۵/۲۴/۱۳۸۵

موشک‌های ناشناس



آتش‌بس در لبنان برقرار شده! حداقل برای آنان که از این جنگ بی‌دلیل و خانمانسوز جان سالم به در برده‌اند، این چند روز «صلح» غنیمت است. در تهران، بیروت، واشنگتن و بسیاری پایتخت‌های دیگر حرف و سخن در مورد این جنگ فراوان است؛ هر یک از عواملی که مستقیم یا غیرمستقیم در این جنگ شرکت داشته‌اند، و یا نظام «رسانه‌های جهانی» از آنان به عنوان «بازیگران» جنگ سخن به میان آورده، پس از خاموش شدن شعله‌های این جنگ به بلبل‌زبانی افتاده‌اند: تهران «پیروز» شده، حزب‌الله به «اهداف» بلندپروازانة راهبردی خود دست یافته، اسرائیل به «پیروزی» مورد نظر خود رسیده، واشنگتن تهران را مقصر «آدمکشی‌ها»‌ معرفی می‌کند، اروپا از «صلح» استقبال می‌کند، و ... در این میان گوش به کدام «طبل» تبلیغاتی باید داد؟ واقعیات را از کدام زاویه باید بررسی کرد؟ افسانه‌های «مضحکی» چون حمایت «پاسداران اسلام» از حزب‌الله، و یا صلح‌دوستی ارتش اسرائیل و ... را چگونه باید ارزیابی کرد؟ مسلماً شناخت «سره از ناسره» در مقطع فعلی مشکل است، ولی می‌توان اذعان داشت، «خیلی‌ها» که دوست دارند خود را در میان «برندگان خوشبخت» این جنگ جا بزنند، از آنچه پیش آمده اصلاً خوشحال نیستند.

برخلاف تبلیغات وسیع رسانه‌های بین‌المللی، دولت ایران نه در میان «برندگان خوشبخت»، که از جمله بازندگان اصلی این «صلح» است. و دلیل این «باخت» بزرگ را نیز نمی‌باید در راستای تبلیغات جهانی: «همکاری ایران با حزب‌الله»، جستجو کرد. چرا که حتی اگر چنین همکاری‌هائی وجود خارجی داشته باشد، جهت سرکوب شاخة اصلی پنتاگون در منطقه ـ ارتش اسرائیل ـ نمی‌توانسته از «کارآئی» لازم برخوردار شود. ریشة تحلیل این پدیده، هر چند که ممکن است به مذاق بسیاری خوش نیاید، در این امر نهفته که دولت اسلامی ایران به عنوان یکی از دولت‌های دست‌نشاندة پنتاگون در منطقه، از شکست اسرائیل، حتی اگر این شکست صرفاً در سطح تبلیغات رادیوئی و تلویزیونی «واقعیت» داشته باشد، متضرر خواهد شد. دل به تبلیغات رسانه‌های جهانی سپردن، در مورد «عملیات» پاسداران حکومت اسلامی در جبهة جنگ لبنان، به معنای باور کردن یک «افسانة» احمقانه است؛ اگر این تبلیغات را قبول کنیم، باید بپذیریم که، دولت بی‌لیاقت تهران که از تأمین آب و برق پایتخت عاجز است، از این «قدرت» لوژیستیک برخوردار شده که، 2 هزار کیلومتر خارج از مرزهایش، در ساحل دریای مدیترانه ـ چرچیل به این دریا نام استخر ناتو داده بود ـ جنگی در این ابعاد بر علیة شاخه اصلی پنتاگون در منطقه «اداره»‌ کرده، صدها نفربر، تانک، زره‌پوش، ناوچة جنگی را منهدم کند، یک جنگ تبلیغاتی را، در داخل خاک لبنان، علیرغم انهدام کامل مرکز تلویزیونی «المنار»، بر علیه جهان غرب با «پیروزی تمام» اداره کند، و نهایت امر مسبباتی از نظر سیاست جهانی فراهم آورد که در سطح شورای امنیت به سرعت «قطعنامه‌ای» نیز در ترک مخاصمه به امضاء برسد! این سئوال را آدم «عاقل» از خود خواهد پرسید: «این دولت قدر قدرت چرا تا حال بیکار نشسته بود؟ چرا زمانی که آمریکائی‌ها افغانستان و عراق را بدون تکیه بر مصوبات قانونی شورای امنیت اشغال کردند، در سازمان ملل از اشغال کشورهای همسایه‌اش، تحت عنوان به خطر افتادن مرزهای کشور ایران سخنی به میان نیاورد؟ اگر این دولت از چنین قدرتی در سطح جهانی برخوردار است، چرا برای ماهیگیری در آب‌های سه جزیرة "تنب"‌ و "ابوموسی" به عجز و لابه در برابر امارات متحدة عربی افتاده، و ...»

از اینرو، علیرغم جشن «شیرینی‌خورانی» که عمله و اکرة حزب‌الله، برای پیروزی «نبرد لبنان»، ‌ دیشب تا دیرهنگام در شهرهای بزرگ ایران سازماندهی کرده بودند، این «پیروزی نظامی» هیچ ارتباطی با ملت ایران و خصوصاً با این دولت بی‌لیاقت نمی‌تواند داشته باشد. این دولت بنزین خودروها را در تهران تأمین کند، ‌ پیروزی در جبهة لبنان پیشکش‌اش!
ولی با وجود این «واقعیات» که مسلم و غیرقابل بحث‌اند، شاهدیم که واشنگتن، تل‌آویو و بسیاری از سایت‌های خبررسانی داخلی و خارجی حکومت ایران ـ حتی سایت‌های "مخالفان" نیز ـ همزبان با تهران، به صراحت سخن از «پیروزی»‌ حزب‌الله در جنگ به میان می‌آورند و مرتباً دست «توانای» دولت ایران را نیز پشت سر این حزب‌الله به مردم از همه جا بی‌خبر «نشان» می‌دهند! در واقع، اگر قرار بود ملت ایران را در «تله» بیاندازند، بهتر از این یک پیدا نمی‌شد.

دولت روسیه، با تکیه بر آتش خیره کنندة ناوگان خود‌، و نیروی هوائی‌اش در منطقة دریای مدیترانه، ارتش اسرائیل را بمباران می‌کند؛ شهرهای اینکشور را با حملات موشکی فلج می‌کند، یک سیستم تلویزیونی و رادیوئی فعال بر عرشة ناوگان روس مستقر می‌کند، و در سازمان ملل به اعضای شورای امنیت «تحکم» می‌کند که قطعنامة مورد نظر اینکشور را به تأئید برسانند، و در این میان ایالات متحد به دلیل درگیری در باتلاق عراق و افغانستان جرأت ندارد که سرش را بالا کند! این است آنچه در مرزهای لبنان و اسرائیل طی دو هفتة اخیر رخ داد. ولی ایالات متحد چگونه می‌تواند این شکست عظیم «راهبردی» را، که شاید در برخی ابعاد، از بحران 11 سپتامبر نیز سنگین‌تر باشد، در برابر افکار عمومی مردم کشور «تبیین» کند؟

اینجاست که نقش‌آفرینی‌های رسانه‌های بین‌المللی و ایرانی ـ داخلی و خارجی ـ آشکار می‌شود. و از قرائن چنین بر می‌آید که آمریکا قصد تجدید تجربة «افغانستان»‌ را، اینبار در ایران داشته باشد! نوام چامسکی در صفحة هفدهم کتاب «تفوق یا حفظ بقاء» توضیح می‌دهد که برای پیاده کردن تبلیغات «جنگ» بر علیه یک دولت دست نشانده، آمریکا چه اقداماتی صورت می‌دهد. به گفتة وی، می‌بایست «نخست اینکشور از اهمیت بسیار برخوردار باشد، در درجة دوم عملاً‌ بی‌دفاع باشد، و نهایت امر خطری بسیار جدی برای امنیت آمریکائیان معرفی شود.» اینجاست که آمریکائیان پس از شکست مفتضحانه‌ای که در برابر «راهبرد» مسکو متحمل شده‌اند، اینک دست به دامان «تبلیغات» جنگ زده‌اند: «ایران» و «حزب‌الله» اینک «خطری» بزرگ برای «دمکراسی»‌ هستند! همان «دمکراسی‌ای» که طی 50 سال گذشته، «سرکوب» آن ـ از طریق کودتا، حکومت اسلامی، جنجال‌آفرینی ـ در ایران و لبنان،‌ مهم‌ترین برنامة واشنگتن در صحنة سیاست‌گذاری‌های منطقة خاورمیانه بوده! این جشن‌های «پیروزی» که عمله و اکرة حزب‌الله در تهران به بهانه شکست اسرائیل به راه انداخته‌اند، در واقع لبیکی است به نیازهای «ارباب»!

ولی در اینجا مسئله‌ای وجود دارد که عمال «بی‌وطن» حکومت اسلامی از درک آن عاجز‌اند. آمریکا اگر بخواهد با ایران همان کند که با افغانستان و عراق صورت داد، می‌باید در یکی از داده‌های تغییرناپذیر سیاست «پساجنگ‌سرد» تغییراتی بنیادین ایجاد کند: روسیه تاکنون به هیچ عنوان هرج و مرج در مرزهای خود را نپذیرفته. و در «بحران»‌ ساختگی هسته‌ای ایران نیز، این روسیه بود که آمریکائیان، چینی‌ها و اروپائی‌ها را تهدید به بمباران ایران کرد. در واقع، اگر روسیه ایران را بمباران کند، هیچ رسانه‌ای جرأت نخواهد کرد از آن سخنی به میان آورد. این بمباران و عوارض سیاسی، اجتماعی و نظامی آن صرفاً دامنگیر واشنگتن خواهد شد، پایتختی که خود را «قهرمان» مبارزه با «تروریست‌ها» معرفی کرده! با در نظر گرفتن این واقعیات، آمریکا برای بیرون خزیدن از این «بحران» مجبور است راه چارة دیگری، جز جنگ و خونریزی بیابد، هر چند که راه‌حل‌های واشنگتن طی تاریخچة استعماری‌اش بیشتر بر جنگ متکی بوده، تا بر راهکارهائی دیگر.


هیچ نظری موجود نیست: