» تا چه حد می‌تواند در دست نابکاران، ‌ به ابزاری جهت سرکوب انسان‌ها تبدیل شود.  غرب،  تحت عنوان حمایت از «حقوق بشر»،‌   دقیقاً همان نکبت و ادباری را که 33 سال پیش در ایران به راه انداخته بود می‌خواست در سوریه نیز بر پا کند؛  خوشبختانه ناکام ماند.   و این خود مفری خواهد شد برای خروج سوری‌ها از استبداد سیاسی‌ای که پایتخت‌های غرب پس از جنگ اول جهانی برای‌شان به ارمغان آورده‌اند. 

ولی از آنجا که سیاست‌های غرب برخاسته از منافعی درازمدت و ریشه‌دار است،   مشکل می‌توان شکست این سیاست‌ها را در یک مرحلة بخصوص،   با عقب‌نشینی همه‌جانبه در «ترادف» قرار داد؛   عقب‌نشینی «کاملی» صورت نگرفته.   هنوز آژانس‌های مختلف غرب و در رأس‌شان‌ دولت‌های دست‌نشاندة «جهان اسلام»،   و محافل و پادوهای لندن و واشنگتن در منطقه به هر بهانه‌ای به آتش «حمایت‌های جانانه» از آنچه «مردم» سوریه می‌خوانند دامن می‌زنند،  و نهایت امر با زبان بی‌زبانی خواهان تسلیح اوپوزیسیون و به راه انداختن جنگ‌ داخلی‌اند.     

ریشة درگیری‌های جاری بین کاخ‌سفید و طرف‌های مقابل در کرملین و پکن را می‌باید در همین تقابل گستردة منافع جستجو کرد.  چه این درگیری‌ها به «نفت» ارجاع دهد،  و چه به بحران «خاک نایاب!»   خصوصاً که همزمان با «بحران سوریه» شاهد مذاکرات «کوارتت» در مورد مسئلة غامض «اسرائیل ـ فلسطین» در شهر نیویورک نیز هستیم.   دور پیشین مذاکرات «اسرائیل ـ فلسطین» در سپتامبر2010 ،   به دلیل امتناع طرف اسرائیلی از توقف شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی به تعطیل کشانده شد.   همان روزها گفتیم،   اسرائیل مجبور خواهد بود که بار دیگر به میز مذاکره باز گردد،  و این مذاکرات را در شرایطی ادامه خواهد داد که کارت‌های زیادی در دست‌های‌اش باقی نمانده.   مسلم است که پروژة برخاسته از این «کوارتت» هر چه باشد،  دیگر جائی برای جفتک‌اندازی‌های تل‌آویو در آن پیش‌بینی نشده.   این لگدی بود که بنیامین نتانیاهو و حامیان وی در ایالات متحد و انگلستان می‌بایست دریافت دارند تا سرشان به حساب آید؛  و دیدیم که خوب هم به «حساب» آمد!   البته تا این لحظه از تصمیمات کوارتت در مورد فلسطین و اسرائیل خبری به صورت رسمی منتشر نشده،  ولی مسلم بدانیم که زمینة یک صلح درازمدت،  صلحی که دیگر به موضع‌گیری‌های «فصلی» اسرائیل،  و یا لات‌بازی اسلامگرایان حماس و جهاداسلامی ارتباطی  ندارد،  در حال شکل‌گیری است.   نه اسرائیل می‌تواند از زیر بار صلح شانه خالی کند،   و نه آمریکا و نوکران آشکار و پنهان‌اش.

به همین دلیل نیز در تهران،  اشغالگران جمکرانی خفقان اختیار کرده‌اند.   اینان که تا چند ماه پیش فلسطین در تبلیغات‌شان به مسئلة اصلی «جهان اسلام» تبدیل شده بود،   معلوم نیست به چه دلیل خفقان گرفته و حتی به نشست سرنوشت‌ساز نیویورک «اعتراض» هم نمی‌کنند!  این نیست جز اینکه ارباب به مقام معظم گفته،  «چخه!»   پاسخ ایشان نیز به «چخة» ارباب چیزی نبود جز بازگشت به سنگرهای گذشته و تأئید دوبارة هاشمی رفسنجانی در مقام ریاست مجمع کذا.   همان هاشمی‌ای که بعضی‌ها می‌خواستند به دلیل سوءاستفاده‌های مالی خود و افراد خانواده‌اش را به زندان بیاندازند! 

خارج از تحولات اجباری جمکران،   مسائل دیگری نیز در سطح بین‌المللی پیش آمده که در این چارچوب حائز اهمیت است.   به طور اجمالی می‌توان از رزمایش‌ نیروهای نظامی ایالات متحد و ترکیه در منطقة قونیه سخن به میان آورد.   رزمایش‌هائی که از 15 اسفندماه تا 25 همین ماه ادامه خواهد داشت!  و در کمال تعجب از نیروهای متحد ترکیه،  فقط و فقط آمریکائی‌ها در آن شرکت دارند.   پیام این مانور روشن است:  غیبت آلمان،   فرانسه و انگلستان در این رزمایش،  به دلیل ملاحظات ویژه‌ای صورت گرفته.   و اگر اینان به خود اجازه نداده‌اند توان نظامی‌‌شان را در مرزهای روسیه به نمایش بگذارند،  تردید نمی‌توان داشت که این رزمایش جز گردنکشی در برابر مسکو هدفی دنبال نمی‌کند.   اینهمه به دلیل همراهی‌های «دلیرانة» دولت اردوغان با بحران‌سازان سوریه،  و نهایت امر اجبار غرب به عقب‌نشینی و خالی کردن پشت دولت اسلامگرای آنکارا!   

به استنباط ما این رزمایش‌ها فقط تلاشی است مذبوحانه در جهت تأئید حمایت‌های نظامی واشنگتن از اسلامگرایان در ترکیه.    اسلامگرایانی که به دلیل سوءسیاست‌های غرب در منجلاب بحران‌سازی سوریه گرفتار آمدند،   و اینک تاریخ مصرف‌شان با سرعت به پایان می‌رسد.    پرواضح است که به دلیل مجاورت‌های جغرافیائی اروپائی‌ها جرأت نکنند حمایت از اسلامگرائی را در ترکیه اینگونه به صراحت به نمایش بگذارند.

به طور خلاصه،   از آنچه در منطقه و در ارتباط با مسائل منطقه در جریان اوفتاده می‌توان چنین نتیجه گرفت که در حکومت اسلامی دست‌هائی سعی دارد «آب رفته را به جوی» بازگرداند.  و این «آب رفته» به همان اندازه شامل حال هاشمی رفسنجانی و خانوادة وی می‌شود که شامل حال اصلاح‌طلبان،  جنبش سبز و دیگر اوباش «مخالف‌نما» و وابسته به اصل ولایت فقیه.   به همین دلیل نیز شاهد شرکت «نابهنگام» شیاد اردکان در انتخابات جمکران بودیم،  و ایشان فرمودند،  جهت «باز نگاهداشتن روزنة اصلاحات» دست به چنین عمل شایسته‌ای زده‌اند!   و بیانیة اخیر «جمعی» از افراد وابسته به «نهضت عاظادی» به صراحت نشان می‌دهد که این جماعت «نیمه‌خفته»،   هم می‌خواهد عدم شرکت ایرانیان در نمایشات مسخرة حکومت اسلامی را به حساب خودش بنویسد،   و هم شرکت خاتمی را در این انتخابات به بهترین وجه ممکن «توجیه» نماید!    باید گفت،  مرحبا به این اشتها!   بالاخره باید شرکت یک فرد وابسته به این جریان را در انتخاباتی که به قول خودشان «ناعادلانه» ارزیابی شده،  «درست» تحلیل کرد،‌ یا «غلط؟»   به عنوان ایرانی،  ما حق داریم از این حضرات بپرسیم،   چگونه فردی که این نمایشات را «مستبدانه» می‌داند به خود اجازه داده تا در رأی‌گیری شرکت ‌کند،   و چگونه هواداران‌اش عمل وی را به حساب «آزادیخواهی‌های» فرضی او می‌نویسند؟   از قدیم‌الایام گفته‌اند:  خر و خرما را نمی‌توان با هم داشت!

این آشفتگی در میدان اصلاحات‌چی‌ها،  اصولگرایان،  و دیگر وابستگان به کودتای 22 بهمن 57،  که خود را از جمله «انقلابیون» به شمار می‌آورند،   فقط و فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد:  تزلزل محافلی که اینان را روز 22 بهمن بر اریکة قدرت نشانده‌اند.  این محافل در ترکیه،  افغانستان،  پاکستان متزلزل شده‌اند.  بالاتر،  مورد ترکیه را تا حدودی شکافتیم،  ولی در افغانستان و پاکستان نیز نیروهای ناتو و همیاران‌شان که عملاً جهت حفظ طالبان پای به این منطقه گذاشته‌اند،  به تدریج در برابر موج اعتراضات توده‌ای قرار می‌گیرند.  ناتو نخواهد توانست در این منطقه،   در برابر موج اعتراضات گسترده مقاومت کند،  پاسخ به این بن‌بست جز عقب‌نشینی چه چیزی می‌تواند باشد؟  ولی همانطور که بارها و بارها گفته‌ایم،  این سئوال هنوز بی‌جواب می‌ماند که،  پشت جبهة ناتو در این میانه کجاست؟
             
آمریکا و همکاران غربی‌اش در همان چاله‌ای افتاده‌اند که برای دیگران حفر کردند.  روزی که جرج والکر بوش خیمه‌شب‌بازی «نبرد با تروریسم» را به صحنة بین‌المللی کشاند،   این شعار  استراتژیک از سوی کاخ‌سفید قبول عام یافته بود که،  نبرد کذا جهانی است و بین‌المللی،  پس «جبهه» ندارد!  .  ولی اگر «نبرد» فاقد جبهه است،  پشت‌جبهه نیز نخواهد داشت.  و در صورت به بن‌بست کشیده شدن استراتژی‌ها،   به کجا می‌توان گریخت؟  این همان بن‌بستی است که امروز در برابر آمریکا قرار گرفته،   و با عقب‌نشینی در جبهة سوریه،    با شکست در جبهة نبرد با نیروهای به اصطلاح «هسته‌ای ملائی»،  و پس از فروپاشی شبکة «او. ان. جی‌ها» در مصر و روسیه و اوکراین و ... و نهایت امر به دلیل از هم گسیختگی شبکة دفاعی ترکیه حداقل در خاورمیانه مشکل می‌توان برای نیروهای نظامی آمریکا جز عربستان سعودی پشت جبهه‌ای یافت.  عربستانی که خود از پایه و اساس متزلزل‌ترین شبکة سیاسی منطقه است و به دلیل موضع‌گیری‌های شداد و غلاظ در بحران سوریه ‌پاهای‌اش رو به هواست! 

همانطور که دیدیم،  روسیه در برابر پدیده‌ای به نام احمدی‌نژاد از خود صعة صدر نشان داد.  اجازه داد تا این «پدیده» با حمایت‌های غرب خود را در ظاهر بر ملاسالاری «حاکم» نشان دهد،  ولی در بزنگاهی که احمدی‌نژاد به حمایت مسکو نیاز داشت،  یعنی زمانیکه   همکاری‌های «ایران ـ ترکیه ـ برزیل» مطرح شد،   کرملین از این «اتحاد» حمایت نکرد.  دلیل نیز روشن است،  احمدی‌نژاد و این «اتحاد» را غرب به وجود آورده،   دلیلی ندارد که مسکو در مرزهای جنوبی‌اش،   از مشتی اسلامگرا و وابستگان به سرمایه‌داری ایالات متحد در برزیل حمایت به عمل آورد.   از این گذشته،   به دلیل شرایط حاکم بر منطقه،   اسلامگرائی در ایران روزبه‌روز مشکل و مشکل‌تر می‌شود،   و روسیه دلیلی نمی‌بیند که در این میانه گروهی اسلامگرا را تحت حمایت خود قرار دهد. 

هجمة وسیع فرهنگی،  سیاسی،  مالی و اقتصادی روسیه و دیگر کشورهای سابقاً شورائی،   به سوی مناطق جنوبی،  که ایران و ترکیه و افغانستان را نیز شامل می‌شود،  دیگر قابل کتمان نیست.   اقتصادهای قدرتمند صنعتی و نفتی،   نیروهای بازدارندة هسته‌ای،  مراکز بین‌المللی علمی،  تحقیقی،  فرهنگی و هنری در قفای این هجمه نشسته‌.   امثال خامنه‌ای،  خاتمی،  نهضت عاظادی و یا احمدی‌نژاد در این میانه چکار می‌توانند بکنند؟   

به طور مثال،  ‌تا چند هفتة دیگر،  شاهد برپائی جشن «یورویژن» در باکو هستیم.   این همان جمهوری آذربایجان‌ است که ملایان ادعای مالکیت بر آن داشتند؛   و در برخی سایت‌های «نیمه‌رسمی» بارها و بارها عنوان شده بود که «آذربایجانی‌ها» خواستار الحاق به ایران اسلامی‌اند!   ولی کار دیگر از این حرف‌ها گذشته؛  نه تنها جمهوری آذربایجان به جمکران نخواهد پیوست،   که این جمکرانی‌ها هستند که می‌باید خود را با تحولات منطقه‌ای تحت نظارت فرهنگ‌های متفاوت کشورهای سابقاً شورائی هماهنگ کنند.   و این است گرفتاری بزرگ ایالات متحد.  کشوری که سال‌ها و سال‌ها در آینة تحولات منطقه فقط «اسلام» و اسلامگرائی را به ارزش گذاشت،   و امروز معلوم شده که «خشت خشک بر آب افکنده!»

اینک جای تردید نیست،  که در پس بحران‌سازی‌های غرب که به «بهار عرب» معروف شده،  جز گسترش اسلامگرائی هیچ مد نظر نبوده و نخواهد بود.   شکست این پروژة ضدانسانی در سوریه فروپاشی تمامی محافل اسلامگرا را در منطقه نوید می‌دهد.   استعمار غرب،   هم در «نوآوری‌های» منطقه‌ای‌اش شکست خورده،‌  و هم در ایران نتوانست با تکیه بر پدیده‌ای به نام «جریان انحرافی»،‌   باند وابسته به خود و در رأس‌شان احمدی‌نژاد را در شبکة سیاسی منطقه‌ای به ارزش بگذارد.  

همانطور که دیدیم،  سناریوی «میرپنج‌الله» ناتمام ماند.   به همین دلیل نیز تلاش جهت بازگشت به مواضع گذشته در رأس سیاست‌های مقام معظم حکومت اسلامی قرار گرفته.  گوشه ‌چشمی به محفل سردار اکبر،   کرنشکی به لات‌های وزارت امورخارجه و در رأس‌شان «منوچهر متکی»،   نوازش پنهان «آقای» خاتمی.   نوازش‌هائی که افسار شیاد اردکان را نهایت امر به پای صندوق‌های رأی «مقام معظم» آورد،  و ...   ولی در این میانه سناریوی «میرپنج‌الله» همانطور که گفتیم خوشبختانه ناکام ماند.  با این وجود،   اگر در قلب حکومت اسلامی امیدی به تحول «مثبت» در جهت حفظ ولایت فقیه می‌توانست متصور باشد،  این تحول نه از طریق خاتمی و رفسنجانی،   که فقط و فقط از طریق احمدی‌نژاد و باند «انحرافی» امکانپذیر بود.   حال که اینان منزوی شده‌اند،  حذف آرام ولایت‌فقیه غیرقابل اجتناب است. 

و این در حالی است که محو تدریجی آثار اسلامگرائی،   اینبار به صورتی ریشه‌دار و پایدار،  در جامعة ایران روزبه‌روز صریح‌تر و آشکارتر خود را به نمایش خواهد گذارد.   این است نتیجة عقب‌نشینی گام به گام واشنگتن در منطقه.  و به راه انداختن رزمایش‌های مضحک با ارتش عبدالله گل و اردوغان مشکل غرب را در ایران،  ترکیه،  افغانستان و پاکستان به هیچ عنوان حل نخواهد کرد. 
  

 













...









 






Share