۱۱/۲۵/۱۳۸۵

از «کوکا» تا «کوکائین»!



امروز مشکلات پیچیده‌ای در مرزهای ایران با افغانستان به وجود آمده، و در رأس آنان مسلماً مشکل تجارت گستردة مواد مخدر قرار می‌گیرد. در بسیاری از مقالات و بررسی‌های متداول در تحلیل ریشه‌های مسئلة تجارت مواد مخدر در منطقه، شاهدیم که نویسندگان عملاً ارتباط‌های اندام‌وار میان عوامل مختلف را عمداً و یا سهواً از نظر دور نگاه می‌دارند. مسلم است که تجارت مواد مخدر، که پس از خرید و فروش اسلحه، دومین تجارت سودآور جهان امروز به شمار می‌آید، نمی‌تواند در خلائی سیاسی و اقتصادی، بدون دخالت‌ دولت‌ها و قدرت‌های بزرگ صورت گیرد. این در حالی است که اغلب رسانه‌ها، خصوصاً رسانه‌های غربی، تمایل بسیار دارند که مسئلة با اهمیت تجارت مواد مخدر و ابعاد مختلف آنرا به چند گروه «جنایتکاران حرفه‌ای» محدود کنند! این تمایل مسلماً ریشه در منافعی دارد، و این منافع به دلیل کهن بودن خاستگاه‌های‌شان، امروز در چارچوب حاکمیت‌های غربی گویا هنوز از «قابلیت» بررسی برخوردار نشده!

ولی نگاهی کوتاه به تاریخچة آشنائی غربیان با مواد مخدر در شرق شاید بتواند تا حدودی مشکل‌گشای ما شود. طی چند سدة گذشته، کم نبوده‌اند شرق‌شناسانی که به دلیل آشنائی با آنچه در مشرق‌زمین «افیون» می‌خوانند، و از طریق «دریافت» دقایق سحرآور نشئگی‌هایش، خود به دام اعتیاد گرفتار آمدند، در واقع این محققین، همچون نمونة فروید و مادة کوکائین، از طریق کنکاش در احوالاتی که مواد افیونی بر روح و جسم انسان حاکم می‌کند، و جهت ارائة تحلیلی علمی، خود گرفتار مواد مخدر شدند. ولی از نظر تاریخی می‌باید اذعان داشت که مواد مخدر در اروپای غربی، پیش از حضور شرق‌شناسان و گسترش روابط با ایران،‌ ترکیه و خصوصاً چین ماده‌ای شناخته ‌شده به شمار نمی‌رفت، و در اکثر مواقع، همانطور که گفتیم بیشتر مورد تحقیقات علمی از جانب متخصصان و داروسازان قرار می‌گرفت.

در واقع، از نظر تاریخی، نشئه و احوالات سکرآور در فرهنگ غربی‌ها بیشتر از طریق نوشیدن «الکل» صورت می‌گرفت، و شاید هنوز نیز بیشتر بر همین اصل تکیه داشته باشد؛ در شرق، به دلیل منهیات دینی، نوشیدن الکل رشد و نمو کم‌تری کرده بود. ولی آن زمان که غرب امتداد فرهنگی خود را در سرزمین آمریکا گسترش داد ـ از طریق مهاجران کشورهای انگلستان، اسپانیا و پرتغال ـ با پدیده‌ای برخورد کرد که نه شرقی بود، و نه از آن ملت‌های مغرب زمین؛ در سرزمین جدید، سرخپوستان طی هزاران سال، فرهنگی بسیار گسترده در باب موارد استفاده از مواد مخدر به صور مختلف و در محدودة ملت‌های متفاوت در سراسر قارة آمریکا ایجاد کرده بودند. این فرهنگ جدید نیز چون دیگر محصولات سرزمین جدید: ذرت، گوجه‌فرنگی، سیب‌زمینی، و ... به همراه «فاتحان» قارة نوین به اروپا وارد شد، ولی از آنجا که اصولاً مواد مخدر با فرهنگ عوام در اروپای غربی، مشکل ممزوج می‌شد، شاهدیم که مواد مخدری که از قارة جدید به اروپا سرازیر شد به مذاق اروپائیان زیاد خوش نیامد. در واقع، تا چند دهة پیش، یعنی از هنگامی که مصرف مواد مخدر از طریق آمریکای شمالی، پس از جنگ دوم، در اروپای غربی نفوذ کرد، اخبار زیادی در مورد مصرف گستردة مواد مخدر در فرهنگ‌های اروپائی در دست نیست.

از نظر تاریخی مصرف مواد مخدر، خصوصاً در فرهنگ‌های اروپائی پس از پایان جنگ دوم «فراگیر» شده است؛ پیشتر همانطور که گفتیم به چند نمونه محقق و پزشک محدود مانده بود. ولی «آمادگی» پذیرش مصرف مواد مخدر در بطن فرهنگ اروپائی‌ها نیز خود ریشه در ایالات متحد دارد! نوشابه‌ای که امروز مردم دنیا به نام «کوکاکولا» می‌شناسند، در واقع نوعی نوشابة سکرآور بود که از شیرة میوة درخت «کوکا» تولید می‌شد، و سال‌های دراز به عنوان نوشابه به مردم آمریکا فروخته می‌شد. این نوشابه نه تنها «انرژی‌زا» بود و همچون «کوکائین» قدرت‌ دماغی و فیزیکی را به صورت گذرا افزایش می‌داد، که بر خلاف کوکائین اعتیاد شدید نیز ایجاد می‌کرد. در سال‌های اولیة فروش «کوکاکولا» این شرکت از طریق ایجاد اعتیاد صدها هزار تن از مردم کشور، صدها میلیون لیتر از این نوشابه را به خورد خلق‌الله داد، و از اینراه همانطور که هنوز نیز شاهدیم، شرکت «کوکاکولا» به یکی از معظم‌ترین شرکت‌های آمریکای شمالی تبدیل شده! ولی بعدها دولت فدرال به دلیل افتضاحی که اعتیاد گروه‌های وسیعی از مردم به این «نوشابه» ایجاد کرده بود، فروش شیرة «کوکا» را غیرقانونی اعلام کرد؛ سازندگان این نوشابه مجبور شدند که با حفظ نام، بدون استفاده از مادة اصلی و اساسی‌ای که «شهرت» خود را مدیون آن بودند، «کوکاکولا» را به بازار سرازیر کنند.

در تاریخ معاصر، پس از پیروزی متفقین بر کشورهای محور ـ آلمان، ایتالیا و ژاپن ـ است که شاهد پدیدة بسیار گسترده و رو به رشدی به نام «تجارت مواد مخدر» می‌شویم. در واقع، پس از آنکه انقلاب‌های چین و هند اروپائیان را از آسیا اخراج کرد، سیاست‌های گسترش مصرف مواد مخدر که از طرف اروپائیان به عنوان سلاحی علیة ملت‌های آسیائی به کار گرفته می‌شد، به صورتی کاملاً غیرقابل پیش‌بینی تغییر جهت داد! و در بطن غرب، از طریق ایجاد پدیده‌‌ای به نام «بازار مواد مخدر»، اینبار مردم، خصوصاً جوانان در جوامع غربی بودند که «هدف» اصلی مواد مخدر قرار می‌گرفتند! و در این راستا، جنگ «هندوچین»، اوج آلودگی بنیادهای حاکم در غرب با مواد مخدر شد.

اولین بار، طی جنگ‌های هندوچین بود که ارتباط اندام‌وار تجارت «موادمخدر» و تجارت اسلحه، به منصة ظهور می‌‌رسد؛ تأمین مخارج بسیاری از مأموریت‌های «سری» سازمان سیا ـ این مأموریت‌ها از نظر کنگره و سازمان‌های شناخته شده در واشنگتن مورد تأئید «رسمی»‌ قرار نمی‌گرفتند و نیازهای مالی چنین مأموریت‌هائی می‌باید به صورتی «غیررسمی» تأمین می‌شد ـ در سرزمین‌های مجاور کشور ویتنام، دقیقاً از طریق سازماندهی گروه‌های تولید، و توزیع مواد مخدر صورت می‌گرفت. به عبارت دیگر، ماشین جنگی امپریالیسم، از سال‌های 1970 از پایه و بن به تجارت مواد مخدر آلوده شد، موادی که در آسیای جنوب شرقی و شمال شبه‌قارة هند، معمولاً زیر نظر عالیة مقامات محلی سازمان سیا تولید می‌شد! و پس از گذشت مراحلی، به بازارهای جهانی ارسال شده و مورد مصرف قرار می‌گرفت. ولی یک اصل در این هرم «تولید ـ توزیع ـ مصرف» گویا فراموش شده بود: عامل قدرت خرید!

در تعاریفی که در اقتصاد سرمایه‌داری صورت می‌گیرد، «عامل قدرت‌خرید» شاید یکی از مهم‌ترین آنان باشد. به عبارت بهتر، در ازاء تولید محصول، می‌باید مصرف کننده نیز از «قدرت‌خرید» برخوردار باشد، در غیر اینصورت محصول تولید شده از نظر «اقتصادی» بی‌ارزش خواهد بود، و در معنائی دیگر، همانطور که معتقدان به «اصول‌سرمایه‌داری» با افتخار فراوان عنوان می‌کنند، محصول تولید شده جهت کسب بالاترین بهرة ممکن همیشه به بازاری سرازیر می‌شود که در آن به قیمت بالاتری به فروش می‌رود. این مجموعه «نظریه‌ها» که از پایه‌ای‌ترین نظریات اقتصاد سرمایه‌داری‌اند، بخوبی نشان می‌دهند که بر خلاف تمامی برنامه‌ریزی‌های سازمان‌های جاسوسی و عملیاتی غربی، مواد مخدری که در سرزمین‌های دور دست تولید می‌شد، جهت مصرف می‌بایست به بازارهای نیویورک، لندن و پاریس سرازیر شود! و در راه تأمین چنین «خط‌سیری» صدها تشکیلات از جنایتکاران محلی و بین‌المللی بسیج شدند؛ تریاک، هروئین و حشیشی که می‌بایست وسیلة مبارزه با نهضت‌های مردمی در آسیای جنوب شرقی شود، تبدیل به خنجری شد که در بطن مراکز «تصمیم‌گیری» و سیاستگذاری، تا دسته در کتف سرمایه‌داری جهانی فرو رفت! و مهم‌تر از این، خارج از تمامی این صورتبندی‌ها، قسمت اعظم حقوق و مزایای مالی سربازان، افسران و کارمندان سازمان سیای آمریکا، در مناطق جنگی هندوچین، طی سال‌ها رسماً صرف خرید مواد مخدر می‌شد. با اوج‌گیری بحران در این منطقه، و شکست رسمی ارتش ایالات متحد در ویتنام، موجی از هزاران نظامی و مأموران رسمی آمریکائی به سوی ایالات متحد سرازیر شد، که هر یک از آنان، خارج از مشکلات و مسائل ویژه‌ای که شرکت در یک جنگ استعماری می‌تواند برای یک فرد به وجود آورد، معمولاً اگر به مصرف مواد مخدر شخصاً معتاد نبودند، مصرف چنین موادی از نظر رفتار اجتماعی برای‌شان اشکالی ایجاد نمی‌کرد!

در همین راستا است که، پس از شکست مفتضحانة آمریکائی‌ها در ویتنام، و خروج کامل ارتش‌های استعماری از سرزمین‌های وسیعی در آسیای مرکزی، تولید عظیم تریاک، حشیش و هروئین که به دست سازمان‌های مختلف و رنگارنگ آمریکائی صورت می‌گرفت، در واقع روی دست تولیدکنندگان «باد» کرد. محدودیت‌هائی که مرزبندی‌های جنگ سرد ایجاد کرده بود، عملاً از وارد شدن این مواد به محدودة کشورهای کمونیستی ـ شوروی و چین کمونیست ـ و نزدیک به مسکو ـ از قبیل هند ـ جلوگیری به عمل می‌آورد، و به دلیل فروپاشی ساختارهای امنیتی و سازمانی غرب در هندوچین انتقال و فروش این مواد نیز به غرب با مشکل و صرف هزینه‌های فراوان صورت می‌گرفت. اینجاست که شاهدیم، طی دهة 1980 پدیده‌ای به عنوان کارتل‌های «کوکائین» در آمریکای جنوبی شکل می‌گیرد؛ این به اصطلاح «کارتل‌ها» همان سازمان‌های جایگزینی بودند که پیشتر و طی جنگ‌های هندوچین، با سرمایه‌های دولت آمریکا در آسیای جنوب شرقی فعال شده بودند، و اینبار تحت نفوذ یک مأمور سازمان سیا به نام «ژنرال» نوری‌یگا، این تشکیلات در آمریکای مرکزی به راه می‌افتد.

به عبارت دیگر، زمانی که هرم «تولید ـ توزیع ـ فروش» به دلیل فروپاشی بنیادهای ارتش آمریکا در آسیای جنوب شرقی، از حیض انتفاع ساقط شد، سرمایه‌ها خود به خود به آمریکای جنوبی متوجه شده، در زمینة تولید «کوکائین» فعال شدند! بازار فروش نیز همچون گذشته، ایالات متحد و اروپای غربی باقی ماند. طی دهة 1980 مصرف کوکائین آنچنان در بازارهای داخلی آمریکا بالا گرفت که به گفتة بسیاری از پزشکان و متخصصان، رشد تعداد بیشماری از کودکان آمریکائی، به دلیل وابستگی پدران و مادرانش به مصرف کوکائین، به طور کلی مختل شده بود.

ولی کشور ایالات متحد، به دلیل مسائل جنگ سرد، و وابستگی دستگاه حاکمیت آمریکا به تشکیلات مافیائی در آمریکای جنوبی ـ این تشکیلات در ازاء آزادی عمل در فروش و تولید مواد مخدر که به دست واشنگتن برای‌ آنان تأمین می‌شد، سیاست‌های «ضدکمونیستی» را نیز مورد حمایت قرار می‌دادند ـ نتوانست در برابر سرمایه‌هائی که در زمینة مواد مخدر فعال بودند، تا زمانی که جنگ سرد پا برجا بود، دست به عمل زند. در واقع، سلاح کشندة مواد مخدر که جهت سرکوب دیگر ملت‌ها به دست آمریکائی‌ها فراهم آمده بود، به دلیل شرایط استراتژیک تا دورة پایان جنگ سرد، بر جامعة آمریکا حکومت بلامنازع داشت!

بی‌دلیل نیست که در آغازین لحظات آگاهی سازمان‌های اطلاعاتی غربی از شکست و فروپاشی شوروی که از افغانستان آغاز شده بود، مبارزه با «کارتل‌های» کوکائین در آمریکای جنوبی در دستورکار دولت واشنگتن قرار گرفت. آمریکا دیگر به متحدان خود در آمریکای مرکزی و جنوبی نیاز چشم‌گیری نداشت، و یکی از نخستین کسانی که «قربانی» سیاست جدید شد، همان ژنرال نوریگا بود، فارغ‌التحصیل مدرسة «معروف» نظامی «قارة آمریکا»، و مأمور باسابقة سازمان سیا!

در دوره‌ای که جنگ سرد رو به پایان می‌گذاشت و نیازهای امنیتی واشنگتن در آمریکای جنوبی در حال تغییر بود، شاهدیم که سرمایه‌هائی که معمولاً در راه تجارت مواد مخدر فعال‌اند، بار دیگر به قارة آسیا متوجه شده‌اند؛ اینبار به افغانستان! در راه گسترش و سرمایه‌گذاری وسیع در زمینة تجارت مواد مخدر، افغانستان از چند «مزیت» کلی برخوردار بود. نخست آنکه، در فرهنگ جاری افغان‌ها، مصرف مواد مخدر عملی نکوهیده به شمار نمی‌آمد؛ مصرف تریاک در میان قبایل افغان همان بود که یکصد سال پیش در میان قبایل و عشایر ایرانی بوده: نوعی دارو، نوعی مشغولیت اجتماعی، و شاید نوعی تفریح! اعتیاد و ابعاد هولناک اعتیاد به مواد مخدر که با شهرنشینی وسیع توده‌های مردم همزمان شده بود، در میان قبایل افغان و در شهرهای کوچک افغانستان، پدیده‌ای بود کاملاً ناشناخته! از اینرو در برابر گسترش تولید و صادرات مواد مخدر، راه‌بندهای اجتماعی و فرهنگی اصولاً‌ وجود نداشت. از طرف دیگر، افغانستان کشوری بود جنگزده، بسیار فقیر و میلیون‌ها انسان در این کشور عملاً در مرز گرسنگی دست و پا می‌زدند؛ فقر بهترین اسلحه‌ای است که استعمار با تکیه بر آن می‌تواند تولید مواد مخدر را امکانپذیر کند. ولی بر خلاف آنچه تصور می‌شود، مهم‌ترین دلیلی که سرمایه‌داری جهانی افغانستان را جهت تولید مواد مخدر برگزید، نه این بود، و نه آن! مهم‌ترین دلیل فروپاشی شوروی و شکل‌گیری باندهای مافیائی در بطن روابط حاکمیت روسیه و دولت‌های به «اصطلاح» مستقلی بود که از درون شکم این ابرقدرت فروپاشیده بیرون ریخته بودند!

مافیای غرب، در بطن روابط اقتصادی و اجتماعی نوین در شوروی فروپاشیده، عناصری می‌دید که می‌توانستند در راه تولید و توزیع مواد مخدر بهترین یاران و همکاران او باشند. دسته‌بندی‌های مافیائی در بطن حاکمیت نوین روس، بهترین امکان را به مافیای غرب می‌داد که اینبار بدون نیاز به گذار از سرزمین‌های مسلمان‌نشین، مستقیماً مواد مخدر تولیدی را از طریق خاک روسیه و یا کشورهای سابقاً شورائی به اروپا و از آنجا به آمریکا منتقل کرده، به فروش برساند. اینجاست که در بطن سرمایه‌داری جهانی نوعی جنگ میان مافیاها شکل می‌گیرد، و آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم، همین جنگ مافیاهای مواد مخدر است.

امروز از قرائن بر می‌آید که دو شاخة متفاوت سرمایه‌داری در تولید و فروش مواد مخدر فعال شده‌اند. شاخة نخست از مجرای جنوبی: «پاکستان، ایران، ترکیه، اروپا، آمریکا» فعال است. و قسمت عمده‌ای از حاکمیت ایران در واقع دست‌نشاندة همین شاخه به شمار می‌رود. در کنار این شاخه، شاخة دومی نیز پس از فروپاشی شوروی، و با کمک مافیای تازه‌پای روس شکل گرفته که از مسیر«کشورهای شوروی سابق، آلمان، آمریکا» فعال شده است. جنگ‌های خونینی که در سال‌های اخیر بر سر «مبارزه» با مواد مخدر به دست دولت جمکران سازماندهی می‌شود، در واقع درگیری‌هائی است که این دو شاخة اصلی با شاخه‌های فرعی و کوچک‌تر بر سر تقسیم بازار به راه می‌اندازند، و درکمال تأسف قربانیان چنین نمایشات مضحکی اغلب سربازان و افراد نیروهای انتظامی کشورهای ایران، پاکستان و افغانستان‌اند که روح‌شان هم از مسائل پشت پردة بازارهای مواد مخدر و سرمایه‌های جهانی که در امر تولید و توزیع این مواد انسان‌سوز فعال شده‌اند، آگاه نیست.


هیچ نظری موجود نیست: