۹/۱۰/۱۳۸۵

دریغ از ویتنام!



سیاست‌های جهانی از جان ملت‌های منطقة خلیج‌فارس و آسیای مرکزی چه می‌خواهند؟ اگر به این سئوال به صراحت نمی‌توان پاسخ داد، می‌توان تأئید کرد که، درخشش‌ پیروزی‌های «بزرگ» و «چشم‌گیر» اینان، که پس از اشغال افغانستان و سرکوب ارتش صدام حسین چشم جهانیان را کور کرده‌ بود، رو به افول گذاشته. امروز همان آمریکائی که قصد تغییر نظام‌های سوری و ایرانی را رسماً اعلام می‌داشت، و محورهائی به نام «شرارت» در سطح جهان مشخص کرده بود، جای خود را به آمریکائی داده که جهت استقرار «صلح» دست به دامان رژیم‌های مستبد در همین سوریه و ایران شده. در این منطق «کور»، اگر نشانی از هر گونه تحول بیابیم، همان است که «خاورمیانة» دمکراتیک، «دست گلی» که دولت بوش برای جهانیان به ارمغان آورده بود، طی گذشت چند سال به «گل‌خرزهره» تبدیل شده.

«صلحی» که اینک زیر نظر آمریکا، ملت‌های منطقه می‌باید، در کنف حمایت دولت‌های رسوا و بی‌حمیتی چون سوریة بعثی و «ولایت فقیه» به دست آورند، آیا ارزش فروپاشاندن کشورهای عراق و افغانستان را ‌داشته؟ امروز سخن از یک میلیون قربانی جنگ در افغانستان و عراق در میان است، مسئولان چنین «نسل‌کشی‌‌هائی» که تاریخ این منطقه، پس از هجوم مغول به یاد نداشته‌، در کجا لمیده‌اند که اینک می‌خواهند با همیاری غلامان و والیان استعمار، «صلح»‌ نیز برای مردم این مناطق به ارمغان آورند؟ چگونه می‌توان بر این شرایط «فضاحت‌بار» چشم فرو بست؟ «غرب» امروز در باتلاقی دست و پای می‌زند که موجودیت استعماریش در این منطقه را به سرانجامی محتوم، در عمق زباله‌دان تاریخ خواهد کشاند. ولی آیا استعمارگر از گذار تاریخ درس خواهد گرفت؟ خیر، هم اینک استعمارگران با تکیه بر دست‌نشاندگان و نانخورهای دیرینه‌اشان ـ حوزه‌های علمیة شیعة 12 امامی، و بساط انگلیسی‌مسلک «بعثی‌گری» ـ قصد آن دارند که تمامی ملت‌های منطقه را نیز با خود به همان «منجلاب» ببرند.

در چند روز گذشته شاهد ورود رئیس «دولت» عراق به تهران بودیم، فراموش نکرده‌ایم که آقای جلال طالبانی، پس از فروپاشی سلطنت هاشمی در عراق، عملاً تا زمانی که «تصفیه‌های» ‌خونین در اینکشور آغاز شد، روزنامه‌نگار، «وکیل دعاوی» و از نزدیکان تشکیلات بعث بودند. ایشان در مقام یک سیاستمدار «تمام عیار»، پس از درگیری با بعث، با «چشم‌پوشی» از جنایات پهلوی‌ها در کردستان، روی به دربار ایران و شاه سابق گذاشتند. دیری نپائید که، پس از غائلة 22 بهمن، علیرغم جنایات سپاه پاسداران در کردستان، ایشان همره و همگام حکومت اسلامی شدند. و در زمان جنگ اول خلیج‌فارس، همین آقای طالبانی بودند که به ندای «کردستان آزاد» که از واشنگتن به گوش می‌رسید لبیک گفتند، و با اینکار هزاران کرد را به کام مرگ فرستادند. هم اینک آقای طالبانی در کنار افرادی می‌نشینند که کارنامة عملیاتی‌شان در عراق «یک قلم»، بیش از 600 هزار کشته به تاریخ اینکشور «تقدیم‌» کرده. انصافاً، چنین «رئیس‌دولتی» می‌باید به دیدار احمدی‌نژاد هم بیاید! و موضوع چنین ملاقاتی، چه چیزی بهتر از «صلح» در منطقه!

ولی این دیدار «باشکوه» تنها رخداد در این چند روزه نیست. پیش از آن، تونی ‌بلر ـ نخست وزیر فعلی انگلستان که بهتر است از او با نام نخست وزیر «سابق» یاد کنیم ـ از کشور دوست و مشترک‌المنافع، پاکستان دیدار کردند. و همین دیروز بود که، با در نظر گرفتن بیانات سخنگوی وزارت امور خارجة پاکستان، مبنی بر «اتحاد با طالبان» جهت ایجاد امکان صلح در افغانستان، زاویة اصلی این دیدار «سرنوشت‌ساز»‌ خود را نمایان کرد. سفرهای دیگری نیز در راه‌ بود، سفر جرج بوش به اردن، دیدار دیک‌چنی از عربستان ـ به قولی به صورت مخفیانه از عراق ـ و خصوصاً دیدار پادشاه اردن، که نهایت‌امر علاقة وافری به ایفای نقش «پشت جبهة آمریکا» دارد، از کشور هندوستان! این بود خلاصه‌ای از دیدارها که مسلماً تمامی آنان را، چه علنی و چه مخفیانه در بر نخواهد گرفت. ولی طی این ملاقات‌ها سخن از یک اصل کلی به میان می‌آید، که در ظاهر هیچیک از طرف‌های درگیر علاقه‌ای به مطرح کردن‌اش ندارند: «چه کنیم که آمریکا هم از منطقه برود و هم از این جنگ پیروز و سربلند پای بیرون گذارد؟»

به خدم و حشم ایالات متحد در منطقه می‌باید مطالبی را گوشزد کرد. نخست آنکه، آمریکا از منطقه خواهد رفت؛ علیرغم آنکه جرج بوش طی دیدارش با مالکی، نخست‌وزیر فعلی «دولت» عراق در اردن می‌گوید :«آمریکا در عراق می‌ماند!» ولی فرار آمریکا از عراق، و خصوصاً شکست نیروهای غربی در افغانستان، که به بهانة «مبارزه با تروریسم» جنگی غیرانسانی را بر اینکشور تحمیل کردند، نمی‌تواند با حمایت نوکران محلی به «پیروزی» تبدیل شود. «پیروزی» در کار نخواهد بود. اینک به صراحت می‌بینیم که «محور شرارت» سابق، جای خود را به «محور صلح‌دوستی» ‌داده، و آمریکائی‌ها قصد آن دارند که با حمایت از دولت‌های پوسیده و منفوری چون بعث سوریه و «ولایت فقیه» در ایران، جهت خروج از بحران، «پشت‌جبهه‌ای»‌ بیابند. در همین وبلاگ بارها گفتیم که این یک «رویا» است؛ این جنگ «پشت‌جبهه»‌ نخواهد داشت.

در صورت شکل‌گیری محوری که اعضای آن دولت‌های فاسدی چون حکومت اسلامی، بعث سوریه، «دولت دست‌نشاندة عراق»، و مجموعه‌ای باشد که گویا با همگامی «طالبان» و سرمایه‌گزاری سعودی‌ها در افغانستان بر پا خواهد شد، نخستین عکس‌العمل در سطح منطقه به صراحت خود را نشان می‌دهد: نارضایتی‌های عمومی! این عامل را دیگر این مجموعة «مسخره» نخواهد توانست سرکوب کند. اکثر این دولت‌ها بر اساس فرضیة «باطل» مبارزات «فرضی» با آمریکا تشکیل‌ شده‌اند، و در صورت همکاری با ایالات متحد خود به خود از هم فرو خواهند پاشید. در پی مانورهای «دیپلماتیک» در منطقه، خبرگزاری نووستی از روسیه با تعجب می‌نویسد: «گویا آمریکا قبول نمی‌کند که محوری در منطقه شکل گرفته!» بله، آمریکا فکر می‌کند که تا آنجا که جان در بدن دارد می‌تواند «چانه» بزند؛ طرف صحبت هم «نوکران» و «خانه‌زادان» امپریالیسم از قبیل «ولایت فقیه»، طالبان، مشارف و آقای طالبانی هستند.

در اردوگاه آمریکا، استدلال به اینجا رسیده که اگر قرار باشد ارتش ناتو در افغانستان شکست بخورد، بهتر آنکه «طالبان غربی» جایگزین کرزائی شوند تا «طالبانی» که اختیارشان دست ما نیست؛ اگر قرار است از عراق فرار کنیم، چه بهتر که دوست و همنشین دیرین‌مان «ولایت وقت» جای ما را بگیرد، تا جنبشی که از آن نه هیچ می‌دانیم و نه بر آن هیچ کنترلی می‌توانیم اعمال کنیم؛ اگر قرار است دولت لبنان فرو ریزد، چه بهتر که خود آنرا فروپاشانیم ـ جنگ اسرائیل نیز شاید برای همین بود ـ و بجای قبول حضور عواملی که دیگر از ما دستور نمی‌گیرند، دست‌نشاندگان خودمان، آعون‌ها، نصرالله‌ها و امثال اینان را سر کار بیاوریم. ولی اگر «خیمه‌شب‌بازی» در لبنان ممکن نشد؛ در دیگر ممالک نیز نخواهد شد.

اینبار، همانطور که پیشتر نیز نوشتیم، تجربة «ویتنام»، بهترین،دوست‌داشتنی‌ترین و ایده‌آل‌ترین «گزینة» آمریکا و انگلستان خواهد شد؛ ابعاد واقعی فاجعه‌ای که اینان در این منطقه تجربه خواهند کرد، فقط از عهدة‌ قلم آندسته مورخان بر خواهد آمد که در آینده‌ای نه چندان دور، مقدمه‌ای بر تاریخ «پایان‌نامة استعمار» در خاورمیانه خواهند نوشت!


هیچ نظری موجود نیست: