رسانههای غرب بار دیگر بر طبل جنگ میکوبند. درست زمانی که پس از سفرهای عدیدة «سردار فرهیختگی» به ینگهدنیا، برداشت عمومی بر آن بود که «گزینة جنگ» در تعلیق قرار گرفته، شاهدیم که بار دیگر عربدههای رسانههای بینالمللی جنگ را به صحنة سیاستهای ایران بازگردانده! و خطبههای نماز جمعة امروز تهران به «زعامت» هاشمی رفسنجانی، عموماً به «جنگ» اختصاص مییابد! مسلماً در به صحنه آوردن این «تئاتر مشئوم» نقش دولت آمریکا کلیدی است، ولی در تحریک این تبلیغات «جنگطلبانه» نمیباید موضع دولت ایران را کاملاً نادیده گرفت. تجربة 27 ساله ثابت کرده که، عامل «جنگ» و تحمیل شرایط جنگی بر افکار عمومی ایرانیان، هم برای دولت ایران، و هم نتیجتاً برای دوستان واقعی این حکومت در واشنگتن تبدیل به اهرمی کارساز شده. دولت «فرهیختگان» و «مهرورزان» در عمل بدون بهرهبرداری از هیاهوسالاری «جنگ» نمیتواند به موجودیت خود ادامه دهد. شاهدیم که دولتهای خاتمی و احمدینژاد، عملاً هیچگونه برنامهای برای ادارة مملکت ارائه ندادهاند. دولت خاتمی «مردمسالاری» را هدف خود قرار داد، و آن دیگری «حق مردم ایران در بهرهبرداری از نیروی هستهای» را!
برنامة «مردمسالاری» آقای خاتمی را که شاهد بودیم: بحرانسازی، درگیریهای بیمعنا پیرامون مسائل بیاهمیت، سرکوب سازمان یافتة مطبوعات، قهرمانسازی، تشکیل چند «حزب» دولتی، و ... همان فعالیتهائی که سابق بر این دولت «رستاخیز» آریامهری در صحنة سیاست کشور صورت میداد. از آنچه آقای خاتمی طی 8 سال انجام دادند، مسلماً هیچ نوع «مردمسالاری» حاصل نخواهد شد؛ نتیجة این نوع مردمسالاری را هم مردم به عین مشاهده کردهاند: حکومت احمدینژاد! از طرف دیگر، دولت فعلی که با شعارهای «تودهپسند» ـ یا بهتر بگوئیم «با شعارهائی که حکومت فکر میکند توده پسند است» به قدرت رسیده ـ مرتب بر طبل بحرانسازی میکوبد. اگر خاتمی «بحران» را داخلی کرده بود، و با به صف آوردن مشتی عملة حکومت اسلامی و تقسیم القابی از قبیل «اصلاحطلب»، «افراطی»، «ملی ـ مذهبی» و ... مردم را در گیر صحنهای پوچ و بیمعنا از درگیریهای «فرضی» سیاسی میکرد، احمدینژاد قصد آن دارد که «بحران» مطلوب را «بینالمللی» کند، چرا که عوامل این حکومت از «داخلی» شدن بحران وحشت کردند و به این نتیجه رسیده بودند که «راه رفته را بازگشته»، و «آب رفته را به جوی بازگردانند». در نتیجه، دوران احمدینژاد «عکسبرگردان» دورة حاجروحالله شده: جنگ زرگری با آمریکا، قرار گرفتن در جبهة مخالف روسیه، سرکوب بیمهابای مردم، نویسندگان، مخالفان و ... ولی در این میان یک عامل به دست فراموشی سپرده شد: «تاریخ تکرار نمیشود!»
شاید بهتر است نگاهی به شرایط امروز بیاندازیم. سازمان ملل در گزارش اخیر خود «شکنجه در عراق» را با دورة صدام حسین مقایسه کرده و نتیجه گرفته است که شرایط «حقوق بشر» در عراق، پس از اشغال نظامی «وخیمتر» شده. از طرف دیگر، تظاهرات اخیر در شهر نیویورک در مخالفت با جورج بوش، نشان داد که افکار عمومی آمریکا نیز با سیاستهای اخیر هماهنگی از خود نشان نخواهد داد. و از ماهها پیش، حکومت انگلستان عملاً در شرایط «دولت انتقالی» قرار گرفته، بلر را دیگر نمیتوان به معنای واقعی کلمه «نخستوزیر» کشور بریتانیا به شمار آورد. بلر در واقع، مترصد فرصتی است که بتواند بدون ایجاد فروپاشی در ساختار سیاسی کشور، خود و دوستانش را از هیئت دولت بیرون بکشد. نتیجة سیاستهای اعمال شده در افغانستان از این هم تماشائیتر است؛ هر روز بیش از پیش دو دولت اصلی اشغالگر ـ آمریکا و انگلستان ـ درگیر شرایطی میشوند که امیدی به پایان آن نمیبینند؛ ابعاد سیاسی بحران افغانستان شاید تا دههها لاینحل باقی بماند. در چنین شرایطی است که بار دیگر بنگاههای سخنپراکنی حمله به ایران را در صدر خبرهای خود قرار میدهند! این «بحرانآفرینی» منافع کدام گروهها و کدام کشورها را تأمین خواهد کرد؟ آمریکا و انگلستان در شرایط فعلی اگر به ایران حملهور شوند، به بحرانی شکل خواهند داد که شاید آخرین بحران در دورة «جهانیشدن استعماری» باشد! پیروزی آمریکا و انگلستان در بطن این بحران نظامی «غیرقابل تحقق» است! و این دولتها بیش از دیگران از این واقعیت آگاهی دارند.
امروز این امر روشن است که اگر «حملاتی» صورت پذیرد، از جانب دولت روسیه بر ایران تحمیل خواهد شد، چرا که مراکز هستهای مورد «بحث»، در شهرهای نطنز، اراک و تهران، جملگی از «شاهکارهای» دولت چیناند، که به کمک کارشناسان پاکستانی و سازمان سیا در ایران به راه افتادهاند؛ بمباران مراکز اتمی بوشهر، مراکزی که تحت نظارت روسها فعال شدهاند، هیچگاه در دستور کار قرار نداشته. از طرف دیگر، مذاکرات امروز ژاکشیراک، ولادیمیر پوتین و مرکل در فرانسه از چشم همین «رسانههای» بینالملل اکثراً پوشیده مانده است. بیدلیل نیست که ملاقاتی با چنین اهمیت فزایندة سیاسی و نظامی را میباید به «سکوت» برگزار کرد. فرانسه به عنوان جایگزین و عضو علیالبدل سازمان آتلانتیکشمالی، روسیه به عنوان اولین قدرت منطقهای که مسئلة ایران را نه به عنوان یک موضوع «بحرانزای» آمریکائی که به عنوان یک «مسئلة امنیت ملی» مورد بررسی قرار میدهد و مرکل در رأس نخستین قدرت صنعتی اروپای غربی که نیمی از سیاست خود را مدیون روسیة امروز است، در پاریس در مورد چه مطالبی مذاکره میکنند؟ جواب به این سئوال شاید بتواند دلیلی بر هیاهوی «حاجبهرمانی» در نماز جمعة تهران و «جیغوفریادهای» بیبیسی در مورد امکان حملة نظامی به کشور ارائه دهد.
شاید این آخرین بار باشد که دولت وابستة ایران، میخواهد از حربة «جنگ» فرضی با آمریکا بهرهبرداریهای سیاسی در داخل صورت دهد. دوستان و آشنایان «حاجبهرمانی» بهتر است برای حفظ دستاوردهای غائلة 22 بهمن به اهرمهای دیگری متوسل شوند؛ چه کسی گفته که حکومت کردن فقط «فریب» دادن مردم است؟ اگر استعمار، به قول مرحوم هدایت، چنین «تخم لقی در لپتان شکسته» بهتر است از خواب بیدار شوید، فردا که مردم خشمگین خانههای مصادرهای را بر سرتان خراب کنند، فرصت بازنگری نخواهید داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر