روزنامة کیهان، که پس از بلوای 22 بهمن، حیات نوین خود را مدیون مدیریت بیمثال حجتالاسلام محمد خاتمی است، چندی پیش به قول «امنیتیهای نظام عدلعلی»، دست به افشاگری در مورد فردی به نام «رامین جهانبگلو» زد! و به این ترتیب، فهرست «جرمهای» آقای جهانبگلو از طرف یک «مقام رسمی» در دولت اسلام و مسلمین «اعلام» شد! آقای جهانبگلو که مدتی بود بدون دلیل و مدرک در «بازداشت» حکومت اسلامی به سر میبردند، به این ترتیب «رسماً» متهم شدند که قصد «انقلاب مخملین» داشتهاند. البته به دنبال «بازداشت» ایشان، قبل از آنکه روزنامة سابق «معمار گفتگوی تمدنها» آلو از دهانش در بیاورد، سایت بیبیسی، دیگر سردمدار «گفتگوها»، مقالات مفصلی در «وصف» کمالات آقای جهانبگلو به چاپ رسانیده بود، و هر از گاهی هم عکس روی جلد یک کتاب را به عنوان «سند» روشنفکری ایشان، ته مقاله چاپ میکرد. ولی پس از «افشاگریهای» کیهان، تئاتر «فراگیری» در سایتهای «معلومالحال» به راه افتاد؛ سایتهای سردار و پاسدار، که امروز از «چپ کارگری» تا «راستنظامی» را کاملاً «پوشش» میدهند، داد و فریاد به راه انداختند که چه نشستهاید یک «استاد دانشگاه»، یک «متفکر» بدون هیچ دلیلی بازداشت شده! البته عقل سلیم از بازداشت بیدلیل هر فردی برآشفته میشود، ولی این سروصداها آنقدر «سرش گشاد» بود، که بعضی از همین نوچهها و پادوهای سایتهای «سردار و پاسدار» جیغ و فریادشان برآمد که، «این بابا اصلاً کیست؟!»
بله، در حاکمیتی که «بازداشت» بدون اتهام و «تیرباران» بدون محاکمه، سکة رایج است، اینهمه سروصدا برای چه به راه افتاد؟ مگر این «صاحبنظران» که از بازداشت آقای «جهانبگلو» اینچنین برآشفتهاند، از حکومت اسلامی عملکردی غیر از اینها انتظار داشتند؟ ولی، اگر کسی از خود بپرسد که، «ایشان چکارهاند؟» فکر نکنید مسئله حل میشود؛ در واقع، مشکل درست همینجا شروع شده! آقای جهانبگلو که در یکی از «دکانهای» کشور متمدن و «مستقل» کانادا، به امر «خطیر» تصحیح اوراق دانشجویان مشغول بودهاند، به دلایلی که نمیدانیم، در «یک چشم به هم زدن» به مقام معظم «دنبالیچهگری» محمد خاتمی «منصوب» میشوند، و در دوران «پرشکوه» اصلاحات، مرتب این ور و آن ور تشریف میبرند و «عالم و آدم» را از نظرات «دلگشای» سیاسی و اجتماعی خودشان «محظوظ» میکنند! ولی یک باره، از قضای روزگار، بعد از «نیمتخته» شدن دکان «معمار گفتگوها»، حضرت را در فرودگاه بازداشت کرده، و به صورت معمول به عنوان حسن ختام چنین «مراسم» باشکوهی، ایشان را به هتل «اوین» رهنمون میشوند. و دیگر از حضرتشان خبری نداریم، جز اینکه «جاسوس» هستند و میخواستهاند کاری «مخملین» کنند!
چند روز پیش، دیگر «ارگان» حاکمیت «بارفروشان» تهران: روزنامة جمهوری اسلامی، «افشاگری» کیهان را «کامل» میکند، و با چاپ مقالهای بلندبالا فهرستی از اسامی و فعالیتهای مطرح شده، جهت «انقلاب مخملین» در اختیار ملت همیشه در صحنه قرار میدهد. در این «فهرست»، نام گروهی آهنگساز، کاریکاتوریست، نقاش و دیگر «حرف حرام و ضاله» و «مضر به حال مسلمین» به چشم میخورد، و این روزنامه «اعلام» میدارد که اینان نیز از همدستان جهانبگلواند؛ و اینکه، اینها اعضای لشکر «فرهنگی» انقلاب مخملین هستند! در این میان یقة یکی از ناشران دولتی و محفلی ایران به نام «نشرنی» نیز به شدت گرفته میشود. گویا جناب جهانبگلو، با «سیدحسین نصر»، که روزنامة جمهوری اسلامی از وی به عنوان، «یکی از اندیشمندان سرشناس جهان اسلام!» نام میبرد، مصاحبهای کردهاند، و این مصاحبه با شتاب زیاد از جانب «نشرنی» چاپ شده و با اغلاط فراوان به بازار روانه شده است!
چه جرمی بزرگتر از این؟! کتاب «یکی از اندیشمندان سرشناس جهان اسلام» با اغلاط فراوان! بعداً البته کاشف به عمل میآید که آقای جهانبگلو و «یکی از اندیشمندان سرشناس جهان اسلام» قوم و خویش هستند؛ گویا مشغول «نان قرض» دادن بودهاند که «گندش» در آمده! امروز بنده یکی از آثار «سرشناس اندیشمند» خودمان را میخواندم: مجموعه سخنرانیهایشان در «دانشگاه هاروارد!» دیدم واقعاً که نه تنها «سرشناساند» که «صاحب نظر» هم هستند. بیخود نیست که آمریکائیها دست از سرمان بر نمیدارند و مرتب برایمان امام و پیغمبر درست میکنند. اینها حتماً فکر میکنند که ما ایرانیان همهامان مثل همین «اندیشمند سرشناس جهان اسلام» هستیم. حتماً باور نمیکنید! مثلاً در این کتاب: «سهحکیم مسلمان»، اندیشمند محترم در بررسی «آراء ابنعربی» میفرمایند: «کثرت شمارة تألیفات ابنعربی خود دلیل کافی است بر اینکه از الهامی «فوقطبیعی» سرچشمه گرفته است». این سخن که فقط «مشتی است نمونة خروار»، به خوبی نشان میدهد که چه کسانی را این آمریکائیها برایمان «اندیشمند» کردهاند؛ از کی تا بحال «کثرت» آثار نشانة «الهام فوق طبیعی» است؟ مثلاً آگاتاکریستی، میکیاسپیلین و جرج سیمنون هم که از پرکارترین نویسندگان جهان بودند، از «الهام فوق طبیعی» بهرهمند میشدند؟ در جای دیگر «یکی از اندیشمندان سرشناس جهان اسلام» در مورد عرفان میفرمایند: «[...] راه عرفان از فیض و برکت الهی و ولایت جدا نیست. تهمت همه خدائی به صوفیان زدن بیشک خطاست [...]». البته ما قصد «تحلیل» نداریم ولی «عرفان» به عنوان یکی از کهنترین نگرشهای «فراگیر» و غیرفلسفی که ریشه در تعالیم زرتشت و سپس افلاطون دارد، با نظریة «فیض و برکت الهی و ولایت» که آینهای از «فقه» دین اسلام است، و نهایت امر با مسئلة «صوفیان»، که برخوردهایشان خود «شقاقی» در بطن جهان اسلام ـ حتی شیعیمسلک ـ به شمار میآید، سه مسئلة کاملاً جداگانهاند؛ هیچکدام کوچکترین ارتباطی با آن دیگری ندارد. فقط «حاجروحالله» عوام فریب بود که اینهمه را در دکة «فقه شیعة اثنیعشری» به خورد پاسدارها و قمهکشها حکومت اسلامی میداد! جالب این است که، «استاد» دانشگاه هاروارد حتی یک قدم هم حاضر نشده از «حاجروحالله» فاصلة «پدیدهشناسانه» بگیرد!
به اینجا که رسیدم فهمیدم که این آمریکائیها «خوب» جامعة ما را شناختهاند. «لشکر فرهنگی» انقلاب مخملین، به رهبری «یکی از اندیشمندان سرشناس جهان اسلام»! چنین لشکری واقعاً میباید در ایران «انقلاب» بکند. مگر اینها چه چیزشان از «حاجروحالله» کمتر است؟ اگر او «انقلاب» کرد، اینها حق ندارند انقلاب بکنند؟ چشم ملت هم کور!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر