۶/۲۶/۱۳۹۳

چادر و موتور!




درگیری و شاخ‌توشاخ اخیر دولت با موتورسوارهای «ناهی منکر»،   هر چند بارها در حکومت اسلامی تکرار شده و پدیدة جدیدی به شمار نمی‌آید،  اینبار ظاهراً در مسیری متفاوت با روال معمول در جریان اوفتاده.   دولت به دلائلی بالاجبار در برابر این گروه‌ها جبهه گرفته،  و اظهارات تند فردی که خود را «دبیرکل انصار حزب‌الله» می‌خواند،   مبنی بر اشغال خیابان‌ها با بیش از 4 هزار موتورسوار جهت ادای «فریضة واجب نهی از منکر»،   ظاهراً ـ  در رسانه‌ها ـ  عکس‌العمل شدید دولت روحانی را برانگیخته. 

«دولت حسن روحانی می‌گوید،  با گشت نهی از منکر انصار حزب‌الله به صورت قانونی برخورد می‌کند.»
منبع:  رادیوفردا،  16 سپتامبر 2014 

اینکه «برخورد قانونی» در حکومت اسلامی که عملاً‌ فاقد قوانین حقوقی است چه می‌تواند باشد،  جای بحث و گفتگو دارد.   ولی زمانیکه در یک حکومت استبدادی که هر گونه فعالیت غیردولتی به شدیدترین صورت ممکن سرکوب می‌شود،   گروهی نیمه‌مسلح ـ  اینان معمولاً حداقل به سلاح سرد مجهز هستند ـ   رسماً‌ به نیروهای انتظامی و نظامی اعلان جنگ داده،  سیاست‌های دولت را در سطح خیابان‌ها به چالش می‌کشانند،   و وزارت کشور نیز به «اولتیماتوم» بسنده می‌کند،   نشان می‌دهد که این گروه از «خودی‌ها» تشکیل شده.   خلاصه بگوئیم،  اگر چاقو دستة خود را نمی‌برد؛   دولت هم به موتورسوارهای «عزیز دردانه‌اش» جفا نخواهد کرد.  عقد و ازدواج حکومت اسلامی با لشکر لشوش در آسمان‌ کودتای 22 بهمن 57 منعقد شده،  و این حکومت با لشوش پیرامون مسائل کشوری هیچ اختلافی ندارد.   اظهارات اخیر حسن روحانی شاهدی است بر این مدعا:

«[...] مردم اين سرزمين برای حجاب و عفاف جنگیدند  [...] و خون دادند،  پيکرهای بی‌جان بر روی سنگ‌های مسجد گوهرشاد به زمين افتاد اما از حجاب و عفاف دفاع کردند.  امروز نيز دفاع می‌کنند و نمی‌گذارند آن ميراث شوم خاندان پهلوی دوباره خودنمائی کند[...]»
منبع: تابناک،   مورخ 16 شهريورماه سالجاری

در واقع عربده‌جوئی‌ موتور سواران انصار حزب‌الله،  ‌ تداوم منطقی نفس‌کش‌طلبی‌های حسن فوتبال در هفتة‌ گذشته است.    روحانی ظاهراً،   به دلائلی که مسلماً تغییرات استراتژیک منطقه‌ای در آن بی‌نقش نیست،  به طور ناگهانی در حمایت‌ از اوباش دچار تردید شده!   ولی فراموش نکنیم که،  بحران‌های اجتماعی‌ای که از آغاز قدرت گرفتن ملاجماعت در کشور به وجود آمده،   به هیچ عنوان به بی‌تصمیمی‌های اخیر دولت حسن روحانی،  و یا عربده‌کشی‌های انصار حزب‌الله محدود نمی‌شود.   در عمل،  «بحران‌آفرینی» اجتماعی در حکومت اسلامی،  آنهم به بهانه‌های واهی،  از نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 ابزاری بود جهت تأمین مرکزیت برای «محفل کودتا.»    این محفل،  حتی روز 22 بهمن 57 نیز بخوبی می‌دانست که حداقل در شهرهای عمدة کشور از پایگاه گسترده‌ای برخوردار نیست.   و در همین راستا،   برنامة «من از تو گردن‌کلفت‌ترم» توسط اوباش وابسته به سازمان سیا در کشور به صحنه آمد.   جالب اینکه،  برخلاف فحاشی‌های اخیر روحانی بر علیه «میراث شوم خاندان پهلوی»،   بحران‌آفرینی‌های اجتماعی جهت تحکیم استقرار حکومت ملائی عموماً توسط شبکه‌های سابقاً «شاهنشاهی» اداره می‌شد،   و این شبکه،   چه شاخک‌های‌اش در شهربانی و چه ساواک،   خدمات «سیاسی ـ اجتماعی» ارزنده‌ای به این حکومت ارائه داده.   خدماتی که در اینجا امکان بررسی تک‌تک‌شان نیست،   و سربسته بگوئیم،   بر دو ستون کلی تکیه داشت:   دامن زدن به احساس عدم امنیت اجتماعی نزد قشرهای مخالف فاشیسم اسلامی،  و نهایت امر معرفی «الگوی زندگی استاندارد» ملائی در مقام «پناهگاه امن اجتماعی!»  و در جامعه‌ای که به استبداد،   دیکتاتوری و حکومت‌های فراقانونی عادت کرده،   همین «پروسه» که تحت نظارت سازمان سیا در کشور به اجرا در می‌آمد،   به صراحت می‌توانست «راهنمای» بسیاری شهروندان جهت جذب به «پناهگاه ایمن» حکومت اسلامی شود،   و این مهم نیز همچنان که شاهد بودیم بخوبی صورت پذیرفت.

زمانیکه رابطة ارگانیک حکومت اسلامی با مراکز تصمیم‌گیری سرمایه‌داری از این طریق به بهترین وجه شکل گرفت،    «تقاضای» عاجزانة حکومت اسلامی در راه کسب هم‌یاری و همراهی محافل سرمایه‌داری جهانی به یک شرط کلی منوط شد:  «سرکوب قاطعانة چپ!»  بله،   آن روزها چپ خطرناک بود،   و می‌توانست با چرخش به سوی مسکو،  در اوج «جنگ‌سرد» ایران را به طور کلی از سیطرة ایالات‌متحد خارج کند.   سرمایه‌داری غرب که به صراحت می‌دانست ملایان بدون حمایت شبکة «جاوید شاه» قادر به کنترل کشور نیستند،   حمایت خود از گروه ملایان کودتاچی 22 بهمن 57 را در گرو سرکوب فراگیر چپ و در عمل قتل‌عام مخالفان چپ‌گرا قرار داد.  و شاهد بودیم که این «مهم» نیز با رضایت کامل ملایان عملی شد،   و اوج این فجایع هولناک در دهة 1360 در تاریخ معاصر کشور به ثبت رسیده.  

نتیجة این عملیات مشعشعانه امروز در برابر ما قرار دارد.   نه تنها حکومت پیزوری ملا با حمایت سازمان سیا هنوز در ایران سر پا مانده،   و به نبرد با آمریکا مشغول است،  که هر روز مأموریت جدیدی از سوی واشنگتن بر عهده‌‌اش محول ‌شده.   روزی در عراق و کردستان دست به ماجراجوئی می‌زنند،  روزی دیگر در سوریه و افغانستان؛   روزی در آفریقا معامله‌گران قاچاق سلاح و موادمخدر هستند و روزگاری حق‌وحساب از شرکت‌های توتال و استات‌اویل دریافت می‌کنند.   به هر تقدیر،   حکومتی که قاعدتاً نمی‌بایست عمرش از چند روز هم تجاوز می‌کرد،   و موجودیت‌اش را همچون دیگر کودتاچیان آمریکائی با قتل‌عام چپ‌گرایان آغاز نموده بود،  رفته رفته جان گرفت،  و «اهداف‌اش» به اوجی مالیخولیائی در میادین چشم‌اندازهای دینی و شرعی راه یافت!    

طی سه دهة اخیر،  مضحکه‌ای به نام «جمهوری اسلامی» که توسط سازمان سیا جهت حفظ موجودیت ملا در برابر تحرکات چپ علم شده بود،    نهایت امر در قلب ساختار استعماری‌ای که در اطراف‌اش ساختند ‌و پرداختند،   کارش به ارایة نوعی «شبه‌ ایدئولوژی‌» نیز رسید!   این ایدئولوژی خردرچمن،  هر چند عمدتاً بر پایة پوچ‌بافی و شروورگوئی شکل گرفته،  شاخ‌وبرگ کم ندارد.   و حکومت ملائی با پیش انداختن اوباش و گاه با سوءاستفاده از نیازهای برخی بینوایان شهری،   در گشت‌های خیابانی از اینان شاهدان زندة عظمت و عروج جهان اسلام ‌ساخته.   

ادعاهای حکومت اسلامی روشن است.   محور اصلی این ادعاها بر این ستون موهوم استوار شده که گویا،   ملا برای تمامی مسائل اجتماعی،  اقتصادی،  مالی،  خانوادگی،  جنسی،  زن و شوهر و مرد و پیر و جوان و خلاصه علوم و فنون و صنایع و معادن و ... در قرآن و زیارت‌نامه و قصص و حکایات صحرای کربلا و خصوصاً در «نامة علی به مالک اشتر» راه‌حل‌هائی معجزه‌آسا در اختیار دارد!   خلاصه بگوئیم،   این بساط نوعی شامورتی‌بازی است،  که حتی خود ملایان را هم به خنده می‌اندازد.   ولی از آنجا که دنیای سیاست جای خنده و شوخی نیست،   رفسنجانی و خامنه‌ای و دیگر آخوندهای کودتاچی 22 بهمن 57 زمانیکه از «اسلام» سخن می‌گویند،  سعی می‌کنند خنده‌شان را زیر همان پشمی که از پوزه‌‌شان آویزان شده پنهان نگاه دارند ـ  البته بجز رفسنجانی ـ   ایشان خنده‌شان را زیر پشم بغل‌دستی قائم می‌کنند!   در ایدئولوژی اینان با صراحت عنوان می‌شود که فقط باید ملا آزادی داشته باشد تا راه دستیابی به بهشت و یوتوپیای اسلامی را از طریق استفتاء و استخاره،  و رمل و معجزه و مالش و غسل و جماع،  و خصوصاً بهره‌گیری از فواید بی‌شمار گلاب‌پاش و دیگر «عِطرهای» اسلامی برای ملت ایران «استخراج» نماید!  در نتیجه،‌  همه باید تلاش کنند تا ملا سر کار باقی بماند، ‌ در غیراینصورت «بهشت ‌بی‌‌بهشت!» 

ولی تلاش جهت «استخراج» این به اصطلاح معجزات طی سه دهة اخیر فجایعی به بار آورده که حتی طی دوران فترت مغول و تاتار هم در تاریخ‌مان به ثبت نرسیده بود.   فرار مغزها،   فروپاشانی طبقات اجتماعی و انزوای هنرمندان و صاحبان فن و سخن و کلام در این حکومت سکة رایج شد.  و در کنار این‌ها،  شاهد سرکوب سرمایه‌داری غیروابسته به یانکی و فرار دادن‌شان به مراکز تصمیم‌گیری غرب،   و فروپاشانی بافت اجتماعی،  گسترش اوباش‌گری،   عمومیت بخشیدن به فقر،  اعتیاد،   نزول‌خواری،  فساد اداری،   خودفروشی و ... هستیم.    این‌هاست نتایجی که طی گذار ملا از جهنم «شاهنشاهی» به بهشت «اسلامی» فعلاً نصیب ملت ایران شده.  باشد که نتایج والاتر آن نیز طی سال‌های آینده خود را علنی کند!  

ولی زن‌ستیزی در جامعة ایران،   که تحرکات موتورسوارهای «ناهی منکر» بر آن تکیه زده،   ما را به ریشه‌هائی به مراتب گسترده‌تر از ملابازی وکودتای 22 بهمن 57 هدایت خواهد کرد.   بدون رودربایستی بگوئیم،   ایران یکی از زن‌ستیزترین جوامع بشری است،   و در این زمینه تمامی قشرها،  خصوصاً آن‌ها که ادعای مستفرنگی و مدرنیسم‌شان از دیگران بیشتر است از عقب‌ماندگی‌‌هائی به مراتب بیش از قشرهای سنتی برخوردارند.   اصولاً گروه عظیمی از اهالی مرز پرگهر،  چه زن و چه مرد،   زن‌ستیزی را مسئله‌ای بسیار «طبیعی» و منطقی تلقی می‌کنند!   ناآگاهی اینان از مفاهیم نوین اجتماعی،   دستیابی‌شان به پایه‌های عملی،  علمی و فلسفی پیرامون «آزادی زن» در جامعه را عملاً غیرممکن کرده،   و جالب اینکه،  اکثریت‌ اینان خود نیز نمی‌دانند که زن‌ستیز و نهایت امر مردپرست‌اند:  

«مشاور وزیرکشور در امور خانواده و بانوان:  در کشور 95 درصد زنان در شغل‌‌های مردانه ایفای نقش می‌کنند که این موجب می‌شود بسیاری از خانواده‌ها در جامعه با مشکلات زیادی مواجه شوند.»
منبع: فارس‌نیوز،  17 سپتامبر 2014

بله،  این ترهات از حلقوم یک «زن‌نما» بیرون آمده که از قضای روزگار به دلیل حضور در دولت روحانی مسلماً ادعا خواهد داشت که با عملیات «ناهیان منکر» نیز مخالف است!  هر چند به صراحت می‌بینیم که زن‌ستیزی،   و «تفکیک جنسیتی» در کلام وی به هیچ عنوان پوشیده و پنهان نمانده.   این قماش رجاله بخوبی می‌داند که پشم یک جامعة عقب‌مانده را از کدام جهت می‌‌باید قشو کشید؛   قشو را دقیقاً همانجا گذارده:  «مشکلات خانواده‌ها!»  باید از این لات مونث بپرسیم کدام جامعة بشری را می‌شناسد که «خانواده‌ها در آن مشکلاتی» نداشته باشند؟!    دقیقاً در مسیر طراحی همین «یوتوپیای» نیست در جهان است که حجاب،  تفکیک جنسیتی،  سرکوب زنانگی،   و بی‌ارزش انگاشتن آزادی بیان انسان‌ها در محراب «مشکلات خانواده‌ها»،  شیوه‌های رشد دین مبین،  احترام به ادیان و ...  قربانی می‌شود.   

به همین دلیل است که حکومت اسلامی،  هر از گاه سعی دارد پروندة «شیرین» مبارزه با بدحجابی را از بایگانی بیرون کشیده،   با علم کردن آن پای در تحکیم شالوده‌های متزلزل حاکمیت‌اش بگذارد.   این حکومت از طریق گسترش بساط ضدانسانی مبارزه با بدحجابی،   که در واقع سرکوب سازماندهی شدة زن ایرانی است،  تلاش می‌کند تا در لحظات سرنوشت‌ساز،  خود را در کنار بسیاری از «مخالفان»‌ قرار داده،   از این طریق در سطح جامعه اجماعی فاشیستی ـ  بسیج یک گروه بر علیه گروهی دیگر ـ   ایجاد کند.   اشتباه نکنیم،   این برنامه به هیچ عنوان «اختراع» حکومت اسلامی نیست؛   این بساط دقیقاً همان است که در ایالات جنوبی آمریکا طی دهة 1950 تا 60 به عنوان «مبارزه با سیاه برزنگی» به راه می‌افتاد.   به طور خلاصه بگوئیم،   هر گاه این خطر احساس می‌شد که ممکن است محافل حاکم در این ایالات به دلائل مختلف منافع‌شان به خطر اوفتد،   بساط «شکار سیاه‌پوستان» را به راه می‌انداختند.   و از این طریق،   حتی با تکیه بر حضور فعال خود سیاهان،   شرایطی فراهم می‌آوردند تا حاکمیت‌شان مخدوش نگردد.  چرا که،  پدیده‌ای به نام «برتری نژادسفید» در جامعة آمریکا،   حتی در میان سیاه‌پوستان نیز پذیرفته شده بود.   خلاصه بگوئیم،  جامعه در کل و مجموع قبول کرده بود که سفید برتر است،   و سیاهان نیز سعی می‌کردند با نشان دادن تقبل عملی و نظری این «برتری»،   خود را قسمتی از بدنة «قابل احترام» جامعه معرفی کنند!   این دقیقاً همان نقصانی است که در ایران در قشرهای مختلف و گاه «مخالف» حکومت اسلامی بر سر حجاب،  عفاف،  روابط جنسی،  و حدود آزادی‌های فردی و اجتماعی به وجود می‌آید.  اینان نیز همانند همان سیاهان ایالات جنوب سعی می‌کنند با خزیدن به درون ایده‌های «قابل احترام»،  از جمله «محترمین» جامعه شوند!  ولی اگر ملا نادان‌تر از آن است که بداند چه غلطی می‌کند،  اوباشی که در واشنگتن و لندن راه را به اینان نشان می‌دهند بخوبی می‌دانند چه دیگی برای ملت «سر بار» می‌گذارند.

باید توجه داشت که در میدان «مبارزه با بدحجابی»،  پیش‌فرض‌های فراوانی وجود دارد که حکومت از آن‌ها در تبلیغات‌اش به هیچ عنوان سخن به میان نمی‌آورد.   نخست اینکه،   حجاب فی‌نفسه به هیچ عنوان به زیر سئوال نمی‌رود.   به عبارت دیگر،  در این عملیات،   فلسفة حجاب و الزام آن از پیش گویا «به اثبات» رسیده!   دوماً،   مسئلة دخالت در زندگی دیگران نیز مطرح نمی‌شود.  به عبارت دیگر کسی نمی‌گوید،   به چه دلیل گروهی به خود حق می‌دهد در حریم خصوصی افراد  وارد شده،   زندگی و روابط فردی اینان را به محک «قضاوت‌های ارزشی خود» بگذارد؟    چرا که،   در این «عملیات» دولتی،   گویا فلسفة «قضاوت ارزشی و اخلاقی» در مورد دیگران نیز پیشتر «به اثبات» رسیده.    ثالثاً،   دولت برای خود رسالتی «الهی» قائل شده،   که تهاجم به حریم خصوصی انسان‌ها را توجیه می‌کند؛   برای این دولت اگر شیوة دعوت به چادرسیا «درست» نیست؛  حمله به حریم خصوصی افراد عملی است کاملاً «درست!»  و این رشته متأسفانه سر دراز دارد.    

این مسائل برخلاف توهم بعضی‌ها به هیچ عنوان پیش‌پاافتاده نیست.  چرا که،   امروز دیگر مطرح نمی‌شود،   حجاب اجباری است یا خیر؟   عملیات دولت به این مرحله رسیده که چگونه می‌باید حجاب اجباری،    به «حجاب اختیاری» تبدیل شود؟   و این مجموعه از اضداد،‌  در کنار عامل زن‌ستیزی تبدیل به گشتاوری جهت جذب شرکائی می‌شود که جملگی دست در دست یکدیگر به استقبال علنی و یا زیرجلکی «زن‌ستیزی» می‌شتابند،   و هر کدام سعی دارد از آن ابزاری جهت «اجماع سیاسی» و ادامة سرکوب‌های گسترده‌تر در کشور بسازد.   خلاصه بگوئیم،   «برنامة» مبارزه با «بدحجابی» به نحوی از انحاء تلاشی است از جانب حکومت جهت دستیابی به همان اجماعی که طی غائلة 22 بهمن 57،    امواج رادیوئی بی‌بی‌سی برای ملایان تأمین کرده بود.   

در همینجا باید گفت،  حجاب اسلامی،  بر خلاف جفنگایات چپ‌نمایان ملازده،   به هیچ عنوان یک تکه پارچه نیست.   نمادی است از زن‌ستیزی که همچون دیگر نمادهای اسطوره‌ای،  گنگ و بی‌معنا،  در قفای خود مجموعه‌ای بس گسترده از رفتارها،  کردارها،   شیوه‌های استدلالی،  فلسفه‌بافی‌های پوچ،   و خلاصه ارزش‌های پدرسالاری را نهفته دارد.  و امروز حجاب اسلامی نماد زورگوئی اوباش یک حکومت دست‌نشانده و ضدملی بر کل جامعه‌ است.   به صراحت بگوئیم،  مبارزه با «بدحجابی» مبارزه با ملت ایران است،    ارتباط آن با «زن» ساختگی و ظاهری است.   اینان اگر سخن از «زن» می‌گویند فقط به این دلیل است که ساختار اجتماعی زن‌ستیزی در ایران دیوار «زن» را کوتاه‌تر از دیگران می‌نمایاند.

اشتباه نکنیم،  حکومت اسلامی،  چه دولت حسن روحانی و چه خاتمی خودفروخته و موسوی آدمکش،   از آنچه بر ایران روا داشته‌اند به هیچ عنوان «ناراضی» نیستند.   برای ملاجماعت و نوکران کلاهی‌ اینان،   اینکه مشتی زن‌چادری و مردنمای ریشو اینور و آنور بروند؛  جفنگ بگویند و روضه و دعا بخوانند؛   فضولی در کار همسایه‌ها بکنند؛   دختر 9 ساله به عقد این و آن نره‌خر زیردم‌دریده در آورند،   چیزی نیست جز همان مدینه فاضلة پیامبرشان.  آمریکا و انگلیس هم از این فاضلاب خیلی راضی‌اند.   رفتار رضامندانة اینان را با شیخ‌های وحشی عربستان،  کویت و امارات دیده‌ایم؛   لندن و واشنگتن جهت حفظ منافع‌شان چنان به این جانوران کثیف قرون‌وسطائی دل‌بسته‌اند که هیچ سگی به استخوان چنین دل نبسته.   آندسته ایرانی‌نماهای ساده‌لوحی هم که برای آمریکائی جان می‌دهند،   بدانند که،   برای آمریکائی هیچ فرقی نمی‌کند،  در ایران چه می‌گذرد.    اینان اگر کارشان با ملا به راه افتد،  چه بهتر،  در غیراینصورت قوادان دیگری پیدا خواهند کرد تا جیب ملت ایران را از طریق آن‌‌ها بزنند.
   
در این میانه فقط می‌ماند ملت ایران.   که اگر جماعت پرشمار زن‌ستیزباوران را از آن‌ حذف کنیم،   شاید تعدادشان آنقدرها هم زیاد نباشد.   این است دلیل بقاء این حکومت،   که نه ریشه‌ای در دنیای معاصر دارد،   و نه فلسفة وجودی‌ای از آن خود.  تا زمانیکه ایرانیان تضمین «آزادی بیان» انسان‌ را در چارچوب حقوقی مورد تأئید و تأکید قرار ندهند،  و دولت را موظف به تأمین آن ندانند،   مسئلة مبارزه با «بدحجابی» همانطور که دیدیم،   با موتورسوار،  و بی‌موتورسوار هر از گاه تکرار خواهد شد.   اگر روحانی امروز به دلیل تحولات منطقه‌ای ناچار شده چند گام در رسانه‌ها از موتورسواران فاصله بگیرد،    به هیچ عنوان به دلیل اعتقاد وی به «آزادی بیان» نیست.   چرا که،  آزادی بیان مقوله‌ای است فراتر از مخیلة آخوند و دین‌خو،  آخوندها و دین‌خویان قادر به درک مقولة «آزادی بیان» نیستند.    این‌ها مفاهیمی است معاصر،  و اگر خواهان زندگی در هزارة سوم هستیم چاره‌ای جز دست شستن از دامن آخوند و حامیان‌اش در واشنگتن و لندن نداریم.   




هیچ نظری موجود نیست: