۱۱/۲۷/۱۳۸۴


کلیدش در جیب خودمان است
...
روزی که نام محمد خاتمی را به عنوان ریاست جمهور از صندوق‌ها بیرون کشیدند، شاید کمتر کسی می‌دانست که این تغییرات سیاسی در منطقه تا کجا خواهد رفت. خاتمی، بنیانگذار روزنامة امروز کیهان، و وزیر ارشاد کهنه‌کار سردار سازندگی و میرحسین موسوی، یکروزه از بازبینی کتاب‌ها و دفترچه‌ها در کتابخانة ملی، پای به "کاخ" ریاست جمهوری ایران گذارد. همکاران و اعضای کابینه‌اش همگی از کهنه‌کاران بازار فریب و سرکوب بودند، در میان آنان حتی یک تن نمی‌یافتیم که سرکوب را، هر چند به صورتی پوشیده، و فریب را، هر چند در قالبی مقطعی، محکوم کرده باشد. خاتمی همان بود که جمهوری اسلامی ایران طی 18 سال پیش از او بود: خاتمی فرزند خلف نظامی منحط!

ولی آنزمان که ارباب را سیاستی دیگر آمد، خاتمی نیز به دنبالش از راه رسید. و همگام با او دوستان، همکاران و هم‌سنگری‌های این "فرهیختة دانشمند" هر کدام در جهت تأئید و یا تکذیب سیاست‌های‌اش داد سخن می‌دادند، وقاحت چنان عمیق بود که تو گوئی ملت ایران پیشتر اینان را نمی‌شناخته. در میان این هم‌سنگری‌ها، فردی بود به نام عبدی، که بیش از دیگران فریاد می‌کشید، و بیش از دیگران گوئی "تشنة" آزادی بود. روزی در یک تظاهرات در مقابل "لانة سابق جاسوسی" خبرنگاری از وی پرسید: آقای عبدی شما که خود این جاسوس‌خانه را اشغال کرده‌اید، چرا برای ایجاد روابط با آمریکا تبلیغات می‌کنید؟ عبدی خندید و گفت: در اینجا را ما بستیم، کلیدش در جیب خودمان است، هر وقت بخواهیم بازش می‌کنیم! این پادوهای کوته‌بین و بیسواد ابر جنایتکاران، که الفباء جنگ منفور سرد را از بهر بودند، نمی‌دانستند که نه تنها دیگر "کلیدی" در کار نیست، که دست قضا چنان خواهد کرد که در گوشة سلول زندانی که به هفت زنجیر کلید شده گرفتار خواهند آمد.

امروز که این عکس را می‌بینم بی‌اختیار به یاد عبدی می‌افتم. شاید کمتر کسانی از میان ما بدانند که اعلامیة حقوق بشر یکی از ترفندهائی بود که سرمایه‌داری، پس از پایان جنگ دوم جهانی، با تکیه بر آن قصد فروپاشی شوروی سابق را داشت. بند بند این اعلامیه جنگ‌نامه‌ای است بر علیة نظام شوروی‌ها. از آزادی مذهب و آداب دینی گرفته تا آزادی رفت و آمد و مسافرت، آزادی مطلق والدین در تعلیم و تربیت فرزندانشان، و ... همه و همه تکذیب مرامنامه‌های اتحاد شوروی سابق بود. مسلماً اگر از این سرباز آمریکائی بپرسید: کشور تو که خود برای تصویب منشور حقوق بشر، این چنین هیاهو به راه انداخته، و مدافع حقوق بشر است، از چه روی به تو اجازه می‌دهد که انسان دیگری را اینچنین تحقیر کنی؟ خواهد گفت: خودمان نوشتیم، جزوه‌اش در جیب‌ خودمان است، هر وقت بخواهیم پاره پاره‌اش می‌کنیم. فقط یک سئوال باقی می‌ماند: آیا این سرباز و آن نظامی که این سرباز را اینچنین پیشمرگة منافع‌اش کرده، به اندازة عبدی ساده‌لوح‌اند؟ جواب این سئوال در دست‌های انسان‌هائی چون من و شماست.

هیچ نظری موجود نیست: