۱۱/۲۱/۱۳۸۴

اقتصادجهانی
تا به حال حتماً عبارت اقتصادجهانی زیاد به گوشتان خورده. در رادیو، در برنامه‌های تلویزیونی، در برخی کتب اقتصادی و غیراقتصادی، همه جا از این عبارت استفاده می‌شود، ولی آیا واقعاً سعی کرده‌اید معنای آنرا بیابید؟ این سئوال مهم است. چرا که بسیاری از جنگ‌ها، اتخاذ سیاست‌ها، برنامه‌ریزی‌های نفتی و خلاصه مسائل مهم جهانی را نظام تبلیغاتی و رادیو ـ تلویزیونی بر اساس تکیه بر اقتصادجهانی به خورد مردم می‌دهند.

راستش را بخواهید تا زمانی که جنگ دوم به پایان نرسیده بود، و سرمایه‌داری از وحشت نفوذ افکار سوسیالیستی از اروپای شرقی به اروپای غربی، در آمریکای شمالی پناه نگرفته بود، صحبت از اقتصادجهانی به میان نمی‌آمد. این اقتصادجهانی آنقدرها هم که بعضی فکر می‌کنند مسئلة پیچیده‌ای نیست، کافی است سازوکارش را بشناسید. مثلاً باید فهمید که چرا بعضی کشورها برخی کالاها را تولید می‌کنند ولی برخی کالاها را از کشورهای دیگر می‌خرند. اشتباه نکنید اصلاً مسئلة رقابت اقتصادی و حساب و کتاب‌هائی که در مدرسه‌های اقتصاد به خوردمان می‌دهند، در میان نیست. کاملاً برعکس، همة این مسائل بر اساس الگوهائی غیراقتصادی طراحی شده‌‌اند. یا به قول "مهرورزی" خودمان "مهندسی شده‌اند"!؟

اگر بخواهیم صورت بندی را تا حد اعلای ممکن ساده کنیم، می‌بینیم که مثلاً تولید تراشه‌های الکترونیکی عملاً در انحصار ایالات متحد است. کسی از خود نمی‌پرسد چرا؟ جواب به این سئوال ساده است. این فناوری در انحصار ایالات متحد است، چرا که بهرة بسیار بالائی به سرمایه‌گذاری در این شاخه وابسته شده. و به طور مثال کشور آلمان، فرانسه و یا ژاپن، با وجود تمامی سرمایه‌گذاری‌های خود در زمینة الکترونیک، حق ندارند از این بهرة بالای اقتصادی استفاده کنند. به عبارت ساده‌تر، اگر بازار فروش را تقسیم می‌کنند، بر اساس بهرة فعالیت اقتصادی بازار تولید را نیز میان خود تقسیم می‌کنند!!؟

در همین راستا است که تمامی کالاهای مصرفی انسان امروز، از مواد غذائی ـ و خصوصاً مواد غذائی، چرا که جنبة راهبردی نیز پیدا خواهد کرد ـ تا کفش، لباس، خودرو و غیره، در چارچوب همین تقسیم منافع بازار از طرف قدرت‌های اقتصادی تولید، توزیع و مصرف می‌شود. ولی مسئله‌ای که از همة این قضایا جالب‌تر است، اینست که این نظام اقتصادجهانی اینک صورت بندی کاملاً مسخره‌ای پیدا کرده که اگر کمی به آن دقت کنید واقعاً‌خنده‌دار است.

بر اساس این الگو، آمریکائی باید مصرف کند، تا اروپائی کار داشته باشد، و در همین راستا جهان سومی از گرسنگی نمیرد!؟ اگر آمریکائی مصرف نکند، اروپائی کار ندارد، و جهان سومی از گرسنگی می‌میرد. این را می‌گویند "صورت‌بندی اقتصاد جهانی". این صورت بندی کار را به جائی رسانده که ضرورت‌های همین اقتصادجهان از آمریکائی‌ها مقروض‌ترین ملت جهان، از اروپائی‌ها بیکارترین ملت‌های جهان و از جهان سومی‌ها گرسنه‌ترین ملت‌های کرة ارض را تحویل نظریه‌پردازان جهان سرمایه‌داری داده.

حال اگر روزی از ما بپرسند: چرا آمریکائی‌هائی که 30 سال حقوق خود را پیش‌خور کرده‌اند، بر خودروهائی سوار می‌شوند که خانواده‌های ثروتمند اروپائی حتی فکر خریدن آنرا نمی‌کنند، باید بدانیم چرا؟ ولی خوب این صورت‌بندی نیز به دلیل سقوط دیوار برلین در حال تغییر است. و به خاطر همین تغییرات است که این همه جاروجنجال در دنیا به راه افتاده. قدیمی‌ها می‌گفتند: هر وقت سر کوچه دعوا شد، بدان کسی پول گم کرده، و دیگری پول را پیدا کرده.

هیچ نظری موجود نیست: