آنچه در گفتمان سیاسی ایران، پیوسته عنوان «بحران دانشجوئی» به خود میگیرد، امروز در کشورمان در حال شکلگیری است. از ابعاد مختلف این «بحران»، در حال حاضر سخنی نمیتوان گفت، چرا که عوامل و بازیگران واقعی آن، در کمال تأسف نه در داخل کشور ایران هستند، و نه دانشجو! این نوع «بحرانسازی» در عمل فقط و فقط یک نتیجة کلی و کاملاً ملموس به همراه میآورد: مطالبات واقعی ملت ایران را در غباری از هیاهو، شعارهای پوچ، و احتمالاً درگیریهای خونین و فیزیکی با نیروهای انتظامی به دست فراموشی میسپارد؛ حداقل آنچه طی سالیان دراز، از «سیاسی» شدن دانشگاه نصیب دانشجو، ملت و فرزندان این سرزمین شد، از آنچه در بالا خلاصه کردیم گامی فراتر نگذاشته! اینکه دولتهای پیدرپی و حتی رژیمهای مختلف در کشور ایران، چگونه با تکیه بر عواملی داخلی و بحرانسازانی فرامرزی، دانشگاهها را به میدان «ترکتازیهای» مطالباتی گنگ و بیمعنا تبدیل میکنند، تا در هر مقطع بحرانی کفة فشارهای سیاسی را در ترازوی روابط اجتماعی، اقتصادی و گروهی به نفع حاکمیت و برخی اوقات سیاستهای استعماری مشخصی منحرف سازند، داستانی است که مسلماً به یک وبلاگ محدود نخواهد ماند. ملت ایران بیش از یک سده است که در تاریخ مدون جهان بشری، پنجه در پنجة دیو استبداد انداخته، و به صراحت بگوئیم، در این «نبرد» که شاید تنها «نبرد مقدس» در جهان انسانیت به شمار آید، پیوسته بازنده بوده! از نخستین روزهائی که «ایدة» آزادی، سرهای سبز نیاکان ما را در صدر مشروطه فدای زبانهای سرخ میکرد، تا به امروز، استبدادهائی رنگارنگ، یکی پس از دیگری، به دست این محفل و آن محفل داخلی و خارجی بر میلیونها ایرانی تحمیل شده! روزی تلگرافخانه محل تجمع معرفی شد، روزی دیگر سفارتخانة انگلیس، و روزگاری فلان و بهمان باغملی، ولی یک اصل هیچگاه عنوان نشد، و امروز نیز در ظاهر امر از هیچ اهمیتی برخوردار نیست: هدف از این به اصطلاح «مبارزات» چیست؟
دیروز خبرگزاریها ـ حداقل خبرگزاری فارس را شخصاً به چشم دیدم ـ از دستگیری «عواملی» سخن به میان آوردند که «قصد» ورود غیرقانونی به محوطة دانشگاه را داشتند! گویا اینان با کارتهای «جعلی»، پای به محوطة دانشگاه گذاشته بودند، و نه تنها از آنان کتب «ضاله» به دست آمده، که مشروبات الکلی هم به همراه آورده بودند! این نوع «خبررسانی»، فقط در بطن یک حاکمیت «غیرقانونی» و آشوبطلب امکانپذیر است. نتیجة این نوع «خبررسانی» جز فراهم آوردن زمینة درگیری در سطح جامعه نیست! کدام احمقی میتواند چنین خبری را جدی انگارد؟ و امروز همین خبرگزاری، سخن از ادامة تشنجهای «دانشجوئی» به میان آورده، ادعا دارد:
«دانشجويان معترض به عملكرد قوه قضائيه در ادامه تحصن خود نماز جماعت مغرب و عشاء را در مقابل دادگستری اقامه كردند.»
از قرار معلوم دانشجویان پس از مطالعة کتب ضاله و زدن چند گیلاس، به این نتیجة «منطقی» رسیدهاند که فعلاً بهترین کار «اقامه» نماز در مقابل دادگستری باید باشد! ولی نمیباید فراموش کرد که در همین به اصطلاح «دانشگاه»، امروز رئیس مجلس شوربای ملایان «سخنرانی» داشته، و فردا هم قرار است «علیلاریجانی»، پادوی سفارت انگلستان، در دانشکدة حقوق و علومسیاسی همین دانشگاه «افاضات» بفرمایند! حال این سئوال مطرح میشود، این حاکمیت از جان دانشگاههای ایران و دانشجویان ایرانی چه میخواهد؟ مگر «تحکیم وحدت» که امروز خود را «پیشگام» مبارزات دانشجوئی معرفی میکند همان تشکیلاتی نیست که تحت عنوان «تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه» حامی حضور سپاهپاسداران در محوطة دانشگاههای کشور شد تا به قول حاج روحالله، «دانشگاه هم اسلامی بشه»؟!
امروز در اطراف همین مسئلة به اصطلاح «بحران دانشگاهی»، شاهدیم که «بیبیسی»، سرکردة گروه خبرگزاریهای استعماری، با چنان آب و تابی از دستگیری دانشجویان «چپ» برایمان حکایت تعریف میکند که خواننده خود را اسیر پنجة تحرکات توفندة «کارگری» در دامان انقلاب اکتبر میبیند! باید از «بیبیسی» پرسید، کدام «چپ»؟! همانها که گله گله، بدون آنکه حتی اجسادشان را به صاحبان «حق» تحویل دهند، در اوین تیرباران کردهاند، یا مقصود قلمزنهای «ایرانینمای» بیبیسی، چپ ویژهای است که ما اصلاً نمیشناسیم؟ «بیبیسی» اضافه میکند:
«ناصر زرافشان، که وکالت تمامی دانشجویان چپ بازداشت شده را برعهده دارد، در گفتگو با بخش فارسی بیبیسی تعداد آنها را 32 نفر ذکر کرد، [وی] گفت دو نفر از دستگیر شدگان آزاد شدهاند و بعضی دیگر از آنها با خانوادههای خود تماس تلفنی داشته و از سلامت خود خبر داده بودند.»
بله، همانطور که ملاحظه میفرمائید ما ملت ایران در برابر یک «حکومت اسلامی» جدید قرار گرفتهایم. در این نوع «حکومت»، و بر اساس تبلیغات خبرگزاریهای رسمی و نیمهرسمی داخلی، و دوستان گرمابه و گلستان خارجیاش، دانشجویان «چپ» را زمانی که دستگیر میکنند، «وکیل» دارند! بعضیهایشان آزاد میشوند، و بقیه هم با خانوادههایشان از طریق «تلفن» ارتباط برقرار میکنند! و همانطور که حضرت «امامالله» فرماندة کلقوا و رهبر مسلمین جهان بودند، آقای زرافشان هم امروز وکیل تمامی «دانشجویان» چپ شدهاند! دیگر چه میخواهید؟ روز 24 اسفند میروید به پای صندوقهای رأی، و برگة «رقیت» ملی را به اسم این کلهخر و آن اوباش میاندازید در صندوقهایشان، تا عکس و تفصیلات در روزینامههای غربی به چاپ برسانند که، «ببینید! 80 درصد مردم ایران در انتخابات شرکت کردهاند!» و به این ترتیب، یک دهة دیگر این حاکمیت الهی را خامنهای، اینبار با همکاری امثال «زرافشان» بر دوش ما ملت نگاه دارد!
این حکومت «شتر، گاو، پلنگ»، دیگر واقعاً شورش را در آورده! به احتمال زیاد اربابان این حضرات فکر کردهاند، ملت ایران از بیخ و بن متشکل از مشتی «عقبافتادة» ذهنی است! این آقای زرافشان، مگر همان وکیل دعاوی آتشین مزاجی نبودند که چندی پیش خودشان در زندان اوین، در زیر قل و زنجیر ستم و استبداد گرفتار آمده بودند؟! ولی یادمان نرفته که در همان روزها هم، در شرایطی که صدها زندانی در ایرانی بدون آنکه اسامیشان در رسانهها به چاپ برسد، در سیاهچالهای این رژیم زنده به گور میشوند، همین آقای زرافشان در راه مبارزات «نمایشی» با عوامل رژیم، از زندان اوین «نامهنگاری» هم میفرمودند، و نامههای «آتشین» ایشان را سایتهای به اصطلاح «مخالف» میگذاشتند روی خطوط اینترنت! بعد هم سازمان اطلاعات، با خرید چندین سایت «فیلتر شکن» از شرکتهای خارجی، که روی بعضی سایتهای «مخالف نما» قفل شده، و پولش را هم نمایندگیهای حکومت اسلامی در پایتختهای غربی پرداخت میکنند، زمینة لازم را فراهم میآورد که این سایتهای «مخالف» را مردم همه روزه در شمار چندین هزار مورد «بازدید» قرار دهند! در این میان، بعضی خوشخیالها هم حتماً فکر میکنند، مشغول مطالعة «ادبیات سیاسی مخالف» هستند! این نوع بازی گرفتن و پوچ انگاشتن افکار عمومی در ایران تا کی میخواهد ادامه یابد؟
امروز حکومت اسلامی به دست و پا افتاده تا جهت برقرار نگاه داشتن خیمه شببازیهای انتخاباتی، زمینة لازم را فراهم آورد. اینجاست که یک بار دیگر «دانشگاه» از اهمیتی محوری برخوردار شده! نخست سعی کردند با ترهات «سیدخندان» و مزهپرانیهای بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی دکان اصطلاحطلبی حکومت اسلامی را گرم کنند؛ نتوانستند! مردم دیگر برای وراجیهای توخالی و بیمعنای این جماعت «کلاهبردار» تره خرد نخواهند کرد. بعد پادوهایشان را فرستادند به غرب! اینبار نیز کاری نشد که کارستان شود! دانشجویان «مادامالعمر» حکومت اسلامی در دانشگاههای مغرب زمین، و خبرنگاران «آزادیخواه»، که همگی از قضای روزگار نانخورهای دستگاه استبداد و سرکوب حاجاکبر از کار در آمدند، گندشان بیش از آن در آمده که حتی بتوان در بانکههای «عمهجان» روی سرشان سرکه ریخت و ترشیلیتهاشان کرد! حالا یک تودهای شناخته شده، و به قول مجاهدین خلق، «مردم» فروش، به کمک هیاهوی «بیبیسی»، و سایتهای داخلی، وکیلالرعایای دانشجویان «چپ» شده! قبلاً هم ایشان در «پال تاک» جوانان را دعوت میکردند که برگردند به مملکت، و چند روزی هم بروند زندان! به قول ایشان «مسئلة مهمی نیست!» بله، اگر زندانی شدن از نوع زندان رفتن شما باشد، مسلماً نه تنها «بد نیست»، که به قول شیخاجل «مفرح ذات» هم میشود! چون نهایت امر، میتوانند «نویسنده» هم از کار در آیند!
همانطور که گفتیم تمام این داد و فریادها فقط یک هدف کلی دارد: «عقبنشاندن مطالبات مردم!» و همانطور که میبینیم این حکومت با خیمهشببازیهائی که در هر مقطع به راه میاندازد، و در کمال پرروئی همین مطالبات را اینک سه دهه است به تعطیل کشانده! یک روز مهرة خودفروختهای به نام بنیصدر «آزادیخواه» شده بود، یک روز فرد بیسواد و بیاطلاعی به نام سروش «فیلسوف»، و روز دیگر «سیدخندان» ساواکی در راه «آزادی» قمیش شتری میآمد، و .... و این سئوال هنوز مطرح است، پایان این تونل وحشت که نام «حکومت اسلامی» بر خود گذاشته، کی و به دست چه ایرانیانی میباید رقم بخورد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر