۵/۱۸/۱۳۸۸

جاسوس‌سالاری!



سیاست‌های مزورانة دولت‌های غرب بر علیه ملت ایران همچنان ادامه دارد. چند روز پیش، اتحادیة اروپا، از زبان جناب آقای «تاردیو» در مقام «سخنگو» عنوان می‌کند که این اتحادیه قصد ارسال تبریک برای احمدی‌نژاد به دلیل «انتخاب» دوبارة وی به مقام ریاست جمهوری جمکران را ندارد!‌ البته این اظهارات «انقلابی» در شرایطی عنوان می‌شود که نه تنها نمایندة سفارت انگلستان در تهران در مراسم تحلیف احمدی‌نژاد حضور داشت که «عالیجناب» سفیر سوئد نیز شخصاً جهت ابراز خوشوقتی دربار سوئد در این مراسم شرکت کرده بودند! ولی اگر سوءتفاهمی نزد برخی هموطنان ایجاد شده در همینجا می‌باید بر آن نقطة پایان گذاشت. خلاصه اینکه اگر دولت‌ها و مقامات رسمی در اروپای غربی و آمریکا در برابر پدیده‌ای که دولت احمدی‌نژاد لقب گرفته تا به این حد دست و پای خود را گم کرده‌اند، به هیچ عنوان ارتباطی با سرکوب ملت ایران، و وحشیگری‌های دولت دست‌نشاندة غرب بر سر چاه‌های نفت و گاز کشور ندارد.‌ ‌ این «تردید‌ها» که بیشتر در چارچوب «گه‌خوردم،‌ ‌ گه نخوردم» در سطوح دیپلماتیک و سیاسی خود را بروز می‌دهد به این دلیل پیش آمده که غرب تلاش دارد از فروافتادن در منجلاب نفرت‌انگیزی که علنی شدن حمایت سی ساله‌اش از حکومت اسلامی در ایران به دنبال خواهد آورد، به هر قیمت ممکن اجتناب کند.

مقامات غرب بخوبی می‌دانند که چوب از کجا بلند شده، و به صراحت می‌دانند زمانیکه چوب کذا به ملاج‌شان فرود آید فریادشان تا کجا خواهد رفت. خلاصة کلام، اینان که طی سه دهه تماشاگران ظاهراً «دردآشنا» و در عمل خاموش ستم روا شده بر ملت ایران بودند، امروز که نوکران‌شان، از قماش بهزاد نبوی، عطریانفر، موسوی، و ... و دیگر اوباش و بادمجان‌دورقاب‌چینان ولایت و فقاهت و علویت و هزار درد و مرض دیگر، به زیر مشت و لگد همکاران و همپالکی‌های‌شان افتاده‌اند، هم‌صدا با امثال رفسنجانی و خاتمی، فریاد «وامسلمانا!»‌ به هوا برده‌اند.

ولی روزی که همین آقای میرحسین موسوی هزاران جوان این مملکت را صرفاً به دلیل عقاید سیاسی‌شان در زندان‌ها حلق‌آویز می‌فرمودند، و دخترکان باکره را در زندان به عقد اوباش و چاقوکشان ولایت و امامت در می‌آوردند تا حدود «قرآنی» در مورد محکومان به اعدام «رعایت‌» شده باشد، سخنگوی محترم اتحادیة اروپا کدام جهنم‌دره قایم شده بودند؟ ما که به یاد نمی‌آوریم ایشان و همکاران‌شان در محکوم کردن این وحشیگری‌ها که تحت عنوان «دین» بر جامعة ایران اعمال می‌شد، جز سفر رسمی آقایان اولاف پالمه نخست وزیر «محترم» سوئد، و کورت والدهایم، حضرت دبیرکل سازمان رسوای ملل به ایران، عمل دیگری انجام داده باشند. تنها ندائی که آنروزها در سراسر جهان از «دیپلماسی» بشردوستانة غرب به گوش می‌رسید فریاد «هیس، هیس» بود. همه خفه شوید!‌ چرا که شرکت‌های نفتی آمریکائی قصد مبارزه با امپراتوری کارگری شوروی را در افغانستان دارند! بارک‌الله و به قول آخوند جماعت، «تبارک‌الله!»

در همین حیث‌وبیث نیز کم نبودند «مطبوعات» انقلابی و بسیار «روشنفکر» از قماش «لوموند» که در صفحات گسترده، مصاحبه‌های داغ و هیجان‌انگیز با «رهبران» انقلاب اسلامی ترتیب می‌دادند، و با این عمل اوباشی از قماش بهرمانی و خامنه‌ای را به سخنگویان ملت ایران و اربابان سیاست منطقه تبدیل می‌کردند. چطور شده که امروز کتک زدن مجرمان در زندان‌های حکومت اسلامی «غیرانسانی» شده؟ چطور شده که این احمدی‌نژاد، به دلیل کتک زدن ملت ایران ارج و مقامش نزد شماها پائین آمده؟ مگر خودتان نبودید که این لات‌ بی‌سروپا را چهارسال پیش از صندوق‌های جمکران بیرون کشیدید تا با تکیه بر هیاهو و همهمه، زمینه‌ساز جنگ بر علیه ملت ایران بشود؟ حال ریاست جمهوری‌اش را قبول ندارید؟ احمدی‌نژاد که نوکر خودتان است؛ چرا نوکر نوازی نمی‌کنید؟

بله، همانطور که بالاتر گفتیم بساط «گه‌خوردم، گه‌نخوردم» که اینان اخیراً به راه انداخته‌اند دلائل دیگری دارد. و برای دریافت دقایق این «دلائل»، نیازمند بررسی مسائل استراتژیک کشور ایران با دقت بیشتری هستیم. می‌دانیم که حکومت‌ها را در کشور گل‌وبلبل، محافل نفت‌فروش غرب تعیین می‌کنند؛ این «قانون» نانوشته در عمل پس از کودتای میرپنج تبدیل به یک اصل استراتژیک شد، و تا این لحظه که این جملات بر اکران کامپیوتر نویسنده ظاهر می‌شود، بر سرنوشت ملت ایران سایه انداخته. نفت ایران، مسئلة اشراف بر شاهرگ ارتباطی خلیج‌فارس، و مرزهای گستردة کشورمان با اتحاد جماهیر شوروی سابق از جمله مسائل کلیدی بود که تصمیمات در مورد آن به مذاکرات در اتاق‌های دربستة سازمان ناتو، پنتاگون، سیا و «ام‌. آی. 6» محدود می‌شد. بقیة مسائل می‌توانست در ارتباط با «دولت‌های محلی»، از هر قماش و هر نوع مورد بحث و گفتگو قرار گیرد. این «دولت» می‌توانست متشکل از قاطرچی‌های «میرپنجی» باشد، می‌توانست همچون نمونة شهریور 1320 دولت قوام «دمکرات» باشد، می‌توانست مصدق‌السلطنة کلاش باشد، می‌توانست دلقک خونریز و دیوانه‌ای به نام هویدا باشد، و می‌توانست میرحسین موسوی «خشک‌مقدس» و احمق باشد. فرق زیادی نمی‌کرد.

حضرت «امام‌» خمینی نیز که دکان‌شان را سازمان سیا تحت حمایت اوباش و چاقوکشان «جاویدشاه» ـ همان امت همیشه در صحنه ـ طی چند هفته در تهران افتتاح کرد، دهنه‌اش دست همان‌ها بود که به قول حضرت امام «به تنهائی یک‌ ملت بودند!» جفتک‌اندازی‌های اسلامی و ضد استکبار حضرت «امام» نیز محدود به مبارزه با بدحجابی، ریش، و شرح قوانین استنجاء و مقررات جماع و نهایت امر شکستن شیشه‌های ودکا و خصوصاً «نبرد معروف» حضرت امام با اسرائیل می‌شد! مسائل دیگر اصلاً به ایشان مربوط نبود، راستش را بگوئیم حضرت امام اصلاً فهم‌وشعورش به این مسائل هم نمی‌رسید.

قصة «شیرین» دولت‌سازی در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی و بهره‌برداری به شیوه‌های بهینه‌ از ذخائر نفتی و گازی ایران همچنان ادامه داشت، و غرب اگر دولت‌های سرکوبگر به راه می‌انداخت، بعضی اوقات «دمکرات» هم می‌شد!‌ مثلاً تقاضا می‌کرد که اگر دولت‌ دست‌نشانده در زندان ملت را زیر مشت و لگد می‌اندازد، دندان‌شان را هم در بهداری زندان «معالجه» ‌کند! این داستان «خوش» همچنان ادامه داشت و غرب بر تشکی از پر قو در خیال و رویا غوطه می‌خورد چرا که تصمیمات مربوط به ایران و خلیج‌فارس در دکان سازمان سیا گرفته می‌شد،‌ و هر گاه نیازی در کار می‌افتاد، می‌توانستند با خیال راحت سیاست‌های داخلی ایران را یک‌شبه در مسیر الزامات نوین «متحول» کنند. «میرپنج» بسازند، دولت دمکرات شهریور 20 درست کنند، انقلاب مصدقی سازمان بدهند، انقلاب سفید و کودتا و غیره، خلاصه همه نوع فرمایش و سفارش پذیرفته می‌شد.

ولی این برهه از تاریخ نیز همچون دیگر برهه‌ها گذشت، و خوش‌خیالانی که تشت و تشک و خیمه بر این کرانه داشتند، و می‌پنداشتند که همواره در بر همین پاشنه خواهد چرخید، به مصداق «سیل در خرمن افتاد»، درمانده بجای ماندند، که با شرایط جدید چه باید کرد؟ در پاسخ به این «بن‌بست» استراتژیک، همچون گذشته‌ها دست‌های استعمار از آستین ایرانی‌نمایان و خصوصاً «آخوندجماعت» آناً بیرون آمد. شاهد بودیم که سیدمحمد خاتمی در مقام جوجة سردار اکبر بهرمانی، پس از 8 سال استبداد مسخرة این کوسة بی‌نام‌ونشان، تحت عناوین پرطمطراقی چون «مخالفت با محفل‌سازی‌های غیراسلامی اخیر»، و یا «نجات کشور از ورطة ورشکستگی» و ... در برابر چشمان حیرت‌زده ملت ایران با هیاهوی توده‌ای‌ها، اوباش تحکیم ‌وحدت، خط‌امامی‌ها، روحانیت مبارز و غیرمبارز و هزارویک دسته و گروه بانام و بی‌نشان، از همین صندوق‌های معروف «رأی‌گیری» جمکران با بیش از 70 درصد آراء «مردم» بیرون کشیده شد!

قضیة «انتخاب» سیدمحمد خاتمی اگر برای خلق‌الله روشن نبود، برای آنان که امروز درد هزاره‌های این مملکت را بر دوش می‌کشند، کاملاً روشن و واضح بود. غرب قصد «تجدید فراش» در رأس حکومت اسلامی داشت، و برای این مهم چه کسی بهتر از مأمور تبلیغات جنگ 8 ساله، یعنی سیدمحمد خاتمی! ایشان در این چارچوب یا می‌بایست مصدق دوم می‌شدند، یا الخمینی ال‌ثانی!‌ ولی از آنجا که شرایط استراتژیک بکلی متحول شده بود، و این تحول به صورت منحصربه‌فرد فقط در قلب منافع غرب صورت نمی‌گرفت، شانس محمد مصدق و روح‌الله خمینی نیز نصیب نوچة جدید «لژنشین‌ها» نشد. همانطور که همه شاهد بودیم خاتمی نه این شد و نه آن؛‌ همان شد که از روز نخست بود، یک لودة بی‌مزه و ننر که تنها هنر راستین‌اش بیسوادی و وراجی و گزافه‌گوئی است. اینجاست که تغییر فضای استراتژیک منطقه در بطن سیاست داخلی کشور به وضوح علنی می‌شود. و «یمین و یسار» سیاست‌گزاران غرب ردای ایرانی‌نمائی‌شان را بکلی از دست می‌دهند.

غرب در همین راستا احمدی‌نژاد را از صندوق بیرون کشید تا جنگ به راه بیاندازد، باشد که از طریق خرابی و ویرانی ایران سیاست مورد نظر را به نحوی بر کشورمان حاکم کند. این تیر نیز بجای نشستن بر «هدف»، درست در میان دو ابروی حاکمان غرب نشست! و روسیه به سازمان ناتو اجازه نداد که مرزهای جنوبی‌اش را تحت اشغال نظامی در آورد. و همانطور که بارها گفته‌ایم، با اینکار، کرملین بر اشتباه استراتژیکی نقطة پایان گذاشت که بیش از یکصدسال از قدمت‌اش می‌گذرد. بساط میرحسین موسوی و «سبزبازی‌های» جماعت اصلاح‌طلب نیز دقیقاً در همین راستا قابل بررسی است. آقای میرحسین موسوی که تحت عنوان نخست‌وزیر جنگ، پروندة قتل‌عام تابستان کذا را بر دوش دارد، فقط برای ایجاد آشوب پای به میدان سیاست جاری کشور گذاشته. هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که این فرد با آن سابقة هولناک، و خصوصاً این شخصیت ضعیف به مصاف سیاسی در سطح جهانی پای بگذارد. ایشان همان «پهلوان ننه‌اند» که قرار شده در خانه و داخل کشور «قلندری» بفرمایند. و نقش جاودان «آزادیخواه آشوبگر» از طرف محافل کذا به ایشان واگذار شده.

ولی اگر از موضع‌گیری‌های مزورانة غرب در آغاز سخن به میان آوردیم، دلیل دارد. نخست اینکه از دولت دست‌نشاندة آخوندی نمی‌باید انتظار موضع‌گیری به معنای واقعی داشت. امروز این حکومت مشتی اوباش را تحت عنوان نیروهای انتظامی و دادسرای «انقلاب» به جان رفقا و دوستان و هم‌پالکی‌های قدیم خود انداخته. آنان که ریخت و قیافة قضات این دادگاه را از نزدیک دیده‌اند می‌دانند که مقصود ما چیست. این اوباش نه تنها حقوقدان نیستند، که در چشمان و رفتارشان جز توحش و انسان‌ستیزی هیچ نمی‌بینیم. این موجودات امروز به دستور محافل استعماری مأمور رتق‌وفتق امور «انتخابات» شده‌اند. چرا که کودتای غرب در ایران شکست خورده، و حکومت مفلوک می‌باید، هم شرایط را برای هیاهو و حکایت‌های جدید آماده کند، هم اجساد عناصر سوخته و از میان رفته، همان‌ها که در دورة خاتمی «آزادیخواه» سعید امامی و امثال وی نام داشتند، از مسیر حرکت کاروان استعمار به کناری بزند. این «بیدادگاه» مسخره برای همین مهم به راه افتاده. هدف دیگری در کار نیست. هدف اصلی جاده‌صاف‌کنی مسیر کاروان استعمار است.

به همین دلیل، به شیوة بیدادگاه‌های استالین، محاکم حکومت جمکران نیز دست به خلق «جرم» زده‌اند!‌ اینان مشتی «جرم‌های» خودساخته به حقوق بین‌الملل و اصولاً دستگاه حقوقی جهانی اضافه کرده‌اند. و در رأس این «جرم‌ها» مسلماً جرم «جاسوسی» قرار می‌گیرد! خلاصه بر اساس این تعاریف جدید از «جاسوسی» هر کس از تظاهراتی عکس‌ بگیرد، و عکس کذا را برای فردی دیگری ارسال کند، از نظر «حقوق اسلامی» جاسوسی کرده. اینکه فردی با یک دیپلمات که استوارنامه‌اش از طرف وزارت امورخارجة جمکران تأئید شده به دیدار یک فرد دیگر برود و از این ملاقات گزارشی به سفارتخانه بدهد، به استنباط حقوق‌اسلامی، جاسوسی صورت گرفته. اینکه یک ایرانی با یک خارجی که قانوناً ساکن کشور است معاشرت داشته باشد، و یا در چارچوب قوانین جاری به استخدام وی در آید، از نظر این گلة کفتار یا «حقوقدانان سرقبرآقا»، جاسوسی صورت گرفته. خوب! شاید بد نباشد ببینیم اصولاً «جاسوسی» در قاموس و فرهنگ سیاسی و حقوقی جهانی چیست؟

جاسوسی به معنای انتقال مدارک و اسناد و اطلاعات محرمانة «طبقه‌بندی‌شدة» دولتی و امنیتی از یک کشور به اشخاص حقوقی و حقیقی و یا تشکیلات وابسته به کشور دیگر است. در هیچ فرهنگ حقوقی و سیاسی، جز نظام‌های دیکتاتوری و استبدادی ارسال عکس یک تظاهرات خیابانی را «جاسوسی» معرفی نمی‌کنند. شرکت در یک تظاهرات غیر مجاز با «پیراهن سبز»، می‌تواند اخلال در نظم تلقی شود، می‌تواند یک عمل سیاسی در جهت تأئید یک جریان ضدحکومتی تلقی شود، ولی مسلماً «جاسوسی» نیست. در ثانی این «عملیات» ضدحکومتی می‌باید به صورت حقوقی تشریح و توضیح داده شود. این دادگاه به چه اجازه‌ای در شرایطی که سردمداران «هیاهوی سبز» در چند قدمی «بیت رهبری» در خانه‌های محلة امن حکومتی در اطراف خیابان پاستور زندگی می‌کنند، و از حمایت مأموران ضدتروریستی وزارت اطلاعات برخوردارند به خود اجازه می‌دهد افرادی را به جرم هماهنگی با اینان به محکمه بکشاند؟ اگر دولت دست‌نشانده و حکومت استعماری اسلامی به دستور اربابانش حق ندارد یک مو از سر خاتمی و کروبی و موسوی کم کند، به چه دلیل مشتی لات و اوباش را تحت عنوان «حقوقدان» به جان کسانی انداخته که از خطوط سیاسی اینان پیروی می‌کنند؟ بی‌رودربایستی بگوئیم، اگر چیزی به عنوان آبرو هنوز برای شما و همپالکی‌های‌تان باقی مانده، بهتر است هر چه زودتر این مسخرگی و رجاله‌بازی را تمام کنید.

مگر سفارت حکومت اسلامی در شهر پاریس همه ساله یک «چک» چندصدهزار یوروئی به نمایندة فاشیست‌های «جبهة ملی» جهت فعالیت‌های سیاسی ـ البته به دستور مستقیم آمریکا ـ کادو نمی‌دهد؟ فتوکپی چک‌های مرحمتی‌تان در نشریات فرانسه به چاپ رسیده! پس دولت فرانسه هم باید هر سال ژان‌ماری لوپن را به جرم جاسوسی برای جمکران در پاریس به دادگاه ببرد. مگر سفارت شما در شهرهای مختلف کانادا بساط نمازجمعة «پولی» و چلوکباب‌خوران برای مهاجران یک‌لاقبا و پابرهنة جهان اسلام به راه نمی‌اندازد. چرا دولت کانادا این «فعالیت‌ها» را جاسوسی تلقی نمی‌کند و اوباش‌تان را از این کشور اخراج نمی‌کند؟ از همین خلاصه می‌توان نتیجه گرفت که اگر ارتباط با خارجیان جاسوسی است، و دولت‌های محلی عملیات اوباش‌پروری سفارتخانه‌های حکومت اسلامی در خارج از کشور را «جاسوسی» تلقی نمی‌کنند، به این دلیل است که این عملیات به دستور و فرمان غرب صورت می‌گیرد، و اینکه نهایت امر حکومت اسلامی یک تشکیلات دست‌نشانده است، و هیچگونه اصالت و مأموریت ملی و ایرانی از نظر سیاسی ندارد. این است نتیجة منطقی از عملیات «جاسوس‌گیری» شما! وقتی می‌گوئیم این حکومت خودش فی‌نفسه یک تف‌سربالا به صورت عمال‌اش خواهد بود، گزافه نگفته‌ایم.

اما اگر پوشیدن پیراهن سبز «جاسوسی» نیست، خارج کردن 18 میلیارد دلار ارز و طلا از حساب ذخیرة کشور ایران در یک بانک آلمانی، و گذاشتن آن در یک کامیون و انتقال آن از مسیر زمینی به کشور ایران یک «دیوانگی» می‌تواند باشد. ولی اشتباه نکنیم، اینبار نیز حکومت اسلامی تحت نظارت عالیة گاوچران‌ها دست به یکی از همان عملیات حیرت‌انگیز «سیاسی ـ عبادی» خودش زده. با این تفاوت که دولت بدبخت ترکیه، پس از خوردن توسری از مسکو، مجبور می‌‌شود راه این محمولة خداپسندانه را سد کند!‌ این نتیجة زرنگی‌های «دکترمهندس» احمدی‌نژاد است که تمام دنیا را همچون خود و خانواده‌اش خر و گوسالة ننه‌حسن پنداشته.

دولت جمکران، بر اساس طرح آمریکا می‌باید در راه فراهم آوردن امکانات تبدیل ایران به یک کشور صاحب بمب‌اتم هر چه در اختیار دارد هزینه کند. این سیاستی است که جمکران در راه وابستگی به واشنگتن، و تحت فشار قرار دادن مسکو، بالاجبار در آن گام برمی‌دارد. و در شرایطی که به دلیل فشار مسکو، جمکران دیگر «واقعاً» امکان خرید قطعات «مشکوک» در بازارهای جهانی را ندارد، «عقل کل» در حکومت اسلامی به این نتیجه رسیده که برای خوش‌خدمتی به آمریکائی‌ها 18 میلیارد دلار پول نقد و طلا از مرز بازرگان به کشور بیاورد تا بتواند بدون ایجاد مشکلات دیپلماتیک برای آمریکائی‌ها قطعات مورد نیاز سیاست منطقه‌ای واشنگتن را با پول نقد خریداری نماید. و این است نتیجة حماقت یک حکومت دست‌نشانده و خودفروخته؛ 18 میلیارد دلار از ثروت‌های ملت ایران با همکاری محفل «نهضت‌ آزادی» در ترکیه مصادره شده، دولت احمق احمدی‌نژاد و مقام معظم بدبخت و فلک‌زده هم جرأت نمی‌کنند بگویند این «عملیات هوشمندانه» تحت نظارت جمکران صورت گرفته. چرا که چوبی که از مسکو بر سرشان خواهد خورد مسلماً وضوی‌شان را تا آخر عمر باطل می‌کند؛ در نتیجه همه خفقان مرگ گرفته‌اند، و معلوم نیست این 18 میلیارد دلار تکلیفش چیست؟

در قاموس حکومت صدراسلام به این افتضاح می‌گویند «اقتدار»، «استقلال» و خصوصاً «آزادی!»‌ ما به همان اوباش بازار که تحت عنوان «حقوقدان» در بیدادگاه‌های «انقلاب» نشسته‌اند می‌گوئیم، اگر فرستادن عکس یک تظاهرات جاسوسی نیست، از بین بردن 18 میلیارد دلار ثروت‌های ملی، آنهم در راه خدمت به یک سیاست استعماری، خیانت است. و بجای قمیش آمدن برای ابطحی و کارمند دون‌پایة سفارت انگلیس بهتر است گریبان علی خامنه‌ای احمق را برای خیانت به منافع ملی بگیرید، شاید که این ملت از خون‌تان بگذرد. هر چند که نباید زیاد هم خوش‌بین باشید!‌





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس


...

هیچ نظری موجود نیست: