اهل قلم!؟
بازهم فراخوانی از یک کانون ناشناس: کانون نویسندگان ایران! تعجب نکنید اگر میگویم ناشناس. این کانون، انجمنها و کانونهای بسیاری در ایران فقط روی کاغذ وجود دارند. آنزمان که از ما بهتران میخواهند، از روی کاغذ میکشانندشان روی سایتها، و اگر اقبالی بود و نیازی، میروند روی موج رادیوها و تلویزیونهای بیبیسی و سیانان و ... ولی این سئوال باقی است که این کانون در جامعهای که صادق هدایت را دهههاست سانسور میکنند، وظیفهاش چیست؟
دیشب نسخهای از گلستان و بوستان میخواندم، به تصحیح ذکاءالملک، معروف به فروغی!! بله، همان فروغی که یکی از بنیانگذاران حکومت خانوادة میرپنج در ایران بود. نسخهاش را با نسخههای قدیمیای که قبل از حکومت میرپنج در ایران به چاپ رسیده بود مقایسه کردم، دیدم واقعاً ذکاءالملک چه شیرین کاشته!! در تصحیح شیخ اجل قسمتهای کاملی از متنها حذف شدهاند، و تصحیحاتی در اینجا و آنجا به چشم میخورد. از خود پرسیدم ذکاءالملک به چه اجازهای به یک متن هفتصدساله دست درازی کرده. این نوع تصحیحها در کشورهائی که برای پیشینهاشان احترام قائلاند، معمولاً زیر نظر گروههای تحقیق و با معرفی مسئول هر تصحیح، و ارائة متنهای قبل از تصحیح، برای خوانندگان در پانویسها صورت میگیرد. ولی ذکاءجان، که گویا تازه از لژ برگشته بوده، داغ و داغ متن را آنچنان که استاد فرمود قصابی کرده بود. از شما چه پنهان که نسخهای هم به ویراست جمهوری اسلامی از کلیات سعدی در دست است، آن هم خواندنی است، تو گوئی ملائی مست بر منبر ارشاد میکند. از خودم، از خاطرة سعدی شیرین سخن و از این مملکت خجالت کشیدم.
درست در همین کشاکش بود که بر روی یکی از سایتهای به اصطلاح مبارزان ایرانی بیانیة کانون نویسندگان ایران را نیز خواندم. و باز هم بیشتر تأسف خوردم، از اینکه گروهی، در برابر چشمان ایرانیان خود را کانون نویسندگان معرفی میکنند، و از دههها پیش تا به حال این تحریفها را که در مورد مفاخر فرهنگ و ادبیات کشور، به وسیلة یک مشت بیسواد صورت گرفته، محکوم نمیکنند!؟
دیشب نسخهای از گلستان و بوستان میخواندم، به تصحیح ذکاءالملک، معروف به فروغی!! بله، همان فروغی که یکی از بنیانگذاران حکومت خانوادة میرپنج در ایران بود. نسخهاش را با نسخههای قدیمیای که قبل از حکومت میرپنج در ایران به چاپ رسیده بود مقایسه کردم، دیدم واقعاً ذکاءالملک چه شیرین کاشته!! در تصحیح شیخ اجل قسمتهای کاملی از متنها حذف شدهاند، و تصحیحاتی در اینجا و آنجا به چشم میخورد. از خود پرسیدم ذکاءالملک به چه اجازهای به یک متن هفتصدساله دست درازی کرده. این نوع تصحیحها در کشورهائی که برای پیشینهاشان احترام قائلاند، معمولاً زیر نظر گروههای تحقیق و با معرفی مسئول هر تصحیح، و ارائة متنهای قبل از تصحیح، برای خوانندگان در پانویسها صورت میگیرد. ولی ذکاءجان، که گویا تازه از لژ برگشته بوده، داغ و داغ متن را آنچنان که استاد فرمود قصابی کرده بود. از شما چه پنهان که نسخهای هم به ویراست جمهوری اسلامی از کلیات سعدی در دست است، آن هم خواندنی است، تو گوئی ملائی مست بر منبر ارشاد میکند. از خودم، از خاطرة سعدی شیرین سخن و از این مملکت خجالت کشیدم.
درست در همین کشاکش بود که بر روی یکی از سایتهای به اصطلاح مبارزان ایرانی بیانیة کانون نویسندگان ایران را نیز خواندم. و باز هم بیشتر تأسف خوردم، از اینکه گروهی، در برابر چشمان ایرانیان خود را کانون نویسندگان معرفی میکنند، و از دههها پیش تا به حال این تحریفها را که در مورد مفاخر فرهنگ و ادبیات کشور، به وسیلة یک مشت بیسواد صورت گرفته، محکوم نمیکنند!؟
بله بیانیه میگفت که آزادیها در خطر است!! تو گوئی این مسئلهای است که تازه پیش آمده. البته اگر بدانیم که گروه کثیری از همین نویسندگان، نامزدی حاج بهرهمانی برای ریاست جمهوری را مورد پشتیبانی قرار داده بودند، معلوم میشود که مقصودشان کدام آزادیهاست. با خود گفتم بیچاره قلم!!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر