۲/۲۰/۱۳۸۷

بنزین استعماری!



اهداف قدرت‌های استعماری از دمیدن در تنور یخ‌زدة «بحران هسته‌ای»، برای ما ملت دیگر کاملاً روشن شده، با این وجود، محافل غربی هنوز امید دارند که در این «تنور» نانی برای روابط استراتژیک خود در منطقة خلیج‌فارس و آسیای مرکزی طبخ کنند! این است دلیل واقعی انتشار مطلبی در روزنامة گاردین انگلستان که در ضمیمة آن مصاحبه‌ای نیز با سفیر اوباش‌‌الله در لندن، رسول موحدیان قرار گرفته. امروز سایت «بی‌بی‌سی» ترجمه‌ای از این مطلب را انتشار داده، که سعی خواهیم کرد با بررسی دقایق آن اهدافی را که غرب و حکومت اسلامی مشترکاً، در این به اصطلاح «بحران» جستجو می‌کنند بشکافیم.

در آغاز سخن می‌باید این مطلب را به صراحت مورد تأئید قرار دهیم که برخورداری کشورهای جهان از فناوری‌های مختلف در زمینه‌های علمی، کشاورزی، آبیاری، شهرسازی، راه و ترابری، و ... از جمله حقوق اساسی در جهان امروز می‌باید تلقی شود؛ حقوقی که لازم است به صورت رسمی از جانب تمامی قدرت‌های جهانی و محافل و مجامع بین‌المللی مورد تأئید قرار گیرد. مسلماً این «حق» فقط مربوط به برخورداری از «غنی‌سازی» اورانیوم نیست. اگر حکومتی چون دستگاه شعبدة شیخک‌‌های قم و کاشان تا به این اندازه بر «غنی‌سازی» تکیه می‌کند، و برخورداری از این فناوری را تا مرتبة تأمین «استقلال» سیاسی و اقتصادی کشور در رسانه‌ها مطرح می‌نماید، فقط به این دلیل است که حکومت اسلامی پای در کوره‌راه‌های تبلیغات قدرت‌های استعماری گذاشته. اگر واقعاً حق و حقوق برخورداری از فناوری‌ها را می‌باید مطرح کنیم، مسلماً فهرست به مراتب گسترده‌تر از یک «غنی‌سازی» دروغین و تبلیغاتی در زمینة صنایع هسته‌ای خواهد بود.

به یاد داریم که در دوران حکومت پهلوی نیز همین خیمه‌شب‌بازی در مورد صنایع ذوب‌آهن به راه افتاده بود. ولی در آن دوره مسئلة «تهدیدات» مستقیم نظامی مطرح نشد، و جریان تخالف منافع دولت شاهنشاهی با حکومت‌های غرب بیشتر در زمینة استراتژی منطقه متوقف ماند؛ نهایت امر، با پای پیش گذاشتن دولت شوروی عملاً «داستان» مخالفت‌های دول غربی نیز بر سر احداث ذوب‌آهن در ایران منتفی شد. ولی پس از افتتاح ذوب‌آهن اصفهان که بر اساس فناوری کوره‌های بلند پایه‌گذاری شده بود، به یک باره غربی‌ها فناوری‌های نوین و متفاوت در استخراج آهن از «کک» را به ایران سرازیر کردند، و شاهد بودیم که در منطقة اهواز و حتی بندرعباس پروژة تأسیسات ذوب‌آهن به دست غربی‌ها افتاد!‌ ولی در اینکه اجرای چنین پروژه‌هائی، چه در اصفهان و چه در دیگر مناطق توانسته باشد گامی در راه ترقی و رشد اقتصادی و صنعتی کشور بردارد، و یا بر پایة تبلیغات امروز حکومت اسلامی بر محور «غنی‌سازی»، استقلال سیاسی برای کشور به ارمغان آورد، جای سئوال باقی است. در عمل این پروژه‌ها هر چند لازم و ضروری نمی‌تواند فی‌نفسه بر مشکلات پیچیدة اقتصادی، علمی و فناورانة یک کشور در جهان سوم نقطة پایان گذارد. مخالفت غرب با برخی پروژه‌های صنعتی در دوران شاه سابق، بیشتر از آنچه مخالفت غرب با «استقلال» ایران باشد، موضع‌گیری دولت‌های غربی در برابر تغییر استراتژیک روابط ایران با همسایگان بود؛ مطلبی که مسلماً جای بحث آن در یک وبلاگ نیست. خلاصه بگوئیم، استقلال یک کشور به هیچ عنوان نمی‌تواند «تابعی» از یک یا چند پروژة صنعتی به شمار آید؛ «استقلال» پروژه‌ای به مراتب گسترده‌تر و پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.

به طور مثال می‌باید از دولت احمدی‌نژاد که تا به این اندازه خود را در مورد «استقلال» سیاسی حساس نشان می‌دهد پرسید، چرا جلوگیری دولت‌های غربی از گسترش شبکة راه‌آهن کشور را به عنوان یک اقدام علیه «استقلال» اقتصادی ایران معرفی نمی‌کند؟ شاهد هستیم که قراردادهای گسترش خطوط راه‌آهن کشور با طرف‌های غربی، خصوصاً فرانسوی یکی پس از دیگری «فسخ» می‌شود، و تعهدات به انجام نمی‌رسد! یا اینکه کشور ایران اجازة خرید هواپیماهای مسافربری ندارد!‌ و این فهرست همانطور که در بالا آوردیم بسیار بسیار گسترده‌تر از آن است که بتوان در یک پرونده تمامی آن را گنجاند. ولی همانطور که می‌بینیم در میان تمامی این «محدودیت‌ها»، مخالفت غربی‌ها با «غنی‌سازی» از دیگر مسائل گویا با اهمیت‌تر تلقی می‌شود! می‌باید پرسید، چرا؟

چرا در کشوری که برخورداری از یک مسکن مناسب نهایت امر تبدیل به یک آرزوی محال شده، دولت حق ندارد ساختن صدها هزار واحد مسکونی را به مقاطعه‌ای جهانی بگذارد، و این هزینه‌ها را از محل میلیاردها دلار ثروت ایران که در بانک‌های غرب «خاک» می‌خورد تأمین کند؟ چرا شبکة ترابری کشور از دورة پهلوی‌ها تاکنون ترمیم نشده و هیچگونه گسترشی نداشته؟ آیا جاده‌سازی هم «غنی‌سازی» اورانیوم است، که آمریکا بر علیه آن شمشیر‌اش را کج ببندد؟ چرا کارخانجات مختلف که تولیدات‌شان قادر است کشور را از بسیاری جهات بی‌نیاز از واردات کند، در ایران افتتاح نمی‌شود؟ چرا و چرا!‌ و مطمئن باشیم که این «چراها» هم فهرستی بسیار گسترده‌تر از آنچه برخی تصور می‌کنند دارد. در تحلیل عملکردهای استعماری، افراد بعضی‌ اوقات به دنبال مسائل بسیار پیچیده‌ می‌گردند، در حالیکه عملکرد استعمار یک صورتبندی بسیار ساده و قابل درک دارد. به طور مثال در دورة مبارزات استقلال طلبانه در هند، شبکة استعماری انگلستان بر واردات پنبة ارزان قیمت از هند و صادرات گرانقیمت پارچه از انگلیس به این کشور تکیه کرده بود؛ به آن‌ها که چشم‌های‌شان هنوز به تراخم استعمار مبتلا نشده، می‌گوئیم که بهتر است بار دیگر که خودروی‌شان را در یک پمپ‌بنزین نگاه می‌دارند تا بنزین وارداتی را به قیمت «نجومی» ابتیاع کنند، نگاهی به آمار و ارقام صادرات نفت و واردات بنزین و دیگر فرآورده‌های نفتی بیاندازند.

به این می‌گویند «استثمار» یک ملت! و برای دریافت درست عملکردهای استعماری لزومی ندارد در فلان و بهمان مؤسسة «تحقیقات» غربی دکه و بازارچه باز کنیم، قضیه ساده‌تر از آن است که برخی می‌نمایانند. اگر این مسئله را درست دریافت کنیم می‌بینیم که چرا سرمایه‌های ملی طی سالیان دراز به دست بچه‌آخوندها و چاقوکشان حوزه و بازار صرف «خودروسازی» در این کشور شده! می‌بینیم که چرا و به چه دلیل در کشوری که شبکة راه‌آهن توسعه پیدا نمی‌کند، جاده‌سازی از هیچ اهمیتی برخوردار نیست، و تولید بنزین هر روز در برابر نیازهای داخلی کم‌‌تر و بی‌اهمیت‌تر می‌شود، پیوسته خودرو‌های جدید می‌باید به دست شبکة مافیای قدرت ساخته شده، به «بازار» عرضه شود! البته برای آندسته از خوش‌باورها که همه چیز را دوست دارند زود باور کنند، افزایش همین «تولیدات» داخلی نیز در سایة تبلیغات رسانه‌های وابسته به استعمار در داخل کشور، «تلاشی» جهت به دست آوردن «استقلال» سیاسی و صنعتی تلقی می‌شود!‌

سئوال دیگری که مطرح می‌شود، این است که، اگر کشور ایران حق ندارد یک پل و یا جاده بسازد، چگونه تحت اوامر قدرت‌های سرمایه‌داری بساط مونتاژ خودرو به راه می‌اندازد؟ امکانات چنین تحولات و تحرکات صنعتی و مونتاژ و واردات و غیره به چه صورت تأمین می‌شود؟ جواب ساده‌ است، استعمار به دست خود این عوامل را فراهم می‌آورد، چرا که تولید و فروش خودرو زمینه‌ساز وابستگی بیشتر اقتصاد ایران به غرب است، در صورتیکه احداث جاده و پل امکان تحرک اقتصادی و صنعتی در داخل مرزها را تقویت می‌کند. این است صورتبندی‌های اقتصاد استعماری! اگر می‌گوئیم حکومت اسلامی یک حکومت وابسته به محافل استعماری است، این صورتبندی را از «خم‌رنگ‌رزی» یک شبه بیرون نکشیده‌ایم؛ نتیجة بررسی عملکردهای این حاکمیت طی سه دهة اخیر است.

در عمل، اگر در 22 بهمن، اوباش حزب‌الله به دست غرب در ایران به قدرت رسیدند، خارج از تمامی الزامات استراتژیک که نتیجة ماجراجوئی‌های ارتش سرخ در افغانستان بود، این امر از الزاماتی اقتصادی و مالی نیز در بطن روابط اقتصادی غرب برخوردار بوده. غرب تحت عنوان «مخالفت» با حکومت اسلامی، سال‌هاست که یک «دولت وابسته» را در مقام یک «دولت مخالف» به جهانیان معرفی می‌کند! در نتیجه، هر چند طی سه دهة گذشته، کشور ایران توسط قدرت‌های سرمایه‌داری چپاول شده، و کلیة ساختارهای اقتصادی داخلی به نفع آنان از هم فروپاشیده، چنین وانمود می‌شود که در چند و چون مسائل ایران و فاجعة اقتصادی‌ ناشی از عملکردهای استعماری غرب در کشورمان، دولت‌های غربی گویا هیچ دخالتی نداشته‌اند! این «پروژه» در مقام خود، شاید یکی از گسترده‌ترین توطئه‌های جهانی جهت بهره‌کشی از یک ملت توسط دولت‌های سرمایه‌داری باشد. همانطور که می‌بینیم پس از گذشت سه دهه، برخی محافل وابسته به غرب، مشتی ایرانی‌نما را نیز تحت عنوان «مخالفان» حکومت اسلامی به دست خود در پایتخت‌های سرمایه‌داری‌ جهانی بسیج کرده‌اند، تا اینان را بعدها بجای حکومت اسلامی به مردم ایران حقنه کنند!‌ تا به این ترتیب «گسستی» در مسیر تحولات منافع‌شان نیز ایجاد نشود.

بی‌جهت نیست که پورمحمدی، وزیر بی‌وزارتخانة کشور، در شرایطی که هنوز جایگزینی برای او معرفی نشده، امروز به خود اجازه می‌دهد در برابر خبرنگاران، انفجار در حسینیة شیراز و کشته‌شدن چندین تن از مردم از همه‌جا بی‌خبر را به عملیات نظامی «سلطنت‌طلبان» منسوب کند!‌ می‌باید از ایشان پرسید، از کجا چنین اطمینانی دارید؟ چه کسی به شما این را گفته، و یا بر پایة چه شواهدی چنین اظهاراتی می‌کنید؟ ولی همانطور که تا به حال دیده‌ایم، اوباش حکومت اسلامی جهت به هم بافتن ترهات و مزخرفات هیچگونه نیازی به شواهد و دلائل ندارند!‌ سایت «فارس‌نیوز» که به محافل سپاه پاسداران حکومت اسلامی بسیار نزدیک است، این مزخرفات را انتشار داده، و مسلماً تا چند روز دیگر جناح‌های سلطنت‌طلب که سه دهه است کشور را در شرایط بحرانی تسلیم اوباش بازار و حوزه کردند، تا در غرب به استراحت و گردش مشغول باشند، در رد این اظهارات، «اطلاعیه‌های» جانگداز نیز صادر خواهند کرد. می‌باید به پورمحمدی که عمری را در خدمت به ساواک و ادارات امنیتی وابسته به غرب گذرانده گفت، اینگونه اعمال را اگر «نان قرض‌ دادن» نخوانیم، چه بخوانیم؟ در ثانی نمی‌دانستیم این سلطنت‌طلبان که در کالیفرنیا تعدادشان از شمار صد هم فراتر نمی‌رود، در ایران از قدرت «عملیاتی»، آنهم عملیات نظامی برخوردارند!‌ آقای پورمحمدی! بساط تبلیغاتی برای جانشینان‌تان به راه انداخته‌اید؟ همان‌ها که قرار است بیایند و بساط «استثمار» ملت ایران را که شما و دوستان‌تان سه دهه است برقرار کرده‌اید یک بار دیگر از نو شروع کنند؟ خودرو بسازند و به خلق‌الله بیاندازند، بنزین‌اش را هم «چهارلاپهنا» از عموسام بخرند؟

اگر همانطور که بالاتر گفتیم، صورتبندی‌های اقتصادی استعماری کاملاً روشن است، چهره‌های وابسته به سیاست‌های استعماری نیز نمی‌توانند تا ابد خود را در پس شعارهای «یامفت» پنهان کنند. کسی که در دوران وزارت‌اش چندین و چند تن از ایرانیان به بهانه‌ها و جرم‌های مختلف و گاه «من‌درآوردی»، حتی در ملاءعام اعدام شده‌اند، بهتر است بداند که در روز حسابرسی بوسیدن چکمه‌های سلطنت نجات‌اش نخواهد داد. ولی پس از «تخم ‌دو زرده‌ای» که شیاد اردکان در گیلان برای ما ایرانیان گذاشت، و سخنرانی «غلط‌کردم» ایشان در «بنیاد باران»، انتظار می‌رفت که چنین برخوردهائی در سطوح مختلف سیاست کشور علنی شود! اشکال از امثال پورمحمدی نیست!‌ خاتمی نیز همانطور که قبلاً گفته بودیم «جسدی» است مدفون شده، و با این سخنرانی «غلط‌کردم»، دیگر بساط‌اش تمام است. اینان معلوم است از کدام زباله‌دان بیرون آمده‌اند، ولی مشکل اصلی، یعنی ساختار حاکمیت در ایران هنوز باقی است. این حاکمیت علیرغم نیاز مبرمی که به ایجاد روابط با آمریکا دارد، به دو دلیل نمی‌تواند علناً به جانب آمریکا بخزد. نخست اینکه شعار مزورانة «نبرد با آمریکا» را سال‌هاست تبدیل به کلید مشکل‌گشای سیاست‌بازی‌ها و خدعه و نیرنگ در داخل کشور کرده، و از طرف دیگر، امروز سایة قدرت‌های بزرگ منطقه، و سیاست‌های اقتصادی آن‌ها بر سر حکومت اسلامی سنگین‌تر از آن است که امثال پورمحمدی فکر می‌کنند. و در همین راستا شاهدیم که عملاً اوباش حزب‌الله و طرف‌های حکومت اسلامی که سال‌هاست در عراق دست در دست ارتش آمریکا وسیله‌ساز تحکیم مواضع محافل «شیعی‌‌مسلک» و وابسته به غرب بودند، چگونه از طرف دولت مالکی و ارتش آمریکا مورد تهاجم قرار می‌گیرند!

در وبلاگ‌های پیشین گفتیم که اگر بر خلاف میل آمریکا، سیاست ملاستیزی بر اشغالگران تحمیل شد، این سیاست نمی‌تواند در مرزهای کشور عراق متوقف شود. و مستقیماً به داخل کشور ایران امتداد خواهد یافت. در همین راستا عنوان می‌کنیم که گزینة سلطنت، به عنوان جایگزین حکومت اسلامی، اگر از نظر آمریکائی‌ها خیلی «دوست‌داشتنی» تصور می‌شود، از نظر ملت ایران و سیاست‌های منطقه‌ای نمی‌تواند یک گزینة معتبر به شمار آید. همانطور که دیدیم، این آمریکا تا چند ماه پیش حاضر به عقب‌نشینی از مواضع اسلام‌پرور خود نمی‌‌شد، حتی یک گام از اسلام و مسلمانی در عراق عقب نمی‌گذاشت! در صورتی که امروز ارتش آمریکا عروسک کوکی کاخ‌سفید، مقتدی‌صدر را عملاً هدف تهاجمات خود قرار داده!‌ اگر سلطنت می‌خواهد از اعتباری نزد ملت ایران برخوردار باشد، مدعی تاج و تخت می‌باید هر چه سریع‌تر در روند برخورد آمریکا با مسائل ایران موضع‌گیری کند؛ در غیراینصورت در سیر قهقرائی عقب‌نشینی آمریکائی‌ها از منطقه، مقام «شامخ» سلطنت نیز مانند شیاداردکان و یا پورمحمدی قربانی سیاست‌‌های فرسودة غرب در ایران خواهند شد.



...

هیچ نظری موجود نیست: