خیزش «کفخیابان» جهت رهائی از چنگال
فاشیسم «استعماری ـ ملائی»، علیرغم سرکوب
وحشیانه و سبعیت بیسابقۀ حکومت همچنان ادامه دارد. اعتصابات در شرف شکلگیری و تکامل است، و مسلماً شبکههای تجاری، صنعتی و خدماتی با کمکاری و یا توقف کامل میتوانند
فاشیسم را به مراتب بیش از تظاهرات خیابانی به زانو درآورند. دانشگاهها همچنان در التهاب است، و علیرغم داستانسرائی حاکمان و اعزام پیکهای
«تشویق و تهدید» به مراکز دانشگاهی، این
التهاب همچنان تداوم خواهد یافت. هفتۀ
گذشته، رژیم ملائی با اظهاراتی گنگ
پیرامون انحلال «گشت ارشاد» این پندار را در ذهن برخی مخالفان ایجاد کرد که گویا
رژیم «در باغ سبز» نشان داده، و حاضر به
کنار آمدن با گروهی از آنان شده است! ولی
اگر این «در» همچنان در چشمانداز سیاسی در بلاتکلیفی کامل «باز» مانده، در ارتباط با آن تحرک ویژهای نزد مخالفان و
موافقان رژیم نمیبینیم. خلاصه
بگوئیم، اگر به این چشمانداز
پیچیده، مسائل و مشکلات ژئوپولیتیک را نیز
بیافزائیم، به صراحت خواهیم دید که ملت
ایران جهت خروج از بحرانی که رژیم
خودفروختۀ ملائی در کشور به راه انداخته،
هنوز راه درازی در پیش دارد. در
مطلب امروز تلاش میکنیم تا قسمتی از این مشکلات، خصوصاً معضلات ژئوپولیتیک را مورد بررسی قرار دهیم.
اظهارات علی خامنهای، رهبر حکومت ملایان در دیدار اخیرش با اعضای
شورای مرکزی «انقلاب فرهنگی» بار دیگر نشان داد که در زمینۀ ژئواستراتژیک، ملایان از «کوبیدن نعل وارونه» دست بر نخواهند داشت. رژیم
اسلامی که طی نزدیک به نیم قرن، تا مغز
استخوان از حمایت ایالاتمتحد و انگلستان جهت ادامۀ حیات ضدایرانیاش برخوردار شده
است، بر اساس اظهارات خامنهای، باز هم میباید در زمینۀ فرهنگی به فعالیتهای
خود «ادامه» دهد:
«وظیفه شورایعالی انقلاب فرهنگی [...]
هدایت فرهنگی کشور و جامعه است.»
منبع:
دفتر حفظ و نشر آثار خامنهای، 15
آبانماه 1401
از آغاز استقرار حکومت ملائی شاهد بودهایم
که این قماش اظهارات پوچ و بیمعنا، همیشه
در صدر سخنپرانیهای عملۀ رژیم قرار داشته. ولی علیرغم
گذشت 44 سال هنوز معلوم نشده که این به اصطلاح «فرهنگ» چه اهدافی در زمینههای
ژئواستراتژیک دنبال میکند، و یا اینکه
نهایت امر تأثیرات «مثبت» آن بر روند مسائل جامعه ـ اقتصاد،
صنعت، بهداشت، مسکن، آموزش،
فرهنگ عمومی، معاش و ... ـ چهها میتواند باشد؟ هر گاه رژیم جهت پاسخگوئی به این پرسشها در بنبست
میافتد، جهت توجیه این به اصطلاح
«فرهنگ»، آناً کارت «امام حسین»، شهادت،
کربلا، طفلان مسلم، اسلام راستین و ... را به میدان آورده، با هیاهو،
غائلهسازی، اسلامپناهی و
پوپولیسم سعی در به کرسی نشاندن مواضعاش داشته. خلاصه بگوئیم این نوع هیاهوسالاری که در آن از ساختارهای واقعی و ملموس اجتماعی،
اقتصادی و مالی کشور هیچگونه اثری نمیبینیم، به صراحت نشان میدهد که فرهنگ کذا جز یک ایدۀ
فاشیستی و بیفردا هیچ نیست. یک ژئواستراتژی
استعماری است که توسط پایتختهای خارجی، و
در رأسشان دولت ایالاتمتحد به صورت غیرمستقیم،
یعنی از طریق وراجیهای رهبر حکومت
اسلامی میباید به ملت ایران تحمیل شود.
از طریق رهبر حکومت دست نشاندهای که ادعای مبارزه با امپریالیسم دارد!
باری علی خامنهای، طی وراجیهای اخیرش، ضمن تقدیر از فرهنگ «اعتراض به غرب» مدعی میشود
که انقلاب اسلامی ملایان باعث شده تا «شیفتگی به غرب» تبدیل شود به اعتراض:
«[...] فرهنگ شیفتگی به غرب و حتی
استفاده از لغات فرنگی [...] تبدیل [شد] به فرهنگ اعتراض به غرب!»
همان منبع
نیازی نیست که بگوئیم اعتراض به غرب
حکومت ملایان هرگز از مرحلۀ شعار و ادعای پوچ فراتر نرفته و نخواهد رفت. در هر حال،
علی روضهخوان نمیگوید که این به
اصطلاح «اعتراض» چه نانی برای ملت ایران به ارمغان آورده، و ما هم این پرسش منطقی را مطرح میکنیم که یک
حکومت وابسته به غرب چگونه میتواند رهبری فرهنگ «اعتراض به غرب» را هم در دست
گیرد؟ پاسخ ساده است، حکومت ملائی،
با حمایت غرب ملت ایران را به گوشت دم توپ سازمان آتلانتیک شمالی تبدیل کرده؛
منابع مالی،
کانی و انسانی کشورمان را همانطور که طی این نیمقرن شاهد بودهایم آمریکا
چپاول میکند؛ بلندگوئی هم جهت عرعر مداوم به دست ملایان داده!
وظیفۀ
اصلی این بلندگو دمیدن در بوق «نبرد با آمریکاست!» نبردی
که همچون مبارزات بلشویکها با سرمایهداری نه پایانی دارد و نه هدفی؛ صرفاً ابزاری است جهت حفظ قدرت و سرکوب انسانها.
با در نظر گرفتن این شرایط است که میباید
تأثیرات ژئوپولیتیک را بر خیزشهای عمومی در ایران مورد بررسی قرار داد. از لحظهای که حکومت ملائی با کودتای ارتش
شاهنشاهی به قدرت رسید، همه روزه ملایان از کشف توطئههای غرب جهت
نابودی اسلام و انقلاب اسلامی «قصهها» سر هم کردهاند. معلوم نیست اگر این حکومت تا به این حد برای
آمریکا خطرآفرین بوده، به چه دلیل واشنگتن از کودتای نظامیان شاه برای
تحکیم پایههای آن حمایت کرده است؟! این سئوالی است که اغلب گروههای سیاسی، متفکران و نظریهپردازان وطنی به دلیل وابستگیهای
محفلیشان سعی دارند از پاسخ به آن طفره بروند. ولی سئوال فوق دقیقاً سرنوشت خیزشهای ملت ایران
را نیز رقم خواهد زد.
آیا از خود پرسیدهایم به چه دلیل
تمامی تلاشهای آزادیخواهانۀ ملت ایران طی بیش از چهار دهه که از انقلاب ملایان
گذشته، در مصاف با یک حکومت آبکی و زپرتی
اینچنین محکوم به شکست بوده؟ و اینکه به
چه دلیل در نقطۀ پایانی تمامی این شکستها، آنزمان
که حکومت ملائی حاکمیتاش را با تکیه بر سرنیزه مستحکم میکند، تنها مطلبی که در نظام رسانهای غرب از اهمیت
اساسی برخوردار میشود، تأکید بر «قدرت
این حکومت در سرکوب مخالفاناش» بوده است؟! ولی
منصفانه بگوئیم، این حکومت بدون حمایت غرب نمیتواند دست به چنین
سرکوبهای سازمانیافتهای بزند. بله، در واقع هر گاه ملایان به دلائلی بیشمار ـ ژئواستراتژیک،
اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ... ـ دچار بحران شدید داخلی میشوند، محافل حامی
اینان در آمریکا، از طریق بحرانسازی و دامن
زدن به بحرانهای دستساز، زمینۀ لازم جهت
سرکوب جامعۀ ایران را فراهم میآورند.
در عمل، آمریکا طی نیمقرن گذشته با ملت ایران سیاست
موش و گربه اعمال کرده. همانطور که گربه
با موش گرفتار در چنگالاش آنقدر بازی میکند تا بهترین لحظه جهت خوردناش
فرارسد، آمریکا نیز با ملت ایران دست به همین کار میزند.
و
جهت دستیابی به این نتایج «درخشان»، محافلی که در درون حاکمیت ملائی از واشنگتن
دستور میگیرند دست به بحرانسازی میزنند. سپس روند تخمین قدرت سرکوب ملایان، و بررسی و مطالعۀ شرایط اجتماعی و سیاسی کشور توسط
کارشناسان آمریکائی آغاز میشود. آنزمان که واشنگتن قدرت سرکوب ملایان را مطلوب یافت، جنبش آزادیخواهانه را رها کرده، حمایتهای سنتیاش را از ملایان از سر میگیرد. این سیاستی است که آمریکائیها، تحت پوشش «حمایت از جنبشهای آزادیخواهانۀ
ایران» از روز 22 بهمن 57، در کشورمان حاکم
کردهاند.
ولی در سالهای اخیر برگ جدیدی نیز بر
این سیاست استعماری افزوده شده؛ برگ
«چرخش به شرق و گسترش نفوذ روسیه در ایران!»
این برگ که توسط چپنمایان حزب توده مرتباً در بوق میافتد، وانمود میکند که گویا ملایان خواستار چرخش به
سوی شرق هستند، و محافل آمریکائی در
ایران برای محروم کردن کشور از این «بهشت برین»،
آشوب به راه میاندازند! ولی این
تحلیل «تودهای ـ شکمی» از پایه و اساس تبلیغاتی است. چرا که ساختار یک حکومت وابسته به غرب، تحت هیچ عنوان نمیتواند گزینۀ ژئوپولیتیکاش
را تغییر دهد؛ این داستانی است که تودهایها و همکاران
آخوندشان سر هم کردهاند. در نتیجه،
اگر چرخشی، هر چند کماهمیت به شرق، در شرف
وقوع باشد، فقط به دلیل فشار و مطالبات روسیه است؛ هیچگونه
تمایلی از سوی تهران در کار نیست. روشنتر بگوئیم، استدلال
این محافل در حفظ حکومت ملائی و چرخش این حکومت به شرق، یک افسانه است. اگر بخواهیم چرخش به شرق داشته باشیم میباید
ابتدا ملاها و حکومتشان را ساقط کنیم. در
ثانی، آنها که این تبلیغات را علم کردهاند، بهتر است بگویند، دولتی که تمامی مقاماتاش یا تبعۀ کشورهای غربیاند، یا کارت اقامت دائم در این کشورها دارند، چگونه میتواند حامی چرخش به شرق باشد؟!
در نتیجه وظیفۀ وطنپرستان مشخص میشود؛ ارائۀ تصویر
روشنتری از خیزش «کفخیابان»، خصوصاً در
متن ژئوپولیتیک منطقه! باشد تا جهت ادامۀ
جنبش آزادیخواهانه، و تحقق شعار «زن، زندگی، آزادی» راهکارهائی بیابیم. نخستین گام در این راستا چشمپوشی از حمایتهای
غرب است. و به دلائلی که در بالا آمد، موضعگیریهای غرب پیرامون حمایت از جنبش بیشتر
جهت شناخت درجۀ کارآئی رژیم دستنشانده در سرکوب ملت ایران است؛ هیچ حمایتی از «کف خیابان» در کار نخواهد آمد. و آنزمان که غرب از مواضع سرکوبگرانۀ ملایان
اطمینان حاصل کند، زیر پای جنبش را خواهد
کشید. از هم امروز کم نیست مقالات در
روزنامهها و مجلات غربی که سخن از شکست جنبش آزادیخواهانۀ ملت ایران به میان میآورند.
دلائل فراوانی نیز برای آن علم میکنند، و آخرین نمونۀ آن گزارش روزنامۀ فرانسوی
فیگاروست. خبرنگار سرشناس فرانسوی، ژرژ مالبرونو در تأئید مواضع محققی به نام علی
الفونه، عضو بنیاد «دولتهای خلیج در واشنگتن» مینویسد:
«رژیم شاید نتواند شعلۀ خشم خیابان را
خاموش کند، ولی مخالفان نیز بدون رهبری،
سازماندهی و حمایت مالی نمیتوانند رژیم را سرنگون کنند.»
منبع: فیگارو، 7 دسامبر 2022
همانطور که میبینیم سرنگونی رژیم منوط
شده به «رهبری»، سازماندهی و کمک مالی! و در شرایطی که تمامی رهبران بالقوۀ جنبشهای
سیاسی ایران ساکن و یا تبعۀ دولتهای غربی هستند،
و سازماندهی و پول نیز در دست نیروهای نظامی و بانکهای غرب، معنا و مفهوم بیانات «برادر علی الفونه» روشن و
واضح است. ایشان میفرمایند، رژیم ساقط نخواهد شد، مگر آنکه آمریکا از طریق فعال کردن حقوقبگیراناش
در سپاه پاسداران، ارتش و دستگاههای
دولتی و سازمانهای امنیتی و پلیس، و قبول
هزینه و ارسال نقدینگی زمینۀ آن را فراهم آورد. آیا این سرنوشت خفتباری است که «کف خیابان»
برای کشور میجوید؟ میخواهیم چند سیاستباز
آمریکائی برایمان رهبر و مسیر سیاسی و آیندۀ منطقهای تعیین کنند؟ مسلماً خیر! چرا که این
همان نمایش خیابانی و مبتذلی است که برای روحالله خمینی به راه انداختند و نتیجهاش
را امروز میبینیم، پس چه بهتر که از هم
اکنون تکیهگاهی در غرب نجوئیم.
گام بعدی عدم توجه به تبلیغات زهرآگین
شبکههای اطلاعاتی غرب پیرامون روابط «دوستانۀ» ملایان با مسکو است. چرا که علیرغم نقاط ضعف در سیاستهای داخلی و
خارجی مسکو در مورد ایران، کرملین در عمل، درسوریه، عراق،
افغانستان، چچنی، و ... به صراحت
نشان داده که به هیچ روی با اسلامگرائی و آخوندبازی همسازی و همراهی نخواهد
داشت. در نتیجه کوفتن بر طبل «حمایت روسیه
از حکومت ملایان در ایران» پروپاگاندی است
که توسط شبکههای آمریکائی و چپنمایان تنظیم و توزیع میشود.
این پروپاگاند مزورانه که شاهکلید
عملیاتی نوکران ایرانینمای عمامهای و کلاهی غرب به شمار میرود، چندین هدف مشخص را دنبال میکند. مهمترین این اهداف تهدید مستقیم روسیه توسط
غرب است. به عبارت سادهتر، غرب با استفاده از کانالهای ایرانینمایاش
چنین تفهیم میکند که هر گونه تغییری در ساختار حاکمیت ایران به ضرر روسیه تمام
خواهد شد، چرا که «جنبشهای ضدحکومتی» ضدروسیاند
و افکار عمومی را نیز در دست دارند! به
صراحت میبینیم که گسترش پروپاگاند روسوفیلی »فرضی» حکومت اسلامی چگونه طول عمر
این حکومت را هم تضمین میکند. چرا که اگر
مخالفان حکومت آخوند در دام تبلیغاتی بیافتند که روسیه را مخالف جنبشهای
آزادیخواهانه معرفی میکند، مسکو نیز
بالاجبار جنبش آزادیخواهانه را به عنوان دشمن شناسائی کرده، نتیجتاً
در برابر تغییرات احتمالی، به نفع سیاست غرب، یعنی حفظ وضع موجود در ایران عقبنشینی میکند.
ایرانیانی که قصد خروج از دایرۀ حکومت
ملائی و استبداد یکصدوپنجاه ساله غرب در ایران را دارند، لازم است بدانند که در مرزهای روسیه نمیتوان
انتظار داشت مسکو بر چگونگی جنبشها چشم بربندد. روسیه هر چند به سبک و سیاق دوران استالین
تحولات ایران را در سکوت کامل دنبال میکند،
نسبت به تحولات کشورمان بیاعتنا
نیست. در نتیجه، برای خروج از چنبرۀ سیاست استعماری غرب، بجای
فروافتادن در باتلاق تبلیغات آمریکا و گرفتن انگشت اتهامات بیاساس و مبهم به سوی مسکو،
بهترین
راه جهت پایان دادن به حکومت ملایان جلب نظر موافق روسیه برای حمایت از تغییرات
سیاسی و جنبشهای آزادیخواهانه در کشورمان است. اقدامی
که متأسفانه از سوی هیچیک از تشکلهای رنگارنگ سیاسی صورت نمیگیرد. دلیل نیز روشن است، پایه و اساس فعالیت این تشکلها بر الگوهای
دوران «جنگ سرد» متکی شده. اینان میپندارند که با نشستن در کنار آمریکائیها،
عاقبت روز و روزگاری قدرت را به دست
خواهند گرفت! انتظاری که به دلیل بازی مداوم
و درازمدت واشنگتن در میدان «اسلام سیاسی» عملاً میتواند دههها به طول
انجامد.
تظاهرات خیابانی، اعتصابات، نگارش
مقالات انتقادی، مصاحبههای رنگارنگ با شبکههای مختلف جهانی فقط
زمانی میتواند سرنوشتساز تلقی شود که کنترل خیزش «کف خیابان» در دست ایرانی باقی
بماند. مهم این است که تعیین مسیر جنبش و
حرکت آن هر چند مترقی، آزادیخواهانه و
دمکراتیک، «ایرانی» باقی بماند، در غیراینصورت اختیار جنبش در دست اجنبی خواهد
بود. و در این شرایط هر گاه بدهبستانهای
محفلی و زیرمیزی ایجاب کند، عمر جنبش نیز
به پایان میرسد. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در وانفسای «جنبش سبز»، در مصاحبه با پادکست «پاد سیوی» سخن از اشتباه
آمریکا در عدم حمایت از جنبش سبز به میان آورده است:
«اوباما: عدم حمایت علنی آمریکا از
اعتراضات جنبش سبز اشتباه بود.»
منبع:
رادیوفردا، 23 مهرماه 1401
البته اظهارات باراک اوباما قابل بررسی
است، چرا که خیزش «کف خیابان» ارتباطی با جنبشسبز و
جریانات اصلاحطلبی رژیم ندارد. ولی اوباما نمیگوید، به
دلیل عبور جنبش سبز از حکومت اسلامی بود که آمریکا دست از حمایت برداشت. اظهارات حضرت ریاست جمهوری یانکی به صراحت نشان
میدهد که آمریکا در راه حمایت و یا عدمحمایت از حرکتهای سیاسی در ایران، در چارچوب بدهبستانهای محفلیاش «حق انتخاب»
نیز برای خود قائل است! تفاوتی
ندارد، که این تحرکات همچون خیزش فعلی
دمکراتیک باشد، و یا همچون جنبش سبز
اسلامگرا و ارتجاعی! ولی ایرانیان به
صراحت دریافتهاند که سیاست آمریکا الزاماً در مسیر حمایت از دمکراسی متحول نخواهد
شد. در نتیجه، تلاش
کنیم که به هر قیمت ممکن کنترل خیزش «کفخیابان» در دست ایرانیان باقی بماند. چرا که در غیراینصورت هر دم این امکان وجود
دارد که ملایان پس از ساختوپاخت با قدرتهای استعماری، بار
دیگر با شتابی بیشتر پای به میدان سرکوب ملت بگذارند.