۲/۲۱/۱۳۸۷

نرگس مرگ!


برمه از جمله کشورهائی است که استقلال خود را به مفهوم «مدرن» کلمه مدیون عواقب فروپاشی‌ سیاست‌های استعماری پس از جنگ دوم جهانی است. پس از پایان جنگ دوم، و آغاز بحران‌ سیاسی فراگیری که نتیجة تضعیف قدرت‌های استعماری اروپائی در آسیای جنوب شرقی بود، این منطقه با دو خیزش بزرگ انقلابی روبرو شد: انقلاب مائوئیست‌های چین و جنبش استقلال طلبان هندوستان! این دو حرکت بزرگ و سرنوشت‌ساز در آسیای جنوب شرقی قدرت‌های استعمارگر جهانی را، که عادتاً با استفاده از اهرم‌های بازدارندة امپریالیسم خونریز ژاپن ملت‌های منطقه را تحت انقیاد می‌آوردند، به شدت متوحش کرد؛ ژاپن دیگر فروریخته بود و نتیجة فروپاشی امپراتوری استعمارگر ژاپن، بر خلاف آنچه نظریه‌پردازان غربی «پیش‌بینی» کرده بودند، قدرت‌مداری و آقائی لندن، واشنگتن و پاریس نبود. بحران عظیمی که در تقابل با سیاست‌های استعماری ایالات متحد، انگلستان، هلند و فرانسه در این منطقه آغاز شد، بر خلاف باور و اعتقاد اروپائی‌ها، از تحولات اروپای «بلشویک» نه تنها قدرتمندتر بود که اهرم‌های مهار کنندة مسکو نیز در آن «حضور» نداشت!

در بطن این جنبش‌ها، نظریه‌پردازان قدرتمند توانستند دو ملت کهنسال و بزرگ هند و چین را، از طریق شعله‌ور کردن احساسات میهن‌دوستی و استقلال طلبانه، برای همیشه از معادلات سنتی استعمارگران خارج کنند. ولی ملت‌های کوچک‌تر منطقه نیز با اقتداء به دو «برادر بزرگ» سعی در مبارزه با استعمار و تبعات آن در کشورهای‌شان کردند. اما سرنوشت ملت‌های کوچک جز آن بود که «برادران بزرگ‌تر» تجربه کردند!‌ ویتنام در دو جنگ خونین پوزة ارتش‌های فرانسه و آمریکا را به خاک مالید، ولی در مصاف با بحران اقتصادی و مالی نهایتاً به دامان همان امپریالیسم چنگ انداخت. کشورهای لائوس و کامبوج هر کدام به معنای واقعی کلمه در سینة آفتاب کباب شدند، و امروز پس از گذشت دهه‌ها از آغاز جنایاتی که در این مناطق به دست خودی و غیرخودی صورت گرفت، هنوز زخم هولناک «استعمار» بر پیکر این ملت‌ها التیام نیافته. و در این میان شاید ملت برمه یکی از سیه‌روزترین‌ ملت‌ها باشد؛ جنبش‌های آزادیخواهانه در این کشور به سرعت از جانب قدرت‌های استعماری وسیلة چانه‌زنی‌های سیاسی با همسایگان بزرگ آن، چین و هند شد، و نهایت امر برمه بجای پای گذاردن در مسیر استقلال و آزادی و شکوفائی، روی به بیراهه‌ای گذاشت که اینک پس از گذشت چندین دهه شاید هنوز خروج از آن، اگر نگوئیم غیرممکن، بسیار نامحتمل می‌نماید.

کشور برمه، پیش از آنکه بحران فزایندة سیاسی، شعلة جنگ جهانی دوم را مشتعل کند، در سال 1937، از سیطرة دولت دست‌نشاندة «هنداستعمارزده» پای بیرون گذاشت، و تشکیلات اداری مستقلی از هندوستان برای خود تأسیس کرد؛ تشکیلاتی که نهایت امر تحت نظارت ارتش انگلستان باقی ماند! طی دوران جنگ، رهبران استقلال طلب برمه، جهت رهائی از چنگال انگلستان چشم امید به امپراتوری ژاپن دوختند، ولی با شکست ژاپن و خروج هزاران سرباز کشور «آفتاب تابان»، رهبران استقلال طلب به ناچار روی به «متفقین» آوردند!‌ در جریان همین چرخش‌های «کوچک»، که چندسالی به طول انجامید، صدها هزار تن از اهالی این سرزمین در درگیری‌های نظامی ناخواسته به دست ارتش ژاپن، نیروهای «هند ـ انگلستان»، استقلال‌طلبان چین، سوسیالیست‌های هندوستان، و یا در جریان درگیری‌های مختلف میان گروه‌های متخاصم «استقلال‌طلب» بومی، در هر موقعیتی قتل‌عام شدند!

پس از پایان جنگ دوم در 1945، تلاش برای استقلال شدت و سرعت بیشتری گرفت، ولی موجودیت برمه با قتل‌عام و کودتا عجین شده بود! در سال 1947، اعضای مجمعی که خود را «شورای اجرائی کشور برمه» می‌خواندند، و به رهبری «آنگ سان» تقاضای استقلال از امپراتوری انگلستان را داشتند همگی قتل‌عام شدند! ولی انگلیس علیرغم سبعیت‌های خود نتوانست جنبش‌ استقلال‌طلب برمه را از میان بردارد؛ دوران استعمار کهن دیگر سپری شده بود، و بهره‌کشی از ملت‌های جهان می‌بایست به صور نوینی تحقق یابد!‌ در سال 1948 انگلستان گامی به عقب برداشت، و جمهوری برمه رسماً چشم به جهان گشود. ولی اگر تحرکات استقلال‌طلبانة هند و چین برای رهبران برمه الهامات فراوانی به ارمغان آورد، پس از کسب این «استقلال»، همسایگی با این دو قدرت بزرگ برای ساکنان کشور برمه جز ناملایمات ارمغانی نداشت. به طور مثال، اعمال نفوذ چین کمونیست، از پیوستن برمه به کشورهای مشترک‌المنافع جلوگیری کرد، و در این راستا یکی از شاهرگ‌هائی که می‌توانست در برابر استقرار حکومت‌های خودکامه، مقاومتی هر چند ضعیف از خود نشان دهد، به طور کلی مسدود شد. در چنین چشم‌اندازی است که در خیمه و خرگاه غرب، بحران ویتنام نیز چند سال بعد به معضل هندوستان و چین مستقل در منطقه اضافه می‌شود.

طی این سال‌ها هندوستان به دلیل اعمال نفوذ انگلیس از طریق دولت‌های به اصطلاح «مسلمان» و در واقع دست‌نشاندة پاکستان و بنگلادش، ناچار به رها کردن ارتباطات سیاسی با غرب شد، و تحت زعامت جواهر لعل‌نهرو عملاً چرخش به شرق را آغاز کرد. از طرف دیگر، چین کمونیست نیز در همین دوران رویای تبدیل شدن به ابرقدرت سوم جهان را در سر می‌پروراند؛ در تبلیغات رسمی پکن، چین رهبر انقلابیون جهان سوم شده بود! نهایت امر، در چنین شرایطی، سازمان سیا برای جلوگیری از دست‌یابی چین و هند به خلیج بنگال، کشور برمه را تبدیل به منطقة «حائل» کرد! منطقه‌ای حائل میان چین، هند و ارتش آمریکا که در ویتنام به یکی از خونین‌ترین کشتارهای تاریخ استعماری خود سرگرم بود.

از نظر استراتژیک بدیهی است که سرنوشت ده‌ها میلیون اتباع کشور برمه، در چنین مخمصه‌ای در خلاء کامل قرار گیرد. حتی انتصاب «اوتان»، یکی از اتباع این کشور به مقام دبیرکل سازمان ملل متحد در سال 1961 نتوانست از سرنوشت محتوم برمه در غلطیدن به دامان یک دیکتاتوری وابسته و خونریز پیشگیری کند. برمه در سال 1962‌ حکومت قانون را رها کرد و به دامان یک کودتای هولناک نظامی فرو افتاد. کودتائی که یکی از طولانی‌ترین وحشیگری‌های تاریخ بشر است، و پس از گذشت 46 سال هنوز ادامه دارد!

در اینکه تأثیرات ژئوپولیتیک بر این کودتا تا چه حد تعیین کننده بوده، می‌باید اضافه کنیم که کودتاچیان اگر چه نوکران سازمان سیا بودند، خود را به دلیل «الهامات» منطقه، «سوسیالیست» هم می‌نامیدند! در واقع، دولت کودتا در برمه یکی از وحشی‌ترین، فاسدترین و سفاک‌ترین دولت‌های نظامی جهان است؛ با این وجود، هیچگونه آماری از سرکوب‌های سازمان یافتة ملت برمه، از جانب «او‌.ان.‌جی‌ها»‌ و دیگر تشکیلات «حقوق‌بشر» نخواهید یافت. الزامات استراتژیک همگی اینان را به خناق مبتلا کرده. شرکت‌های بزرگ غربی در برمه مشغول چپاول روزمره‌اند، چپاولی که در سکوت کامل صورت می‌پذیرد. به طور مثال چندی پیش به صورتی کاملاً اتفاقی، از شاهکارهای شرکت نفت فرانسوی «توتال» در این کشور پرده برداشته شد! کاشف به عمل آمد که این شرکت جهت احداث خطوط لوله و دیگر تأسیسات مورد نیاز خود در برمه، با همکاری نظامیان و گروه‌های سرکوبگر محلی، صدها تن از روستائیان را ربوده در اردوگاه‌های کار اجباری به بردگی وادار کرده!‌ ولی این «اخبار»، عملاً بدون آنکه تأثیری بر خودآگاه «حساس» سازمان‌های حقوق بشر غرب بگذارد، از ریل‌های خبری گذشت و به دست فراموشی سپرده شد.

حال که با تاریخچة «استقلال» برمه، و کودتاچیان خونریز این سرزمین تا حدودی آشنا شدیم، نگاهی به فاجعه‌ای می‌اندازیم که مقصر اصلی آن نه در واشنگتن نشسته، و نه در پکن؛ «مقصر» این فاجعه دست سرنوشت است. روز 4 ماه مه سالجاری، طوفانی موسوم به «نرگس»، در مناطق ساحلی برمه خسارات فراوانی به مردم این کشور وارد آورد. شمار کشته‌شدگان عملاً نامعلوم باقی مانده، پیشتر در مورد نظام سیاسی که «سانسور» حاکم بر مطبوعات این کشور را مسلماً به شیوه‌ای بسیار فراگیر اعمال می‌کند، سخن گفتیم. ولی بر اساس برخی گمانه‌ها، آمار کشته شدگان، زخمی‌ها و مفقودین در این سانحه، به ده‌ها هزار تن بالغ می‌‌شود. در چنین مواقعی، شبکة رسانه‌‌های بین‌المللی و سازمان‌های مدعی دفاع از حقوق ‌بشر که معمولاً در نقش دست‌یاران نظام‌های حاکم عمل می‌کنند، به یک‌باره مواضع انسانی اتخاذ کرده، تبلیغات رسانه‌ای را بر اساس «سیل» کمک‌های کشورهای غربی به مصبیت‌دیدگان منحرف می‌سازند. در چارچوب تبلیغات رسانه‌ها، صدها میلیون دلار کمک‌های انساندوستانه از این سوی و آن سوی ـ «سوی» معمولاً به نظام‌های سرمایه‌داری غربی «محدود» می‌ماند ـ جهت «کمک» به آسیب‌دیدگان ارسال می‌شود!

در اینکه چند درصد از این «کمک‌ها»، از حساب‌های بانکی در غرب، عملاً خارج شده، و صرف خرید دارو، البسه، روانداز، چادر و ... می‌شود، مسلماً گزارشی نخواهیم داشت. و در اینکه چنین خریدهای «کلانی» چگونه از فیلترهای سازمان‌های حق‌حساب‌بگیر در غرب گذشته،‌ بار هواپیماها می‌شود، و به مقصد ارسال خواهد شد نیز خبر موثقی نخواهید داشت. نهایت امر، هیچوقت نخواهید فهمید که چند درصد از این «کمک‌ها» توانسته به مقصد نهائی یعنی به دست مصیبت‌دیدگان این سانحه برسد! ما ایرانیان، نمونه‌های چشم‌گیری از چنین بسیج‌های جهانی را در کشور خودمان، چه پیش از حکومت اسلامی و چه پس از برقراری «عدل‌الهی» شاهد بودیم. شهر بم که در نتیجة زلزلة چند سال پیش عملاً نابود شده، خرابه‌هایش هنوز پا برجاست! و آفتاب آمد دلیل آفتاب، همین خرابه‌ها شاهدی است بر این مدعا!

ولی با در نظر گرفتن مسائل و مشکلات ویژه‌ای که هر یک از کشورهای جهان در چنین شرایطی دچار آن می‌شود، «کمک‌رسانی»، یا بهتر بگوئیم «دکانداری» کمک‌رسانی به آسیب‌دیدگان صور مختلفی به خود می‌گیرد. به طور مثال، در شرایطی که حکومت اسلامی عملاً از ادارة اقتصاد و امورمالی کشور عاجز است، در امر «کمک‌رسانی» به زلزله‌زدگان، دولت امام زمان البسة «مستعمل»، داروهای بدون بسته‌بندی کارخانه، و برخی اقلام مواد غذائی را به هیچ عنوان نمی‌پذیرفت! و این «گشاده‌دستی‌ها» در شرایطی صورت می‌گیرد که میلیون‌ها ایرانی، در اوضاع و احوال «عادی»، و بدون هیچگونه «مصیبت» الهی، تحت اوامر همین حکومت از صبح تا شب به دنبال همان «البسة» مستعمل، داروی بدون بسته بندی، و اقلام غذائی کذا نه تنها می‌دوند، که حاضرند مبالغ هنگفتی نیز در قبال خریدشان پرداخت کنند. البته مقامات حکومت الهی، که خود هیچگونه نیاز مبرمی به چنین اقلام ندارند، رد این محموله‌ها را نشانه‌ای از «اقتدار» و «عزت» حکومت اسلامی معرفی می‌کنند! برخی ساده‌لوحان نیز خوب این «آش» حکومتی را سر می‌کشند! خلاصه بگوئیم، دنیا در برابر چنین «اقتداری» واقعاً لنگ می‌اندازد، و این تبلیغات چنان کرده که «توی‌مان خودمان را کشته، بیرون‌مان هم مردم را!»

اما دولت برمه که نزدیک به نیم ‌قرن است از طریق اعمال حکومت نظامی خود را بر جامعه تحمیل کرده، و نهایتاً به دلیل عملکردهای استبدادی تا خرخره در فساد دولتی، وابستگی، و گسترش شبکه‌های سرکوب و اوباش غرق شده، با این «بازارچة» کمک‌های جهانی به نوع دیگری برخورد می‌کند. نخست اینکه، از وحشت ایجاد هر گونه ارتباط میان اتباع ملل دیگر و اهالی برمه، که می‌تواند نهایت امر به علنی شدن توحش و دیکتاتوری حاکم بر این جامعه بیانجامد، حضور امدادگران را، اعم از پزشک و پرستار و مهندس و خلبان هلیکوپتر اکیداً ممنوع اعلام کرده! در ثانی اعلام داشته که کمک‌ها را دریافت می‌کند، ولی راساً این کمک‌ها را به دست مصبیت‌دیدگان خواهد ‌رساند! البته به این حکومت می‌باید گفت، «ارواح شکمت»! طی سال‌های سال حاکمیت اوباش نظامی در این مملکت، شاهدیم که ابتدائی‌ترین حقوق مردم از طرف این حاکمیت به زیر پای گذاشته شده، حال مشتی اوباش و لباس‌شخصی و نظامی و پلیس سرکوبگر قرار است میلیون‌ها دلار کالاهای اساسی را بین مردم مجاناً «تقسیم» کنند؟‌ اصلاً برای اینکه مطمئن‌ باشیم این «کمک‌ها» هر چه سریع‌تر از طرف دولت «توزیع» خواهد شد، باید از «حضرت» رئیس جمهور «سوسیالیست» برمه و حومه بخواهیم که در تلویزیون سراسری سخنرانی کرده بفرمایند، اگر کسی به صداقت این دولت در امر «کمک‌رسانی» اعتراض دارد به جوخة اعدام ‌مراجعه کند!‌ البته ما مطمئن هستیم همان درصد مختصر از کمک‌های انساندوستانه که به کشور برمه برسد، سریعاً توزیع خواهد شد، ولی مشخص نیست که مصرف‌کنندگان آن چه کسانی هستند:‌ مصبیت‌دیدگان سوانح طبیعی یا مأموران و نظامیان و اوباش حاکمیت کودتا؟ لازم است بدانیم که کمک‌های «مراجع» انساندوست جهانی نیز پس از این «اظهارات» فعلاً معلق شده! به این می‌گویند سیاست‌گذاری درست، انسانی و خصوصاً ملی و میهنی و «سوسیالیستی»!

ولی نمی‌باید در این مورد نیز دچار خوش‌باوری و ساده‌اندیشی شویم. اعمال سیاست‌های انزواطلبی «نمایشی»، در واقع یکی از شگردهای سرمایه‌داری جهانی است. و اگر امروز مردم مصیبت‌دیدة برمه حتی حق برخورداری از درصد پائینی از کمک‌های جهانی را ندارند برای این است که غربی‌ها می‌ترسند بده‌بستان‌هایشان با یونیفورم‌پوش‌های آدمکش برمه‌ای آفتابی شود. حال می‌باید گفت که اگر سانحة نرگس طبیعی بوده، مصیبت مردم نگون‌بخت برمه که در چنگال حکومت نظامیان خونریز و همکاران غربی‌شان در شرکت‌های «محترم» مغرب زمین گرفتار شده‌اند،‌ به هیچ عنوان طبیعی نیست؛ خیلی هم غیرطبیعی است، چرا که تماماً ساخته و پرداختة دست همین بشر دو پاست!





...

هیچ نظری موجود نیست: