۹/۱۷/۱۴۰۱

ملت و موش آزمایشگاه!

 

 

خیزش «کف‌خیابان» جهت رهائی از چنگال فاشیسم «استعماری ـ  ملائی»،   علیرغم سرکوب وحشیانه و سبعیت بی‌سابقۀ حکومت همچنان ادامه دارد.   اعتصابات در شرف شکل‌گیری و تکامل است،  و مسلماً شبکه‌های تجاری،  صنعتی و خدماتی با کم‌کاری و یا توقف کامل می‌توانند فاشیسم را به مراتب بیش از تظاهرات خیابانی به زانو درآورند.   دانشگاه‌ها همچنان در التهاب است،  و علیرغم داستان‌سرائی حاکمان و اعزام پیک‌های «تشویق و تهدید» به مراکز دانشگاهی،  این التهاب همچنان تداوم خواهد یافت.   هفتۀ‌ گذشته،   رژیم ملائی با اظهاراتی گنگ پیرامون انحلال «گشت ارشاد» این پندار را در ذهن برخی مخالفان ایجاد کرد که گویا رژیم «در باغ سبز» نشان داده،  و حاضر به کنار آمدن با گروهی از آنان شده است!  ولی اگر این «در» همچنان در چشم‌انداز سیاسی در بلا‌تکلیفی کامل «باز» مانده،  در ارتباط با آن تحرک ویژه‌ای نزد مخالفان و موافقان رژیم نمی‌بینیم.   خلاصه بگوئیم،  اگر به این چشم‌انداز پیچیده،  مسائل و مشکلات ژئوپولیتیک را نیز بیافزائیم،  به صراحت خواهیم دید که ملت ایران جهت خروج از بحرانی که  رژیم خودفروختۀ ملائی در کشور به راه انداخته،  هنوز راه درازی در پیش دارد.  در مطلب امروز تلاش می‌کنیم تا قسمتی از این مشکلات،‌  خصوصاً معضلات ژئوپولیتیک را مورد بررسی قرار دهیم.

 

اظهارات علی خامنه‌ای،  رهبر حکومت ملایان در دیدار اخیرش با اعضای شورای مرکزی «انقلاب فرهنگی» بار دیگر نشان داد که در زمینۀ ژئواستراتژیک،  ملایان  از «کوبیدن نعل‌ وارونه» دست بر نخواهند داشت.   رژیم اسلامی که طی نزدیک به نیم قرن،  تا مغز استخوان از حمایت ایالات‌متحد و انگلستان جهت ادامۀ حیات ضدایرانی‌اش برخوردار شده است،  بر اساس اظهارات خامنه‌ای،  باز هم می‌باید در زمینۀ فرهنگی به فعالیت‌های خود «ادامه» دهد:

 

«وظیفه شورای‌عالی انقلاب فرهنگی [...] هدایت فرهنگی کشور و جامعه است.»

منبع:  دفتر حفظ و نشر آثار خامنه‌ای،  15 آبان‌ماه 1401 

 

از آغاز استقرار حکومت ملائی شاهد بوده‌ایم که این قماش اظهارات پوچ و بی‌معنا،  همیشه در صدر سخن‌پرانی‌های عملۀ رژیم قرار داشته.   ولی علیرغم گذشت 44 سال هنوز معلوم نشده که این به اصطلاح «فرهنگ» چه اهدافی در زمینه‌های ژئواستراتژیک دنبال می‌کند،  و یا اینکه نهایت امر تأثیرات «مثبت» آن بر روند مسائل جامعه ـ   اقتصاد،  صنعت،  بهداشت،  مسکن،  آموزش،  فرهنگ عمومی،  معاش و ... ـ  چه‌ها می‌تواند باشد؟  هر گاه رژیم جهت پاسخگوئی به این پرسش‌ها در بن‌بست می‌افتد،  جهت توجیه این به اصطلاح «فرهنگ»،  آناً کارت «امام حسین»،‌  شهادت،  کربلا،  طفلان مسلم،  اسلام راستین و ... را به میدان آورده،   با هیاهو،  غائله‌سازی،  اسلام‌پناهی و پوپولیسم سعی در به کرسی نشاندن مواضع‌اش داشته.  خلاصه بگوئیم این نوع هیاهوسالاری  که در آن از ساختارهای واقعی و ملموس اجتماعی، ‌ اقتصادی و مالی کشور هیچگونه اثری نمی‌بینیم،  به صراحت نشان می‌دهد که فرهنگ کذا جز یک ایدۀ فاشیستی و بی‌فردا هیچ نیست.   یک  ژئواستراتژی استعماری است که توسط پایتخت‌های خارجی،  و در رأس‌شان دولت ایالات‌متحد به صورت غیرمستقیم،   یعنی از طریق وراجی‌های رهبر حکومت اسلامی می‌باید به ملت ایران تحمیل ‌شود.  از طریق رهبر حکومت دست نشانده‌ای که ادعای مبارزه با امپریالیسم دارد!

 

باری علی خامنه‌ای،  طی وراجی‌های اخیرش،   ‌ضمن تقدیر از فرهنگ «اعتراض به غرب» مدعی می‌شود که انقلاب اسلامی ملایان باعث شده تا «شیفتگی به غرب» تبدیل شود به اعتراض:     

 

«[...] فرهنگ شیفتگی به غرب و حتی استفاده از لغات فرنگی [...] تبدیل [شد] به فرهنگ اعتراض به غرب!»

همان منبع

   

نیازی نیست که بگوئیم اعتراض به غرب حکومت ملایان هرگز از مرحلۀ شعار و ادعای پوچ فراتر نرفته و نخواهد رفت.  در هر حال،   علی روضه‌خوان نمی‌گوید که این به اصطلاح «اعتراض» چه نانی برای ملت ایران به ارمغان آورده،  و ما هم این پرسش منطقی را مطرح می‌کنیم که یک حکومت وابسته به غرب چگونه می‌تواند رهبری فرهنگ «اعتراض به غرب» را هم در دست گیرد؟  پاسخ ساده است،‌  حکومت ملائی،  ‌ با حمایت غرب ملت ایران را به گوشت دم توپ سازمان آتلانتیک شمالی تبدیل ‌کرده؛   منابع مالی،  کانی و انسانی کشورمان را همانطور که طی این نیم‌قرن شاهد بوده‌ایم آمریکا چپاول می‌کند؛   بلندگوئی هم جهت عرعر مداوم به دست ملایان ‌‌داده!   وظیفۀ اصلی این بلندگو دمیدن در بوق «نبرد با آمریکاست!»   نبردی که همچون مبارزات بلشویک‌ها با سرمایه‌داری نه پایانی دارد و نه هدفی؛  صرفاً ابزاری است جهت حفظ قدرت و سرکوب انسان‌ها.

 

با در نظر گرفتن این شرایط است که می‌باید تأثیرات ژئوپولیتیک را بر خیزش‌های عمومی در ایران مورد بررسی قرار داد.  از لحظه‌ای که حکومت ملائی با کودتای ارتش شاهنشاهی به قدرت رسید،   همه روزه ملایان از کشف توطئه‌های غرب جهت نابودی اسلام و انقلاب اسلامی «قصه‌ها» سر هم کرده‌اند.   معلوم نیست اگر این حکومت تا به این حد برای آمریکا خطرآفرین بوده،   به چه دلیل واشنگتن از کودتای نظامیان شاه برای تحکیم پایه‌های‌ آن حمایت کرده است؟!   این سئوالی است که اغلب گروه‌های سیاسی،   متفکران و نظریه‌پردازان وطنی به دلیل وابستگی‌های محفلی‌‌شان سعی دارند از پاسخ به آن طفره بروند.  ولی سئوال فوق دقیقاً سرنوشت خیزش‌های ملت ایران را نیز رقم خواهد زد.

 

آیا از خود پرسیده‌ایم به چه دلیل تمامی تلاش‌های آزادیخواهانۀ ملت ایران طی بیش از چهار دهه که از انقلاب ملایان گذشته،‌  در مصاف با یک حکومت آبکی و زپرتی اینچنین محکوم به شکست بوده؟  و اینکه به چه دلیل در نقطۀ پایانی تمامی این شکست‌ها،   آنزمان که حکومت ملائی حاکمیت‌اش را با تکیه بر سرنیزه مستحکم می‌کند،‌  تنها مطلبی که در نظام رسانه‌ای غرب از اهمیت اساسی برخوردار می‌شود،‌  تأکید بر «قدرت این حکومت در سرکوب مخالفان‌اش» بوده است؟!   ولی منصفانه بگوئیم،‌   این حکومت بدون حمایت غرب نمی‌تواند دست به چنین سرکوب‌های سازمان‌یافته‌ای بزند.   بله،  در واقع هر گاه ملایان به دلائلی بیشمار ـ   ژئواستراتژیک،  اقتصادی،  فرهنگی،  اجتماعی و ... ـ  دچار بحران شدید داخلی می‌شوند،   محافل حامی اینان در آمریکا،  از طریق بحران‌سازی و دامن زدن به بحران‌های دست‌ساز،  زمینۀ لازم جهت سرکوب جامعۀ ایران را فراهم می‌آورند. 

 

در عمل،  آمریکا طی نیم‌قرن گذشته با ملت ایران سیاست موش و گربه اعمال کرده.  همانطور که گربه با موش گرفتار در چنگال‌اش آنقدر بازی می‌کند تا بهترین لحظه جهت خوردن‌اش فرارسد،   آمریکا نیز با ملت ایران دست به همین کار می‌زند.   و جهت دست‌یابی به این نتایج «درخشان»،  محافلی که در درون حاکمیت ملائی از واشنگتن دستور می‌گیرند دست به بحران‌سازی می‌زنند.  سپس روند تخمین قدرت سرکوب ملایان،‌  و بررسی و مطالعۀ شرایط اجتماعی و سیاسی کشور توسط کارشناسان آمریکائی آغاز می‌شود.   آنزمان که واشنگتن قدرت سرکوب ملایان را مطلوب ‌یافت،  جنبش آزادیخواهانه را رها کرده،   حمایت‌های سنتی‌‌اش را از ملایان از سر می‌گیرد.   این سیاستی است که آمریکائی‌ها،  تحت پوشش «حمایت از جنبش‌های آزادیخواهانۀ ایران» از روز 22 بهمن 57،  در کشورمان حاکم کرده‌اند. 

 

ولی در سال‌های اخیر برگ جدیدی نیز بر این سیاست استعماری افزوده شده؛   برگ «چرخش به شرق و گسترش نفوذ روسیه در ایران!»   این برگ که توسط چپ‌نمایان حزب توده مرتباً در بوق می‌افتد،  وانمود می‌کند که گویا ملایان خواستار چرخش به سوی شرق هستند،   و محافل آمریکائی‌ در ایران برای محروم کردن کشور از این «بهشت برین»،  آشوب به راه می‌اندازند!   ولی این تحلیل «توده‌ای ـ‌ شکمی» از پایه و اساس تبلیغاتی است.   چرا که ساختار یک حکومت وابسته به غرب،  تحت هیچ عنوان نمی‌تواند گزینۀ ژئوپولیتیک‌اش را  تغییر دهد؛   این داستانی است که توده‌ای‌ها و همکاران آخوندشان سر هم ‌کرده‌اند.   در نتیجه،  اگر چرخشی،  هر چند کم‌اهمیت به شرق،   در شرف وقوع باشد،   فقط به دلیل فشار و مطالبات روسیه است؛   هیچگونه تمایلی از سوی تهران در کار نیست.   روشن‌تر بگوئیم،   استدلال این محافل در حفظ حکومت ملائی و چرخش این حکومت به شرق،  یک افسانه است.  اگر بخواهیم چرخش به شرق داشته باشیم می‌باید ابتدا ملاها و حکومت‌شان را ساقط کنیم.   در ثانی،  آن‌ها که این تبلیغات را علم کرده‌اند،  بهتر است بگویند،  دولتی که تمامی مقامات‌اش یا تبعۀ کشورهای غربی‌اند،  یا کارت اقامت دائم در این کشورها دارند،  چگونه می‌تواند حامی چرخش به شرق باشد؟!   

 

در نتیجه وظیفۀ وطن‌پرستان مشخص می‌شود؛   ارائۀ تصویر روشن‌تری از خیزش «کف‌خیابان»،  خصوصاً در متن ژئوپولیتیک منطقه!  باشد تا جهت ادامۀ جنبش آزادیخواهانه،  و تحقق شعار «زن،  زندگی، آزادی» راهکارهائی بیابیم.  نخستین گام در این راستا چشم‌پوشی از حمایت‌های غرب است.   و به دلائلی که در بالا آمد،  موضع‌گیری‌های غرب پیرامون حمایت از جنبش بیشتر جهت شناخت درجۀ کارآئی رژیم دست‌نشانده در سرکوب ملت ایران است؛  هیچ حمایتی از «کف خیابان» در کار نخواهد آمد.  و آنزمان که غرب از مواضع سرکوبگرانۀ ملایان اطمینان حاصل کند،  زیر پای جنبش را خواهد کشید.  از هم امروز کم نیست مقالات در روزنامه‌ها و مجلات غربی که سخن از شکست جنبش آزادیخواهانۀ ملت ایران به میان می‌آورند.   دلائل فراوانی نیز برای آن علم می‌کنند،  و آخرین نمونۀ آن گزارش روزنامۀ فرانسوی فیگاروست.  خبرنگار سرشناس فرانسوی،   ژرژ مالبرونو در تأئید مواضع محققی به نام علی الفونه،   عضو بنیاد «دولت‌های خلیج در واشنگتن» می‌نویسد:

 

«رژیم شاید نتواند شعلۀ خشم خیابان را خاموش کند،  ولی مخالفان نیز بدون رهبری، سازماندهی و حمایت مالی نمی‌توانند رژیم را سرنگون کنند.»

منبع: فیگارو،  7 دسامبر 2022

 

همانطور که می‌بینیم سرنگونی رژیم منوط شده به «رهبری»،  سازماندهی و کمک مالی!   و در شرایطی که تمامی رهبران بالقوۀ جنبش‌های سیاسی ایران ساکن و یا تبعۀ دولت‌های غربی هستند،  و سازماندهی و پول نیز در دست نیروهای نظامی و بانک‌های غرب،  معنا و مفهوم بیانات «برادر علی الفونه» روشن و واضح است.  ایشان می‌فرمایند،  رژیم ساقط نخواهد شد،  مگر آنکه آمریکا از طریق فعال کردن حقوق‌بگیران‌اش در سپاه پاسداران،  ارتش و دستگاه‌های دولتی و سازمان‌های امنیتی و پلیس،  و قبول هزینه و ارسال نقدینگی زمینۀ آن را فراهم آورد.  آیا این سرنوشت خفت‌باری است که «کف خیابان» برای کشور می‌جوید؟  می‌خواهیم چند سیاست‌باز آمریکائی برای‌مان رهبر و مسیر سیاسی و آیندۀ منطقه‌ای تعیین کنند؟  مسلماً خیر!  چرا که  این همان نمایش خیابانی و مبتذلی است که برای روح‌الله خمینی به راه انداختند و نتیجه‌اش را امروز می‌بینیم،  پس چه بهتر که از هم اکنون تکیه‌گاهی در غرب نجوئیم.

 

گام بعدی عدم توجه به تبلیغات زهرآگین شبکه‌های اطلاعاتی غرب پیرامون روابط «دوستانۀ» ملایان با مسکو است.   چرا که علیرغم نقاط ضعف در سیاست‌های داخلی و خارجی مسکو در مورد ایران،  کرملین در عمل،   درسوریه،  عراق،  افغانستان،  چچنی، و ... به صراحت نشان داده که به هیچ روی با اسلامگرائی و آخوندبازی هم‌سازی و همراهی نخواهد داشت.  در نتیجه کوفتن بر طبل «حمایت روسیه از حکومت ملایان در ایران» پروپاگاندی  است که توسط شبکه‌های آمریکائی و چپ‌نمایان تنظیم و توزیع می‌شود.   

 

این پروپاگاند مزورانه که شاه‌کلید عملیاتی نوکران ایرانی‌نمای عمامه‌ای و کلاهی غرب به شمار می‌رود،  چندین هدف مشخص را دنبال می‌کند.  مهم‌ترین این اهداف تهدید مستقیم روسیه توسط غرب است.   به عبارت ساده‌تر،  غرب با استفاده از کانال‌های ایرانی‌نمای‌اش چنین تفهیم می‌کند که هر گونه تغییری در ساختار حاکمیت ایران به ضرر روسیه تمام خواهد شد،   چرا که «جنبش‌های ضدحکومتی» ضدروسی‌اند و‌ افکار عمومی را نیز در دست دارند!  به صراحت می‌بینیم که گسترش پروپاگاند روسوفیلی »فرضی» حکومت اسلامی چگونه طول عمر این حکومت را هم تضمین می‌کند.  چرا که اگر مخالفان حکومت آخوند در دام تبلیغاتی بیافتند که روسیه را مخالف جنبش‌های آزادیخواهانه معرفی می‌کند،  مسکو نیز بالاجبار جنبش آزادیخواهانه را به عنوان دشمن شناسائی کرده،   نتیجتاً در برابر تغییرات احتمالی،   به نفع سیاست غرب،‌  یعنی حفظ وضع موجود در ایران عقب‌نشینی می‌کند.  

 

ایرانیانی که قصد خروج از دایرۀ حکومت ملائی و استبداد یکصدوپنجاه‌ ساله غرب در ایران را دارند،  لازم است بدانند که در مرزهای روسیه نمی‌توان انتظار داشت مسکو بر چگونگی جنبش‌ها چشم بربندد.  روسیه هر چند به سبک و سیاق دوران استالین تحولات ایران را در سکوت کامل دنبال می‌کند،   نسبت به تحولات کشورمان بی‌اعتنا نیست.   در نتیجه،  برای خروج از چنبرۀ سیاست استعماری غرب،   بجای فروافتادن در باتلاق تبلیغات آمریکا و گرفتن انگشت اتهامات بی‌اساس و مبهم به سوی مسکو،‌    بهترین راه جهت پایان دادن به حکومت ملایان جلب نظر موافق روسیه برای حمایت از تغییرات سیاسی و جنبش‌های آزادیخواهانه در کشورمان است.   اقدامی که متأسفانه از سوی هیچیک از تشکل‌های رنگارنگ سیاسی صورت نمی‌گیرد.   دلیل نیز روشن است،   پایه و اساس فعالیت این تشکل‌ها بر الگوهای دوران «جنگ سرد» متکی شده.   اینان می‌پندارند که با نشستن در کنار آمریکائی‌ها،  عاقبت روز و روزگاری قدرت را به دست خواهند گرفت!   انتظاری که به دلیل بازی مداوم و درازمدت واشنگتن در میدان «اسلام سیاسی» عملاً می‌تواند دهه‌ها به طول انجامد.       

 

تظاهرات خیابانی،  اعتصابات،   نگارش مقالات انتقادی،   مصاحبه‌های رنگارنگ با شبکه‌های مختلف جهانی فقط زمانی می‌تواند سرنوشت‌ساز تلقی شود که کنترل خیزش «کف خیابان» در دست ایرانی باقی بماند.  مهم این است که تعیین مسیر جنبش و حرکت آن هر چند مترقی،  آزادیخواهانه و دمکراتیک،  «ایرانی» باقی بماند،   در غیراینصورت اختیار جنبش در دست اجنبی خواهد بود.   و در این شرایط هر گاه بده‌بستان‌های محفلی و زیرمیزی ایجاب کند،   عمر جنبش نیز به پایان می‌رسد.   باراک اوباما،  رئیس جمهور آمریکا در وانفسای «جنبش سبز»،  در مصاحبه با پادکست «پاد سی‌وی» سخن از اشتباه آمریکا در عدم حمایت از جنبش سبز به میان آورده است:

 

«اوباما: عدم حمایت علنی آمریکا از اعتراضات جنبش سبز اشتباه بود.»

منبع:  رادیوفردا،  23 مهرماه 1401

    

البته اظهارات باراک اوباما قابل بررسی است،   چرا که خیزش «کف خیابان» ارتباطی با جنبش‌سبز و جریانات اصلاح‌طلبی رژیم ندارد.   ولی اوباما نمی‌گوید،   به دلیل عبور جنبش سبز از حکومت اسلامی بود که آمریکا دست از حمایت‌ برداشت.  اظهارات حضرت ریاست جمهوری یانکی به صراحت نشان می‌دهد که آمریکا در راه حمایت و یا عدم‌حمایت از حرکت‌های سیاسی در ایران،  در چارچوب بده‌بستان‌های محفلی‌اش «حق انتخاب» نیز برای خود قائل است!  تفاوتی ندارد،  که این تحرکات همچون خیزش فعلی دمکراتیک باشد،  و یا همچون جنبش سبز اسلامگرا و ارتجاعی!  ولی ایرانیان به صراحت دریافته‌اند که سیاست آمریکا الزاماً در مسیر حمایت از دمکراسی متحول نخواهد شد.  در نتیجه،   تلاش کنیم که به هر قیمت ممکن کنترل خیزش «کف‌خیابان» در دست ایرانیان باقی بماند.  چرا که در غیراینصورت هر دم این امکان وجود دارد که ملایان پس از ساخت‌وپاخت‌ با قدرت‌های استعماری،   بار دیگر با شتابی بیشتر پای به میدان سرکوب ملت بگذارند.

 

 

 

 

 

 

 

 

    

             

     

 

   

 

 

 

  


۹/۱۳/۱۴۰۱

گشتی که از «همانجا» آمد!

 

 

آخرالامر،  پس از هفته‌ها درگیری خیابانی که منجر به قتل و ضرب‌وشتم گروه کثیری از هموطنان‌مان توسط اوباش مسلح دولتی شد،   ملایان از خواب خوش «امت‌پروری» و اُم‌القراءشان بیدار شده،  با یک تصمیم نمایشی دکان مهوعی را که تحت عنوان «گشت ارشاد» افتتاح کرده بودند تعطیل نمودند!  دادستان کل حکومت ملایان در ارتباط با تعطیلی دکان کذا،  اظهار داشته که گشت ارشاد ارتباطی با قوۀ قضائیه نداشته است:  

 

«دادستان کل کشور روز شنبه در خصوص توقف فعالیت گشت ارشاد گفت،  فعالیت این گشت ربطی به قوۀ قضائیه نداشت و از همان‌جائی که در گذشته تاسیس شده بود، از همان‌جا نیز تعطیل شد.»

منبع رادیوفردا،  4 دسامبر 2022

 

ولی این «اظهارات» فقط عمق جفنگ‌بافی،  بی‌مسئولیتی،  باباشمل‌بازی و دریدگی اوباش حکومت ملائی را بر ملا کرده است.  چرا که قانوناً این گشت نمی‌تواند با قوۀ قضائیه بی‌ارتباط باشد؛   مأموران گشت ارشاد تحت عنوان «ضابطین» قوۀ قضائیه «خدمت» کرده‌اند!   در نتیجه،   قوۀ قضائیه بر عملکردشان مهر تأئید می‌گذارده است!   نهایت امر به جناب دادستان کل ملایان یادآوری کنیم،   افرادی که با سلاح دولتی،  یونیفورم رسمی،  خودروی سازمانی و ... اقدام به دستگیری افراد در سطح شهر می‌کنند،  نه فقط مسئولیت اعمال‌شان بر عهدۀ قوۀ قضائیه است،  که با صلاحدید همین قوه دست به چنین اعمالی زده‌اند.  در غیراینصورت قوۀ قضائیه وظیفه داشته عاملان گشت کذا را به جرم اقدام علیه آرامش و امنیت اجتماعی به محکمه آورده و مجازات کند!  در صورتیکه قوۀ قضائیه طی دوران موجودیت گشت ارشاد هیچگاه به عملیات اینان اعتراضی نکرده است!    

 

ولی پرت‌وپلاگوئی این ملای زیردم‌دریده نمی‌باید ما را آنقدرها متعجب کند.  چرا که جملۀ «از همان‌جائی که در گذشته تأسیس شده بود» به صراحت نشان می‌دهد که دیگر در باغ‌وحش «ناجمهور» اسلامی احدی نمی‌خواهد اصل‌ونسب «گشت» کذا را مطرح کرده،  مسئولیت عملیات‌ این نهاد سرکوب و جنایت را به دوش حکومت بنشاند.   بله،  در رژیم‌هائی از قبیل حکومت ملایان زمانی که گند کار در می‌آید،   تمامی اوباشی که با هزاران دوزوکلک به پاچۀ قدرت چسبیده‌اند تلاش دارند به هر ترتیب از منبع «افتضاح» دور شوند.  خلاصه،  اگر دست این اراذل باز باشد،   فردا خواهند گفت،  «تشکیل گشت ارشاد توطئۀ آمریکا بوده است!»  یا اینکه،   «گشت ارشاد به توصیۀ پوتین ایجاد شد!»   ولی در اینجا یک سئوال مطرح می‌شود و آن اینکه فلسفۀ وجودی این «گشت» چه بوده،  و آیا تعطیلی‌اش جهت پاسخگوئی به بحرانی که دهه‌هاست کشور را درنوردیده کفایت می‌کند؟   پاسخ نیز روشن است،  فلسفۀ وجودی این «گشت» را می‌باید در تبلیغات زهرآگینی جستجو کرد که ملایان بر علیه مخالفان داخلی‌شان به راه انداختند،   و مسلماً صرف تعطیلی گشت ارشاد پاسخ مساعدی به خیزش اخیر ایرانیان نمی‌تواند تلقی شود.

 

ولی اگر این تشکل مفتضح،   امروز «از همان‌جائی که تأسیس شده بود» تعطیل شده،  این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که مسئولیت سرکوب اجتماعی و فرهنگی،  زن‌ستیزی و خصوصاً اشغال فضای اجتماعی که از سوی این تشکیلات اعمال شده بر گردن وزرای کشور،  دادگستری،  و خصوصاً قضات «محترم» دادگاه‌ها و دادستانی سنگینی می‌کند.  ملاجماعت نمی‌تواند با جفنگ‌بافی و لات‌بازی مسئولیت‌اش را در این میانه لوث کند.  و خلاصه بگوئیم،   ملایان اینبار نیز همچون میعادهای دیگر،  «گز نکرده جر داده‌اند!»  اینان ملت را کودن انگاشته،  می‌خواهند بنیانگزاران،  حامیان،  مشوقان و خصوصاً تأمین‌کنندگان بودجۀ این دفتر و دستک ضدانسانی را از زیر ضربه ملت ایران خارج کنند.   ولی فراموش نکنند که زمان پاسخگوئی فرارسیده،   دیگر نمی‌توان با ماست‌مالی افتضاحات از مسئولیت‌ها گریخت.   

 

اگر تأسیس «گشت ارشاد» به دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد باز می‌گردد،  فلسفۀ وجودی سرکوب خیابانی زنان و جوانان به هیچ عنوان از دورۀ احمدی‌نژاد آغاز نشده بود. امروز جهت توجیه «اهداف والای» انقلاب تلاش‌های زیادی صورت می‌گیرد؛   از توده‌ای گرفته تا اصلاح‌طلب،  و از مجاهد تا فدائی و ملی‌مذهبی،  حتی نزد سلطنت‌طلبان نیز کسانی را می‌توان یافت که برای‌مان از این «اهداف والا» قصه بگویند.  ولی از روزی که ارتش شاهنشاهی به فرمان آمریکا «انقلاب» را عملی کرد؛‌  سرنیزه‌اش را در خدمت ملا گذارد،  و سینۀ ملت ایران را هدف گرفت،  تا هم امروز سرکوب زن در دستور کار این به اصطلاح «انقلاب» بوده است.  

 

و دقیقاً در همین راستاست که برخی محافل و مقامات،  دریدگی را به آنجا رسانده‌اند که تأسیس «گشت ارشاد» را تلاشی «مثبت» و انسانی جهت جلوگیری از درگیری‌های اجتماعی قلمداد ‌می‌کنند؛  حق هم دارند!   زمانی که ملایان از خروس‌خوانان تا بوق‌سگ مشتی اوباش را در مساجد شستشوی مغزی داده،  به آنان «می‌آموزند» که بی‌حجابی و حتی بدحجابی ابزار دست آمریکاست که می‌خواهد از طریق گسترش فحشاء و همجنس‌گرائی و لااُبالی‌گری و ... فداکاری‌های امام حسین و خون شهدا را بین ببرد،   می‌توان انتظار داشت که چند فعلۀ کله‌پوک به این صرافت بیافتند که جهت حفظ امام حسین‌شان می‌باید به محض مشاهدۀ یک زن با چاقو و قمه به وی حمله‌ور شوند.   باشد تا هم از امام حسین دفاع ‌کرده باشند،  هم با آمریکا بجنگند،  و هم به این وسیله امیال و شهوات واپس‌زده‌شان را که نمی‌توانند از طریق رابطۀ انسانی ارضاء نمایند با خشونت در قبال زن،   در ذهنیت بیمارشان ارضاء کرده باشند.  خلاصه،  ترفند «حجاب‌بازی» برای حکومت ملائی حکم سنگی را داشت که به قولی با آن چند گنجشک شکار می‌کنند!

 

قدما می‌گفتند،  «گاه یک دیوانه سنگی به چاه می‌اندازد که هزار عاقل از بیرون آوردنش عاجزند!»   و قضیۀ «حجاب» دقیقاً مصداق همین مثل شده است.  آن روز که خمینی احمق رسماً اعلام کرد که «بانوان با حجاب اسلامی به ادارات بروند!»  شاید خودش هم نفهمید که چه شکری خورده؛   نفهمید که چگونه از این طریق جامعه را به تنش و درگیری کشانده؛   موجودیت رژیم «ایده‌آل‌اش» را به مخاطره انداخته؛  دست چندین دولت خارجی را جهت زمینه‌سازی برای درگیری‌های اجتماعی باز کرده،   و عملاً نظارت و کنترل دولت بر جامعه را از میان برداشته و ...  و خلاصه وقتی یک روان‌پریش از طریق برنامه‌های بی‌بی‌سی تبدیل به رهبر انقلاب می‌شود،   دیگر مملکت در اختیار ملت نیست؛  در اختیار بی‌بی‌سی است!         

 

باری به محض عرعر امام امت،   پاچه‌خوارها و دست‌بوس‌ها آناً به صف شدند!  جملۀ کذا از زبان خمینی کافی بود تا هر اوباش،  پاسدار،  بسیجی‌ و آشغال‌کله‌ای به خود اجازه دهد در سطح شهر و روستا،  حتی در کوه و کمر و پیست‌اسکی،  «بانوان» را ارشاد کند!  نتیجتاً ایجاد مزاحمت دائم برای زنان در جامعه زمینه‌ساز درگیری شد،‌   و در این راستا امنیت اجتماعی نیز به خطر اوفتاد!  بله،  حضرت امام،   نهایت امر با این اسلام‌پناهی‌ دسته‌‌گل خوبی به دست دولت منصوب خودشان داده بودند!    در دنبالۀ همین لات‌بازی‌ها بود که نوچۀ سابق ساواک در دانشگاه ملی،  مهندس میرحسین موسوی و کشتزار نامحترم‌اش رسماً قانون حجاب اجباری را در مجلس به تصویب رساندند تا به خیال خودشان کار را یک‌سره کرده،   بر تنش‌های اجتماعی نقطۀ پایان گذارده باشند!   ولی این حماقت کار را خراب‌تر کرد.  مسئلۀ زن‌ستیزی و سرکوب جوانان دیگر ارشاد نبود؛  «اعمال قانون» بود!   قانونی که به هیچ عنوان زمینۀ اجرائی نداشت؛   مورد تأئید ملت نبود،   و فقط نیروهای انتظامی،  پاسدارها و دفاتر حفاظت وزارت‌خانه‌ها و ... را به صورت روزمره با ملت درگیر می‌کرد!  این چنین بود که زیر پای حکومت ملایان هم جارو می‌‌شد!

 

در همین راستا،  در دوران احمدی‌نژاد،   فکربکری به ذهن منجمد حضرت ریاست‌جمهوری خطور کرد:  تشکیل «گشت ارشاد!»  پایه‌ریزی یک گشت «تخصصی» که کارش منحصر باشد به بررسی چادر چاقچور و تنبان و شلیتۀ اُناث!   ولی آن‌ها که می‌خواستند با اینکار جامعه را از بحران بیرون ‌بکشند،   مسلماً امروز را به خواب هم نمی‌دیدند.  خلاصه بگوئیم،  این حضرات فراموش کرده‌اند که جامعه در تحول و تحرک است،  و با قانون‌نویسی و پاسدارکشی و لات‌بازی نمی‌توان یک رژیم بدبخت و منجمد را از بحران محتوم‌اش بیرون کشید!   صورت‌بندی روشن‌تر از آن است که نیازمند توضیح باشد،   رژیم از تحولات جا ‌مانده؛  جامعه از رژیم عبور کرده،   و این است وضعیت امروز کشور.    

 

حال حکومت ملایان با اعلام انحلال تشکیلات «گشت ارشاد» دنده‌عقب زده،   به امید این که بحران اجتماعی را از این طریق تحت کنترل در آورد؛   زهی خیال باطل!  خیزش ملت ایران در هیچ مقطعی خواستار انحلال «گشت ارشاد» نبود.   ملت خواهان نابودی رژیم اسلامی،‌  الغاء قانون اساسی ولایت‌فقیه،  و خروج ملاجماعت از مقامات سیاسی،  اجتماعی،‌  هنری،  و ... و برقراری حکومتی برخاسته از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر است.  این رژیم مفلوک و کودن ملائی است که در ذهن علیل‌اش می‌پندارد ملت خواهان انحلال گشت ارشاد شده!   ولی اگر گذر پوست به دباغ‌خانه است،  گذر استبداد سیاسی نیز همیشه به ندانم‌کاری‌هائی است که فقط سرنگونی‌اش را تسریع می‌کند.   

 

اگر فراموش نکرده باشیم،   روزی که ملایان چراغ سبز واشنگتن را برای فروپاشاندن رژیم شاهنشاهی دریافت کردند،   شریف امامی،‌  نخست‌وزیر «بحران» آناً اعلام کرد که کلیۀ قمارخانه‌ها تعطیل خواهد شد!   ولی در آن روزها،   احدی به یاد ندارد که درگیری‌های خیابانی جهت تعطیلی قمارخانه‌ها به راه افتاده باشد.  این حکومت واماندۀ آریامهری بود که به خیال خود می‌خواست «قشو را در خواب پشم عوام بکشد!»   امروز نیز دقیقاً مسئله همان شده؛  حکومت درمانده می‌خواهد با اعزام پیک به بلوچستان،  فرستادن رئیس‌جمهورش به کردستان،  دست‌بوسی و خوشرقصی برای روسیه و چین،  و ... و خصوصاً انحلال «گشت ارشاد» جان سالم از مهلکه به در برد،  ولی چنین حکومت‌هائی متزلزل‌تر از آنند که با رفرم‌های مقطعی جان سالم به در ببرند. 

 

بررسی مسائل کردستان و بلوچستان و ژئوپولیتیک منطقه‌ در ارتباط با روسیه و چین را هر چند حائز اهمیت،   به فرصت دیگری موکول می‌کنیم،   چرا که بررسی چند و چون مسائل مبتلا به انحلال «گشت‌ ارشاد» جهت دریافت پیچیدگی قضیه کفایت خواهد کرد.  حکومت ملائی اگر می‌خواست از بحران‌های اجتماعی جان سالم به در برد،  می‌بایست از آغاز کار این اصل را می‌پذیرفت که جامعه موجودیتی متحول است و نمی‌توان با مشتی پاسدار سدی در راه تحولات اجتماعی به وجود آورد.   ملایان از ‌آنجا که خود چشم بسته اصول و فروع دین را قبول کرده‌اند،  بر این باورند که با وعظ و خطابه‌ و امر و نهی و ارشاد و خصوصاً ترساندن عوام‌الناس از آتش جهنم و جفنگیاتی از این قبیل،  تحولات اجتماعی را نیز در آیندۀ کشور در مسیر آراء و اوهام خود تنظیم خواهند کرد!   در شرایطی که بزرگ‌ترین تینک‌تنک‌های جهان،   متشکل از ده‌ها جامعه‌شناس،  فیلسوف،  ریاضیدان و ... در بررسی تحولات اجتماعی و ترسیم خط‌سیر تحولات فکری جوامع بشری درمی‌مانند،   چگونه مشتی روانپریش در حوزه‌های علمیه به این توهم دچار شده‌اند که می‌توانند با روضه و زوزه و ارشاد و اعدام مخالفان یک کشور راتحت کنترل درآورده،  به تحرکات اجتماعی مسیر مطلوب بدهند؟  

 

پاسخ روشن است؛  ‌ حمایت بی‌قید و شرط غرب از حکومت آخوند در ایجاد این «توهم» نقش سازنده‌ای ایفا کرده است.   حتی پس از فروپاشی اتحاد شوروی نیز،  غرب همیشه بر این باور بود که با انداختن اسلام به جان روسیه،  و شعله‌ور کردن جنگ اسلام با ارتدوکسی ابزاری جهت گسترش نفوذ خود در منطقه در دست خواهد داشت!  ولی شاهد بودیم که جو بایدن عین حجت‌الاسلام‌های جمکران «دنده عقب» زد!   و سیاست عقب‌نشینی آمریکا از افغانستان به صراحت نشان داد که واشنگتن دیگر امیدی جهت به ثمر رساندن این سیاست که از دوران جیمی‌ کارتر اصل کلی در سیاست منطقه‌ای آمریکا بود،  ندارد.   به همین دلیل نیز درگیری‌های واشنگتن با روسیه امروز متوجه اروپای شرقی و خصوصاً کشور اوکراین شده. 

 

با عقب‌نشینی واشنگتن از افغانستان ملاها هم در ایران بی‌پدر شده‌اند!   دیگر سیاست‌های «محبت‌آمیز» یانکی برای‌شان معجزات به همراه نخواهد آورد.   کاخ پوشالی‌ای که طی نیم قرن با حمایت آمریکا از ترهات‌شان ساخته‌اند،   یک‌شبه بر سر خودشان فرو ریخته.  تلاش دارند با دنده‌عقب رفتن به خیال خود «کاری کنند کارستان!»  ولی مسلم است که بحران اجتماعی در ایران علیرغم ژست‌های «خیرخواهانۀ» ملایان ادامه خواهد داشت،  چرا که عقب‌نشینی چنین رژیم‌هائی از مواضع استعماری‌شان به هیچ عنوان مخالف را به موافق تبدیل نمی‌‌کند،   زمینه‌ساز درگیری‌هائی از نوع جدید می‌شود؛  پایگاه‌ «خودی‌ها» را متزلزل می‌نماید؛  سیاست‌های مختلف جهانی را در کشور فعال‌تر می‌کند و ...  این اصل کلی در تمامی رژیم‌هائی از این دست صادق است.  این نوع رژیم‌ها زمانی موجودیت‌شان تضمین  می‌شود که قادر به «پیشروی» باشند،  ولی آن زمان که سوءسیاست،  خودفروختگی و بی‌لیاقتی چنان کرده که تمامی مسیرهای پیش‌روی مسدود شده،   عقب‌نشینی حکم میخی را دارد که رژیم بر تابوت خود می‌کوبد.