۷/۰۲/۱۳۸۹

چاه و موشک!



حضور محمود احمدی‌نژاد، رئیس دولت جمکران در اجلاس سالانة سازمان ملل در شهر نیویورک با چند رخداد جنبی تقارن زمانی پیدا کرده. بررسی تبعات این «دیدار» به دلیل همین تقارن‌‌ها می‌تواند حائز اهمیت تلقی شود. شاهدیم که همه ساله از طرف حکومت اسلامی سفر احمدی‌نژاد به نیویورک، با وسواس بسیار سازماندهی شده و توسط رسانه‌های داخلی «دنبال» می‌شود. همزمان، رسانه‌های غرب نیز با تمامی قوا در مسیر آنچه می‌باید «تبلیغات منفی» تلقی گردد، این دیدار را در بوق و کرنا می‌گذارند. حال این سئوال مطرح می‌شود که به چه دلیل می‌باید این «اصرار» لجوجانة احمدی‌نژاد جهت حضور و ایراد سخنرانی در نیویورک،‌ و این تلاش ظاهراً «مذبوحانة» رسانه‌های غرب در شیطانی‌ نمایاندن رئیس دولت جمکران مرتباً تکرار ‌شود؟ مسلماً این عملیات «بازی» بچگانه به حساب نمی‌آید، در نتیجه می‌باید پرسید در پس این دیدارهای مکرر و مصاحبه‌های «مضحک» چه اهدافی می‌تواند پنهان شود و نهایت امر کار روابط حکومت اسلامی با غرب به کجا کشیده شده؟ این‌ها رئوس مطالبی است که در وبلاگ امروز خواهیم شکافت.

پس نخست نگاهی به رخدادهای مقارن با این «سفر» پرسروصدا می‌اندازیم. تقریباً همزمان با حضور احمدی‌نژاد در نیویورک، رادیوفردا، شبکه‌ای که مستقیماً وابسته به سیاست‌ حاکمیت ایالات متحد تلقی می‌شود، با پخش مصاحبه‌ای از «مایکل‌ لدین»، یکی از مقامات امنیتی آمریکا، در عمل حمایت واشنگتن از احمدی‌نژاد را به صورت رسمی «اعلام» کرد. این حمایت در قالب افشای ارتباطات باند میرحسین موسوی و به اصطلاح «تندروهای» پیروخط‌امام با سازمان سیا به منصة ظهور رسیده. افشاگری‌ مایکل لدین، مأمور شناخته شدة تشکیلات امنیتی آمریکا بر روی خطوط اینترنت، فقط و فقط می‌تواند یک هدف را دنبال کند: بی‌آبروئی هر چه بیشتر باندهای «خط امام»، اصلاح‌طلبان، عوامل «موج سبز» و نهایت امر تمامی آن‌هائی که طی سه دهة گذشته از طریق «چپ‌نمائی» حکومت اسلامی را به دامان ارتباط با راستگراترین محافل جهانی سوق داده بودند.

ولی این «افشاگری‌ها» بی‌دلیل پخش نمی‌شود. مواضع دولت احمدی‌نژاد، همانطور که پیشتر نیز گفته بودیم به سیاست‌های «جاری» در ایالات متحد، خصوصاً به مواضع محافلی که در غرب و شرق پس از فروپاشی اتحاد شوروی پایه‌ریزی شده‌اند، بسیار نزدیک‌تر است تا هیاهوی «خط امام» که اینک سه دهه از عمر «پربارش» می‌گذرد و دیگر آب به آسیاب احدی نخواهد ریخت. در آغاز بلوای اخیر «خط امامی‌ها» که پس از معرکة «انتخابات» 22 خرداد تحت عنوان «حمایت از آرای عمومی» در کشور به راه افتاد، بارها و بارها عنوان کردیم که این «جریان» ـ خط امام، اصلاح‌طلبی، چپ‌نمائی و ... ـ از روز نخست بدون حمایت غرب نمی‌توانست پای گیرد، و امروز نیز به دلیل عقب‌نشینی محافل غرب دیگر امیدی به حیات‌اش نیست. در عمل، انتشار مصاحبة آقای لدین در سایت وابسته به سازمان سیا، مهر تأئیدی بود بر سرنوشت محتوم این «خط‌ها»، سرنوشتی که به احتمال زیاد در آینده‌ای بسیار نزدیک شاهد جزئیات آن نیز خواهیم بود.

اما همانطور که گفتیم، همزمان با این تغییر و تحولات، چند موضوع دیگر نیز به سطوح رسانه‌ای پای گذاشت. از آنجمله است، اعلام مواضع شداد و غلاظ قوة قضائیه جهت محاکمة عاملان «فتنه» در حکومت اسلامی؛ عدم تحویل موشک‌های «اس ـ 300» از طرف روسیه به حکومت جمکران؛ هیاهوی فراوان در مورد احداث خطوط لولة گاز از ترکمنستان به پاکستان و هند بدون نیاز به محدودة جغرافیائی ایران؛ جنگ زرگری عبدالله گل با دولتمردان اسرائیل و ...

تا آنجا که به مواضع «تندروانة» اخیر قوة قضائیه در حکومت اسلامی مربوط می‌شود، باید اذعان داشت که مصاحبة آقای لدین بهانة کافی جهت مصلوب نمودن «سران فتنه» فراهم آورده. جای بحث و گفتگو وجود ندارد ولی، اگر روزی از این روزها «سران فتنه» ـ این عبارت در گفتمان اوباش حکومت اسلامی معمولاً میرحسین موسوی، کروبی، بهزاد نبوی و شرکاء را در بر می‌گیرد ـ به پای میز محاکمه کشیده شوند، جزئیات مصاحبة معروف آقای «لدین» یکی از حربه‌های اصلی در تأئید محکومیت اینان خواهد بود. ولی به عقیدة ما این «دفتر» مدت‌ها پیش از مصاحبة آقای لدین گشوده شده بود. و پس از افشای «ایران‌گیت» محاکمه و اعدام افراد در ایران به دلیل «ارتباط» با شبکة کلنل نورث، و سفر مک‌فارلین به ایران به صراحت ثابت می‌کند که از دیرباز حکومت اسلامی از نزدیک با تحولات در کاخ‌سفید مرتبط بوده. حال اگر کسانی دوست دارند که اجزاء این حکومت «خردرچمن» و این «انقلاب» شکوهمند را به هر دلیلی در تخالف با سیاست‌های کاخ‌سفید ببینند، مشکل از خودشان است.

در هرحال، علنی بودن یک ارتباط «زیرجلکی»، با «انتشار رسمی» آن در سایت‌های معتبر تفاوت فراوان دارد. و زمانیکه شبکة رسمی اطلاع‌رسانی دولت ایالات متحد این «اطلاعات» را در بوق می‌گذارد، فقط به این معناست که خط «حامی» اصلاح‌طلبان در واشنگتن به صورتی غیرقابل بازگشت در حال عقب‌نشینی ‌است. دلایل این عقب‌نشینی می‌تواند «متعدد» باشد، و تا آنجا که وقت و امکان در اختیار داشته باشیم به آن‌ها خواهیم پرداخت.

دلیل نخست را می‌باید در حمایت غرب از «تازه به دوران‌ رسیده‌ها» دانست. شیوه‌ای که علیرغم ظاهر ساده و عامیانه‌اش در اغلب کشورهای جهان از طرف محافل سرمایه‌داری بین‌الملل دنبال می‌شود. «تازه به دوران رسیده‌ها» که از قبیل احمدی‌نژاد، نجار، مشائی و ... از سوراخ و سنبة رژیم‌های دست‌نشانده بیرون کشیده می‌شوند، برای سیاست‌های کلان «مشکلات» کمتری به وجود خواهند آورد. خلاصه بگوئیم، این جماعت دست چپ و راست‌شان را درست نمی‌شناسند، و تا بیایند سری در سرها در آورده، و همچون بعضی «برادرها» از چاقوکشی در کوچه و خیابان به درجة «سرتیپی» و «دکترای» دانشگاهی و نهایت امر «فیلم‌سازی» و «نویسندگی» و غیره برسند، هر آنچه از آنان بخواهند بدون چون و چرا به مرحلة اجرا خواهند گذاشت. این است فلسفة «بنده نوازی» و پیش کشیدن اوباش و اراذل در نظام‌های دست‌نشانده. ولی همین تازه به دوران رسیده‌ها، زمانیکه همچون عباس عبدی، اصغرزاده، و ... از مرحلة لات‌های «آسمان‌جل» خیابانی پای بیرون می‌گذارند، و به قولی آب به زیر پوست‌شان می‌دود دیگر به درد «کار» نخواهند خورد و می‌باید جایگزین شوند! روند معمول چنین است که لات‌های زیردست هم اینان را به جان خود‌شان می‌اندازند.

با نگاهی به تاریخ معاصر، این روند «استعماری» را به صراحت بازمی‌یابیم. این همان پروژه‌ای بود که در آغاز سلطنت پهلوی شاهد بودیم. «میرپنج» که شب‌ها در طویلة فرمانفرما می‌خوابید، نه تنها با حمایت انگلستان «شاه» شد، که پسر ارشد فرمانفرما، یعنی کسی را که سال‌های سال در فرانسه برای سلطنت «تربیت» کرده بود، به دستور همین میرپنج در زندان قصر توسط «دکتر» به قتل ‌رساندند. می‌بینیم که این دور باطل همچنان ادامه دارد.

اگر پس از میرپنج که به دلیل کودتای ارتش شاهنشاهی در شهریورماه 1320 مجبور شد به به جزیرة ‌«موریس» بگریزد، فضای «دمکراتیک» مورد نظر متفقین تا آغاز هیاهوی مصدق‌السلطنه از روند «فروپاشانی طبقات» تا حدودی در ایران پیشگیری نمود، با شروع هیاهوئی که نهایت امر به کودتای 28 مرداد انجامید این روند شتاب هم گرفت. شاهدیم که مشتی بچه‌آخوند، تحت نام «فدائیان اسلام» در هماهنگی کامل با حاکمیت دست‌نشانده دست به ترور کسروی، هژیر، رزم‌آرا و حتی حسنعلی‌منصور، پسر منصورالملک معروف می‌زنند، تا نهایت امر فردی به نام امیرعباس هویدا که حتی تابعیت‌اش هنوز در ابهام باقی مانده، به مدت 13 سال بتواند بر مسند نخست‌وزیری کشور ایران تکیه زند. این روند، همچون جایگزینی امثال محمد خاتمی با افرادی از قماش احمدی‌نژاد، یک فروپاشانی در طبقات سیاسی به شمار می‌آید.

در مطالب پیشین سیاست «فروپاشانی طبقات» در کشورهای جهان سوم را یکی از اهرم‌های اصلی در پیشبرد اهداف استعماری معرفی کرده‌ایم. توضیحاتی نیز در مورد ایران و مسائل مبتلا به جامعة ایران آورده‌ایم، و در حال حاضر جهت اجتناب از اطالة کلام از توضیح بیشتر در این مورد می‌پرهیزیم.

ولی پس از بررسی شتابزدة آنچه سیاست «حمایت از تازه به دوران رسیده‌ها» عنوان کردیم، می‌توان به تغییرات استراتژیک در منطقه نیز نگاهی انداخت. این «تغییرات» به استنباط ما یکی دیگر از دلائلی است که امروز کاخ سفید را به صراحت آمادة پذیرش «باند» احمدی‌نژاد در رأس سیاست‌های منطقه‌ای کرده. روشن است که هیاهوی «خط امامی‌ها» پیرامون سیاست‌های ضداسرائیلی و «نبرد با آمریکا» و مسخرگی‌هائی از این قماش، که روزگاری آب به دهان خلق‌الله اسلام‌پناه می‌انداخت دیگر آنقدرها خریدار ندارد. نه تنها این نوع گربه‌رقصانی دیگر مضحک و خنده‌دار شده،‌ و مشکل می‌توان برای آن بازاریابی کرد، که حضور مستقیم کرملین در منطقه نیز واشنگتن را در مسیر «گل‌آلود» کردن هر چه بیشتر آب در منطقة خاورمیانه با مشکل روبرو می‌کند. بحرانی که طی جنگ 33 روزه در مرزهای اسرائیل و لبنان بروز کرد، بخوبی نشان داد که «ماجراجوئی» از نوع معمول و معهود دیگر برای تل‌آویو میسر نیست؛ در صورت دست یازیدن به چنین عملیاتی، پاسخ دندان‌شکن‌تر از آن است که دولت اسرائیل بتواند به راحتی آن را «هضم» کند. در نتیجه پس از جنگ 33 روزه، غرب مجبور به تجدید نظر در سیاست‌های منطقه‌ای خود در خاورمیانه شده، و از آنجا که با تکیه بر «خط امام» دیگر نمی‌تواند این سیاست‌ها را به پیش راند، در شرایط فعلی بهترین راه‌حل را حذف پیروان خط امام از شبکة قدرت حکومت اسلامی یافته.

از طرف دیگر، طی چند ماه گذشته شاهد بودیم که غرب تلاش کرد «حکومت اسلامی» را در مراودات «اسلامگرایانة» منطقه‌ای با حکومت ترکیه جایگزین کند. در همینجا بگوئیم، این عمل در واقع به میدان آوردن شمشیری است دولبه! هم منافع کلان واشنگتن را بازتاب می‌دهد و هم نهایت امر می‌تواند دست‌های آمریکا را برای ماجراجوئی‌های منطقه‌ای در حنا بگذارد! این تغییرات که دلیل واقعی درگیری‌های لفظی «گل» و «اردوغان» با دولت‌مردان اسرائیلی بود، دامنه‌ای به مراتب گسترده‌تر از آنچه تصور می‌شود خواهد داشت.

ترکیه توسط ارتش تحت فرمان سازمان ناتو اشغال شده و این ارتش با بیش از 700 هزار نظامی تا بن دندان مسلح، یکی از مجهزترین و هولناک‌ترین ارتش‌های زمینی و زره‌ای در سطح جهان است. ارتش ترکیه، برخلاف ارتش‌های شاهنشاهی و حکومت اسلامی، علیرغم وابستگی تام و تمام به سیاست‌های غرب، به هیچ عنوان نمی‌تواند بدون فرمان مستقیم سازمان ناتو، فرمانی که مسئولیت جهانی نیز برای واشنگتن به همراه خواهد آورد، دست به عملیات منطقه‌ای بزند. این ارتش نمی‌تواند از چارچوب سیاست‌های رسمی قدمی فراتر بگذارد. با در نظر گرفتن این «محدودیت» عملیاتی، جایگزینی این ارتش با ارتش جمکران، برای مسکو یک برد استراتژیک به شمار خواهد آمد؛ خلاصة کلام زمانیکه مسکو، ارتش ترکیه را از منظر استراتژی‌های منطقه‌ای با «سپاه پاسداران» و لات‌ولوت‌های جمکران مقایسه می‌کند، منافع خود را بیشتر در پیش انداختن ارتش ترکیه خواهد دید، تا حمایت از سیاست‌های نظامی حکومت اسلامی.

با این وجود همانطور که گفتیم، ارتش ترکیه در مراودات منطقه‌ای به صورت یک شمشیر دولبه عمل خواهد کرد. چرا که، وابستگی «رسمی» این ارتش به پیمان آتلانتیک شمالی امکان نفوذ «آزادانه» و بی‌واسطة کرملین در قلب این تشکیلات را نیز به طور کلی غیرممکن می‌کند. خلاصة کلام، در صورت جایگزینی اهرم نظامی جمکران با نظامیان ترکیه در سیاست‌های اسلامگرایانة آمریکا در منطقه، کرملین با گره‌ای کور رو در رو باقی می‌ماند: تمامی تحرکات منطقه‌ای، نظامی و امنیتی می‌باید با موافقت آمریکا در مقام فرماندة ارتش ناتو صورت پذیرد! به عبارت ساده‌تر در سیاست‌های منطقة خاورمیانه کرملین فقط دنباله‌رو واشنگتن خواهد شد. این نقطه ضعف همان «لبة دوم» شمشیر کذا است که بالاتر به آن اشاره کرده بودیم.

حال این سئوال مطرح می‌شود که اگر حکومت اسلامی در ویراست «احمدی‌نژاد» تا این اندازه مطبوع طبع عموسام افتاده چرا در اطراف‌اش اینهمه «موج‌های» رسانه‌ای و تبلیغاتی منفی به راه می‌اندازند؟ چرا به احمدی‌نژاد «اجازه» داده می‌شود که همه ساله به اجلاس سالانة سازمان ملل در نیویورک برود، و چرا هنگام سخنرانی وی اکثر هیئت‌های نمایندگی‌ صندلی‌ها را ترک کرده، رئیس جمهور جمکران را در برابر صندلی‌های خالی تنها می‌گذارند؟ می‌دانیم که برنامه‌ریزی اینگونه سخنرانی‌ها و گردهمائی‌ها از پیش تعیین می‌شود.

به استنباط ما این «صحنه‌گردانی» سالانه فقط و فقط جهت حفظ شاخک‌های تهدیدکننده در منطقه بر علیه مسکو و جناح همگام با کرملین در آمریکا برنامه ریزی می‌شود. خلاصه تئاتری است که توسط برخی محافل واشنگتن به روی صحنه می‌آید. هدف از این «خیمه‌شب‌بازی» روشن است؛ در صورت تداوم وضع موجود، یعنی نگاهداشتن حکومت اسلامی در انزوای سیاسی، اقتصادی و ... همواره این امکان وجود خواهد داشت که با ایجاد یک «اتحاد بین‌المللی» از تمامی ملت‌های به اصطلاح «متمدن» جهت تهاجم بر علیه یک دیکتاتوری، همچون نمونة افغانستان و عراق جناح‌های جنگ‌طلب در ایالات متحد بتوانند در سازمان ملل دست به یک سازماندهی ویژه علیه روسیه زده، اینبار خاک ایران را به توبره بکشند. و می‌دانیم که ایران به دلیل اشراف کامل بر خلیج‌فارس و همسایگی مستقیم با روسیه در دریای خزر از منظر استراتژیک حساسیت‌های ویژه‌ای در مسکو ایجاد می‌کند. جالب اینجاست که پس از انتشار اظهارات «احمدی‌نژاد نواز» مایکل‌لدین، صحنه‌گردانی سالانه اخیر در نیویورک، به صراحت بعد ضد روسی این نمایشات را نیز علنی کرد.

به همین دلیل بود که مقامات روسی نیز به نوبة خود، دست در دست هیئت‌‌های هند، چین و برزیل از تحریم‌های یک‌جانبه علیه ملت ایران انتقاد به عمل آوردند! روسیه قصد داشت با حمایت نئوکان‌ها، از طریق ایجاد بن‌بست اقتصادی در تجارت خارجی ایران، خود به طرف اصلی تجارت خارجی «ایران منزوی» تبدیل شود! ولی این امر که نخست با تهدید چین و سپس با تعطیلی تمامی شرکت‌های وابسته به جمکران در امارات همزمان شد، نهایت امر با ورود کرة جنوبی به معادلة «همگامی با اتحادیة اروپا» با شکست روبرو شده. و اینجاست که کار روسیه به «تهدید» کشید. ولی روسیه مشکل می‌تواند کره جنوبی را به عنوان یک منطقة اشغال شده توسط ارتش آمریکا تهدید کند! خصوصاً در شرایطی که دیگر نه چین حامی سیاست آسیائی روسیه است و نه ژاپن وحشتی از کرملین دارد.

در پی این تحولات ژنرال ماکاروف، رئیس ستاد ارتش روسیه رسماً اعلام داشت که به دلیل تحریم‌های شورای امنیت موشک‌های «اس ـ 300» را به ایران تحویل نخواهد داد! اینکه «عدم تحویل» این موشک‌ها از طرف روسیه چه نتایج دیپلماتیک و استراتژیکی به همراه خواهد آورد جای بحث و گفتگو دارد. سعی می‌کنیم به صورت بسیار فشرده این مطلب را تحلیل کنیم.

اگر دولت روسیه موشک‌های «اس ـ 300» را رسماً به حکومت جمکران تحویل دهد، در صورت استفادة این حکومت از موشک‌های مذکور در سطوح بین‌المللی مسئولیت با روسیه خواهد بود. ولی اگر جمکران مدعی شود که خود این موشک‌ها را ساخته، استفاده از آن‌ها هیچ «مسئولیتی» برای روسیه نخواهد داشت. به این ترتیب، اظهارات ژنرال ماکاروف نیز در نوع خود تهدیدی است نظامی بر علیه جناح‌های مخالف در آمریکا! خلاصة کلام، جناحی‌هائی که در آمریکا با صحنه‌گردانی و اعمال تحریم‌های یک‌جانبه از طریق بهره‌گیری از هنر «بازیگری» احمدی‌نژاد در نیویورک، مسکو را تهدید می‌کنند، به صورتی که در بالا دیدیم از سوی کرملین پاسخ تندی دریافت کرده‌اند. امروز که فرماندهان سپاه پاسداران رسماً اعلام می‌کنند سامانه‌های‌ موشک‌ «اس ـ 300» در دست ساختمان است، تلویحاً به این معناست که در آیندة بسیار نزدیک موشک‌های مذکور می‌تواند به عنوان تولیدات داخلی «صنایع نظامی» سر از تهران به در آورد!

می‌گویند سنگی که دیوانه به چاه اندازد صد عاقل از بیرون آوردن‌اش عاجز خواهند ماند. اینکه بازی «موش و گربه» فعلی، یعنی دعواها و کشاکش جناح‌های «روس ـ آمریکا» تا به کجا ادامه خواهد یافت مطلبی است که نیازمند بحث و بررسی گسترده‌تری است. ولی یک مسئله روشن است، و آن اینکه قرار دادن یک ملت در مرکز تهدیدات منطقه‌ای ابرقدرت‌ها فقط یک بازی شوم با آتش خواهد بود. ما فقط امیدواریم که اگر روزی این «آتش» خانمانسوز افروخته شود، بجای آنکه ملت ایران در شعله‌هایش بسوزد، هیمة مشتعل آن به خرقة همان‌هائی اوفتد که جهت چند روز «دولتمداری» استیجاری این سنگ لعنتی را به چاه انداخته‌اند.





۶/۲۸/۱۳۸۹

مأبون و مبارز!


مطلب امروز را به دو موضوع متفاوت اختصاص می‌دهیم. نخست از مصاحبة تلویزیونی خانم کلینتن سخن خواهیم گفت، و در ادامه به بررسی نامة شیخ مهدی کروبی به هاشمی بهرمانی می‌پردازیم. پس ابتدا نگاهی داشته باشیم به سخنان هیلاری کلینتن در مصاحبة اخیر مطبوعاتی‌اش.

امروز، 19 سپتامبر 2010، هیلاری کلینتن، وزیر امورخارجة دولت اوباما در مصاحبه‌ای با شبکة نیمه‌رسمی «ای. بی. سی» به زبان بی‌زبانی اظهار امیدواری می‌کند که حکومت ایران پای در مسیر «قانونگرائی» و «مشروعیت» بگذارد:

«من تنها مى‌توانم اميدوار باشم كه از سوى رهبران مذهبى و مدنى با مسئوليت ايران برخى تلاش‌ها صورت گيرد تا حكومت را در اختيار گيرند.»

منبع: رادیوفردا، 19 سپتامبر 2010

البته این اظهارات در قفای خود مسائلی پنهان داشته که اگر مورد کنکاش قرار نگیرد، کنه مطلب از نظر مخاطب به دور خواهد ماند. چرا که این نوع «سخنوری» در مورد یک فاشیسم خونریز و دست‌نشانده کمی مضحک می‌نماید. بیش از سه دهه است که این حکومت خون ملت ایران را در شیشه کرده؛ برخورد خانم کلینتن با این پدیده اگر نشان توهین به ایرانیان تلقی نشود، مسلماً بازتابی است از تأئید ضمنی دولت اوباما از نظریة حکومت اسلامی در ایران. اینکه خانم کلینتن پس از سه دهه جنایت و خونریزی مشتی اوباش در کشور ایران، اینک از ظهور «رهبران» مذهبی و مدنی از درون همین تشکیلات سخن به میان آورند، و قبول «مسئولیت» از جانب هم اینان را می‌طلب‌اند، فقط نشان از این امر غیرقابل قبول دارد که حاکمیت ایالات متحد در دستگاه حکومت اسلامی و شبکة جنایتکاران حوزه و بازار چنین «رهبرانی» را رویت کرده و دل در گروی قدرت‌گیری‌شان هم نهاده!

باید گفت، «زهی خیال باطل!» نه تنها در قلب این دستگاه نوکرپرور هیچ فرد با مسئولیتی نمی‌توان یافت، که در حکومت اسلامی از روز نخست بی‌مسئولیتی، شقاوت و خودفروختگی از اصول اصلی و پایه‌ای در امر «عضوگیری» بوده. دیربازی است‌ که دیگر آنان که یک جو حیثیت و انسانیت برای خود قائل بودند از این دستگاه دل بریده، به کنج عزلت خزیده یا آوارة‌ کشورهای بیگانه‌اند.

مقامات ایالات متحد با چنین بیانات مردمفریبانه‌ای، قاطری را مانند که هم از آخور میل می‌کند و هم چشم امید به توبره بسته؛ هم از قبل حاکمیت فاشیسم اسلامی بر ملت ایران دلارها را دسته‌ دسته در بانک‌ها می‌خواباند، ‌ و هم با ابراز نگرانی برای ملت ایران چشم امیدش به تحولات نوین است و به خیال خود «آینده» را می‌پاید:‌

«من می‌دانم که مردم در داخل ایران نگران هستند.»

با این جملة جادوئی خانم کلینتن به ایرانی حالی می‌کند که از «نگرانی‌‌های» ملت ایران آگاه است! ولی ما مطمئن نیستیم که ایشان اگر با «نگرانی» ما ملت آشنا هستند، «نگران» وضعیت ملت ایران هم باشند! راستش را بخواهید چنین انتظاری هم نداریم، اما «نگرانی» ما ملت بیش از آنچه بازتابی از عملکرد وحشیانة یک دولت پوشالی و یک رژیم کودتائی و ضدانسانی باشد، انعکاسی است از حمایت‌های فرامرزی که چنین دستگاه وحشت‌آفرینی از طریق به چپاول دادن ثروت‌های ملی می‌تواند در سطوح مختلف جهانی برای خود کسب کند. خلاصه بگوئیم، سرکار خانم کلینتن! احمدی‌نژاد، خامنه‌ای، خاتمی و کروبی و موسوی و سپاه جان‌فدای «پاسداران‌شان» بدون حمایت محافل فرامرزی یک ساعت هم در برابر قهر ملت ایران قادر به مقاومت نیستند؛ حامیان واقعی این دستگاه انسان‌ستیز و ضدبشری شما و همکاران و همتایان‌تان هستید که بلندگوی اراذل و اوباش حکومت اسلامی شده‌اید:

«حاميان انقلاب در ابتدا اعلام كردند كه اين (انقلاب) يك جمهورى خواهد بود؛ جمهورى اسلامى خواهد بود، ولى جمهورى است.»


بله،‌ «دلنشین شد سخنم، تا تو قبولش کردی.» به نظر می‌آید که خانم کلینتن گوش شنوای خوبی برای هیاهو و عربدة اوباش و لات‌ولوت‌ دارند! ایشان استدلالات «صدمن‌یک‌قاز» بنیانگزاران حکومت اسلامی را، همچنانکه امروز در مصاحبه‌شان می‌بینیم به عیان نشان می‌دهند، و توجیهات این حضرات را به گوش جان شنیده‌اند و «اجابت» فرموده‌اند! حال این سئوال مطرح می‌شود که چرا این فرد «دانا» و فهمیده، به ندای فرزندان راستین این مرز و بوم، شاپور بختیارها و مصطفی رحیمی‌ها و صدها نمونة گمنام‌تر بی‌توجهی می‌کند؟ چرا ندای اینان را که از نخستین روزهای این «غائله»، ‌ صریحاً حکومت آخوند و دین و تقدسات را با «جمهور» در تضاد دیدند، و با تکیه بر استدلالات منطقی، تاریخی و فلسفی، هم‌میهنان‌شان را از اوج‌گیری استبداد نعلین با خبر کردند و از جهانیان برای رویاروئی با فاشیسم مذهبی در ایران همیاری خواستند، بی‌جواب گذاشته‌اند؟ البته جای تعجب ندارد! ولی جالب اینجاست که هنوز هم ندای «آخوند» و «دین‌خو» و اسلام فروش به گوش‌های «کاخ‌سفید» بسیار دلنشین‌تر است، تا فریاد طرفداران دمکراسی سیاسی، لائیسیته و انسان‌محوری در ایران!

در همینجا به خانم کلینتن گوشزد می‌کنیم که شرایط جهانی تغییراتی پایه‌ای کرده. و به دلیل همین تغییرات است که اگر بیماری «ناشنوائی» ایالات متحد، در گذشته به صورت «مصلحتی» دنبال ‌شد، اینک می‌رود که به تدریج به «ناشنوائی اجباری» تبدیل شود. اگر در تاریخ معاصر ایران، از نخستین دقایق حاکمیت کودتای ننگین 22 بهمن 57، کودتائی که کاخ‌سفید و حلقة «کارتر ـ برژینسکی» طراحان اصلی آن بودند، شاهد ناشنوائی «مصلحتی» کاخ‌سفید بودیم، و دیدیم که ایالات متحد با چه وقاحتی یک فاشیسم را گام به گام بر ملت ایران تحمیل ‌کرد، و به خیال خود سرنوشت یک ملت را رقم ‌زد، امروز شرایط تفاوت پایه‌ای کرده. و همانطور که گفتیم در این مقطع این نوع «مرض» دیگر تبدیل به یک بیماری «اجباری»، مزمن و پایدار شده. به عبارت ساده‌تر، طی سه دهة گذشته، ایالات متحد آنقدر در راه اسلام و آخوند و تقدسات و نجاسات مذهبی و اعتقادات و باورهای عوام‌الناس و خلق‌الله و جن‌گیری و دعانویسی «سرمایه‌گزاری» کرده، که اینک دیگر بازگشت از این مسیر ضدانسانی برای‌اش امکانپذیر نیست. به همین دلیل است که پس از گذشت سه دهه تجربة «حکومت اسلامی» در ایران، خانم وزیر امور خارجه هنوز چشم‌شان به «در» خیره مانده تا همان‌ها که سه دهة پیش «جمهور» را در این مملکت «اسلامی» و مقدس، به همراه مداحی و روضه‌خوانی و زوزه‌کشی می‌خواستند، امروز هم کار کاخ‌سفید را در منطقه «راه‌» بیاندازند!

باید از صمیم قلب به ایشان تسلیت گفت. ایالات متحد که همین چند روز پیش در حکومت دست‌نشاندة سازمان ناتو در آنکارا یک «رفراندوم» به راه انداخت و ملت نگونبخت ترکیه را به انتخاب بین «بد» و «بدتر» واداشت، بهتر است بداند که روند حرکت افکار عمومی در منطقه، خصوصاً در کشور ایران جز آن است که آمریکا می‌خواهد یا می‌پندارد‌. ملت ایران راه خروج از سیطرة این حکومت «تقدس‌فروش» را بخوبی دریافته، و اگر هنوز تغییرات پایه‌ای در سطح جامعه به منصة ظهور نرسیده، فقط و فقط به این دلیل است که قدرت‌های بزرگ در پس پرده دست از حمایت از صحنه‌گردانان «دین‌فروشی» در ایران برنمی‌دارند.

خلاصه می‌کنیم، کار «حکومت اسلامی»، تا آنجا که به ملت ایران مربوط می‌شود تمام است! چه به صورت «قانونی» و چه به صورت لات‌بازی‌های مقام‌معظم و احمدی‌نژادها! هیچ تفاوتی نخواهد داشت. واقعاً می‌باید از تمامی «شخصیت‌های» جهانی پرسید: به نظر شما بین دوران میرحسین موسوی،‌ سردار سازندگی و احمدی‌نژاد چه تفاوتی وجود دارد؟ هر که چنین تفاوتی را به عیان ببینید و در بوق‌وکرنا بگذارد، در زمرة همان‌هائی خواهد بود که در خیزش دمکراتیک ملت ایران به زباله‌دان هدایت می‌شوند. ملت ایران این حکومت را در کنار تمامی آنچه طی 80 سال گذشته، به دستور لندن و پاریس و واشنگتن بر این سرزمین تحمیل شده، اجنبی‌پرست، ضد ایرانی و ضد دمکراسی می‌داند و دولت ایالات متحد، امروز بجای بوسیدن نعلین آخوند و مجیزگوئی از «شخصیت‌های» به اصطلاح «مدنی و مسئول» بهتر است تکلیف‌اش را با موضع‌گیری‌های «اسلام‌پرستانة» کاخ‌سفید در ایران بیش از این‌ها روشن کند. فردا خیلی دیر خواهد بود.

در سخنوری‌های خانم کلینتن مطالب بسیار زیادی جهت بحث و گفتگو وجود دارد، ولی به طور خلاصه و بسیار فشرده بگوئیم، ایالات متحد اگر فکر کرده با نگاه‌داشتن هزاران تفنگ‌چی در افغانستان و عراق، و تغذیة آنان از طریق قاچاق تریاک و یا چپاول معادن زیرزمینی عراق قادر خواهد شد جایگاه واشنگتن را به عنوان تصمیم‌گیرنده در منطقه تثبیت کند، سخت در اشتباه است. این صورت‌بندی حتی با همکاری صمیمانة «مافیای روس» و مائوئیسم آدمخوار پکن، در میانمدت هم غیرقابل تحقق می‌نماید. سرنوشت ملت ایران و دیگر ملل منطقه دستیابی به حکومت‌های انسان‌محور، دمکراتیک و لائیک است. اگر این دنبالة منطقی تاریخی را قبول نمی‌کنید، به حکم همان تاریخ از منطقه حذف خواهید شد.

پس در دنبالة مطلب نگاهی داشته باشیم به لاف‌وگزاف‌های یکی از همین «حذف شدگان» از تاریخ منطقه. «حذف شده‌ای» که از طریق «نامه‌نگاری» به برادران دینی قصد تلطیف «حکومت اسلامی» و مشروع نمایاندن این مجموعة سراسر سرکوب و جنایت را دارد. بپردازیم به نامة شیخ مهدی کروبی، «یارامام» و یکی از چپاولگران سرشناس «بیت‌المال» متعلق به همان مسلمینی که برای‌شان کم سنگ به سینه نمی‌زند. شیخ کروبی در نامة «فدایت‌شوم» که به هاشمی‌بهرمانی قلمی کرده می‌گوید:

«در زمانی که علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه می‌کردیم به زندان محکوم و شکنجه می‌شدیم به جوانان مبارز و ملت ایران که در آرزوی آزادی سیاسی و اجتماعی به سر می‌بردند وعدة حکومت اسلامی مبنی بر موازین عدالت، آزادی‌های مشروع و ارزش‌های متعالی اسلام را می‌دادیم.»


باید پرسید این آقایان اصولاً کی و در چه مقطعی «مبارزه» فرموده‌اند؟ مبارزة سیاسی معنا و مفهوم ویژه‌ای دارد، و نخستین سنگ‌بنای هر «مبارزه‌» تحکیم پایه‌های ایدئولوژیک نظریة متبوع سیاسی است. زمانیکه حکومت آریامهر مسجد پشت مسجد می‌ساخت، و منبر پشت منبر در اختیار همین «آقایان» قرار می‌داد، و حتی امثال «دکتر» شریعتی، بهشتی و خاتمی و ... را با بورس دولتی و به خرج ملت ایران به فرنگستان می‌فرستاد، مقصود آقای کروبی اصولاً از مبارزات چیست؟ این برداشت سراپا «خلط» را که پس از کودتای 22 بهمن 57، بر پایة تبلیغات محافل غرب عمومیت یافته می‌باید از پایه و اساس دیگرگون کنیم، چرا که واقعیت جز این بود. طی دوران پهلوی‌ها، تبلیغات «اسلامی‌» به هیچ عنوان در چارچوب رژیم حاکم افراد را مستوجب تحمل «زندان و شکنجه» نمی‌دانست؛ پهلوی خود از جمله گوسپندان گلة اسلام‌پناهی بود.

می‌بینیم که قضیة مبارزة پهلوی‌ها با «اسلام» که خود از آن داستان‌های خنده‌دار و «کلان‌فکاهی» است، چگونه پس از بلوا و غائلة خمینی دجال، به خورد خلق‌الله داده شده. پس از سال‌ها تبلیغات و هیاهوی توخالی، آنقدر این عمل «بلع» و «هضم» طبیعی می‌نماید که حتی شیخ بدنام و مفتضح و چپاولگری همچون مهدی کروبی، پس از آنهمه بده‌بستان‌های محفلی و هم‌کاسه‌گی با امثال جزایری دزد و راهزن، امروز مدعی تحمل غل‌وزنجیر ساواک آریامهری است!

خلاصه بگوئیم، قضیه از پایه و اساس خراب است؛ «صورت مسئله» گرفتاری دارد. بله، اگر ساواک و ارتش شاهنشاهی مشتی آخوند را با نان و گوشت دربار در حوزه‌های قم و مشهد پروار می‌کردند و برای‌شان منبر و مسجد می‌ساختند دلیل داشت. جامعة پهلوی‌ها که بر پایة یک فاشیسم توخالی و پوچ و در مسیر وابستگی به ابرقدرت سرمایه‌داری طی طریق می‌نمود، این عمامه‌ها را جهت پر کردن خلاء سیاسی‌ای لازم داشت که خود در این مسیر به دست خود ایجاد کرده بود. مسیری که در آن اجزاء جامعة «بی‌ارتباط» فقط و فقط می‌بایست از طریق «ساواک» به یکدیگر مرتبط می‌شدند، و از قضای روزگار «عمامه‌ها» در راستای همین روند حکومتی بودند. پهلوی بر این دیوارة مخدوش و مخروبه تکیه کرده بود که «آخوند»، و آخوندبازی و تقدس‌گستری نظام‌اش را از گزند کمونیست‌های طرفدار شوروی «نجات» خواهد داد. ولی در این مسیر کار بجائی رسید که جمع آخوندها که با نان و گوشت استعمار بزرگ شده بودند، و بالای منبر همه روزه مجیز اعلیحضرت را هم می‌گفتند، نهایت امر به این صرافت افتادند که با حمایت لندن می‌توان تاج را از سر محمدرضا پهلوی برداشته بر سر خودشان بگذارند! اینجا بود که بعضی‌ها به فکر فحاشی به دربار هم افتادند.

حال باید از آتش‌بیاران این معرکه پرسید، نام این عمل «مبارزه» است؟ این مبارزه است که با کمک و همیاری ساواک مزخرفاتی از قماش «فاطمه، فاطمه است» به چاپ برسانیم و در میلیون‌ها نسخه توزیع کنیم؟ این مبارزه است که همخوابگی پیامبر گرامی با کودک هفت ساله را «تذهیب» کنیم و چگونگی «روابط» حضرت‌شان را قلمی نمائیم؟ شما که امروز مدعی مبارزه شده‌اید بهتر است روشن کنید کدام پایگاه ایدئولوژیک و نظری و فلسفی قابل اعتنا را پایه‌ریزی کرده‌اید؟ کدام نوآوری هنری، ادبی و فرهنگی را در فضای ادب و هنر انسانیت امروز به ارمغان آورده‌اید، کدام موضع‌گیری مترقی انسانی در این هیاهو مطرح شده، که به خود اجازه می‌دهید بر جفنگیات و لات‌بازی‌های مشتی قمه‌کش بازار تهران نام «مبارزه» بگذارید؟ مبارزه چگونه و با چه و با که؟ مبارزه با هر آنچه نوآوری، تمدن و انسان‌محوری است؟

شیخ مأبون! این را مبارزه نمی‌گویند، این سفری است به اسفل‌سافلین جامعه. سفری به جهنمی که تو و امثال تو در عمق قرون وسطی به صخرة باورهای‌اش زنجیر شده‌اید، و بیمارگونه طلب مغفرت دارید! دهان کثیف‌ات را به نام ملت ایران باز نکن! آنقدر رادیوهای اجنبی فوت در آستین شما کرده‌اند که پس از سه دهه آدمکشی و چپاول با تکیه بر دلار کلینتن‌ها و اوباماها و بوش‌ها همای «آزادیخواهی» و «دمکراسی‌طلبی» را نیز بر شانه‌هایت نشانده‌ای؟ ولی جالب‌اینجاست که شیخ کروبی مأبون حتی قادر نیست ادبیات دمکراسی و حکومت انسانی را درک کند،‌ مزخرفاتی که تحت عنوان «نامه‌» به بهرمانی می‌فرستد با همان واژگان انسان‌ستیز مرده‌خوری و حوزه‌نشینی اشباع شده:

«حضرتعالی و سایر خطبا و سخنرانان و رهبران سیاسی جامعه، شیوة حکومتی موعود را نظامی مبتنی بر عهدنامة مالک اشتر عنوان می‌کردیم که حضرت علی (ع) اجرای آن را از فردی غیرمعصوم خواسته است»


می‌بینیم که در هزارة سوم میلادی باز هم حضرت علی، مالک اشتر، معصوم و غیرمعصوم، و احتمالاً خلخال آن زن یهودی و دیگر حکایات و قصه‌پردازی‌های صحرای عربستان قرار است راهنما و چراغ‌راه ملتی در مسیر موجودیت‌اش شود! خجالت نمی‌کشید؟! این مالک‌اشتر که شاید اصلاً‌ از پایه و اساس قصه‌ای بیش نبوده، و همچون بسیاری قصص ساخته و پرداختة ذهن و توهمات و باورهای خلق‌الله است، اصولاً کیست که می‌باید راه و روش‌اش چراغ ‌راه ملتی شود که شما رجاله‌ها ادعای رهبری‌اش را دارید؟ این آقای «مالک اشتر» اگر هم وجود خارجی داشته، چه بوده و چه کرده، که امروز پس از گذشت هزار و 400 سال قصه‌اش را در هر میعاد به خورد ما ملت می‌دهید، آنهم در نامة «سیاسی‌» به قلم یکی از «رهبران» مخالفان دولت؟! ما ملت نه این دولت را می‌خواهیم و نه این «مخالفان» دروغین را. اگر بیگانگان می‌پندارندکه امثال این «مخالفان» می‌توانند زیرجلکی و با تکیه بر ادبیات «خررنگ‌کن» شیعی‌مسلک بار دیگر غل و زنجیر باورهای قرون‌وسطائی را بر دست‌وپای ما ملت بنهند سخت در اشتباه‌اند. در افکار و عقاید امروز ایرانی آخوند دیگر محلی برای «نفوذ» ندارد. ما ایرانیان بیمار نزاری را مانیم که هر چند در بستر بیماری فروافتاده، بدن‌اش جهت دفع ویروس آخوند و اسلام‌سیاسی پادزهر مناسب را به اندازة کافی تولید نموده! خانم کلینتن، برای حفظ منافع کلان امپراتوری مایکروسافت و آی‌بی‌ام و نفتخواران و اسلحه‌فروش‌ها بهتر است خودشان را به «گزک» دیگری جز آخوند مزین و مجهز فرمایند.

ولی مسئله فقط به اجنبی و بدخواهی‌های استعمار محدود نمی‌ماند. آنان که در برابر این دگردیسی نمایشی و استعماری لب فروبسته و نشسته‌اند، و امروز پس از سه دهه کثافتکاری با سکوت خود، با همکاری‌های خود، با سخن گفتن و نگفتن‌های خود شرایطی به وجود می‌آورند که یک شیخ خیانت‌کار و بی‌آبرو اینچنین «مبارزات» فرضی‌اش را در نامه‌نگاری به رخ ملت ایران بکشد، فردا در برابر تاریخ این سرزمین چه جوابی دارند؟ اگر قرار باشد در هر «میعادی» که استعمار عمله‌اش را «غیر» می‌‌کند، و نام این دگردیسی استعماری را «مبارزه» می‌گذارد، قلم‌ها و زبان‌ها در خدمت‌اش قرار گیرد، میدان مبارزه برای دمکراسی سیاسی، انسان‌محوری، آزادی مطبوعات و قلم و فیلم و سینما و تئاتر از زنجیر مقدسات قرون وسطائی در کدامین میعاد می‌باید تأمین شود؟ اگر «مبارزه» این است که امثال کروبی و موسوی می‌گویند، چه بهتر که برای همیشه با «مبارزه» وداع کنیم.