۲/۱۷/۱۳۸۷

میراث‌خواران کودتا!



به گزارش خبرگزاری‌ها، اوباش و نانخورهای حکومت اسلامی معرکه‌گیری جدیدی به راه انداخته‌اند. این «معرکه» بر پایة سخنان نغز و شیرین شیاد اردکان در دانشگاه گیلان به راه افتاده. سخنانی که طی آن «سردار فرهیختگی»، در مورد «صدور انقلاب» و خواست‌های روح‌الله خمینی، قرائتی «انقلابی» و در تضاد با سیاست دولت ارائه می‌کند!‌ امروز سایت «بی‌بی‌سی» اعلام کرده که، این سخنان علیرغم «اهمیت» سیاسی‌ای که دارد، از طرف رسانه‌های منسوب به «اصلاح‌طلبان» انعکاس نیافته؛ و فقط رسانه‌های به اصطلاح «اصولگرا» با تکیه بر آن‌ به شدت به محمد خاتمی تاخته‌اند. البته این امر صحت دارد که از مدت‌ها پیش، خصوصاً پس از علنی شدن شکست کامل اصلاح‌طلبان در انتخابات «مسجد شوربا»، شکاف عمیقی در جبهة به اصطلاح «اصلاحات» افتاد. و همانطور که در دور دوم انتخابات اخیر دیدیم، گروهی از نامزدهای «اصلاحات» حتی عکس‌های خاتمی را از تراکت‌های انتخاباتی برداشتند! به این ترتیب، «اسطورة» مضحکی که در اطراف شخص محمدخاتمی، توسط رسانه‌های بین‌المللی به راه افتاده بود، اینک گام به گام به نقطة اوج خود نزدیک می‌شود.

در اینکه محمد خاتمی در این حکومت واقعاً چکاره است، راه دور نمی‌باید رفت؛ 10 سال تصدی پست وزارت ارشاد، آنهم در سیاه‌ترین و سرکوبگرانه‌ترین دوران حیات حکومت اسلامی، برای به دست دادن شمه‌ای از مواضع واقعی شیاد اردکان کفایت می‌کند. در همین راستا، هیاهوی «دمکراسی‌طلبی‌های» خاتمی را می‌باید با دقت بیشتری شکافت، چرا که وی به معنای واقعی کلمه یکی از اوباش حکومت اسلامی است، و نقش او در تبلیغات جنگ و توجیه سیاست‌های جنگ‌طلبانة این حکومت، در مقام وزیر ارشاد غیرقابل چشم‌پوشی است. وابستگی‌های خاتمی نیز به جناح‌های امنیتی، خصوصاً شاخة «شهید» سعید امامی و «شهید زنده» حجاریان، از روز روشن‌تر است. از همین خلاصه می‌توان نتیجه گرفت که،‌ خاتمی شاید یکی از مهم‌ترین مهره‌های سیاست آمریکا در ایران به شمار می‌آید؛ مهره‌ای بسیار کارساز و بی‌اندازه مزور! از طرف دیگر، در مورد هیاهوی «اصلاح‌طلبی» خاتمی و محافل وابسته به این «پروژه»، توضیحات مفصلی در مطالب پیشین ارائه کرده‌ایم، و نمی‌توان تمامی آنرا بار دیگر مطرح کرد.

با این وجود یادآور می‌شویم که، خاتمی بر اساس برنهاده‌ای استعماری پای پیش گذاشت: ایجاد هیاهو، فراهم آوردن زمینة فروپاشی و کودتا جهت استقرار یک فاشیسم تازه‌نفس در کشور ایران تحت زعامت عالیة استعمار غرب! این بود «پروژة» خاتمی! ولی همانطور که دیدیم اربابان وی در این «مهم» شکست خوردند. شعارهای اصلاح‌طلبی گریبان‌گیر محافل ساواکی حکومت اسلامی شد، بدون آنکه اینان بتوانند با برقراری یک حاکمیت فاشیستی و تازه‌نفس به این شعارها در عرصة سیاست جهانی میدان ترک‌تازی به نفع منافع غرب بدهند. 8 سال دوران فترت و بی‌برنامگی آقای خاتمی در واقع نتیجة همین شکست امپریالیسم غرب بود؛ شکستی که حتی جناح‌های به اصطلاح «غیراصلاح‌طلب» نیز انتظارش را نداشتند!‌

ولی با شکست کامل اصلاح‌طلبی در نمایشات انتخاباتی حکومت اسلامی این اصل در عمل قبول عام یافت که پروژة خاتمی به پایان خود رسیده؛ اینک خاتمی با ایراد سخنانی که بسیار تعجب آور می‌نماید، در عمل تلاش دارد خود و همپالکی‌هایش را در بطن یک «پروژة» جدید جاسازی کند. پروژه‌ای که هدف آن قرار دادن شعارهای سیاسی جناح‌های موسوم به «اصلاح‌طلب» در خط مستقیم تبلیغات ارتش آمریکاست! و اینکار دلیلی جز این نمی‌تواند داشته باشد که خاتمی از درگاه ارباب تقاضای تفویض مأموریتی جدید دارد. «بی‌بی‌سی» با تکیه بر بیانات ایشان می‌نویسد:

«امام چه می‌‌خواست و منظورش از صدور انقلاب چه بود؟ اینکه ما اسلحه بگیریم و در دیگر کشورها انفجار ایجاد کنیم و گروه‌هائی درست کنیم که در دیگر کشورها خرابکاری کنند؟ امام بشدت با این رفتارها مخالف بود و برخورد می‌کرد.»

البته می‌باید قبول کرد که به قول فرانسوی‌ها، «حرف در دهان مرده گذاشتن» کار چندان مشکلی نیست. ولی تا آنجا که ما از اعمال و رفتار روح‌الله خمینی یا همان «امام» ایشان به یاد داریم، زندگی در صلح و صفا و احترام به اصل همزیستی مسالمت‌آمیز در ارتباط با همسایگان، نزد ایشان از کوچک‌ترین اهمیتی چه در بطن نظریات سیاسی و چه در تفکر «دینی» برخوردار نبود. خمینی به قول خودش آمده بود که به «تکلیف» عمل کند!‌ و جای دور نمی‌باید رفت؛ این «تکلیف» در عمل به معنای سرکوب مردم، بستن راه زندگی، معیشت، تفریح، سازندگی و هر گونه خوشی و خوشحالی در زندگی بشر بود؛ برداشت ایشان از «تکلیف» در فرستادن مردم به میادین جنگ، آدمکشی در داخل مرزها، گسترش شبکه‌های مافیائی قدرت، و سرکوب جوانان و زنان خلاصه می‌شد، چرا که به طور مثال مبارزه با فساد اداری، مبارزه با رشوه‌خواری، مبارزه با متعدیان به حقوق مردم، خصوصاً قشرهای ضعیف و صدمه‌پذیر در ایران، گویا در این «تکلیف» جائی نداشت!‌ حال چه شده که خاتمی، در مقام مأمور تبلیغات جنگ 8 سالة حضرت امام، در خواسته‌‌های ایشان جنگ و درگیری پیدا نمی‌کند؟ مگر همین امام نبود که می‌گفت، «اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد پای آن ایستاده‌ایم!» مگر همین «امام» نبود که می‌گفت، «هر کس بر علیه این جنگ حرف بزند توی دهنش می‌زنم»؟ این همان امام «صلح‌طلب» آقای خاتمی است، یا ایشان «امام» نوینی پیدا کرده‌اند؟

همانطور که می‌توان دید اینک نظریة کودتای 22 بهمن وارد مرحلة «میراث‌خواری» شده! در این مورد شاید بهتر است توضیحی بدهیم، البته در همینجا به صراحت بگوئیم که، به هیچ عنوان قصد مقایسة یک کودتای طراحی شده از جانب آمریکا را، با انقلابات و تحولات بزرگ جهانی نداریم. ولی می‌باید قبول کرد که شیپورهای رسانه‌های جهانی، آنقدر کودتای «هویزر» را در ایران «انقلاب» معرفی کرده‌‌اند، و آنرا انقلابی با «اهدافی» از پیش تعیین شده به جهانیان نمایانده‌اند، که افکار عمومی نیز همانطور که «جان‌اف‌کندی» را قهرمان گرفته بود، این کودتا را «انقلاب» فرض کرده! و از آنجا که هر «انقلابی» میراث‌خواران خود را دارد، امروز نیز برای این کودتای نفرت‌انگیز که سه دهه است ملت ایران را اسیر دست سیاستگذاران کاخ ‌سفید، مؤسسات مالی و شرکت‌های نفتی کرده، چند رأس «میراث‌خوار» گردن کلفت پیدا شده‌!‌ این میراث‌خواران، از اکبر رفسنجانی گرفته تا «مقام معظم»، مهرورزی، و سید محمد خاتمی، هر کدام خزعبلاتی را تحت عنوان «نظریات واقعی امام» در بوق و کرنا ‌گذاشته‌اند!‌ تو گوئی فردی که در سخنرانی‌اش در برابر هزاران تماشاگر تلویزیون عربده می‌زد: «اقتصاد مال خر است»، اینک می‌باید «نظریه‌پرداز» نیز معرفی شود!

ولی حکومت اسلامی اگر به قول خودش خیلی «اصولگرا» است، عین میمون از آنچه در دیگر کشورها به راه می‌افتد، مرتباً تقلید می‌کند. اوباش این حکومت، در هر فرصت بر سر بساط و سفرة ملل دیگر ‌نشسته «ناخنک» می‌زنند! و در عین حال، ترهات «امام‌» بزرگ‌‌وارشان را هم مرتب تکرار می‌کنند،‌ و بر اساس آن، «این حکومت با همة حکومت‌هائی که تا به حال دیده‌اید متفاوت است!» ولی اگر این سئوال سه دهه است بی‌جواب مانده، ما دوباره می‌پرسیم، «این تفاوت در چیست؟» تفاوتی وجود ندارد! حکومت اسلامی یک حکومت استعماری است، از نوعی که صدها نمونه‌اش را در تاریخ معاصر دیده‌ایم، و در امتداد مسیر چپاول ملت‌ها به دست اجنبی بر ملت‌ها تحمیل شده!‌ ولی در امتداد تقلید میمون‌وار اوباش حکومت اسلامی، از روز 22 بهمن تا هم اکنون شاهدیم که، مشتی ملای حوزه و چاقوکش بازار، با رعایت «نوبت»، هر یک به صورت فصلی تبدیل به لنین، تروتسکی، بوخارین، گاندی، جرج واشنگتن، و احیاناً «نوآم چامسکی» می‌شوند! و از سخنان شخصیت‌های بزرگ جهانی، جهت پیشبرد سیاست‌ بانک‌داران نیویورک و واشنگتن بهره‌ها می‌برند! از قضای روزگار در راستای همین تقلید میمون‌وار است که اینک اوباش این حکومت سعی دارند فصل افتخار آفرین دیگری نیز به نام میراث‌خواری «انقلاب» به کتاب استعمار ملت ایران اضافه فرمایند!

بله، جستجوی «اهداف» امام، که با انتشار خزعبلات هاشمی‌ بهرمانی، تحت عنوان «خاطرات» آغاز شده، اینک به سخنرانی‌های «سیداردکانی» هم رسیده. و «جستجوی» اهداف واقعی بنیانگذار «انقلاب» مسلماً در بزنگاه‌های آینده، هر بار داغ‌تر و آتشین‌تر ادامه خواهد داشت. ‌ولی اگر از تقلید میمون‌وار «شخصیت‌های» حکومت اسلامی چشم بپوشیم، می‌باید قبول کرد که سیدخندان با چنین سخنرانی «پرباری» سعی در بازگشت به مواضع «مردمی» خود دارد. ایشان می‌‌دانند که بساط اصلاح‌طلبی دیگر نمی‌تواند خلق‌الله را به پای صندوق‌های ماری‌گیری امام ‌زمان ببرد. با این وجود، چشم امیدشان هنوز به حمایت اربابان است. و شکست دولت احمدی‌نژاد در جلب نظرات ارتش آمریکا در عراق را، مطلبی که دیروز تحت عنوان «طوطی و مذاکره» به صورت مشروح توضیح دادیم، در عمل بهترین وسیله جهت خودشیرینی برای یانکی‌ها کرده‌اند. در همین راستا، می‌باید اذعان داشت که، با «پیام» تلویحی ایشان به ارتش آمریکا و رسانه‌های جهانی و اوباش داخلی حکومت اسلامی، فصل نوینی در مردمفریبی به شیوة شیاد اردکان گشوده شده. اینک پای گذاشتن در مسیر تبلیغات اشغالگران کشور عراق، خود یکی از «خواسته‌های» حضرت «امام» است.

از طرف دیگر، «بیش از 72 تن» از نمایندگان «مسجدشوربا» که شمه‌ای از بساط لفت‌ولیس‌شان در گزارش «دوستانة» مفاسد اقتصادی، به عرض ملت چپاول شدة ایران رسید، گویا از وزارت اطلاعات خواسته‌اند که به حضرت ریاست جمهور سابق گوشزد کند تا دیگر وسیلة دست تبلیغات سیاست‌های جهانی نشوند! البته زمانیکه آقای خاتمی در قدرت بودند و به قول همین عمله و اکرة حکومت اسلامی، بیش از 20 میلیون مردم رأی به حکومت‌شان داده بودند، کسی سخن از «تبلیغات» سیاست‌های جهانی نمی‌کرد. حکومت ایشان و نقل و آجیلی که فرهیختگی ایشان به همراه آورده بود، حرف نداشت! ولی اگر اعمال و افعال ایشان در دوران 8 سالة حکومت همگی «اسلامی» و دینی و میهنی و غیره بود، امروز بیانات‌شان در دانشگاه گیلان «مسئله‌برانگیز» شده!‌ بله، بر اساس درک و فهم اوباشی که تحت عنوان نمایندگان ملت ایران مثل زباله در «مسجدشوربا» روی سر هم افتاده‌اند، آقای خاتمی به عنوان فردی که سه دهه است در رأس یک هیئت حاکمه قرار دارد، و نه تنها سال‌ها وزیر بوده، که دو دوره نیز بر مسند ریاست جمهوری این حکومت تکیه زده، یک باره و خارج از هر گونه ملاحظات سیاسی، دهان‌شان را باز می‌کنند، و بیانات «مسئله‌برانگیز» ابراز می‌دارند!‌ و می‌باید یک وزیر فکسنی بیاید و به ایشان «تذکر» هم بدهد!‌

این است درجة درک و فهم اوباشی که با آراء ساواک به مجلس قانونگذاری کشور اعزام شده‌اند!‌ بله، برخورد گزینشی را که می‌شناسیم؛ از یاد نبرده‌ایم این نوع گزینش‌ها را!‌ زمانیکه استاد سروش به حساب همین اوباش «فلسفه» می‌گفتند، و «حزب‌الله» هم در رکاب ایشان می‌جنگید! زمانیکه حضرت «صانعی» دادستان کل‌کشور و مقام بلندبالای قضائی بودند، و ملت هم در تبلیغات اینان سربلند و مفتخر!‌ دیدیم که آن «فیلسوف» فرضی به کدام زباله‌دان رفت، و اینک می‌بینیم چگونه حضرت آیت‌الله، که یکی از جوانترین مراجع‌ تقلید در جهان تشیع هم به شمار می‌روند، از طرف یک رأس پادوی ساواک به نام حسین شریعتمداری در مورد فتاوی دینی مورد «مؤاخذه» قرار می‌گیرند! ‌ آقای شریعتمداری، به حکم قلم‌زدن در یک روزی‌نامة «مصادره‌ای» برای خودشان این حق را قائل‌اند که در یک حکومت مذهبی، نظرات یکی از بزرگ‌ترین مراجع تقلید را به نقد و بررسی بکشانند!‌ به این می‌گویند یک حکومت اسلامی تمام و کمال!‌ وقتی «امام» دجالان می‌گفت این حکومت به هیچ حکومتی در تاریخ بشر شباهت نخواهد داشت، مقصودش حتماً همین بوده. ولی ما باز هم می‌گوئیم، این حکومت شباهت تام و تمام به کلیة حکومت‌های استعماری جهان دارد؛ حکومت‌هائی که همة مرزهای اجتماعی، دینی، عقیدتی، فلسفی، عقلانی، اقتصادی، علمی، و ... را در چارچوب خوش‌خدمتی به اربابان خارجی در زیر سم مشتی خودفروخته و اوباش نابود کرده، از بین می‌برد.




...

هیچ نظری موجود نیست: