
سالها پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، بر پایة شعارهائی توخالی و دهانپرکن که بر محور «آزادی، استقلال، حکومت اسلامی» در سطح جامعه «تبلیغ» میشد، امروز شاهدیم که این حکومت در عمل ثابت کرده که، اصولاً فاقد هر گونه قدرت شناخت از مسائل اجتماعی و نظری است. حکومت اسلامی در واقع دنباله رو «نظریهای» است که دههها پیش، در بحرانی که به «مشروطیت» انجامید، تحت عنوان «مشروعه» بازتاب دهندة نظرات و تبلیغات برخی محافل استعماری بودند. مسلماً نخستین «مشروعهطلب» تاریخ ایران همان سیدضیاء طباطبائی، نوکر شناخته شدة سفارت انگلیس است، که طی دورهای کوتاه، زیر نظر اجنبی و با تکیه بر سرنیزة «میرپنج»، بر کشورمان حکومت اسلامی حاکم کرده بود. مشروبفروشیها را بست، و مانع فعالیت برخی اماکن شد که آنها را «غیراسلامی» ارزیابی کرده بود! این برخورد «ارباب ـ رعیتی» با «خلقالله»، آنزمان که جنبش مشروطه از حضور فعال «منورالفکرها» در بطن روابط سیاسی حمایت به عمل میآورد و «نطفهای مرکزی» در بطن جنبش مشروطه، هنوز چشم به نتایج الهامات «فرنگیدوستی» در دنبالة «انقلاب» بود، نتوانست از مقبولیت برخوردار شود؛ سیدضیاء را انگلستان صرفاً به دلیل آنکه «ترهات» دینیاش در آن دوره خریداران اندک داشت، از حکومت ساقط کرده، به زبالهدان سیاسی منطقه، کشور لبنان فرستاد، ولی همانطور که در 22 بهمن شاهد بودیم، استعمار به هیچ عنوان از نظریة حکومت اسلامی خود در ایران دست نشسته بود.
امروز علیرغم گذشت سالیان دراز از شروع این حاکمیت ـ که فقط میتوان آنرا «آخوندی» نامید ـ و پس از علنی شدن چهرة واقعی «حاکمان» اسلامی که به صراحت از پس پردههای «زاهدنمائیها» و «مردمفریبیها» بیرون آمده؛ پس از آنکه عمق ضدیت اینان با «مردم» کشور، در همة ابعاد، صریحاً به نمایش گذاشته شده؛ باز هم شاهدیم که «دولتمردان» این حکومت استیجاری، چگونه باد در غبغب میاندازند و از مسائلی سخن میرانند که بخوبی میدانند، نزد ایرانیان، تا چه حد میتوانند «نفرت» برانگیزد. مسلماً زمانی که یک «لباس شخصی»، در مقام وزیر ارشاد، به خود اجازه میدهد در مورد مفاخر فرهنگ و ادب ایران «اظهار نظر» کند، خود بخوبی میداند که چه نفرتی در بطن جامعه و نزد ایرانیان برانگیخته؛ اشتباه نکنیم! اینان برای همین کارها به قدرت رسیدهاند، وظیفة اصلی اینان، فراهم آوردن زمینة شورش است، اگر در این زمینه موفقیتی نداشتهاند، در حال حاضر سعی میکنند که در بطن جامعه به نفرتها دامن زنند. آتش نفرتهائی که اینان در جامعه شعلهور میکنند، سلامت فرهنگی جامعه و آسایش و راحت شهروندان را هدف قرار میدهد، و بهترین وسیله برای محروم کردن افراد یک جامعه از سازندگی و گسترش روابط سالم اجتماعی است. این نفرتها چون «زهر» عمل میکند، کام جامعه را به تلخی و مسمومیت میکشاند، فضای اجتماعی را سنگین و پر از تضاد میکند، تا «اینان»، عوامل این حکومت، بتوانند به مأموریت اصلی خود، یعنی تهی کردن بنیة اجتماعی، دماغی، فرهنگی و فناورانة این جامعه دست یابند؛ این مأموریت اینان است! مأموریتی که فقط سخیفترین عوامل وابسته به فرهنگ استعماری جهانی میتوانند برای ملت خود «سوغات» بیاورند.
ولی آقای هرندی، که مسلماً فقط چند سالی است، صندلی پارکابی «تاکسیبار» را با حمایت ساواک، جهت احراز پستهای کلیدی و امنیتی «ترک» کردهاند، از فهم و شعوری که بخواهد به قول ایشان «عقبة» این نوع برخوردها را تجزیه و تحلیل کند، برخوردار نیستند. ایشان اگر «عقبه شناس» بودند، با نگاهی به «عقبة» خود و دوستانشان حقایقی را که میباید دریابند، درمییافتند؛ نه وقت ما را بیش از این تلف میکردند، و نه خود را اینچنین مسخرة خاص و عام! ایشان با تزریق زهر در کام جامعه، با ایجاد امواج مخرب در بطن فرهنگ جامعه، و نهایت امر با دامن زدن به التهاباتی که صرفاً زائیدة نفرت میتواند باشد، فکر میکنند که تا ابد میتوان بر این «موج» که با همکاری اجنبی در ایران به راه میاندازند، «سوار» شد. این همان موجی است که از روز نخست روحالله خمینی، جانشین خلف سیدضیاء در ایران به راه انداخت؛ و دیدیم که اگر جامعه را فلج کرد، اگر این ملت را به خاک سیاه انداخت، چگونه برای این «حضرات»، حکومت به همراه آورد؛ هر چند که مستعجل، منفور و وابسته است!
وزیر ارشاد حکومت اسلامی، گویا در مورد «تخمطلائی» که این حکومت با برپائی نمایشگاه بینالمللی کتاب، به عنوان یکی از ویترینهای سرکوب جوانان و مردم ایران، همه ساله به راه میاندازد، «مصاحبهای» هم با ایسنا صورت دادهاند که طی آن میفرمایند:
«[هرندی] درباره كتابهاي كريشنا مورتي كه در نمايشگاه كتاب امسال جمعآوري شدهاند، گفت: آن كتابها عقبهاي دارند. شوراي عالي انقلاب فرهنگي ميگويد خط مرموزي وارد شده كه ميخواهد افكار جامعهي ما را تخدير كند. [...] صفار هرندي دربارهي تذكر به كتابهاي فروغ فرخزاد در نمايشگاه نيز گفت: شعرهاي فرخزاد را ميتوان طيفبندي كرد. ممكن است دستهاي شامل تذكر شود و از ناشر بخواهيم كه آن را اجرا كند [...]»
بله، همانطور که میبینیم، کتابهای کریشنا مورتی «عقبه» پیدا کرده! پیشتر هم گفته بودیم که، گویا جناب وزیر و دوستانشان در «شورای عالی انقلاب فرهنگی»، «عقبه» شناساند! یادمان نرفته که این «شوربای بیفرهنگی»، همان بازارچة استعماریای است که، شارلاتانهائی از قبیل عبدالکریم سروش پایهگذارش بودند، و امروز هم ناندانی امثال «حداد عادل» و «لاریجانی»، غلامبچههای سفارت انگلیس شده! همین «شورباها» و «محافلاند» که، با تکیه بر جوسازی، غوغاسالاری و دامن زدن به نفرتها میان قشرهای مختلف اجتماعی، تاکنون موفق شدهاند، بیش از 70 درصد تحصیلکردهها، متخصصین، نویسندگان و شعرای کشور را به خارج «صادر» کنند! نمیدانم این «شوربای لعنتی»، که به قول «وزیرک» ارشادش، اینچنین از «تخدیر» افکار جامعه جلوگیری به عمل میآورد، چرا نتایج حاصل از فعالیتهایش میباید تا به این حد «خاک تو سری» باشد! اگرسایة این «شورباها» از سر ما ملت برود، آنوقت چه خاکی بر سرمان کنیم؟!
همانطور که میبینیم، هرندی، پس از دست یافتن به «عقبة» مورتی، به خود اجازه داده، در مورد آثار بزرگترین شاعرة تاریخ ایران زمین نیز دست به «طیفبندی» بزند! چه کنیم آقا؟! ایشان فرهیختهاند! حتماً زمانی که با دمپائی پلاستیکی، کیسههای قند و شکر «حاجآقا» را از پشت تاکسیبار به زیرزمین میبردند، تا احتکار کنند، صبیة «حاجآقا» که یادش رفته بود «مهرنماز» زیر زباناش بگذارد، روی بالکن میخوانده:
«آسمان همچو صفحة دل من
روشن از جلوههای مهتابست
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خوابست»
ایشان هم، که به عمرشان «زن» که هیچ، «آدم» ندیده بودند! یک باره «تحریک» شدند! «زدند» توی کیسههای قند و شکر همه جا را نجس کردند. «حاجآقا» هم هر چند، قند و شکر را با همکاری آخوند محل، تطهیر کرد و دولاپهنا به مردم فروخت، یک کتک حسابی به ایشان زد، تا دیگر تحت تأثیر «الهامات» صبیة محترمه، خودشان را «خراب» نکنند! از همان روز، وزیر آیندة «فرهیختة» ارشاد حکومت جهانی شیعیان، دندان نیششان برای فروغ «تیز» شد، اشعارش را هم، بر اساس «بخارات» و «الهامات» برآمده از بیضههای حاجآقا، «طیفبندی» میکنند!
یکی نمیگوید شما که اینقدر «طیفبند» هستید، چرا فعالیتهای دفاتر مهاجرت به آمریکا، کانادا، استرالیا و هزار جهنم درة دیگری که، به دست عوامل حکومت در تهران باز کردهاید، تا وسیلهساز ارتباطات استعماری با مناطق آنگلوساکسون نشین این کرة ارض کنید، و هر چه زودتر مردم کشور را به دنبال «نخود سیاه»، از این مملکت «اخراج» کرده و آواره کنید، «طیفبندی» نمیکنید. این فعالیتها، ارواح شکم همان خامنهای که پر از آش نذری بقیهالله است، «عقبه» ندارد؛ کتابهای مورتی است که «عقبه» دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر