امروز خبرگزاریها گزارش دادند که ارتش ایتالیا نیروهائی در بندر صور واقع در کشور لبنان مستقر کرده. در واقع ایتالیا در شمار اولین کشورهائی است که در چارچوب قطعنامة جدید شورای امنیت در لبنان نیروی نظامی پیاده میکند، و این «روند» در ظاهر میباید از طرف دولتهائی دیگر، در روزهای آینده گسترش نیز بیابد. ولی هیچ منبعی از این واقعیت سخن به میان نمیآورد که حضور هر چه گستردهتر ارتشهای خارجی در کشور کوچک و ضعیف لبنان، علیرغم «تبلیغات» کر کننده و «صلحطلبانة» رادیوها و رسانههای بینالمللی، خود نوعی اشغال نظامی است؛ جهانیان شاهداند که کشور لبنان بار دیگر به اشغال نیروهای نظامی خارجی در آمده، و سایة شوم این «بحران»، چون دیگر انواع آن، که ملت لبنان سالها در بطنشان زندگی کرده، شاید تا دههها بر دوش لبنان و منطقه سنگینی کند.
بررسی بحرانهای نظامی و سیاسی فزاینده در کشورهائی از قبیل لبنان، سوریه و اسرائیل، و تحلیل بیثباتی آزاردهندهای که بر مناطقی چون فلسطین، اردن و اینک عراق حاکم شده، نمیتواند خارج از بررسی ریشههای تاریخی منطقه صورت گیرد؛ منطقة خاورمیانه در بطن تاریخ خود گرفتار آمده، و کشورها بزرگ و قدرتمند جهان نیز در ارتباط با منطقه از مسیر همان تاریخ با ما برخورد میکنند. امروز با سالهای طلائی سدة 1600 میلادی فاصلة زیادی داریم. آنزمان امپراتوریهای مسلمان ـ صفویه، عثمانی و مغولان هند ـ منطقة مسلمان نشین خاورمیانه را در برابر تحرکات سیاسی و نظامی مسیحیان اروپا مورد «حمایت» قرار میدادند. در واقع، طی سدههائی طولانی، کشورهای کوچک و ضعیفی که نهایت امر ساختارهای متزلزل قومی در خاورمیانه را تشکیل دادند، همواره با تکیه بر حمایتهای این «امپراتوریها» از موجودیت خود در برابر تهاجمات اروپای مسیحی و مطامع اقتصادی و سیاسی آن دفاع کردهاند. ولی سالهای طلائی به سرعت سپری شد، و پس از سقوط هند به دامان انگلستان در 1757؛ پس از پیروزی ارتش تزارها در جنگ کریمه در 1783، پس از پای نهادن ناپلئون در مصر به سال 1800، و خصوصاً پس از شکست قاطعانة قاجارها از ارتش روس و قراردادهای 1813 و 1823، شاهدیم که فقط طی یک دورة 70 ساله، چگونه آسیای مسلمان و مقتدر، در برابر اروپا مغلوب میشود.
اروپا طی سدههای 1700 و 1800، از هر آنچه در توان داشت، و در هر صورت ممکن آن ـ فلسفی، هنری، فناورانه، نظامی و اقتصادی ـ در راه به قدرت رساندن یک شیوة تولید نوین که آنرا «بورژوازی» نام نهادند استفاده کرد، و طی همین دوره، آسیای مسلمان در جهت عکس، از هر آنچه در اختیار داشت جهت سرکوب نوآوریها و در راستای حفظ «سنتها» استفاده به عمل آورد؛ نتیجه امروز در مقابل ما است: آسیای مسلمان، فروافتاده بر خاک ذلت، و اروپائی که با گسترش نظری و فناورانة خود در قارة آمریکا و اینک در بطن خاک روسیة سابقاً شورائی، میرود تا به حاکمیت تاریخی خود بر تاریخ بشر مهر تأئید دیگری بزند.
نباید فریب «تبلیغات» را خورد. اروپا، علیرغم تمامی بحثها در مورد «لائیسیته»، علیرغم تمامی سخنان در بارة «مصرفکننده»، «مصرفگرائی» و بیمرز بودن انگیزههای سرمایهداری در جغرافیائی «جهان شمول»، هنوز در بطن خود یک نیروی «مسیحی» باقی مانده. حاکمیت در قارة اروپا، و فرزند نامشروع این قاره، «حاکمیت آمریکا»، ساختارهائی عمیقاً مسیحیاند؛ هیچ مسلمانی را در مناصب تصمیمگیری در قارههای اروپا و آمریکا نمیبینیم؛ هر چند که میلیونها مسلمان سیاه پوست، سدههاست در تاریخ ایالات متحد سابقة فعالیتهای سیاسی دارند. و امروز، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شاهدیم که حاکمان کشور روسیه، علیرغم حضور دهها میلیون شهروند مسلمان در خاک اینکشور، و دیگر «کشورهای مشترکالمنافع»، سعی تمام در «مسیحی» نمایاندن خود و اینکشورها دارند.
طی تاریخ معاصر شاهد بودهایم که چگونه کودتاهای هولناک در یونان، اسپانیا و پرتغال ـ کشورهای مسیحینشین ـ میتواند به روزهای آخر عمر خود نزدیک شود، و نهایت امر، مردم میتوانند در اینکشورها از نوعی آزادیهای سیاسی بهرهمند شوند، در حالیکه در کشورهای مسلمان، حتی کشورهای قدرتمند و پرجمعیتی چون ایران و مصر، غربیها از هیچگونه «آزادسازی» فضای سیاسی، طی 80 سال گذشته حمایت به عمل نیاوردهاند. علیرغم فروپاشی دیوارههای امنیتی «جنگ سرد»، سرکوب ملتهای بزرگ مسلمان در منطقة خاورمیانه، از طرف غربیها و دولتهای دستنشاندة آنان همچنان ادامه یافته، و این خود تأئیدی است بر این اصل که هزینة آزاد زیستن ملتهای مسلمان منطقه، از نظر غرب «سنگین» تخمین زده میشود. ایرانی اگر آزادتر از آنچه امروز زندگی میکند، زندگی کند، غربیها منافعی بسیار گران از کف خواهند داد. ولی دلیل برقرار ماندن «دیکتاتوریها» در جهان اسلام را نباید صرفاً در عاملی به نام نفت جستجو کرد، «غیرنفت» هم در کار است!
دستیازیدن ایالات متحد و اروپا به «اسلام اصولگرا» ـ عارضهای که سرمایهداری غرب در اوراق تاریخ در به وجود آوردنش مستقیماً مسئول شناخته خواهد شد ـ نمیباید صرفاً وسیلهای جهت چپاول هر چه بیشتر منابع نفتی کشورهای مسلمان نشین به شمار آید. انزوای سیاسی و اجتماعی خاورمیانه در جهان امروز، با تکیه بر همین به اصطلاح «اسلام اصولگرا» امکانپذیر شده، و این انزوا در کنار نفت میتواند برای غربیها امتیازاتی بسیار چشمگیر به همراه آورد. نباید فراموش کنیم که در چارچوب همین «تمدنی» که غربیها تا به این اندازه به آن مفتخراند، خاورمیانه بزرگترین شاهرگ تمدنساز بشری است، و حضور فعال تودههای این منطقه در «ارکستر جهانی» میتواند محور یگانة تمدن امروز بشر ـ محور اروپای مسیحی ـ را شدیداً دچار اختلال کند. این اختلال هزینههائی به همراه خواهد آورد، هزینههائی به مراتب سنگینتر از بحرانهای نفتی، و گویا «تمدن مسیحی» این بار گران را میخواهد به هر بهانهای از سر باز کند.
تا زمانی که غرب بتواند با زدن بر طبل «اسلامراستین»، «اصولگرائی مذهبی»، «تفاوتهای تاریخی»، «اخلاقیات مقدس مسلمانان» و ... هم احساسات تند و آتشین ملتهای منطقه را تحریک کند و هم دولتهائی را تقویت کند که دستگاههای امنیتی وابسته به غرب بر مردم این منطقه حاکم کردهاند، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دیروز افغانستان و عراق را قربانی «دمکراسی» نمایشی خود کردند، و توانستند با کشتار مردم، حاکمیت مسلمانان تندرو را در اینکشورها در چارچوب «قانون» و به صورت «دمکراتیک» بر ملتها تحمیل کنند. و امروز، اروپای «دمکراتیک»، خاک لبنان را «قانوناً» به اشغال خود در میآورد. فردا، معلوم نیست که ملتهای این منطقه، برای پاسخگوئی به نیازهای «اقتصادی» و «مالی» دمکراسیهای غربی میباید با چه فجایعی رو در رو شوند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر