
همگام با سرعت گرفتن تحولات در منطقة خاورمیانه، خصوصاً حضور مستقیم رأس هرم قدرت روس، ولادیمیر پوتین، در مناطق نفتخیزی که از دیرباز مهمترین شکارگاههای خصوصی شرکتهای بزرگ نفتی غرب به شمار میآیند، در کشور ایران نیز شاهد بحرانهای سیاسی گسترده میشویم. از یک سو دولت «دینپناه» شیعه مسلک، به آئین گذشتة «ملائی» خود ـ به آئین همان روزها که مائو را هم «مسلمانی» خداشناس معرفی میکرد، و لباس متحدالشکل مائوئی را با «چادر» زنان در اسلام طاق میزد ـ دست به «چپنوازی» زده، و با پخش محاکمة گلسرخی از تلویزیون «جامجمکران» به نمایشی مهوع، «مردم فریب» و «مردم هیچ انگار» پرداخته. حکومت اسلامی، با اینکار یک بار دیگر نشان داد که اصولاً در زمینة سیاستهای جاری کشور، بر خلاف تمامی «خودنمائیها»، «اصولگرائیها» و «کرکریخواندنها» از «ذرهای» حس مسئولیت و آرمانگرائی بیبهره است. این حاکمیت که سالهای سال فرزندان این سرزمین را صرفاً به دلیل تعلق به گرایش چپ، بدون محاکمه اعدام میکرد، و در گورهای جمعی به صورت ناشناس دفن مینمود، امروز از چه رو به خود اجازه میدهد که چنین بساط «مردمفریبیای» را در مقابل چشم مردم ایران به نمایش در آورد؟ مگر این حاکمیت ایرانیان را «مهجور» و «دیوانه» پنداشته، که قصد دارد چنین «فریب» مهوع و مسخرهای را به خورد ما ملت دهد؟
ولی جالبتر از «ظهور» نابهنگام «رهبر» گلسرخی، در «جام جمکران» و در سایتهای دولتی و ساواکیها، صحنهسازی دیگری نیز به دست «جمکرانیها»، اینبار برای جلوگیری از آب گرفتن فرضی «پاسارگاد» به راه افتاده! گروههای حکومتی به ناگاه نگران «پاسارگاد» شدهاند، همان گروههائی که در اوائل «بلوای» استعماری 22 بهمن، همچون طالبان که مجسمههای «هزارة» بودا را در افغانستان منفجر کردند، با بیل و کلنگ در گلههائی چند صد نفره برای تخریب «تختجمشید» سوار بر کامیون و اتوبوس به راه افتاده بودند؛ همانها امروز، از اینکه ممکن است پاسارگاد عزیزتر از جانشان «آببگیرد»، تو گوئی خواب به چشمان نازنینشان نمیآید!
در چنین باتلاق هولناکی از سیاستگذاریهای «پوپولیستی» و «مردمفریبیهای» گسترده، نقش مردم، نقش روشنفکر، نقش آنان که دیگر نمیخواهند این دور باطل: جایگزینی «استعمار» با «استعمار» در این مملکت تکرار شود، هر روز سنگینتر و عظیمتر خواهد شد. شاهدیم که در صحنههای سیاستگذاری کشور ایران، افرادی دست در دست یکدیگر گذاشتهاند که اصولاً از هیچ نظر نمیتوانند «همراه» به شمار آیند. در مطلبی که چند هفته پیش در مورد نزدیک شدن «فدائیان خلق»(اکثریت) و ساواکیهای «شناخته شده»، در این وبلاگ به تحریر در آمد، صریحاً عنوان شد که سازش «راست افراطی» و «چپافراطی» همیشه در تاریخ معاصر ایران «فاجعة» پوپولیسم و مردمفریبی به بار آورده؛ کودتای میرپنج، کودتای قوامسلطنه و آغاز پهلوی دوم، کودتای 28 مرداد، کودتای «سپید» شاه و ملت، کودتای ننگین 22 بهمن، کودتای 13 آبان و ... همة این «کودتاهای» استعماری، در همین راستا صورت گرفتهاند: همراه شدن جناحهائی در دو طیف افراطی چپ و راست در کنار یکدیگر و دست در دست یکدیگر! ملت ایران نباید از کنار تجربیات گذشتة خود و دیگر ملتهای جهان ـ آلمان و ایتالیا نیز در همین همکاریهای «چپافراطی» و «راستافراطی» به دامان فاشیسم فرو افتادند ـ با بیاعتنائی بگذرد؛ این وظیفة ماست که سعی در ارتقاء نقش واقعی مردم، و بنیادهای مردمی در تاریخ معاصر خود داشته باشیم، در غیر اینصورت بر آیندگان این مملکت همان خواهد گذشت که بر ما گذشت: تحمیل حاکمیتهای استعماری!
در واقع، این صحنهسازیهای مضحک و مسخرهای، که امروز بر صفحة تلویزیون و یا در بیانیههای تشکیلات رنگارنگ شاهدیم، همگی از دفاتر مختلف ساواک و «اطلاعات» رژیم به دست مردم میرسد. این صحنهسازیها دنبالة راهکارهای استعماری ممتدی است که از چندی پیش پیرامون محور سیاستگذاریهای جدید در ایران فعال شدهاند. همانطور که بارها در همین وبلاگ گفتیم، محمود احمدینژاد، رئیس جمهور «جنگاور» جمکران، از نظر سیاسی مرده؛ تمامی گروههائی که با وی در رسیدن به قدرت همیاری کردهاند نیز در بستر احتضارند، تنها برگ «برندة» استعمار ـ اگر بتوان آنرا برگی برنده به شمار آورد ـ همان جناح «اصلاحطلبان» است که، به هزار حیلت سیاسی دارودستة اکبربهرمانی را هم در جرگهشان وارد کردهاند، ولی وابستگیهای جناح «اصلاحطلب» به محافل استعماری، بیشتر از آن علنی شده که بتواند از حسن ظن ملت ایران برخوردار شود. در نتیجه استعمار از مدتها پیش، یعنی از زمانی که امکان سقوط واقعی این حاکمیت را روی میزهای طراحی خود، در قالب یک نظریة کاملاً محتمل مورد بررسی قرار میدهد، در حال یافتن «جایگزینی» برای این حکومت استعماری است. و از آنجا که «استعمار» همیشه قصد دارد خود را جایگزین خود کند، اینبار نیز گروههای وابسته و بیآبروئی که یک پا در ساواک و تشکیلات امنیتی دارند، و پائی دیگری در سفارتخانههای اجنبی، همه بر محور مسائلی کاملاً «فرضی» متمرکز شدهاند، تا بار دیگر «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» همه در کار آیند، تا استعمار و سیاستهای چپاولگر جهانی، ملت ایران را آنچنان که «میل» دارد لگدمال منافع خود کند.
زمانیکه میگوئیم استعمار، دست در دست حاکمیت ایران، قصد ایجاد «بحرانهای» ساختگی در سطح جامعه را دارد، به هیچ عنوان قصد گزافهگوئی در میان نیست. چند روز پیش شاهد حملة یک خودروی انتحاری به اتوبوس پاسداران در زاهدان بودیم، و امروز «جندالله» ـ جنبشی که خود را «مردمی» اعلام میکند ولی معلوم نیست از کدام مجرا صدها کیلوگرم مواد منفجره در اختیار دارد ـ اعلام میدارد که بر خلاف اظهارات عوامل دولت تهران در منطقة بلوچستان، این جنبش هیچگونه ارتباطی با بیگانگان ندارد! مسلماً یک حرکت نظامی، آنهم در مرزهای خطرناکی چون بلوچستان نمیتواند بدون وابستگی به سیاستهای جهانی فعال شود، ولی مشکل اینجاست که حکومت اسلامی، خود در به وجود آوردن و فعال کردن اینان مستقیماً دست دارد. و این تحرکات را جهت ایجاد نگرانی و اضطراب در میان مردم کشور مورد استفاده قرار میدهد.
دیر بازی است که همه روزه از کانالهای خبری جهانی «اخبار» جنگ آمریکا با ایران را همگان میشنویم، همه در حال جنگاند، و همه در حال مذاکره جهت «صلح»! این شرایط دهشتناک را ماههاست که حکومت خودفروختة اسلامی، با همکاری جنایتکاران واشنگتن و لندن بر ملت ایران تحمیل کردهاند، و سخنگویان مزدور اینان ـ چه ایرانی و چه غیر ـ در نقش آتشبیاران این معرکة «خر رنگ کنی»، هر روز هدیة گرانبهاتری تحویل مردم ایران زمین میدهند: یک روز بمباران تهران در دستورکار قرار دارد، روز دیگر با موشکهای «هوشمند» کارخانههای «اتمی» این رژیم پوسیده «هدف» قرار خواهند گرفت، و در فردائی دیگر قرار میشود که به دستور جرج بوش، ارتش آمریکا همچون جنگاوران چنگیز، چون مور و ملخ از همه سوی بر ملت ایران تاخته از کشته پشتهها بسازند! در چنین شرایط تبلیغاتی هولناکی است که ماهها ملت ایران زندگی میکند، و این شرایط را غرب، شرق و حکومت اسلامی همه، همزمان بر مردم ایران حاکم کردهاند. دیری نخواهد گذشت که ایرانیان به این صرافت خواهند افتاد که «بمباران شدن»، «قتلعامشدن»، و مورد حملات وحشیانة یک ارتش اجنبی قرار گرفتن، نهایت امر از «وحشت» زیستن دائم در مقابل لولة توپ ارتش متجاوز آمریکا، شاید گزینهای به مراتب «انسانیتر» باشد!
هممیهنان! از فروافتادن در مرداب تبلیغات رادیوهای بیگانه، و رادیوهای بیگانه پرستان، از خواندن ترهات روزینامههای دولتی و مطالب سایتهای مخالفنمایانی که در واقع آب به آسیاب اجنبی میریزند، دست بردارید. اینان میخواهند با تکیه بر این گونه «تبلیغات» به قدرت استدلال یک ملت آسیب برسانند، و ایرانی را آمادة پذیرش هر گونه حاکمیتی کنند، همان عمل ننگینی که در 22 بهمن کردند. ایرانی اگر میخواهد در استقلال زندگی کند، فقط میباید به خود، همسایگان خود، دوستان، همفکران و همکاران خود تکیه داشته باشد. در فردائی نه چندان دور، شاهد خواهیم بود که ارتش جنایتکار ایالات متحد از این منطقه برای همیشه رخت نکبتاش را بر خواهد بست، ولی آنروز، اگر از راه برسد، ما ایرانیان برای حفظ موجودیت خود چه سلاحی در دست داریم؟ اگر امروز با تکیه بر احزاب ملی، مطبوعات آزاد، اتحادیههای واقعی دانشجوئی، سندیکاهای واقعی کارگری، و تشکیلاتی بر آمده از اصناف مختلف در بطن این جامعه، خود را مسلح نکنیم، این مملکت و ما ملت کدام تکیه گاه را خواهیم داشت؟ این سئوالی است که میباید امروز هر ایرانی وطنخواهی از خود بپرسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر