۲/۱۶/۱۳۸۶

تمدن و توهم!



امروز به صورتی کاملاً اتفاقی، به سایت یک «خبرگزاری» خلق‌الساعه به نام «نواندیش» رفتم. این سایت هم، چون دیگر سایت‌هائی که، وابسته به بازارچة «اصلاح‌طلبان» حکومتی‌اند، سعی تمام دارد از طریق ارائه اخبار و «تحلیل»، در چارچوب‌ سفسطه‌‌هائی کاملاً علنی، نوعی «نواندیشی» در برنهاده‌های اولیة «حکومت اسلامی» ارائه کرده، از این طریق جان تازه‌ای در کالبد این «برنهادة» فرسوده‌ بدمد. طی گذشت 28 سال از موجودیت این حکومت، به صراحت می‌توان دید که «برنهادة» اصلی حکومت اسلامی در راستای کدامین سیاست‌های جهانی گام بر می‌دارد، ولی گویا از نظر گردانندگان این قبیل سایت‌ها، چنین حاکمیتی کاملاً قابلیت «احیاء» دارد! گردانندگان این «خیمه‌شب‌بازی»، در واقع گربه‌رقصانانی‌اند که سال‌ها پیش، با تکیه بر دستگاه‌های تبلیغاتی بین‌الملل و توسل به «پوپولیسم»، «مردمفریبی» و «زاهدنمائی»، از آغاز غائلة 22 بهمن، با سوءاستفاده از برخی عقب‌ماندگی‌های فرهنگی کشور ایران، موجودیت یک حکومت «خلق‌الساعه» را به دین و تاریخ دینی شیعیان ایران وصل کردند، و همگی سر در پی یک «نظریة» مضحک و من‌درآوردی به نام «حکومت اسلامی» گذاشتند. هم اینان، امروز سعی دارند «منبع» الهامات این «حکومت» را از فرسودگی زمان حفظ کرده، آب این «قنات» خشک شده را قابل شرب «معرفی» کنند!

هر چند در وابستگی‌های این نظام رسانه‌ای به الهامات «سرمایه‌سالاری» جهانی به رهبری ایالات متحد، نمی‌توان تردیدی داشت،‌ این دستگاه‌ها عملاً امروز به شیوه‌هائی دیگر متوسل شده‌اند. هم آنان که دیروز حکومت مردمی را «غیر اسلامی» می‌خواندند، و هر گونه مخالفت با ترهات آیت‌الله خمینی را مستوجب مرگ معرفی می‌کردند؛ همان «مرگ‌فروشان» دکان اسلام در دهة 60 و 70، امروز با توسل به سفسطه و خزعبلات، سخن از «دمکراسی» در چارچوب دین به میان می‌آورند و سخن از حضور مردم در صحنة حکومتی می‌گویند. در حالیکه، هنگام شکل‌گیری غائلة 22 بهمن، هر گونه «حضور» فعال مردم، گروه‌های اجتماعی، سیاسی و حتی صنفی در روند تحرک‌های مختلف جامعه را، خارج از سازماندهی‌هائی که زیر نظر سازمان‌های امنیتی و انتظامی شکل‌ می‌گرفت، هم‌اینان در ترادف با معانی دینی واژة «کفر» تعبیر می‌کردند.

مسلماً دریافت تصویری که در بالا آمد، نیازمند بررسی و تحلیل عمیق نخواهد بود. بسیاری از ایرانیان، تحولاتی را که به غائلة 22 بهمن انجامید، زندگی کرده‌اند و همه چیز را به یاد دارند. حکومت اسلامی در شرایطی به قدرت رسید که دست‌های آمریکا، در قالب همکاری‌های ارتش و ساواک پهلوی، پشت‌سر جماعت آخوند علناً دیده می‌شد. و از همان روزهای نخست، عربدهائی از قبیل: «این‌ قلم‌ها خود را اصلاح کنند، وگرنه ...»، از حلقوم کسانی خارج ‌شد که امروز در ترهات ادبیات جاهلانة «اصلاح‌طلبی»، از آنان تحت عنوان دمکرات‌منش و آزادیخواه سخن به میان می‌آید! ولی بهره‌برداری از شرایط موجود، به صورتی که شاهد آن هستیم، ‌ و معرفی همان چهره‌ها و اینبار تحت عناوینی نوین، فقط می‌تواند تکیه بر یک اصل کلی داشته باشد: استعمار آنچنان در ایران خود را «صاحب اختیار» تلقی کرده، که پس از 28 سال جنایات علنی به نام دین، اینک که قصد «نوع‌آوری» دارد، حاضر نیست کوچک‌ترین عقب‌نشینی در برابر افکار عمومی صورت دهد؛ در چشم استعمار، ملت ایران حتی در حد بادیه‌نشینان کویت و امارات هم از شخصیت سیاسی بهره‌مند نیست.

در همین سایت به اصطلاح خبری، شاهد حضور «شخصیت‌های» اسلام خونریز دهة 60 نیز هستیم، کسانی که امروز گویا «تطهیر» شده‌اند، و پای به بحث «آزادیخواهانه» گذاشته‌اند؛ فاشیست‌هائی که از روز نخست تا آخر، معنای بحث و کلام‌شان همان «نان‌خوردن» از دست آمریکا بود، و امروز به قول فرانسویان کت‌های‌شان را وارونه پوشیده‌اند! و در رأس این گلة «فاشیست‌های» وابسته و نان‌خور ایالات متحد، مسلماً «استاد» عبدالکریم سروش، از موضعی ویژه برخوردار است. ولی، فروپاشیدگی در بنیادهای نظری و تبلیغاتی اسلام ‌سیاسی ـ بهتر است بگوئیم فروپاشی در استحکام نظری حامیان خارجی این نوع حاکمیت ـ آنقدر چشم‌گیر شده، که اصول ارتباطات را نیز زیر پای می‌گذارند، زیرا به خیال خود با مشتی خوش‌خیال و عقب‌ماندة فکری سر و کار دارند.

عبدالکریم سروش که سال‌ها با استفاده از «انحصارگرائی» فاشیستی، و تکیه بر سرنیزة پاسدارها، خود را تحت عنوان «نظریه‌پرداز» بر فضای سیاسی کشور و مردم ایران تحمیل کرده بود، در شرایط نوین ـ گسترش ارتباطات اینترنتی ـ نخست قصد خودنمائی‌هائی داشت! شاید هم ایشان به این صرافت افتاده بودند که اگر ترهات «فلسفی‌اشان»، آب به دهان امثال شمس‌الواعظین، اکبرگنجی و دیگر پاسدارهای لباس‌شخصی حکومتی می‌اندازد، الزاماً از «وجاهت» فلسفی و علمی نیز می‌باید برخوردار باشد! ولی از مدت‌ها پیش، «استاد»، در مصافی آشکار و نهان با نظریه‌پردازانی بسیار بی‌ادعاتر، و شاید بسیار مطلع‌تر، در سطح رسانه‌های اینترنتی، صحنة برخوردهای «سیاسی ـ عقیدتی» را عملاً ترک کرده بودند؛ بی‌پرده بگوئیم، جناب استاد تا آنجا که به رسانه‌های امپریالیستی مربوط می‌شود قرار است،‌ تا اطلاع ثانوی خفقان «نظریه‌پردازانه» بگیرند! شاید «خفقان» اجباری «استاد» از اینرو بر ایشان تحمیل شده، که ارباب اجنبی دریافت، اگر میدان را بیشتر از این‌ها برای «استاد» باز بگذارد، ممکن است همان اعتبار «ناچیز» تفکر حکومتی هم از طریق ترهات‌بافی‌های ایشان و رفقای‌شان، برباد فنا رود و روزگار «ریزه‌خواران» سفرة «حکمت» استاد در تهران، سیاه‌تر از این‌ها شود.

ولی‌، نظام سرکوبگر استعماری به نظر می‌رسد که اختیار افسار تبلیغات‌چی‌های خود را کاملاً از دست داده باشد، چرا که همین سایت «نواندیش»، تحت عنوان «گفتگو با دکتر سروش»، در تاریخ شنبه 15 اردیبهشت‌ماه، یک مطلب سرهم بندی، به نقل از «ایسنا» به خورد خواننده می‌دهد. البته مطلب را مشکل می‌توان در ایسنا یافت، ولی سایت شخصی «استاد»، مطلب را به چاپ رسانده! و با نگاهی کوتاه به محتوای «گفتگو»‌ ـ که شباهت زیادی هم به «گفتگو» ندارد ـ «فرمایشات» عجیبی نظر خواننده را جلب خواهد کرد!

به طور مثال، «استاد» به این نتیجة جالب‌توجه رسیده‌اند که بجای سخن گفتن از «گفتگوی ‌تمدن‌ها»، می‌باید «گفتگوی فرهنگ‌ها» را مطرح کرد، و در توجیه این نظریه می‌فرمایند که به تعاریف فرهنگ و تمدن «پای‌بند» خواهند بود:

«حرف اول من اين است كه، بهتر بود و بهتر است از تعبير ديالوگ فرهنگ‌ها سخن بگوييم. چرا كه اساسا تمدن‌ها مراحل ايستائي فرهنگ‌ها هستند. فرهنگ وقتي كه جاري است فرهنگ نام دارد. وقتي كه مثل رودخانه جاري و در پويايي و زايندگي است، فرهنگ است.»


و بعد ایشان، در ادامه می‌فرمایند که، «تمدن» را در مقام استخوانی شدن یک «فرهنگ» می‌بینند! این نوع «توهمات» عالمانه ـ در قالب «نظریه‌پردازی» واقعاً خنده‌دار است. نخست می‌باید تعریف شود، که چرا و به چه دلیل چنین استنباط‌هائی از واژه‌های «فرهنگ» و «تمدن» به کار گرفته‌ شده، و تا کجا، چنین برخوردهای «دماغی»، از این موضوعات می‌تواند از «انسجام» برخوردار باشد؟ چه کسی گفته که «فرهنگ» جاری و ساری است، و زمانی که استخوانی ‌شد، تبدیل به «تمدن» خواهد شد؟ بله، این نوع «کشفیات» که استاد عادت کرده بودند، سابقاً و در دوران حکومت «نظامی‌ ـ ملائی»‌ در تهران همه روزه تحویل خوانندگان و شنوندگان خود بدهند، زمانی که تکیه بر سر نیزة پاسدار جماعت ندارد، می‌باید «مستدل» باشد. نخست می‌باید پرسید که، استاد مشخص کنند، «فرهنگ» چگونه می‌تواند خارج از روابط اجتماعی و اقتصادی «موجودیت» داشته باشد؟ و اگر به قول ایشان، زمانی که صورت «تمدن» به خود می‌گیرد، یک‌باره استخوانی می‌شود، از چه مجرائی این فرهنگ «غیرمادی» و «الهی» که ارتباطی با روابط مادی و اجتماعی ندارد، می‌تواند یک‌باره وارد روابط اجتماعی، اقتصادی و مراودات میان مردم و بنیادهای دیگر مدنی شود؟ مگر می‌توان یک «فرهنگ» را مثل دارو در طرفه‌العینی در رگ یک جامعه تزریق کرد؟ مگر «فرهنگ» قبل از رسیدن به مرحلة «تمدن» می‌تواند مثل یک بادبادک، بدون هیچ ارتباطی با واقعیات جامعه، در هوا، از دم کلاغ‌ها آویزان باشد؟ و یک‌باره در بطن مدنیت‌ها، و جامعة شهری، به «تمدن» تبدیل شود؟

البته استدلال «استاد» این است که، به معانی «فرهنگ» و «تمدن» پای‌بندند! ولی نمی‌گویند اگر، در زبان انگلیسی و یا زبان فارسی، «فرهنگ» و «تمدن» دو واژة متفاوت است، دلیل بر آن نیست که هر کدام الزاماً «تعریف» جداگانه‌ای هم از آن خود داشته باشد. به طور مثال هر کس می‌تواند ادعا کند که، «پوشاک»‌ با «لباس» تفاوت دارد! و در توجیه چنین برداشتی نیز یک مجموعه «ترهات» تحت عنوان براهین فلسفی ارائه دهد. این نوع برخورد «فلسفة کلام قرون وسطائی» معلوم نیست از کجا به درون بحث «پاپری» معروف شهر ما وارد شده؟ این «گفتگوی» فلسفی و گرانقدر با خبرنگار «ایسنا»، ‌ آنقدر «جالب» است که از توسعة «دقایق» آن می‌باید خودداری‌ کرد، چرا که کار به «مسخرگی»، «تفریح» و «شلیک خنده» خواهد کشید!

ولی همین «تفاوت» کارشناسانه‌ای که استاد از «فرهنگ» و «تمدن» به کار گرفته‌اند ـ تعاریفی که از دکان اسلام‌سازی لندن بیرون کشیده شده ـ زمینه‌ساز تمامی این «گفتگو» می‌شود، تا استاد «مشخص» کنند که:

«اگر بخواهم به تمثيل بگوييم سخن از گفت‌وگوي تمدن‌ها مثل اين است كه بگوييم گفت‌وگوي ارتش‌ها! ارتش‌ها را براي جنگ با هم ساخته‌اند. نمي توانيم بين ارتش ها، گفت‌وگو برقرار كنيم، اما مي‌توانيم از گفت‌وگوي بين دانشگاه‌ها سخن بگوييم. بايد دقت كنيم موضع و محل گفت‌وگو كجاست!»

بله، تمثیل ایشان کارش خیلی خراب است؛ احمق‌های جهان «متحد» شوید! ایشان اگر کورمادرزاد هم باشند، خواهند «دید» که امروز، همین دانشگاه‌ها مراکز تولید و تجهیز ارتش‌ها هستند! حتماً «پاپر» جمکران، در دورة «افلاطون» و یا در طویلة «آکویناس» زندگی می‌کند، که میان تکنولوژی، علم و فلسفة علوم و حتی فلسفة ناب که در دانشگاه‌های غرب تولید شده و می‌شود، و تهاجم فرهنگی، فناورانه، نظامی و اقتصادی همین غرب، هیچ رابطه‌ای نمی‌یابد! در واقع، همزمان با کشف‌الحقایق در مورد تفاوت‌ معانی واژه‌های «فرهنگ» و «تمدن»، ایشان گویا ارتش‌هائی هم در «هوا» پیدا کرده‌اند، که تجهیزات و مواد منفجره‌اش در لابراتوارهائی تولید می‌شود که از نظر تأمین نیروی انسانی به دست دانشگاه‌ها اداره نمی‌شود! حال اگر دانشگاه، مرکزی جهت حفظ حاکمیت ارتش‌ها بر ملت‌های دیگر شده، چطور است که می‌توان از «گفتگوی دانشگاه‌ها» سخن به میان ‌آورد، ولی «گفتگوی» ارتش‌هائی که از نظر راهبردی و علمی به دست همین دانشگاه‌ها «اداره» می‌شوند، «جایز» نیست؟ خوب است که نظریة «جنگ تمدن‌های» هانتینگتن، در همین دانشگاه هاروارد مورد «تحقیق» و بررسی قرار داده شد! در شرایط فعلی جهان، هیچ متفکری که سرش به تنش بیارزد، رابطة حاکمیت‌های متجاوز غربی و دانشگاه‌های غرب را به زیر سئوال نبرده، و چنین عمل مسخره‌ای فقط در حکومت استعماری اسلامی صورت گرفته! گویا همین نوع «نظریة» خررنگ‌کنی، که ساخته و پرداختة مراکز استعماری است، و طی دورانی طولانی، روابطی غیر قابل توجیه میان مراکز فرهنگی و دانشگاهی «مستقل»، و حکومت‌های به اصطلاح «ضداستعماری» آخوندی برقرار کرده بود، از نظر «استاد»، تمامی نیازهای مورد نظر ایشان را بر طرف خواهد کرد. از طرف دیگر، چه کسی ادعا کرده که «گفتگوی ارتش‌ها» غیرممکن است؟ طی تاریخ بشر، نخستین نهادهائی که میان ملت‌های دوست، و یا حتی دشمنان بالقوه، پای به میدان «دیالوگ» گذاشته‌‌اند، ارتش‌هایند!

قرائت دیگر «موارد» نوآوری‌های «استاد» را به خوانندگان واگذار می‌کنیم، چرا که ادامة قرائتی منسجم از آنچه ایشان فرموده‌اند، واقعاً کار را به مراحلی می‌کشاند که از نظر بررسی علمی فقط می‌تواند «شرم‌آور» تلقی شود. آقای سروش، یک «شارلاتان» بیش نیست! ایشان حتی در حد یک روزی‌نامه‌نگار، سواد فلسفی و علمی ندارد. این سئوال پیش می‌آید که، این فرد سال‌های سال با حمایت چه عناصری در رأس «انقلاب فرهنگی» حکومت اسلامی قرار گرفته بود؟

اصولاً اصلاح‌طلبان حکومت اسلامی، از نظر «صداقت» سیاسی و نظری، همتایان بی‌مثال همان شیاد اردکان ـ رئیس مجمع عالیة شیادان‌ اصلاح‌طلب‌اند، و نمی‌باید از این قماش «زباله‌» انتظار برخورد مسئولانه و صادقانه‌ای داشت. اینان همان کسانی هستند که یک‌شبه، از موضع «فاشیسم استعماری» و وابسته، به موضع «لیبرالیسم» آمریکائی تغییر مکان داده‌اند، و چنین تغییرات «عالمانه‌ای» را مسلماً نمی‌توان در برخوردی «فلسفی» و بر اساس موضع‌گیری‌هائی «علمی» توجیه کرد! این نوع «سرخرکج‌» کردن‌ها، معمولاً‌ پس از دریافت‌ دستورات لازم به سفارش سفارتخانه‌های اجنبی صورت می‌گیرد. ولی از آنجا که هم اینان، خود را «جانشینان» بر حق «لباس‌شخصی‌های» احمدی‌نژاد معرفی می‌کنند، شاید لازم باشد تذکر دهیم که پیش انداختن افراد بی‌سواد و بی‌باری امثال دکتر سروش، در شرایط فعلی فقط می‌تواند دست‌شان را هر چه بیشتر رو کند!


هیچ نظری موجود نیست: