
عاقبت امر حکومت اسلامی آلوئی را که از مدتها پیش در مورد مسائل عراق در دهان گذاشته بود برداشت، و صریحاً اعلام کرد که مذاکراتی در مورد مسائل امنیتی با طرف آمریکائی نخواهد داشت. این موضعگیری بسیار مهم را خبرگزاریها بر اساس بیانات فردی به نام حسینی که سخنگوی وزارت امور خارجة جمکران معرفی میشود مخابره کردهاند. «حاج» حسینی که مانند دیگر همکاران، یک من ریش و پشم از چانهاشان آویزان است، در جواب سئوال خبرنگاران مبنی بر موضع ایران در مورد مذاکرات با آمریکا فرمودهاند:
«محور اصلی گفتگوهای ما با طرف آمریکایی [...] امنیت و ثبات عراق بوده است و آنچه در حال حاضر شاهدیم، بمباران علنی، آشکار و گسترده نیروهای اشغالگر عراق علیه ملت [...] است.»
البته در اینکه یانکیها جهت پیشبرد دمکراسی مورد نظر کاخسفید از بمباران مردم عراق رویگردان نیستند، جای شک و شبههای نیست؛ گرفتاری زمانی پیش میآید که همین حکومت اسلامی، چندین هفتة پیش، علیرغم حملات خونین ارتش آمریکا علیه مردم بیدفاع عراق، حاضر به ایجاد ارتباط با اشغالگران تحت عنوان «برقراری امنیت» شده، و پای به جلسة مذاکرات گسترده با نیروهای اشغالگر در عراق گذاشته بود. میباید از سخنگوی «پشمآلوی» امامزمان پرسید، مگر حمله به ملت عراق فقط طی همین چند روزه صورت گرفته که جنابعالی و دولت متبوعتان یکباره خشمگین شده، «تغییر» موضع دادهاید؟ مگر نمیدانید که عراق 5 سال است توسط نیروهای خارجی، و خارج از هر گونه مقررات بینالمللی، صرفاً جهت چپاول ثروتهای طبیعی مردم این کشور به اشغال در آمده؟ تجربة تاریخی نیز نشان داده، ارتش اشغالگر نه تنها دمکراسی و مردمسالاری برای مردم کشوری به ارمغان نیاورده، که اشغال نظامی فقط زمینهساز جنایات گسترده و سرکوب تودههای مردم است.
حال که موضع «واقعی» حکومت اسلامی از پردة هزاررنگ سیاستبازی و مارمولکبازیهای حوزه و بازار بیرون افتاده، میباید چند لحظهای صرف بررسی دلائل واقعی این «عقبنشینی» کنیم. همانطور که در پروندة حکومت استعماری اسلامی دیدهایم، محافل تشکیل دهندة این حاکمیت، زمانیکه دستشان از بدهبستانهای محفلی و ساختوپاختهای زیرجلکی بریده میشود، برای آنکه خود را از تکوتا نیندازند، شروع به هارتوپورتهای «مردمی» و گاه «خلقی» میکنند! این خصلت آخوند جماعت است و سیصدسال است که اصحاب مردمفریب صفیعلیشاه دست از این بساط برنداشتهاند. و از طرف دیگر، هارتوپورتهای «مردمی» از جانب آخوندهای حکومت اسلامی معمولاً نشاندهندة اوضاع خراب و نابسامان سیاسی، خصوصاً در ارتباط با اربابان آنگلوساکسونشان است.
آغاز این «حکایت» شیرین، از تهاجم ارتش آمریکا به افغانستان آغاز میشود. پس از علنی شدن موضعگیریهای واشنگتن در مورد افغانستان، ایدهآل سیاسی حکومت اسلامی تحویل دادن کشور ایران به نیروهای نظامی آمریکا بود. البته این عمل به صور مختلف و به بهانههای فراوان میتوانست صورت گیرد، ولی آخوندهای حاکم در ایران تمامی سعی خود را به خرج دادند که ایران را نیز در «پروژة» آمریکائی خاورمیانه و آسیای مرکزی به هر صورت ممکن «بگنجانند»! این رخداد «فرخنده» برای آخوندها بسیار مفید و دوستداشتنی بود؛ نخست اینکه میتوانستند با حفظ موضع ضدامپریالیستی فرضی، خود را از شر حضور در حاکمیت خلاص کرده، در پس صفوف ارتش «اشغالگر»، به هارتوپورتهای «مردمی» و خلقی ادامه دهند. از طرف دیگر مشکلات استراتژیک که با فروپاشی اتحادشوروی پیش آمده بود در صورت حضور ارتش آمریکا در ایران، از طرف واشنگتن حل و فصل میشد، و روند مسائل به جریانات روزهای «خوش» جنگسرد باز میگشت. و در چنین هنگامهای جمعوجور کردن دستوپای حکومتهای قدرتمند منطقه نیز بر عهدة ارتش آمریکا قرار میگرفت، و «روحانیون» میتوانستند چون گذشته بدون هیچ دلواپسی به لفتولیس اموال عمومی بپردازند. ولی مهمترین «فایدة» قرار گرفتن ایران در پروژة استعماری واشنگتن، همانا حفظ «بیضة» اسلام بود.
میدانیم که حفظ «مقدسات» یکی از اولین اهداف ارتش ناتو است. و همانطور که شاهدیم، عملکرد آمریکائیها و انگلیسیها، هم در عراق و هم در افغانستان بر این محور استقرار یافته بود که محافل اسلامی و وابسته به غرب، در افکار عمومی مورد حمایت قرار گیرند. در این مناطق، اسلام به عنوان مهمترین برگ برندة استعماری از طرف آمریکا همیشه مورد توجه «خاص» قرار داشته. ولی پروژة گستردة شرکتهای نفتی که تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» به خورد خلقالله و جماعت از همه جا بیخبر داده شد، در عمل شکست خورده.
در افغانستان همانطور که شاهدیم همکاریهای آشکار و پنهان ارتش انگلستان با طالبان نهایت امر در برابر افکار عمومی به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. و دولت به اصطلاح «کارگری» انگلیس قبول کرد که میباید دست از دامان طالبانپروری در افغانستان بشوید؛ طی چند روز آینده، اعزام هزاران تفنگدار دریائی آمریکا، به مناطق جنوبی افغانستان جهت «سرکوب» طالبان، ریشه در همین عقبنشینی دارد. این نیروها مسلماً کاری مهمتر از «سرکوب» فرضی طالبان، که نوکران واشنگتن هستند خواهند داشت؛ جلوگیری از رشد جریاناتی که اگر ظاهری «طالبانی» دارند دیگر از واشنگتن دستور نمیگیرند. این موضعگیری اجباری نظامی واشنگتن، آمریکا را در منطقه درگیر یک مجموعه عملیات نظامی گسترده، بسیار پرهزینه و نهایت امر بینتیجه خواهد کرد. آمریکا در افغانستان پای به میدانی گذاشته که بر اساس تمامی دادههای استراتژیک، نظامی و اقتصادی هیچ امکانی برای پیروزی نخواهد داشت!
از طرف دیگر، در پاکستان نیز که مرکز تصمیمگیری «طالبانپروری» منطقه است شاهد بودیم که سیاست غرب، «امالطالبان» یا همان بینظیر بوتو را بالاجبار و جهت جلوگیری از تشدید تنشهای سیاسی، از میان برداشت. در واقع، تصویر «پروژة» ملتسازی آمریکا در افغانستان، به دلیل همسایگی این کشور با دو دولت مقتدر هند و چین، و قرار گرفتن آن در حیطة سیاستهای مستقیم کرملین، از مدتها پیش به شدت مخدوش شده بود. ولی این «تصویر» مخدوش شده، با در نظر گرفتن شرایط بینالمللی، در مرزهای افغانستان زندانی نخواهد ماند؛ همانطور که دیدیم، این تصویر به سرعت بر عراق نیز حاکم شده.
حکومت اسلامی به دلیل از دست دادن تمامی امیدهای استراتژیک خود در افغانستان، امیدهائی در ارتباط مستقیم با استقرار دولتهای اسلامی زیر نظر ارتش انگلستان، نهایت امر مجبور به قبول مذاکرات علنی با غرب در عراق شد. پر واضح است که در چنین «مذاکراتی» عملاً مسائل استراتژیک «غایب» خواهد بود؛ حکومت ملایان به عنوان یک زیرمجموعة سازمان ناتو نمیتواند از ارتش آمریکا مطالباتی داشته باشد؛ مسئلة مهمی که طی این مذاکرات «علنی» شد، ارتباط گستردة حکومت اسلامی با مراکز تصمیمگیری نظامی در غرب بود. ارتباطی که این حکومت طی سه دهة گذشته تمامی تلاش خود را جهت پنهان نگاه داشتن آن به خرج داده بود. ولی همانطور که گفتیم اگر بحران سیاسی هنوز در افغانستان سروسامانی نگرفته، عراق را به صراحت مبتلا کرده.
شاهد بودیم که در نخستین روزهای برقراری حکومت دستنشانده در عراق، کانالهای تبلیغاتی غرب علناً سخن از حکومت اسلامی در این کشور به میان میآوردند. و نخستین «چهرههائی» که به دست ارتش اشغالگر به قدرت رسیدند، همگی در زمرة «اسلامباوران» تند و دوآتشه بودند. البته این مطلب را نیز میباید عنوان کرد که در یک ساختار اجتماعی بسته و سرکوب شده چون عراق، نیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نزد محافل مذهبی کاملاً پنهان باقی مانده بود، و مردم عراق به دلیل سرخوردگی از حزب بعث و نهایتاً وحشت از سبعیت ارتش اشغالگر به صورت طبیعی جذب چنین «محافلی» میشدند. ولی میان این حرکت طبیعی در میان تودههای مردم، و آنچه از طرف محافل و کانالهای غربی به صورتی سازمانیافته اعمال میشد، تفاوت از زمین تا آسمان بود. غرب در واقع جهت تأمین بودجة نظامی مورد نیاز خود برای برنامههای گستردهای که تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» طراحی کرده بود، نیازمند اشغال عراق و چپاول نفت این کشور بود. اینکه این اشغال را همزمان وسیلهای جهت استقرار یک حکومت اسلامی شیعیمسلک دیگر در خلیجفارس کند، برای قدرتهای منطقهای چندان خوشآیند نبود.
و دیدیم، دیری نپائید که عکسالعملها به صراحت نشان داده شد. و در این میانه، حکومت اسلامی که سعی تمام داشت «شکست» افغانستان را در عراق به نفع خود خاتمه دهد، امروز پشت به دیوار ایستاده. مسئلة برقراری حکومت اسلامی در عراق، در عمل با نخستوزیری مالکی منتفی شد، و امروز همین دولت را میبینیم که به شکار «متحدان» حکومت جمکران در عراق مشغول است! جالب اینکه ارتش آمریکا که تا چندی پیش «حضرت آیتالله» مقتدیصدر را رئیس یکی از بزرگترین فراکسیونهای مجلس «دستنشانده» قرار داده بود، خود نیز نقش «میرشکار» مالکی را بر عهده گرفته! در این شرایط به هیچ عنوان دور از تصور نیست که حکومت جمکران دیگر در عراق دلیلی برای «مذاکره» نداشته باشد. آمریکا بالاجبار حمایت از پروژة حکومت اسلامی عراق را متوقف کرده، و سعی دارد در این میانه نیازهای استراتژیک خود را در ارتباط با قدرتهای بزرگ منطقهای به صورت دیگری «حل و فصل» کند؛ در چنین بزنگاهی دولت دستنشاندة ملائی دیگر نقشی بر عهده نخواهد داشت. علیرغم هارتوپورتهای «مردمی» جمکران، دلیل عدم حضور حزبالله تهران در مذاکرات بغداد، این است که دولت احمدینژاد دیگر فلسفة وجودی خود را در بحران عراق از دست داده.
در مطلبی که روزها پیش تحت عنوان «مقتدیگل» نوشتیم، مطرح کرده بودیم که بحران مقتدیصدر در پشت مرزهای ایران متوقف نخواهد شد. امروز ابعاد مختلف این بحران را در ارتباطی که دولت احمدینژاد با چندین کانال و محفل وابسته به غرب در ایران ایجاد کرده شاهدیم. همانطور که دیدیم جایگزینی پورمحمدی، یکی از مهرههای اوباشپرور غرب در ایران، مشکلتر از آن مینماید که شاید برخی تصور کرده بودند. ولی در هر حال پورمحمدی نیز به عنوان یکی از عوامل سازمان سیا دولت را رها خواهد کرد، و با عقب نشستن هر چه بیشتر محافل «ماسونی» وابسته به غرب، فشار بر احمدینژاد و نهایت امر حکومت اسلامی افزایش مییابد. چرا که این دولت، همچون نمونة کرزائی در افغانستان، مرتباً در حال زدن نعلوارونه است. وابستگیهای ساختاری دولت فعلی به آمریکا قابل چشمپوشی نیست؛ این دولت نه میتواند این وابستگیها را یکشبه کنار گذاشته پای به میدان ارتباطات نوین و گستردة قدرتهای منطقهای در آسیای مرکزی و خاورمیانه گذارد، و نه میتواند وابستگیهای گذشته را به سیاق روزهای جنگ سرد کانالیزه کرده از آنها وسیلهای جهت حفظ موجودیت حاکمیت فراهم آورد. این تضاد اصلی و بنیادین روز به روز گستردهتر و وسیعتر شده، و شاهدیم که امروز عملاً دستهای عوامل سازمان سیا از طرف سخنگویان همین حاکمیت «رو» میشود. در چنین بزنگاهی تنها راه ممکن جهت بیرون رفتن از بحران، بازگشت به حاکمیت ملی و آراء واقعی مردم است. ولی در شرایط فعلی، چنین میعادی دورتر از آن مینماید که قابل دسترس باشد؛ مدیریت این «بحران» که امروز عملاً به دست قدرتهای بزرگ منطقهای افتاده، همزمان با کنار گذاشتن عوامل وابسته به غرب، در راه بحرانسازیهای آمریکا نیز سدهائی غیرقابل نفوذ مستقر میکند. در چنین شرایطی استقرار یک استبداد نوپا بسیار محتمل مینماید؛ استبدادی که آلترناتیو آن نیز همان نوکران وابسته به غرب خواهند بود! شاید وظیفة آنان که خواستار شرایطی انسانیتر در این کشوراند، تلاش در راه پیشگیری از برقراری چنین مناسباتی در کشور ایران باشد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر