۹/۱۰/۱۳۸۵

انتخابات یا شعبده؟


گام به گام به «میعادی» نزدیک می‌شویم که، طرفداران حکومت اسلامی ترجیح می‌دهند از آن با نام «انتخابات» یاد کنند. بله، در چارچوب یک قانون اساسی، که به آن نام «قانون اساسی جمهوری اسلامی» داده‌اند، و بررسی جزئیات‌اش را در این مقطع مسکوت می‌گذاریم، در روزهای آتی می‌باید «مردم» به پای صندوق‌های رأی رفته، «پدیده‌ای» به نام مجلس خبرگان رهبری «انتخاب» کنند. البته در این «میعاد»، انتخابات دیگری هم، که از نظر سیاسی کم‌اهمیت‌تر تلقی می‌شود، همزمان صورت خواهد گرفت: شوراهای شهر و شهرستان!

در تاریخ ایران، پس از «پیروزی» انقلاب مشروطه، چنین متداول شده که سخن از قانون و مقررات بسیار به میان ‌آید. قبل از روند قانون‌گرائی «مشروطه‌نما»، قانون یا «مشروعه» بود، در چارچوب سنت رایج ـ بهتر بگوئیم ادیان و آداب و رسوم جامعة فئودالی ـ و یا ملوکانه. به این معنا که «ذات‌اقدس ملوکانه» مستقیماً جمیع «رعایا» را در جریان «قوانین» قرار می‌دادند! به طور مثال روزی از روزها، همانطور که ناصرالدین میرزای قاجار در ایوان صاحبقرانیه مشغول نوشیدن چای عصرانه بود، به این نتیجه می‌رسید، که مثلاً اصغراوغلی، یکی از نوکران‌ دربار، می‌باید «دم توپ برود»! جرم این نوکر آنقدرها مهم نبود، دم توپ رفتنش به فرمان قبلة عالم بود که از اهمیت برخوردار می‌شد. نوکران دیگر به سرعت دست و پای همین اصغراوغلی را می‌گرفتند، و کشان کشان او را می‌بردند «دم توپ». بعد هم جمیع «رعایا» جمع می‌شدند، و وقتی توپ را می‌گذاشتند روی شکم اصغراوغلی و فتیله را آتش می‌زدند، تا چند هفته امعاء و احشای قربانی را جمیع‌رعایا از پشت بام‌ها جمع می‌کردند! پس از این قدرت‌نمائی، جمیع رعایا «شادمان» به سر کار و زندگی خود باز می‌گشتند، کسی هم برای اصغراوغلی، حتی زیر سبیل‌اش مرثیه‌ نمی‌خواند، چرا که او هم یکی از همان نوکران و چوبداران آدمکش و سفاک درباری بود، و زمانی که در قید حیات بود، احدی چشم دیدن‌اش را نداشت.

بعد از آنکه امپراتوری «محروسة» قاجار، همچون بسیاری «امپراتوری‌ها»، پس از بحرانی که نهایت‌امر به جنگ اول منجر شد، از هم فرو پاشید، بساط «مشروطه‌خواهی» رو به‌ قدرت گذاشت. ولی «مجلس» و «انتخابات» در مملکت ایران بیشتر تشریفات بود. چرا که، آنروزها 95 درصد نفوس‌، عملاً رعایای دهات بودند، نه در رأی‌گیری‌ شرکت می‌کردند، و نه شرکت احتمالی‌شان اصولاً می‌توانست معنا و مفهومی داشته باشد. بی‌مورد نبود که اغلب مجلسیان، سخنرانان و سیاسیون در آنروزها یا خود فئودال‌ بودند و یا از دارودستة آخوند جماعت! شاید به دلیل همین خصوصیات تاریخی است، که برخی از «آخوندها» و طرفدارن‌شان، امروز سعی دارند مشروطه را حرکتی «اسلامی» معرفی کنند!

ولی، با همة این احوال، شاهدیم که پس از کودتای «رضامیرپنج»، که با همیاری کلنل آیرون‌ساید انگلیسی به راه افتاد، و پس از صدور همان فرمان کذائی قزاق‌منشانه: «حکم می‌کنم!» که در اینجا از بررسی «جزئیات» آن نیز می‌گذریم، همین رضامیرپنج، که حاج‌روح‌الله، از او همیشه به نام «رضاخان» یاد می‌کرد، باز هم کرکرة دکان «رأی‌گیری» برای مجلس شورا را از نو بالا زد. و دیدیم که، حتی پس از کودتای 28 مرداد، هیچگاه انتخابات «مجلسین» ـ آنروزها دکان دیگری هم به نام مجلس سنا در کنار مجلس شورا باز کرده‌ بودند ـ مورد سئوال قرار نگرفت. در حقیقت «انتخابات»، در بطن جامعة آنروز ایران،‌ و در حکومت «اسلامی» امروز، پیوسته وسیله‌ای است جهت توجیه «مشروعیت» نظامی که اصولاً به دلیل کارکردهایش نمی‌تواند «قانونی» و «مشروع» تعریف شود. کشور ایران، از کودتای میرپنج تا به امروز، در چنگال نظام‌های «استبدادی» قرار گرفته که به دلیل بهره‌گیری از روش‌هائی کاملاً قرون وسطائی، با پدیدة انتخابات نمی‌تواند هیچگونه همسانی داشته باشد. «انتخابات» در چنین نظام‌هائی، حکایت زنگوله بستن «دم‌ تابوت» حکومت مردمی است؛ این نوع «انتخابات» در واقع، از میان بردن «مردم» و توجیه کردن زیر پای گذاردن «حقوق مردم» است، چرا که در این میان اصولاً «مردمی» در کار نیست!

شاید در نظام‌های سیاسی حاکم در جهان سوم، بهتر باشد پدیدة «انتخابات» را نه در چارچوب بررسی حکومت «مردم‌سالار»، که در مقام تحقیق در بارة «نمادی» از ابزار سرکوب عمومی مورد بحث قرار دهیم. همگان از پیش‌فرض‌های حکومت مردمی مطلع‌اند، و شاید در اینجا نیازی به تکرار آن‌ها نباشد؛ حضور احزاب، فعالیت سندیکاهای کارگری و دانشجوئی، فعال بودن انجمن‌های حرفه‌ای از قبیل کانون وکلا، کانون نویسندگان، و خصوصاً فعالیت و حضور مستقیم و بلاواسطة «مطبوعات»، مطبوعاتی که فعالیت‌‌شان از طرف حاکمیت ـ بدون در نظر گرفتن مشی حاکم بر این نشریات ـ می‌باید پیوسته مورد حمایت همه جانبه قرار داشته باشد. این‌ها صرفاً گوشه‌ای از «پیش‌فرض‌هائی‌» است که، می‌تواند به آرای عمومی و عمل انتخابات «مفهوم» بدهد. همگان می‌دانیم که چنین پیش‌فرض‌هائی نه امروز در ایران وجود دارد، و نه دیروز وجود خارجی داشته. از اینرو سخن گفتن از «انتخابات» می‌باید با احتیاط بیشتری صورت گیرد. چرا که گزینش این «واژه»، جهت معرفی آنچه در حال انجام گرفتن در سطح جامعة امروز ما است، کاملاً «توجیه‌ناپذیر» است.

اطلاق نام «انتخابات» بر آنچه امروز در جامعه در حال صورت پذیرفتن است، درست مانند این است که کسی «سخن» گفتن را «آشامیدن» بنامد. «انتخابات» همانطور که در بالا آمد «پیش‌فرض‌هائی» دارد، ولی در کمال تأسف شاهدیم که «انسان» موجودی است تلقین‌پذیر! و پس از گذشت 80 سال از حاکمیت استعماری بر ایران، امروز جامعه خواه‌ناخواه «میراثی» از این دورة استعماری را در بطن خود «درونی» کرده. بسیاری مسائل می‌تواند در این میان مطرح شود، و از قضای روزگار بسیاری از افرادی که پس از غائلة 22 بهمن دست به شمارش «میراث‌های» درونی‌شدة استعماری در ایران زدند، در میان همین هیئت حاکمة فعلی‌اند. اینان از «دامن‌پوشیدن» بانوان، از کراوات زدن مردان، و از هر آنچه «مظاهر» فرهنگ غربی به شمار می‌آوردند، بسیار گفته‌اند، ولی آنجا که همین «مظاهر» شامل حال «تبلیغات» و «غوغاسالاری‌های» نظام وابسته و استبدادی خودشان می‌شود، می‌بینیم که سکوت کامل اختیار می‌کنند. به زعم این «حضرات»، پدیدة «انتخابات» غربی نیست؛ واژه‌هائی چون مراکز رأی‌گیری، وزارتخانه، رئیس جمهور، نخست وزیر، مجالس‌ قانونگذاری، خطوط ارتباطات، راه و ترابری، و هزاران هزار پدیده‌ و مجموعه‌‌ای که امروز این حاکمیت نه تنها موجودیت‌شان را به رسمیت می‌شناسد، که موجودیت خودش نیز در گرو وجود آنان است، حتماً همگی از «اسلام» به دست ما رسیده! همة این‌ها به زعم «رهبر» فرهیختة این حکومت، در صدر اسلام، در همان شبه‌جزیرة عربستان به همانصورت امروزیش در ایران، وجود داشته‌، و وجود آنان در ایران، از «اصالت» فرضی این حکومت سرسوزنی نمی‌کاهد! اشکالی هم ایجاد نمی‌کند. تنها چیزی که مشکل می‌آفرید، کراوات آقایان و دامن خانم‌ها بود!

چرا بی‌پرده نگوئیم؟ خودفروختگانی که امروز، با قلم‌های اهدائی محافل استعماری، برای این انتخابات مضحک، این دستگاه آدمکشی و وطن‌فروشی، «خودشیرینی» به راه انداخته‌اند، بدانند که آزادی بیان در هیچ فرهنگی نمی‌تواند به معنای حمایت از سیاست‌بازانی باشد که به صراحت جابر‌اند و آدمکش. در هیچ فرهنگی، آنچه امروز اینان می‌گویند، نمی‌تواند در کنف حمایت از «آزادی بیان»‌ قرار گیرد. چه در درون مرزها باشند و چه در بیرون مرزها، گذار این خودفروختگان به «دادگاه ملت ایران» است. آنزمان، فرصتی برای «خود شیرینی»‌ دیگر نخواهد ماند.


هیچ نظری موجود نیست: