۶/۰۷/۱۳۸۵

هم صادق و هم زيبا



از قضای روزگار امروز در یکی از ارگان‌های رسمی سردار اکبر رفسنجان چشمم به جمال بی‌مثال آقای «زیباکلام» افتاد. البته جمال ایشان چندان «زیبا»‌ نیست، کلام‌شان زیباست؛ کسی هم نمی‌تواند «زنگی و کافور» در اینجا مثال بیاورد! بگذریم. ولی «زیبائی» ‌کلام را که ایشان از سر راه نیاورده‌اند که خدائی ناکرده خیرات و مبرات کنند، این «زیبائی»‌ به درد می‌خورد؛ مشکل می‌گشاید؛ دل از جهانی می‌برد؛ روی برخی سیاه و عبای بعضی سپید می‌کند؛ و ...!

و باز هم از قضای همان روزگار، تقریباً یک سال پیش (8 تیرماه 1384) هم چشمم افتاده بود به مقاله‌ای که در نشریة «وزینة» شرق، همین زیباکلام خودمان «قلمی» کرده بود. حالا یکی می‌پرسد، «چطور از قضای روزگار چشمت همیشه می‌افتد به این زیباکلام؟» دلیل‌اش را نمی‌دانم! ولی این مقاله آنقدر «زیبا» بود که حتی یک نسخه‌اش را همانجا گذاشتم روی دیسکت که مبادا از دست برود و «دست ملتی در حنا گذارد!» این مقاله گویا در دوره‌ای نوشته شده که طی انتخابات ریاست جمهوری «بوی الرحمان هاشمی»‌ بلند شده بود؛ معلوم بود که می‌بازد، و یا «تأئید» شده بود که باخته!

البته امت اسلام، «اتحاد» میان شرق و روزآن‌لاین را که، یکی در بلاد کفر و دیگری در سرزمین اسلام ریشه دارد، پیش از این‌ها تبریک گفته‌اند، باز هم تبریک و تسلیت می‌گویند. در مقالة یکسال پیش، زیباکلام تیتر زده بود: «آقای هاشمی سرتان را بالا بگیرید!» و بعد در ادامه سخنانی‌از «فعالیت‌های»‌ هاشمی برای انقلاب به زبان می‌آورد، و اینکه ملت می‌داند هاشمی «برای انقلاب چه‌ها کرد!» در آخر هم اضافه می‌کند، «شما می‌بايستى بیائید و تخریب شوید!» و ادامه می‌دهد، «دین شما [به انقلاب] آن است که آبرو و حيثيت‌تان را» از دست بدهید. بنده که اگر چنین «هواداری» می‌داشتم، حکم اعدامش را صادر کرده بودم، چرا که «زیباکلام» با این «تبلیغات»، تتمه آبروی این ملای مفلوک را هم برد. در واقع، با قرائت این مقاله دلم برای هاشمی کباب شد! یک عمر به این «زیباکلام» نان داد که، در فردای شکست انتخابات، بجای «تسلیت»، اینطور سنگ روی یخ‌اش کند! دست هاشمی «نمک» نداره آقا!

آقای «زیباکلام»، که چون دیگر صاحب‌منصبان حکومت اسلامی از «فرهیختگان» دانشگاهی هم هستند، و گویا عمری به پامنبری «استاد» سروش خودمان گذرانده‌اند، در ادامة مقالة یک‌سال پیش خود می‌نویسند، «آقاى هاشمى ما همه مان رفتنى هستيم، آنكس كه مى‌ماند و در آخر خواهد خنديد، تاريخ اين مملكت خواهد بود.» البته نمی‌خواهیم از «فرهیختگان» ایراد و اشکال بی‌دلیل بگیریم، ولی بر این ترهات، تاریخ که هیچ، فلسفه هم خواهد خندید. تاریخ را مجسم کنید که دستش را گذاشته رو شکم، حالا نخند که کی بخند، هاشمی هم دست در دست «زیباکلام»، «رفتنی» شده‌اند! بله انقلاب کردیم که تاریخ بخندد، جغرافیا گریه ‌کند، علوم طبیعی مویه ‌کند، ریاضیات زنجیر بزند و ... بیخود نیست که از روز 22 بهمن بعضی‌ها مرتب سخن از «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» می‌گفتند! «تحکیم این وحدت» را انسان در کلام «زیباکلام» به چشم می‌بیند.

ولی اشتباه نکنید، از یک‌سال پیش تاکنون، «زیباکلام» کلامش بسیار زیباتر شده. گویا کلام ایشان مثل قهرمانان زیبائی اندام مرتب ورزش می‌کند، چون خیلی هم خوش هیکل‌تر شده. دلیل این «زیبائی»‌ را در مقاله‌ای می‌یابیم که در 6 شهریور 1385، در روزآن‌لاین از ایشان به چاپ رسیده، تحت عنوان «قهرمان‌سازی‌های کاذب!» از این تیتر استادانه چنین بر می‌آید که گوئی «قهرمان سازی» از نوع صادق هم داریم! البته اهل فن می‌دانند که حتماً مقصود استاد، «قهرمان‌های کاذب» بوده و در زمان نگارش این مقالة «عمیق» قلم‌شان کمی لغزیده. گناه که نکرده‌اند، حافظ هم قلمش می‌لغزید! ولی اگر جداً سخن از «قهرمان‌سازی‌های کاذب» باشد‌، حتماً از کشفیات نوین «حوزه و دانشگاه» است، که اخیراً فناوری آب سنگین را هم ممکن ساخته!! و همین تحقیقات باعث بازداشت «مهندس» خوب خودمان خوئینی‌ها شد (البته نمی‌گویند خوئینی‌ها، می‌گویند خوئینی که حسن شهرت عموجان‌شان گریبانگیرشان نشود)! مخالفان می‌خواهند جواز بهره برداری از «قهرمان‌سازی صادق» را از جیب آقای خوئینی‌ها زده، به اسم خودشان بنویسند؛ در هالیوود دکان تولیدی به راه بیاندازند! البته اگر «شیرینکاری‌های»‌ یک سال پیش «زیباکلام» را به چشم ندیده بودیم، اهل فن ایراد می‌گرفتند که، «ایشان نگفته‌اند، روزآن‌لاین نوشته!» ولی امروز دیگر شکی نیست که، اگر در سرزمینی موفق شویم «تاریخ را بخندانیم»، «قهرمان‌سازی صادق» هم می‌تواند وجود داشته باشد!

«زیباکلام»، همچون گذشته‌ها، با کلامی بسیار «زیبا» در مقالة جدید، الحق که نقدی همچون خودشان «فرهیخته» بر روند «قهرمان‌سازی‌های»‌ سیاسی در چند سالة اخیر در ایران می‌نویسند، و اشاره می‌فرمایند که، «اگر در فوتبال آخر هستيم، در عوض در جدول اخذ جوايز مبارزه با پايمال‌كردن حقوق بشر در صدر قرار داريم». بله، همه جا که نمی‌شود شاگرد اول شد، در اینمورد باید با ایشان هم‌رأی شویم، و اتفاقاً یکی از همین مصادیق «زیرپای گذاشتن حقوق بشر در ایران»، «شکست هاشمی در انتخابات» است. مگر کسی می‌تواند قبول کند که مملکتی به «هاشمی» رأی ندهد؟ حالا اگر احمدی‌نژاد تقلب کرده، حق هاشمی را که نباید بخورند! بنده هم با زیباکلام همعقیده هستم، می‌باید دست از این «قهرمان‌سازی‌های کاذب» برداریم و «قهرمان‌‌سازی‌هائی صادق» کنیم. و از آنجا که حضرت «زیباکلام»‌ نام کوچک‌شان «صادق» است، پیشنهاد می‌کنم که خود ایشان روند «قهرمان‌سازی» را نشان‌مان بدهند!

نویسندة دانشمند «قهرمانی‌سازی‌های کاذب» در ادامة همین مقاله، پتة همة «اصلاح‌طلبان» و «انقلابیون» از راه رسیده‌ای را که با گرفتن «قلم‌خودنویس‌طلائی» بر علیة نظام اسلامی «توطئه» می‌کنند، روی آب می‌اندازد، و می‌گوید این‌ها همه «کاذب» هستند، چرا که در آغاز انقلاب هم خیلی‌ها با «خشونت‌» مخالف بودند ولی کسی «قلم‌خودنویس» به آن‌ها جایزه نداد! بله آقای رفسنجانی هم همین عقیده را دارند. البته بررسی «افکار» عمیق «زیباکلام» در یک وبلاگ صورت نمی‌گیرد، چرا که سواد قلم‌ ما به زیبائی کلام‌ ایشان نیست، و ممکن است با تکرار سخنان‌شان ما هم مثل «تاریخ به خنده بیافتیم»، و این چند چکه آبروئی را که با هزار زحمت برای خودمان درست کرده‌ایم به کلی از دست بدهیم.

ولی برای اطلاع «دانشمند» عزیز خودمان می‌خواستم عرض کنم که قرار شده «محافل»‌ مختلف جهانی با در نظر گرفتن «فداکاری‌های» هاشمی و دوستان‌اش در راه انقلاب و ملت ایران، و عمق دانش و فرهنگ عمله و اکره‌ای که امروز تحت عنوان «اندیشمند»، «نویسنده»‌ و ... به خورد ملت ایران می‌دهند، به موازات قلم طلائی، نوبل و دیگر خروس قندی‌ها، جوایز ویژه‌ای هم جهت «کورکچل‌های» بلاد اسلام درست کنند،‌ که هم به کار و معیشت‌شان بخورد و هم برای دیگر «فرهیختگان» در سطح جهان دردسر فراهم نیاورد. به طور مثال، «چماق طلائی»، «تاکسی‌بار طلائی»، یا مثلاً «نوبل بهترین شکنجه‌گر سال»، «خرس طلائی بازجویان صادق»، «چاقو ضامن‌دار طلائی» و ... به این ترتیب، هر چه سریعتر این نیاز واقعی کشور عزیزمان ایران را هم، چون دیگر نیازهای پیشین بر آورده کنند. البته به «صادق» جان پیشنهاد می‌کنم که اگر قصد برخورداری از این «جوایز جدید» را دارند، بهترین کار این است که فعلاً زیبائی کلامشان را از چشم نامحرم «بپوشانند»، ‌ چون حتی برای این «جوایز» هم پارتی‌بازی حد و حدودی دارد، باباجان!

 Posted by Picasa

هیچ نظری موجود نیست: