بازتاب سفرهای پرحادثة «سردار فرهیختگی» به ولایت شیطان به تدریج در حال متبلور شدن در بطن سیاست داخلی حکومت اسلامی است. نخستین بازتاب سفرهای گالیور به سرزمین «کوتولهها»، تعطیلی چند نشریة سراپا حکومتی بود، نشریاتی که به قول حاجروحالله، «هر کدامشان به تنهائی یک ملت بودند». دومین بازتاب سفر و گذر «سید خندان»، موضعگیریهای احزاب و گروههای راستافراطی است. در رأس آنها چون همیشه گروه ظاهرالصلاح «مجاهدین خلق» را میبینیم، که پس از 28 سال «چپ زدن» به شیوة حسینی، آخر کار برگشته به موضع واقعیاش: شخصیت پرستی «استالینیستی» و همکاری با ساواکیهای دربار برای حاکمیت «آزادی» و «دمکراسی» در کشور ایران! ولی سومین و مهمترین بازتاب این «سفرها» در مرکز شهر تهران اتفاق افتاد: حضور آقای سعید حجاریان، «معرف» سعید امامی در سازمان امنیت حکومت اسلامی، در تظاهراتی برای «نهادینه کردن» دمکراسی در کشور! بله اصلاً اشتباهی در کار نیست، یا لااقل خبرگزاری «ایلنا» که یکی از «دبشترین» خبرگزاریهای رسمی حکومت اسلامی است در انعکاس این خبر با کسی شوخی ندارد.
آقای سعید حجاریان هم اصلاً «شوخی» سرشان نمیشود و با لحنی بسیار جدی میفرمایند: «اگر دموكراسي نهادينه شده بود، محال بود روزنامهها به اين راحتي بسته شوند». البته حق با ایشان است، چرا که اگر «دمکراسی»، به معنای حضور و شرکت وسیع مردم در امر حکومت، در ایران نهادینه شده بود، خیلی اتفاقها میافتاد، و خیلی اتفاقها هم نمیافتاد. و به خصوص اینکه یک عملة «ادارة امنیت آخوندها» به خود اجازه دهد در مورد شرایط سیاسی، خصوصاً وضعیت «دمکراسی» در کشور، با این «جلال و جبروت» اظهار نظر کند، مسلماً پیش نمیآمد. در این «خبرگزاری» محترم هم، هیچکس از خودش نپرسیده که، «مرده را چه به گوزیدن؟» کسی از خود نپرسیده که «سعیدجان»، بجای آنکه آخر عمر را با گلولههائی که از دست همکار سابق و عزیزش سعید عسگر، نوش جان کرده، در یکی از ویلاهای «امنیتیها» در کنارة دریای خزر، به ارشاد صیغههای حلال و «حسینی» همت گمارد، آمده در این شلوغی وسط شهر تهران چه غلطی بکند؟ این سئوالها و صدها دیگر از این دست اگر به قول آقای حجاریان، «دمکراسی» نهادینه شده بود مطرح میشدند، ولی حالا که نشده، ایشان فرصت دارند که سر دیگ پلوی «دمکراسیخواهی» تناول کنند، تا «ارباب» چه خوابهائی برایشان دیده باشد.
در راستای همین «رزمآیشهای» سرنوشتساز، که در صحنة سیاست کشور از طرف «نانخورهای» رنگارنگ استعمار به اجرا در آمده، این مطلب هم هنوز بیجواب مانده که، این «دمکراسی» که اینهمه عطش سیاسی این «جان برکفان» را برانگیخته اصلاً چیست؟ تا آنجا که شاهد بودیم «دربار پهلوی» هر ساله هزاران جلد کتاب و دفترچه چاپ میکرد که «دمکراسی» خیلی بد است، نیروهای ملی را به «هرز» میبرد، و اینکه «انقلاب شاه و ملت» خیلی خوب است! همینها، کاری کرده بودند که اگر کسی در دفاع از «دمکراسی» دهانش را باز میکرد، حسابش با کرامالکاتبین بود. و یادمان هم نرفته که «هتل اوین» را همان سالها ساختند، معمارش هم حاجروحالله نبوده. حالا چرا سر ملت ایران را با «دمکراسی» میبرند؟ بهتر نیست «راست و حسینی» بگویند که خواستار حکومت «فاشیستی» ذاتاقدس ملوکانه هستند؟ تا بعد از شاهکارهای 28 سالة حکومت اسلامی چند دهه هم این ملت بیچاره را در راه «اعتلای کورشکبیر» به چپاول ینگهدنیا بدهند؟ بله این حرفها را که نمیزنند، فکر نکنید که بلانسبت خراند، نه خیر ملت را خر گرفتهاند، مثل اینکه زیاد هم اشتباه نکرده باشند!
«مجاهدین خلق» خودمان هم که اصلاً حرف ندارند، اعضای این «فرقة مبارز»، که امروز دمکراسی آب به دهانشان انداخته، حتماً مقصودشان از «حکومت مردمی» همان ازدواجهای «سازمانی» باید باشد. خانم رجوی که سابقاً ظریفکار بودند و در امور «ابریشم» روزگار میگذراندند، امروز با چنان شدت و حدت سخن از حکومت مردمی میگویند که انسان بیاختیار میخواهد از حضورشان جویای روابط «مردمی» و «دمکراتیکی» شود که طی این 28 سال، در بطن این فرقه به «ارزش» گذاشتهاند. البته این سئوالها را فقط وقتی جواب میدهند که خودتان را برای حفظ وجود ذیجود «مادمازل مجاهد» کمی تا قسمتی آتش بزنید! قبل از آتش جواب نمیدهند! قدیمیها هندوانه به شرطچاقو میخریدند، حالا مردم ما «مدرن» شدهاند، هندوانهها را به شرط آتش و بنزین میخرند!
در این میان حزب توده و «کودهایهای» ریز و درشتی که در اطرافش جمع شدهاند، از همه جالبتراند. در سایت رسمی این حزب «باسابقه»، در مقالهای میخوانید: «حزب توده ایران بنابر اعتقاد و پایبندی عمیق خود به اصل آزادی که یکی از پایههای آنرا آزادی بیان و مطبوعات تشکیل میدهد، اقدامات مقامات حکومت استبدادی در به تعطیلی کشاندن روزنامهها و نشریات را به شدت محکوم میکند.» این را میگویند «مقاله»! یکی نیست از این خانمها و آقایان بپرسد که، «اصلآزادی» شما از کدام دکان در بازارچة «ایدئولوژیکتان» در آمده؟ از کی تا به حال «استالینیستها» طرفدار آزادی مطبوعات شدهاند؟ شما که در فردای 22 بهمن آزادیخواهان را «بوژواهای شمال شهری» میخواندید و با مواضع «مترقی» و «ضدامپریالیستی» امام خمینی باد توی آنجایتان انداخته بودید، چرا کتوشلوارتان را پشت و رو کردهاید. چرا یقة این یک تاپیراهنی که جناب سرهنگ از مسکو فرستاده برای آزادی مطبوعات پاره میکنید؟ گویا فقط ساواکیها نیستند که مردم را «خر» گرفتهاند، این یکیها هم همانجا ایستادهاند.
این روزها هم مهرورزی خودمان یک سر به «ینگهدنیا» رفته، البته قبلاً سری هم به هوگوچاوز زد! و آنقدر گریبان این کلنل «خرگردن» را گرفت و با آن چشمای لوچ و تراخمیاش لبخند مکشمرگما زد و عکس یادگاری انداخت که، حال هر چه آدمیزاده بود به هم خورد. اصلاً بعد از این همه کثافتکاری، در هنگام مراجعت به بیترهبری، ممکن است «علیچلاقه» به جرم لواط سنگسارش هم بکند. حقاش هم هست! اصلاً خاک قارة آمریکا «نمک» دارد، هر که رفت نمک گیرش شد. پیشنهاد میکنیم «مهرورزی» هم همانجا با «کلنل»، یک کانون گرم خانوادگی به راه بیاندازند، چون در اینصورت خاتمی هم حسودیش شده و در یکی از چلوکبابیهای لوسآنجلس بساط روضهخوانی و دعانویسی پهن میکند، کسب و کارش هم از دکان «ریاست جمهوری» پر رونقتر است، و به این ترتیب شر «سردار فرهیختگی» هم از سر ملت ایران کم میشود.
اینها را که نوشتم، بغل دستی نگاهی کرد و گفت، «حالا باز فیلتر که شدی میگوئی چرا!» ولی خوب، بغلدستی نمیداند که من 40 سال است فیلتر شدهام، «فیلتر» ما جانم از نوع قدیمی است. و امروز، با بررسی نوشتهها و اظهارات «دمکراتمنشانة» سیاستمداران کشور نتیجه گرفتم که «مخالف» اصلی آزادی مطبوعات در ایران فقط شخص بنده بودهام. چون همانطور که مشاهده میکنیم، همه با «آزادی»، خصوصاً آزادی «مطبوعات» کاملاً موافقاند! نتیجه اینکه، این 80 سال استبداد را بنده بر این ملت تحمیل کردهام. ای دل غافل، دیدید ندانسته چه بلائی بر سر ملت و مملکت خودم آوردم؟ کاملاً حق دارند مرا «فیلتر» کنند. آدم «ضددمکرات» را که «آزاد» نمیگذارند پدر «دمکراسی» در بیاورد، باید جلوی انتشار عقایدش را به هر قیمتی گرفت! اصلاً از امروز من هم مثل وبلاگ نویسهای وطنی خودم خودم را «فیلتر» میکنم. جاودان باد آزادی مطبوعات، برقرار باد پرچم سه رنگ «ساواک، حزب توده، آخوند»، مرگ بر نویسندگان مخالف آزادی قلم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر