۵/۲۶/۱۳۸۵

سیاسیون در صحنة نوین خاورمیانه


با وجود آنکه شخصاً معتقد نیستم که اصل را می‌باید بر پایة «ایرادگیری» از کسانی گذاشت که، حتی در ظاهر، مدعی گام برداشتن و قلمزدن بر علیة حاکمیت اسلامی هستند، ولی چاپ مطلبی تحت عنوان «از اوین تا هالیوود»، به قلم آقای دوشوکی، که در چند سایت اینترنتی نیز به چاپ رسید، همانطور که خواهیم دید از این «قاعدة کلی» مستثنی شد! نخست آنکه محتوای این نوشته درست در مسیر عکس «تبلیغات» همین سایت‌ها قرار می‌گیرد، و دوم آنکه، مردم ایران می‌باید در این مقطع: پس از شکست ارتش اسرائیل از «دشمنی» نامرئی، از زبان افرادی این «افاضات» را بشنوند که به قول خود، هم طی 27 سال گذشته «مبارز» بوده‌اند، و هم سال‌ها قلمزنی می‌کرده‌اند؛ کسانی که با وجود این «سابقة» چشمگیر هیچگاه جرأت و جسارت کافی در خود ندیدند که حق مطلب را در مورد رابطة وسیع راهبردی و نظامی آمریکا با رژیم اسلامی، در برابر ملت ایران ادا کنند!

نویسندة «از اوین تا هالیوود»، در مطالب خود بارها سخن از فردی به میان می‌آورد که فکر می‌کنم، با بازگو نکردن نام او در این مقاله، و میدان ندادن به «خیمه‌شب‌بازی» مهوعی که وی و دوستان امنیتی‌اش در سراسر جهان، تحت عنوان «حمایت از دمکراسی در ایران!» به راه انداخته‌اند، خدمت بزرگی به کشور خود کرده‌ام. اگر برای نام این فرد و دوستانش ارزش بازگوئی قائل نیستم، بر عکس، مجبورم به جناب دوشوکی گوشزد کنم که آوردن شعری از احمد شاملو در آغاز مقاله‌اشان، نمی‌تواند مطلعی بر یک تحلیل «اجتماعی‌ـ‌ سیاسی» به شمار آید، چرا که بر شاملو و رفتار سیاسی او بیش از این‌ها «ایراد»‌ وارد است که بتوان وی را «بت» مبارزه با «فاشیسم اسلامی»‌ جا زد! و اگر مبارز «نستوه» جناب دوشوکی، در ادامة توضیحات خود به کتاب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» به قلم «علی ‌رضاقلی»‌ متوسل می‌شوند، مسلماً جای هیچ تعجبی نیست؛ آنکه مطلع‌اش شاملو ‌شود، دنباله‌اش «رضاقلی‌ها» خواهد شد. و بنده نیز، برای آنکه وزن استدلالات دوشوکی «سقوط» نکند، مسلماً نمی‌باید بگویم که «رضاقلی‌ها» در ایران چکاره‌اند، و خصوصاً نمی‌باید گفت که این «کتاب»، در اوج فضای خفقان و سانسور رسانه‌ها و کتب، از خردادماه تا آذرماه 1377، بیش از 13 بار به وسیلة یک ناشر «دولتی» و «محفلی» در ایران تجدید چاپ شده است! بله نمی‌باید گفت، چرا که خفقان گرفتن در برابر استدلال‌های «سیاسیون» ایران، تنها راه ممکن جهت فراهم آوردن زمینة گسترش افاضات‌شان است؛ دیروز چنین بود، امروز چنین است، و به باور دوشوکی‌ها، فردا نیز در بر همین پاشنه خواهد چرخید! ولی گوشزد کنیم که، «استبداد»، بر خلاف آنچه آقای دوشوکی می‌گویند برخاسته از یک «بیماری اجتماعی» نیست، غده‌ای است سرطانی که به دلیل بیماری «بیسوادی»، «عامی‌گری» و «خوش‌خیالی» موجود در عمق باورهای سیاسیون ایران، دامنگیر جامعه می‌شود.

نویسندة «دانشمند»، حقیر را از مطرح کردن «جزء جزء» مسائلی که در مقالة خود آورده‌اند معذور بدارند، چرا که نه کلامشان «ادبیانه» است که زحمت خواندن به جان بخریم، و نه فحوای آن غنی است، که در آن علت و سببی بر «سیه‌روزی» یک ملت بازجوئیم. و اگر سخن از این مقاله آوردیم، همانطور که در بالا رفت، اصل، بررسی چند و چون «موضع‌گیری‌های» نوین ایندسته از «سایت‌های مستقل» است، در رویاروئی با شرایط جدید سیاسی منطقه و بس.

تا چند روز پیش، اگر مقاله‌ای در فحوای کلام «از اوین تا هالیوود» ‌نوشته می‌شد، همین سایت‌های «مستقل» به هر بهانه‌ای از چاپ آن سر باز می‌زدند. چرا که غائلة 22 بهمن، و نظام برخاسته از این بلوا و غارت اموال ملی، ‌ بر خلاف آنچه رسانه‌های «بین‌الملل فاشیسم» قصد القایش را دارند، نه «کمونیستی» بود، نه «روسی» و نه «آخوندی»! این بلوا فقط «آمریکائی‌» بود. و اگر امروز آقای دوشوکی پس از 27 سال به این صرافت افتاده‌اند که، «بعنوان مثال جمهوري اسلامي را بنگريد: [...] كه به آمريكا و انگليس لعن و نفرين مي‌فرستد. اما در عوض امريكا دشمن مذهبي جمهوري اسلامي [...] طالبان را از بين مي برد و [...] امريكا و انگليس با صرف ميلياردها دلار [...] (صدام حسين) را از بين مي‌برد و در عراق نيز جمهوري اسلامي با اكثريت شيعه بر قرار مي گردد»، بسیاری از راد مردان این سرزمین، در همان روزهای بلوای ننگین 22 بهمن، در خیابان‌های تهران فریاد ‌زدند: «مرگ آخوند، مرگ آمریکاست!»

بله جناب دوشوکی، بجز نانخورهای حوزه و بازار که در این بلوا به آب و نانی رسیدند، «مبارزات» ضدامپریالیستی «حاج‌روح‌الله» را فقط یک مشت «وطن‌فروش» باور کرده‌ بودند. وطن‌فروش‌هائی که برخی از آنان، بعدها در زندان اوین، همانجا که دیگران را روانة سلول‌هایش می‌کردند، در سایة تعالیم «انسان ساز» اسلام و «فقه جعفری»، لعنت‌نامه‌هائی هم بر «سوسیالیسم» نوشتند، و علیرغم خیانت‌هایشان به ملت، آرمان‌های ملی، حتی سوسیالیسمی که خود «مبلغ» آن بودند، هنوز بر بعضی‌ سایت‌ها، پیش از نامشان عنوان «رفیق» خودنمائی می‌کند! «وطن‌فروشانی» که چمدان به دست به آمریکا و اروپا رهسپار شدند، تا در سایة «دمکراسی سرمایه‌داری» تحت عنوان «فعالیت‌های ضدحکومتی»، به این پیشداوری دامن زنند که گویا میان حکومت اسلامی و سرمایه‌داری غربی «جنگی» ناگفته در جریان است! وطن‌فروشانی که با برپائی نمایشات «مضحک»، تمامی نطفه‌های «مقاومت» مردم در برابر «فاشیسم اسلامی» را یک به یک، به بهانه‌های مختلف ـ کودتا، خیزش قومی، براندازی ـ ابتر کردند، و «پس از موفقیت» در مأموریت‌ به اروپا و آمریکا «مهاجرت» کرده، «حق‌الزحمة عملیات» را به دلار در بانک‌های سوئیس دریافت کردند!

با این وجود،‌ در «از اوین تا هالیوود» نویسنده از کمک‌های «اسمی»‌ سرمایه‌داری جهانی جهت مبارزه با حکومت اسلامی نام می‌برد؛ به این پندار دامن می‌زند که گویا سرمایه‌داری جهانی می‌باید با حکومت اسلامی مبارزه‌ای هم داشته باشد! در کجای دنیا نویسندة دانشمند شاهد بوده‌اند که استعمار، در برابر حکومتی «دست‌آموز»، «خودفروخته»، «فاسد» و بی‌حیثیت که برای حفظ بقاء خود دست به هر جنایتی می‌زند،‌ «توطئه‌ای» نیز فراهم آورده؟ مگر خدائی‌ناکرده «استعمار» دیوانه شده؟! نه جناب دوشوکی، این «حکومت» و «مخالفان»‌ این حکومت، که شرح مختصری از «جان‌نثاری‌هایشان» در بالا رفت، خواست واقعی استعماراند. و اگر شما این چنین محجوبانه دست به قلم برده‌اید، «گله‌گزاری‌های» بی‌خطری می‌کنید، و سایت‌های معلوم‌الحال که فضای اینترنت فارسی زبان را در همگامی کامل با ادارة مخابرات حکومت اسلامی،‌ به «پادگان» و محل «بولتن‌نویسی» داخلی و حزبی‌ تبدیل کرده‌اند، «افاضات» شما را چاپ می‌کنند، به این دلیل است که همانطور که پیشتر در همین وبلاگ به تشریح آورده‌ام، «جبهة سوم» در منطقة خاورمیانه گشوده شده؛ این «جبهه» نه آمریکائی است و نه اختیارش به دست ساواک آمریکائی‌ها است!

شیوة بیان در مقالة شما به خوبی نشان می‌دهد که قلم در دست توانای «سیاست‌شناس» نیست، و سابقة سایت‌هائی که این مقاله را چاپ کرده‌اند نیز روشن‌تر از آنست که جائی برای «حسن‌نیت» باقی گذارد؛ این مقاله در صحنة سیاست امروز کشور صرفاً‌ نمایندة تلاشی است مذبوحانه برای گسترش میدان عمل سازمان‌های زیرزمینی و وابسته به استعمار غرب، سازمان‌هائی که به دستور اربابان‌شان به تکاپو افتاده‌اند، چرا که اگر در منطقة خاورمیانه، مشتی لات و اوباش حزب‌الله ـ سوری، ایرانی و یا لبنانی ـ ارتش اسرائیل را «شکست» می‌دهند، مسلماً وقایع چشم‌گیرتر دیگری نیز در راه خواهد بود. ولی در میدان جدید سیاست، شما و دوستان‌تان جائی نخواهید داشت، پایگاه شما پس از سال‌ها همکاری «علنی»‌ یا «ضمنی» با حاکمیت اسلامی، همانجاست که پیشتر بوده‌اید. افرادی چون شما، که وابسته به تشکیلات سیاسی راست‌گرا و تندروی مذهبی هستید، در یک حکومت دمکراتیک مکانی جز «ارتش و آخوند» نخواهید داشت؛ این است جایگاه واقعی شما و دوستان «چپ‌نمای»‌ شما! این تنها مکانی است که عوامل «آگاه» یا «ناآگاه» سیاست غرب، پس از 80 سال «چپ‌نمائی»‌ و «مردمفریبی» در جامعة ایران فردا می‌باید «اشغال»‌ کنند. بله، جای شما «آغوش پر محبت» آخوندهاست! «جامه‌دان‌های سیاسی‌تان» را ببندید؛ فرصت زیادی باقی نمانده!

هیچ نظری موجود نیست: