۳/۰۲/۱۳۸۶

22 بهمن، 2 خرداد، ...



امروز سالگرد دوم خردادماه است! سالگرد روزی است که یک بار دیگر، استعمار ثابت کرد، امتداد دادن به فریب ملت‌های استثمار شده، آنقدرها که برخی تصور می‌کنند کار مشکلی نیست. استعمار نشان داد که، اگر حاکمیت‌های وابسته، ‌ ملت‌ها را همچون نمونة ایران، در بند اوهام و خرافه، سانسور و سرکوب گرفتار آورند، همه چیز ممکن خواهد بود. در دوم خردادماه 1376، پس از 16 سال حاکمیت غیرمشروع و استبدادی عملة استعمار، شاهد به قدرت رسیدن محمدخاتمی هستیم. فردی که تا آنروز پیوسته در صفوف فدائیان همین حکومت گام برداشته بود و به صراحت یکی از کارگزاران و خادمان شناخته شدة این حکومت به شمار می‌آمد. ده سال پیش در چنین روزی، این فرد تحت عنوان رئیس جهمور «فرهیخته» و «اصلاح‌طلب»، پای به صحنة سیاست کشور گذاشت، و این روز برای ایرانیان آزاده، آزادیخواه و وطن‌دوست یادآور خاطره‌ای است به شدت متأثر کننده؛ استعمار ثابت کرد که هنوز می‌تواند با تکیه بر هیاهوی تبلیغاتی و بهره‌گیری از رسانه‌های داخلی و بین‌المللی، فردی را به ملت ایران تحمیل کند که سال‌ها خود یکی از عوامل کلیدی در سرکوب، آزار، چپاول و بهتانی بوده، که بر کشورمان حاکم شده بود. اینکه در دوم خردادماه 1376، چه کسانی در عمل، به پای صندوق‌های رأی رفتند آنقدرها از اهمیت برخوردار نیست؛ دیده‌ایم که صندوق‌های رأی‌گیری در چنین حکومت‌هائی با تکیه به چه ترفند‌ها پر و خالی می‌شود! ‌ آنچه اهمیت دارد موضع‌گیری‌های تشکیلات سیاسی و برخی روشنفکران جامعه در برابر چنین رخدادها است!

زمانی که محمدخاتمی، وزیر سابق ارشاد در دولت‌های میرحسین موسوی و هاشمی‌رفسنجانی، تحت عنوان «اصلاح‌طلب» سر از صندوق‌های رأی‌گیری حکومت بیرون آورد، کم نبودند کسانی که علیرغم ادعای مبارزات سیاسی و شناخت مسائل کشور، فریب این بازی استعماری را خوردند. و همراه با خود، و با تکیه بر تحلیل‌هائی مضحک در توجیه «ظهور» خاتمی، گروهی از هواداران‌شان را نیز به میدان حمایت از سردار فرهیختگی کشاندند! توطئه‌ای که در تاریخ معاصر کشور ایران به نام محمدخاتمی به ثبت خواهد رسید، به این ترتیب تبدیل به یک «افتضاح» و «آبروریزی» سیاسی برای تمامی ملت ایران شد! ایرانی در سطح جهان خود را انگشت‌نمای تمامی گروه‌های مبارز و آگاه کرد، و با توسل به این ترفند، حکومت اسلامی و حامیان آن توانستند در سطح محافل «مخالف‌خوان» نیز نوعی آشفتگی حاکم کنند. در واقع، این توطئه آنقدر عمیق بود، که سوای لیبرال‌های «نهضت آزادی» که طی فاجعة حکومت اسلامی پیوسته آتش‌بیاران این دستگاه بوده‌اند، شعله‌های فریب، حتی دامان گروه‌هائی در طیف «چپ» و «راستگرایان افراطی» را نیز فرا گرفت، و در این میان، حتی شخص رضاپهلوی که گویا مدعی تاج و تخت ایران است، در جرگة هواداران، یا حداقل «مسحوران» معجزات آقای خاتمی قرار گرفت!

ولی حضور محمد خاتمی در رأس قوة مجریة کشور، همانطور که شاهد بودیم، تحولات و نوآوری‌ها را در سطح جامعه به سوی نوعی «قانونیت» سوق نداد؛ حاکمیت اسلامی، اینبار تحت «زعامت» محمدخاتمی با گام‌هائی هر چه بلندتر به سوی منجلاب سرکوب، آدمکشی و بحران‌های خلق‌الساعه رهسپار شد. و طی سال‌های حکومت این فرد، شرایطی بی‌نهایت غیرانسانی بر ایرانیان حاکم بود، شرایطی که چهرة مسئولان واقعی آن هنوز، پس از گذشت سال‌ها از نظر و دید ایرانیان پنهان نگاه داشته شده‌. قتل‌های زنجیره‌ای، قتل و ضرب و شتم مسئولان دوایر امنیتی و فرماندهان ارتش، قتل فجیع فروهرها، بحران دانشگاه و تبعات انسانی و اجتماعی آن، تعطیلی روزنامه‌ها و نشریات، «خودکشی» سعید امامی، قتل زهرا کاظمی و صدها بحران و حوادثی که همه روزه به دست سازمان‌های امنیتی حکومت اسلامی به پا شد، فقط گوشه‌ای کوچک از فاجعة دورة محمدخاتمی است. مسلماً مورخان احوال ایرانیان، در آینده از این فاجعه‌ها سخن‌ خواهند گفت، ولی شاید بهتر است از هم امروز، ما معاصران این فریب سیاسی نیز زبان در کام فرو نبریم.

طی دو دوره حکومت، به تدریج صورتکی که بر چهرة خاتمی گذاشته بودند، و وی را به رئیس دولتی تبدیل کرده بودند که ادعای زنده کردن «قانونیت‌ها» در بطن حکومت اسلامی را داشت، نهایت امر، به تدریج به کناری رفت. و پس از گذشت سال‌ها از دست‌یابی به قدرت، مواضع واقعی او، در مصاحبه‌هایش، و در مقالاتی که به وسیلة دوستان و همفکران‌اش به تحریر در آمد، از پرده برون افتاد. ملت ایران به صراحت دید، فردی را که به غلط «ناجی» خود تلقی می‌کرد، چگونه در کلام خود را در حد «پادو» و «تدارکات‌‌چی» این حکومت «غیرقانونی» تنزل می‌دهد، و مردم ایران به صراحت دیدند که چگونه استعمار می‌تواند با دامن زدن به «توهمات» یک ملت، اینان را در زنجیر اسارت این چنین نگاه دارد. این تجربه‌ای بود که به بسیاری از افراد در ایران گوشی شنوا برای دریافت مسائل سیاسی کشور اعطا کرد، حتی در میان آنان که عادتاً از قدرت شنوائی سیاسی کمتری برخوردارند، پس از این تجربة تلخ تاریخی، به صراحت حساسیت‌های بیشتری نسبت به مسائل سیاسی می‌بینیم.

با این وجود هر چند قلیل، کم نبودند ایرانیانی که بدون چشم‌داشت‌های شخصی و گروهی در چند و چون تحولات سیاسی کشور، صرفاً با تکیه بر آنچه «حق انسانی ملت ایران در برخورداری از حکومتی قانونی» ‌خواندند، از همان روزهای نخست، با این شعبده‌بازی مضحک، از سر ستیزه‌ بر آمدند؛ این توطئه را به «نام» خواندند، و هموطنان خود را از فرو افتادن در دام نوین استعماری بر حذر داشتند. اگر سیر حوادث در جامعة ایران، امروز حق به اینان می‌دهد، چه باک که گروهی به ندای‌شان گوش فرا ندادند! در میان ایرانیان، آنان که در راه به دست آوردن حقوق انسانی تلاش کرده‌اند و جامعه را همه روزه به سوی احقاق همین حقوق فراخوانده‌اند، در روزهای آینده نیز مسلماً به ندای خود همچنان ادامه خواهند داد؛ نیک می‌دانیم که تاریخ ملت‌ها را یک‌شبه نمی‌نویسند، و هر چند استعمار در روزهای آینده نیز دست از توطئه‌ بر نخواهد داشت، «فریب» خاتمی فرصتی فراهم آورد تا در افکار عمومی ایرانیان، سره از ناسره بهتر شناخته شود.




هیچ نظری موجود نیست: