۲/۲۲/۱۳۸۶

«اشباح» در عراق!


در چند روز گذشته، اوضاع منطقه کاملاً مغشوش شده. در افغانستان به تدریج مسائل زیادی سر بر آورده که به عقیدة برخی ناظران متعلق به دوران گذشته‌ بوده. در یمن بحرانی شدید بر محور شیعی‌مسلکان و دیگر تمایلات مذهبی شکل می‌گیرد، به صورتی که حتی مسئلة تعلیق روابط دیپلماتیک ایران و این کشور مورد بررسی قرار گرفته. در پاکستان بحران سیاسی در قالب درگیری‌های خیابانی عملاً چند شهر را به تعطیل کشانده. در عراق سخن از تغییر مواضع شیعیان این کشور به میان می‌آید، و بر اساس برخی گزارشات اینان «سعی» خواهند کرد از ایران فاصله بگیرند، و همزمان دیک‌چنی تحت عنوان «تشویق» سنی‌مسلک‌ها برای باقی ماندن در ائتلاف حکومتی با عصا و چوب زیر بغل راهی بغداد شده. ترکیه در اوج بحران و خلاء سیاسی خود دست و پا می‌زند ـ بحران تغییر قانون اساسی و انتخابات ریاست جمهوری ـ و با اینحال در مناطق ساحلی روسیه، دولت ترک دست به یک «مانور» نظامی می‌زند! و بحران هسته‌ای ایران هنوز از کاسة سیاست‌بازان، چه داخلی و چه خارجی کاملاً خارج نشده. در چنین شرایط بحرانی حتی ارتش آمریکا و «سی‌ان‌ان» در گزارشاتی اذعان دارند که در «نیروهای» آمریکائی که به عراق اعزام شده‌اند، گروه کثیری لشوش و چاقوکشان شهری نفوذ کرده‌اند، ‌ و در محل مأموریت‌ها دست به قتل، تجاوز به عنف، دزدی و برقراری شبکه‌های تجارت مواد مخدر می‌زنند! فراخوان فرماندة ارتش آمریکا در عراق جهت مقابله با شکنجة عراقی‌ها، تا حدودی این تصویر را کامل‌ می‌کند، و این مسئله از نو مطرح می‌شود که: «نیروهای اعزامی به عراق را نمی‌توان یک ارتش نامید!» اگر به این شرایط پیچیده، مواردی از موضع‌گیری‌های سیاست‌های بزرگ را نیز اضافه کنیم، مشکل از ابعاد عظیم‌تری برخوردار می‌شود؛ به گزارش خبرگزاری رسمی نووستی از زبان ژنرال «لئونید ایواشوف» ـ رئیس آکادمی مسائل ژئوپولیتیک روسیه ـ جنگ سرد جدیدی بر محور تقابل روسیه و غرب در حال شکل‌گیری است!

مسلماً با نگاهی به مجموعه مسائلی که در بالا آمد، می‌توان چرخش‌های سیاست‌های بزرگ را به چشم دید. مسئلة آمریکا در عراق، در ارتباطی تنگاتنگ با پایه‌ریزی دیپلماسی‌های «پساجنگ سرد» قرار گرفته. امروز، آمریکا نه می‌تواند از عراق خارج شود، چرا که سیاست‌های جهانی راه بر این «فرار» خواهند بست؛ نه می‌تواند در شرایط فعلی در عراق بماند، چرا که بحران از حد و امکان تحمل نظامی و سیاسی کشور آمریکا فراتر رفته، و طبقات حاکم اینکشور را عملاً، به صورتی پایدار، در برابر افکار عمومی قرار داده. موضع‌گیری‌های نمایشی حزب دمکرات را صرفاً می‌توان در همین رابطه بررسی کرد، و پیشتر نیز گفتیم که حزب دمکرات به صراحت می‌داند، تغییر نام ریاست جمهور در آمریکا با امکان تغییر دیپلماسی در عراق نمی‌تواند ارتباط زیادی داشته باشد. از اینرو شاید در عمل، با مطرح کردن «مسئولیت‌های» نیروهای نظامی در محل مأموریت‌های‌شان، زعمای قوم در واشنگتن تمایل دارند، شکست‌های حتمی سیاست‌های جنگ‌افروزانه را بر گردن همان‌هائی بیاندازند که به دلایل اقتصادی و مالی از روز نخست دولت رأساً دست به اعزام‌شان به عراق زده بودند. این «مضحکه» امروز در آمریکا صورت سیاستی رسمی به خود گرفته: جوانانی که از امکانات و پول برخوردارند، به بهترین دانشگاه‌ها می‌روند، آنان که پولی در بساط ندارند، به عراق! این «سیاستی» است که با لغو خدمت‌ وظیفة عمومی پس از افتضاح ویتنام، در آمریکا حاکم شده. و هیچکدام از احزاب سیاسی اینکشور مسئلة خدمت وظیفة عمومی را در دستورکار خود قرار نخواهند داد؛ آمریکا کشوری است که حتی به قول سیاستمداران‌اش، جهت دفاع از منافع عالیة خود نیز، می‌باید دست به دامان فقرا شود!‌ این بحران، هر چند به نظر صرفاً قشری و گروهی می‌نماید، با علنی شدن مشکلاتی که چنین ارتشی می‌تواند در عمل به وجود آورد، گامی به پیش گذاشته، و مسلماً از طرف سیاست‌بازان کاخ سفید، و مخالفان نمایشی آنان تا حد امکان مورد بهره‌برداری‌های انتخاباتی قرار خواهد گرفت.

ولی چرا آمریکا تا به این اندازه نیازمند تغییراتی «نمایشی» در برخوردهای نظامی در عراق شده؟ این سئوال را می‌توان به دو صورت پاسخ داد. یک «برخورد» بر اساس سیاست‌های داخلی است؛ سیاست‌هائی که قصد دارد نوعی صحنه‌سازی جهت معرفی «مسئولان» شکست‌ها در پیش گیرد، تا از این راه زعمای قوم را از زیر ضربه خارج کرده، «شئونات» ارتش آمریکا را نیز نجات دهد! مسیر دوم همان سیاست بین‌المللی است؛ چه در ارتباط با قدرت‌های بزرگ و چه در ارتباط با کشورهای منطقه. آمریکا هم می‌خواهد از عراق برود، هم می‌خواهد دولت‌های دست‌نشاندة خود را در عراق به قدرت برساند، هم می‌خواهد از قبول این مسئله که در اینکشور شکست خورده سر باز زند!‌ در نتیجه بهترین راه ممکن این است که مسئولیت حضور و عملیات خود در عراق را نیز به گردن «اشباح» بیاندازد. به عبارت ساده‌تر؛ «نه خانی اومده، نه خانی رفته!» آمریکا اصلاً‌ هیچوقت به عراق نیامده! عملیاتی نظامی در خاک عراق صورت گرفته، که در آن ارتش آمریکا ناظر بوده، این عملیات نیز به نتیجه نرسید،‌ چرا که ارتش بر نیروی نظامی متشکل از لشوش و چاقوکشان شهری تکیه داشت، و نهایت امر، حال که همة راه‌ها «مسدود» شده، می‌باید حکومت اسلامی زیر نظر قم و کاشان در عراق بر پا کرد، و ملت‌ها را به حال خودشان رها! این بذله‌گوئی، امروز عملاً تبدیل به سیاست منطقه‌ای واشنگتن شده! به عبارت ساده‌تر، مشکلات از آن منطقه است، از ما نیست؛ مسئلة حکومت اسلامی در عراق جدی است، ارتباطی با خواست‌های ما ندارد؛ و ...

شعارهای دهان‌پرکن اولیة واشنگتن در عراق مبنی بر حمایت از یک دمکراسی به سرعت از میان رفت، چرا که اصولاً چنین تمایلی از روز نخست وجود نداشت. آمریکا جهت ساقط کردن یک قدرت «لائیک» پای به میدان گذاشت تا بتواند منطقه را همانطور که دوست دارد: در آغوش اسلام رها کند. و از روز نخست نیز این سیاست کاملاً علنی بود که آمریکا جهت تقویت حکومت‌های اسلامی پای به منطقه گذاشته. ولی سوءاستفاده از نارسائی‌های نظری و بیسوادی‌های گسترده‌ای که در میان قشرهای مختلف این منطقه به وفور می‌توان یافت، تا ابد نمی‌تواند ادامه یابد. امروز با پای گذاشتن ملت ایران به صحنة «گفت و شنود» سیاسی، در مورد پایه‌های مذهبی و حکومتی در کشور، منطقه به شدت تکان خورده. ایرانیان از دیرباز یکی از مهم‌ترین ملت‌های آسیای جنوبی بود‌ه‌اند، و نظریات نوین سیاسی، حتی در دوره‌های سیاه تهاجمات مغول، ازبک و تاتار، پیوسته در بطن جامعة ایرانیان «تولید» ‌شده است. اگر ایران نتوانست همچون ترکیه اسلام را مایة قدرت خود کند، ولی بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان اسلامی و غیراسلامی، آنانکه نگرشی نوین در این دین باب کردند، ایرانیان‌اند. و پس از غائلة 22 بهمن، اسلام در ایران زیر ضربه قرار گرفته. این ضربات مسلماً تا زمانی که حکومت اسلامی به موجودیت خود ادامه دهد، امتداد خواهد یافت.

همانطور که دیدیم، تحولات در شوروی و فروپاشی این اتحاد، زمینه‌ساز تغییرات فراوان شد، که مهم‌ترین آن قرار گرفتن تیغ تیز اسلام در دست‌های کرملین است. امروز، روسیه همانقدر می‌تواند از اسلام بهره‌برداری کند که آمریکا، و اگر مشکلات روسیه به دلیل همجواری‌های جغرافیائی با مناطق مسلمان نشین بیشتر از آمریکاست، نمی‌باید صرفاً آنرا نشانة ضعف تلقی کرد؛ روسیه در چنین ساختاری، مسلماً تمامی قدرت خود را جهت حفظ بقاء اسلام‌هائی «روسوفیل» و سرکوب تمایلات اسلام ضدروس به کار خواهد برد. ولی حکومت اسلامی قصد آن دارد که در این چشم‌انداز تا حد ممکن موضع خود را نامعلوم جلوه دهد. این حکومت که با در نظر گرفتن چرخش‌های «امنیتی» اخیر ـ دستگیری موسویان و عوامل وابسته به سردار سازندگی ـ به سرعت به جانب روسیه متمایل می‌شود، و سیاست‌های خود را در ظاهر در تندبادهای کرملین می‌نمایاند، همزمان علاقة وافر نشان می‌دهد که نقش محوله از جانب آمریکا را در عراق نیز بر عهده گیرد! این نوع برخوردهای «زیرکانه» با مسائل سیاسی تا به حال برای هیچ کشوری به قول معروف «نان و آب» نشده، تا ایران دومین نمونه باشد. علیرغم چرخش‌های اخیر، وابستگی‌های ساختاری دولت احمدی‌نژاد به آمریکا از دید تحلیل‌گران پنهان نیست، و صریحاً بگوئیم، این حکومت در مجموع نمی‌تواند از ضعف‌های ساختاری قدرت‌های بزرگ در این منطقه جهت به دست گرفتن «ابتکار» عمل استفاده کند.

از طرف دیگر، وحشت حکومت اسلامی از روسیه، و از قدرت گرفتن سیاست روس در منطقه، قابل درک است! حکومت اسلامی به دلیل وابستگی‌های پایه‌ای به نظام سرمایه‌داری جهانی و در رأس آن آمریکا، وحشت دارد که در صورت فروافتادن به دامان روسیه، بر هیئت حاکمة اسلامی تیغ‌ تصفیه‌هائی سنگین تحمیل شود. البته چنین احتمالی بسیار قوی است، ولی از طرف دیگر، وارث امروزی سنت وابستگی‌ هیئت‌های مذهبی شیعی به انگلستان، که در تاریخ بارها به اثبات رسیده، آمریکاست، و در چنین چشم‌اندازی نزدیک شدن به روسیه با مخالفت شدید بنیادهائی روبرو خواهد شد که روزگار آقائی و اربابی‌ تام‌الاختیارشان را در نقطة پایانی می‌بینند. و این وحشت بیشتر از آنچه بازتاب واقعیات سیاسی منطقه باشد، بازتاب نیازهای گروه مشخصی در بطن حاکمیت ایران شده.

ولی همزمان با چنین بحران‌هائی در داخل کشور، شاهدیم که به ناگاه موجی از بحران‌ها در سراسر منطقه رو به رشد ‌گذاشته. در واقع، همزمان با فعال شدن دموکرات‌های آمریکا در پاکستان، و پیش کشیدن و علم کردن «شخصیت‌هائی» که وابستگی آنان به دموکرات‌ها دیگر‌ علنی است ـ از قبیل چودری، بوتو و انجمن‌های اسلام‌گرا ـ شاهدیم که مشارف در مورد خط «لولة صلح» کوتاه می‌آید و از طرف دیگر «پیشنهاد» همکاری‌های «استراتژیک» در زمینة نیروی هوائی به مسکو ارائه داده!‌ بارها گفته‌ایم که نقطة ضعف دیپلماسی آمریکا در منطقه بر خلاف آنچه گروهی معتقدند، ایران نیست، پاکستان است. و می‌بینیم که پاکستان، اینک که موضع‌گیری‌های آمریکا در انگلستان و فرانسه ـ از طریق انتخابات و تعیین رؤسای جدید دولت ـ قطعی شده، نخستین کشوری است که عملاً‌ به آتش بحران‌های سیاسی گرفتار می‌آید. و در همین راستا، افغانستان که، پس از حملات نظامی آمریکائی‌ها، در مقام دوم کشورهای «ضربه‌پذیر» در منطقه قرار گرفته، با آغاز استیضاح از وزیر امور خارجه و ساقط کردن وی از قدرت، و با وارد کردن دوبارة «ربانی» به بحث‌های سیاسی، از خط بحران در پاکستان پیروی می‌کند. حکومت اسلامی نیز در این میان یا همکاری‌های عمده را صورت خواهد داد، یا تحت عناوین مختلف: حمایت از تروریسم، بحران هسته‌ای، عدم همکاری در عراق و ... ـ تحت فشار قرار خواهد داشت.

شاید برخی از جناح‌های سیاسی در ایران، دل به نتایج انتخابات اخیر در فرانسه و یا تغییرات کابینه در انگلستان خوش کرده باشند. مسلماً این دلخوشی مضحک است، چرا که در شرایط فعلی، فرانسه اصولاً قادر به اتخاذ یک سیاست منسجم خارجی نخواهد بود، و میراث منفور بلر بر سیاست خارجی انگلستان نیز، تا سال‌ها، اگر نگوئیم دهه‌ها سنگینی خواهد کرد. بحرانی که امروز در ترکیه، پاکستان، ‌ افغانستان و عراق در حال رشد است، در مرزهای ایران متوقف نخواهد ماند، دیر یا زود هیئت حاکمة ایران مجبور است گزینه‌ای را از میان ایندو به تمام و کمال بپذیرد: یا نزدیک شدن به روسیه و قبول هزینه‌های وسیع سیاسی و اقتصادی چنین سیاستی؛ یا باقی ماندن در قلب آتشی که به دلیل واماندگی‌های روز افزون آمریکائی‌ها در منطقه شعله می‌کشد، و عوامل آمریکائی‌ها ـ در کشورهای منطقه ـ هر دم به آن دامن می‌زنند.





هیچ نظری موجود نیست: