۵/۰۴/۱۳۹۳

لودگی سرخ و سیاه!




در مطلب امروز نخست نگاهی خواهیم داشت به مسائلی که درگیری‌های نظامی اخیر خاورمیانه به همراه آورده.  در این راستا،  مواضع متناقض برخی محافل و احزاب غرب را بررسی می‌کنیم.   سپس نگاهی خواهیم داشت به مرده‌ریگ فاشیسم،  و پدرپرستی و نفرت‌فروشی در قالب «مسخرگی و لودگی» گروهی که ادعای مخالفت با حکومت اسلامی  را دارند.  اینان به بهانة «طنزپردازی» به تزریق ایدئولوژی زن‌ستیزی در ادبیات اینترنتی نشسته‌اند.  پیش از بررسی طنزپردازی حضرات،  می‌پردازیم به پیامد درگیری‌های نظامی غزه.

درگیری‌های نظامی در نوار غزه دست بسیاری محافل و شاخک‌های سیاسی را چه در منطقة خاورمیانه و چه در سطح جهانی رو کرده.   این شاخک‌ها در شرایط به اصطلاح «عادی»،  یعنی در شرایطی که حاکمیت بلافصل‌شان «تأمین شده»،  یا در بادبان لیبرالیسم اقتصادی باد می‌اندازند و به قول خودشان از «تجارت آزاد» حمایت می‌کنند،   و یا با نشستن در طیف «چپ» و به نمایش گذاردن نوع ویژه‌ای از «چپ‌گرائی»،   تبدیل می‌شوند به آتش‌بیاران دکان امثال امام خمینی و دیگر لات‌های اسلامگرا.    ولی در هر حال،  این حضرات اسم‌شان هر چه باشد،  آخوری جز کاخ‌سفید نداشته و ندارند و نان‌آوری هم جز عموسام دست به سروریش‌شان نخواهد کشید.   رفتار این جماعت دقیقاً عبارت عجیب غریبی را تداعی می‌کند که محمدرضا پهلوی معمولاً در سخنان‌اش آن را تکرار می‌کرد:   «ارتجاع سرخ و سیاه!» 

البته استفادة آریامهر از این عبارت ویژه دلیل داشت.   بر زبان راندن واژة «فاشیسم» برای پهلوی دوم دردسرساز بود.  یادمان نرفته،   شبکة آتلانتیست پدر اعلیحضرت را در تبلیغات‌اش از فدائیان هیتلر سلام‌الله جا زده بود،   و امکان داشت تکرار واژة «فاشیسم» ابزاری شود جهت به ارزش گذاردن سیاست‌های دوران قائد اعظم رضاشاه «کبیر!»   از سوی دیگر،  می‌دانیم که فاشیسم در فرهنگ سیاسی غرب «تقدس» دارد.   چرا که،  پس از کودتای بلشویک‌ها در روسیة تزاری،   فاشیسم به عنوان عصای دست سیاست‌بازان آتلانتیست نقش‌آفرینی می‌کند،   و همین چند هفته پیش بود که سازمان ناتو فاشیست‌ها را با سلام‌وصلوات در اوکراین به قدرت رساند!   باری اعلیحضرت که از به کار بردن واژة «فاشیسم» امتناع می‌کردند،   یک عبارت درباری اختراع کرده‌،  آن را مکرر به خورد ملت ایران می‌دادند:   «ارتجاع سرخ و سیاه!» 

ولی مفهوم فاشیسم و ارتجاع سرخ‌وسیاه در عمل یکی است.   مروجان فاشیسم،  یا «ارتجاع»،   از منظر تبلیغاتی پای در حیطة ایدئولوژی‌سازی می‌گذارند،   تا در عمل راه‌گشای پیشبرد ایدئولوژی‌ای شوند که ظاهراً آن را نفی می‌کنند.   به عبارت دیگر،   حضرات چراغ گردش به چپ می‌زنند،   تا بپیچند به دست راست.   به طور مثال،   عبارات اختراعی حکومت اسلامی از قماش مستضعفین،  پابرهنه‌ها،  مردم،   امت مسلمان و ... جملگی تلاشی بوده و هنوز هم هست،   تا اولویت منافع قشرهای کم‌بهره‌تر از مواهب و امتیازات مالی،  اجتماعی و فرهنگی را به عنوان «هدف» والای حکومت اسلامی به ارزش بگذارد.   ولی سیاست‌های چند دهه‌ای این حکومت نشان می‌دهد که شرایط مادی،   هر روز برای این طبقات سخت‌تر شده.   به صورتیکه امروز تأمین خوراک روزانه برای بسیاری کارگران و شاید کارمندان حکومت اسلامی رویائی است بس شیرین!  

همانطور که گفتیم،   این نوع کلاهبرداری پس از آغاز بحران بلشویسم در روسیه،  توسط آتلانتیسم در اروپا و مناطق کلیدی دیگر از قبیل ایران،  مصر و ... «مدروز» شد.  و حداقل  تاریخ تمدن بشر جنگ «فرخندة» دوم جهانی و 55 میلیون قربانی آن را به عنوان یکی از یادگارهای همین شیادی جهانی به ثبت رسانده.   ولی اشتباه نکنیم،   با پایان جنگ دوم بساط این کلاهبرداری به هیچ عنوان برچیده نشد!   بهره‌برداری از خوش‌خیالی و بلاهت خلق‌الله تازه زیر دندان حضرات مزه کرده بود و شاهدیم که امروز،  پس از گذشت چندین دهه‌ از پایان جنگ دوم،   همین بهره‌برداری‌ها با استادی فراوان بر خاکستر و مرده‌ریگ فاشیسم هیتلر و موسولینی در کشورهای اروپای غربی هنوز میدان‌داری می‌کند.   هنوز «چپ» اروپای غربی را می‌بینیم که فربه و چاق و ‌چله از خاویار و شامپانی سرمایه‌داران «نابکار»،   برای حفظ بقاء و دوام امثال اسماعیل هنیه،   خالد مشعل،   شیخ «زهرمار» و حاج «کوفت‌کار» و ... و به خیابان‌های تروتمیز پاریس و برلین و لندن می‌آید و به نفع «مستضعفین» سروصدا به راه می‌اندازد!   

بله،  کشتن انسان‌ها جنایت است؛   قتل غیرنظامیان نیز  به همچنین.   ولی این سئوال مطرح می‌شود،  که چرا این به اصطلاح چپ‌ها و دمکرات‌ها این «‌جنایات» را فقط در غزه محکوم می‌کنند؟   چرا برای محکومیت دولت فاشیست اوکراین که غیرنظامیان را کشتار می‌کند دست به تظاهرات نمی‌زنند؟   مگر این‌ها «انسان» نیستند؛  مگر حق تعیین‌سرنوشت ندارند؟  چرا عملیات وحشیانة یانکی‌ها در آمریکای جنوبی چنین سیل «خروشانی» از مخالفان به خیابان‌ها نیاورده و نمی‌آورد؟  و از این چراها کم نیست.   مماشات این «چپ‌نمایان» با مصائبی که به قول خودشان «امپریالیسم بر توده‌ها» تحمیل کرده از یک‌سو،   و عکس‌العمل تند و شتابزده‌شان در برابر حملات اخیر ارتش اسرائیل به حماس از سوی دیگر،   این واقعیت را علنی‌ می‌کند که اینان اصولاً «چپ» نیستند؛   «چپ‌نما» تشریف دارند.   حضرات مزدوران،  حقو‌ق‌بگیران و نانخورهای عموسام و محفل آتلانتیسم جهانی‌اند،  که فقط در شرایط ویژه‌ای خصوصیت‌های ‌«چپ» را به نمایش می‌گذارند.  خصوصاً در مقاطعی که همچون امروز جهت حفظ سیطرة لات‌های اسلامگرای اسماعیل هنیه بر فلسطینیان ساکن غزه،   «امپریالیسم جهانی» سخت تو لب رفته و نیازمند همیاری شده.   باری پس از روزها درگیری‌های خیابانی بین لات‌های دولتی با نیروهای پلیس در شهرهای فرانسه،   روزنامة راستگرای فیگارو امروز از خواب بیدار شد و چنین تیتر زد:

«چپ‌افراطی و اسلامگرائی:  اتحادی غیرطبیعی؟»
منبع:  سایت فیگارو،  26 ژوئیه 2014
  
البته قلمزنانی که در روزنامة فیگارو «خط می‌نویسند،  که خر کند خنده»،   نیک می‌دانند که این «تفاهم‌ها و هم‌یاری‌ها» ریشه در کجا دارد؛    مخاطب‌شان را «خر» انگاشته‌اند.   راه دور نرویم،  شاید زیاد هم بیجا گَز نکرده باشند.   افتضاحی که دهه‌هاست حاکمیت آتلانتیست در غزه بر پا کرده،  آنقدر منافع‌اش برای لندن و واشنگتن «حیاتی» شده که امروز برای حفظ حماس و شبکة تروریست‌هائی که تحت عناوین مختلف در نوار غزه فعال شده‌اند،   خارج از چپ‌نمایان حرفه‌ای غرب و بورسیه‌های حکومت اسلامی،   کار به تظاهرات صهیونیست‌ها،   خاخام‌ها و یهودیان در شهر لندن جهت حمایت از «صلح» کشید! 

بله،  در گیرودار «هیاهوئی» که دولت‌ها در پایتخت‌های اروپائی به راه انداخته‌اند،   امروز کاشف به عمل آمد که محفل «بهارعرب» در پاریس تشکیل جلسه داده!  به گزارش خبرگزاری‌ها،   وزرای امورخارجة کشورهای آمریکا،  انگلستان،  آلمان و ... و ترکیه، حامیان اصلی تروریسم «بهارعرب» جهت «حمایت» از صلح در غزه به پاریس آمده‌اند!  جالب اینکه،  این کشورها قرار است پیشنهادات «ترکیه و قطر» را مورد بررسی قرار دهند!  اشتباهی در کار نیست!   دو دولت دست‌نشانده و دست‌به‌دهن ترکیه و قطر،   «طرح صلح» پیشنهاد داده‌اند،   و وزرای امور خارجة آمریکا،  انگلستان،  آلمان و فرانسه جهت بررسی طرح کذا در پاریس تجمع کرده‌اند.  باید از جمله «کارهای» خدا باشد!   ولی در واقع این صحنه‌های مفتضح،   نتیجة سیاست‌های استعمارگرانه‌ای است که طی 70 سال گذشته توسط آمریکائی‌ها در خاورمیانه اعمال شده.   

و اما در این میان،   حکومت دست‌نشاندة اسلامی در ایران کاری کرده کارستان!   اوباش و طلایه‌داران ولایت‌فقیه جهت نماز «روز قدس» نخست تلاش کردند با سوءاستفاده از درگیری‌های نظامی غزه،   یک‌بار دیگر دانشگاه تهران را به محل نمازوروضه و زوزه تبدیل کنند.   ولی گویا این تلاش با شکست سختی روبرو شد.   در نتیجه،  هیچیک از خبرگزاری‌های جهان غرب ننوشت که این اوباش کجا «نماز» به کمر شکسته‌شان زده‌اند!    فقط یورونیوز،  بوق اروپائی دولت انگلستان در آخر گزارش خود از «روز قدس» می‌گوید،  نمازگزاران در برابر دانشگاه تهران تجمع کرده،  شعار دادند! 

استنباط ما این است که حضرات جائی برای نماز خواندن نداشتند.   نهایت امر بیت رهبری اوباش را در یکی از خرابه‌‌خروبه‌های پایتخت جمع کرده،  برای‌شان چندتا خطبه خوانده.  بعد هم اینان را عین گلة سگ‌ مرس‌گسیخته به خیابان‌ها هی کرده تا فضای اجتماعی را اشغال و تهدید و ارعاب شهروندان را اجرائی کنند.   آخر کار هم چندتای‌شان را برای عربده‌جوئی دم در دانشگاه جمع کرده‌اند تا «خبرگزاری‌های غرب» بتوانند،  روز قدس امام خمینی را با اخ‌وتف و سریشم و چسب به دانشگاه تهران وصل کنند!   خلاصه،   نمازگزاران این روزقدس آنقدر دل‌شان برای الله و یهوه پرپر ‌زد،  که خودشان تبدیل شده بودند به «یهودی سرگردان!»   و چه نشسته‌اید!   کاشف به عمل آمده که گروهی از اسلامیون می‌خواستند «امامت» گلة ولگرد را در روز قدس به حسن روحانی واگذار کنند،   ولی ایشان،  با مارمولک‌بازی‌های معمو‌ل‌شان از حضور و سخنرانی در این نماز شانه خالی کردند:     

«رئیس‌جمهور به دلیل مشغله کاری در نمازجمعه روز قدس حضور نیافت»
منبع:  خبرآن‌لاین،   26 ژوئیه 2014

آنچه در ایران به حرکت اوفتاده به صراحت نشاندهندة افلاس و بی‌اعتباری آخوندیسم است.   دلیل دیگری نمی‌توان بر آن یافت.   همین پارسال بود که برای سخنرانی در روز قدس گنده‌لات‌های حکومت اسلامی از قماش هاشمی،  خامنه‌ای،  و ... صف می‌کشیدند و ابراز «علاقه» می‌فرمودند!   ولی امروز حکومت مجبور شده احمد خاتمی را «علم» کند،  کسیکه فقط به دلیل تشابه اسمی با شیاد اردکان مورد الطاف آتلانتیسم قرار گرفته!   ولی بارها گفته‌ایم،  و باز هم می‌گوئیم،  آخوندیسم تنها مشکل کشور ایران نیست.   آخوندیسم فقط نمایه‌ای است هولناک از مشکلات اجتماعی،  نظریه‌پردازانه و تاریخی در جامعة ایران.   

خلاصة کلام،   بی‌اعتباری آخوندیسم فی‌نفسه منجر به اعتبار ملی و سرعت بخشیدن به سیر تحولات مثبت و پای گذاردن جامعة ایران به دنیای معاصر نخواهد شد.   اشتباه نکنیم،  اگر آخوندها خودشان را نمایندة «خدا» معرفی می‌کنند،  آخوندیسم به هیچ عنوان از آسمان نیامده؛   این نکبت و ادبار ساخته و پرداختة روابط سنتی و پوسیده‌ای است که جامعة ایران را به زنجیر کشیده.  خلاصه از این تعفن و گندابة قرون‌وسطائی فقط با آگاهی می‌توان پای بیرون گذارد،  با سروصدا و تهنیت گفتن به این و آن و میدان دادن به «تقدس‌های» نوین چنین عملی امکانپذیر نخواهد شد.   باید ببینیم چگونه آخوندیسم توانست با همداستانی پهلوی‌ها و حمایت انگلستان از بحرانی که جنبش مدرنیتة مشروطیت در مسیرش به وجود آورده بود،  جان سالم به در برد،  ‌ و موجودیت‌اش را تا به امروز حفظ کند.   جهت شناخت ریشه‌های آخوندیسم در جامعة ایران،   در دنبالة وبلاگ امروز،  نگاهی خواهیم داشت به مطلبی در گویانیوز،  به قلم «حسن رجب‌نژاد» و تحت عنوان «عجب آدم شدیم ‌ها!»

در همینجا بگوئیم،  بررسی این «متن» در مقام یک تولید ادبی به هیچ عنوان هدف ما نیست.   در اینجا متن فوق،   فقط و فقط یک موضوع جامعه‌شناختی است،  آینه‌ای است جهت «دریافت» و ادراک لایه‌های واپس‌ماندگی،‌  آقاپرستی،  لمُپنیسم نظری و خصوصاً زن‌ستیزی در جامعة ایران:    

«[...] ما در تبریز دانشجو بودیم؛  یک فرشته خانمی داشتیم که می‌خواست هنرپیشه سینما بشود.  بچه‌ها اسم این فرشته خانوم را گذاشته بودند فرشتة رحمت!  [...] تنها خواجه حافظ شیرازی بود که ابواب رحمت این فرشته خانوم برویش باز نشده بود. [...]»
منبع: گویانیوز،  26 ژوئیه 2014 

آن‌ها که با ادبیات آخوند آشنائی دارند رگه‌های توحش و خشونت آخوند را در «شوخ‌طبعی» فرضی رجب‌نژاد بخوبی بازمی‌یابند.   متن از «زن» سخن می‌گوید،   زنی که رفتار اجتماعی،  خصوصی و یا زندگی جنسی‌اش مورد «تأئید» رجب‌نژاد نیست!   حال آنکه زندگی خصوصی یک زن در محیط دانشگاهی به همکلاسی‌های او مربوط نمی‌شود!   رفتار این زن به رجب‌نژاد ارتباطی ندارد،   ولی اینفرد «محکومیت» زندگی این «زن» را به رشتة تحریر در ‌آورده!   از سوی دیگر،   تمایل این «زن» به هنرپیشگی در سینما رابطه‌ای نزدیک با صدور حکم محکومیت وی ایجاد کرده!   به صورت خلاصه،   نویسنده تلویحاً «هشدار» می‌دهد:  سینما «محل فساد» است؛  و «هنرپیشگان» به قول وی «فرشتة رحمت» هستند!  فرشتگانی که رجب‌نژاد تأئیدشان نمی‌کند!   نهایت امر نویسندة این متن شیوا،  جهت تأمین تأئیدات «فرهنگی» به خواجه حافظ شیرازی متوسل می‌‌شود،   و سعی دارد از طریق بازی با نام مفاخر ادبیات کلاسیک‌ ایران از «نام آشنا و احترام برانگیز حافظ» استفاده کرده،   زن‌ستیزی،   لمپنیسم،  عقب‌ماندگی و آخوندصفتی خود را «تزهیب» هم بنماید.

اگر به افاضات علی خامنه‌ای،  خاتمی شیاد،   و حتی احمدی‌نژاد لمُپن نیم‌نگاهی بیاندازیم، ‌ دقیقاً همین ساختار وحشت‌آفرینی،  زن‌ستیزی و «آقاپرستی» را بازخواهیم یافت.  در گفتمان اینان عبارات «بدحجاب،  بی‌حجابی در غرب،   ولنگاری و فرهنگ منحط،»  و فساد پشت سر هم ردیف می‌شود،  تا برسیم به نجابت فاطمه و کرامت علی و معجزة‌ قرآن و شهامت محمد! 

باری،   نویسندة مطلب فوق در دنبالة مبارزات گستردة‌ خود با «فساد»،   به اینجا می‌رسد که پرسوناژ فرشته،   در دوران حکومت اسلامی اسم خود را «هاجر» گذاشته و در فیلم‌های حکومت اسلامی بازی می‌کند!   به عبارت دیگر،   حال که محکومیت فرشته «قطعی» شده،   نویسنده سعی دارد با به سخره گرفتن شرکت این «زن فاسد» در فیلم‌های حکومت اسلامی،  «اخلاق» ملائی خود را یک درجه والاتر کرده،   به زینت «مبارزات سیاسی» نیز بیاراید!   به عبارت دیگر،   در اینجا شاهد تکرار همان بساط «ارتجاع سرخ و سیاه» هستیم که از زبان آریامهر می‌شنیدیم.   فردی که خود در عمل یکی از مهم‌ترین بازیگران صحنة «ارتجاع سرخ و سیاه» یا بهتر بگوئیم پوپولیسم بود.   ولی شیوة آریامهر در جایگزینی واژة فاشیسم با عبارت گنگ و نامفهوم ارتجاع سرخ و سیاه،  همچون توسل رجب‌نژاد به «طنز» جهت به ارزش گذاردن زن‌ستیزی از منظر سیاسی کاملاً شناخته شده است.   هم رجب‌نژاد و هم آریامهر،  پیاده‌نظام لشکر ارتجاع «شیخ‌وشاه‌» هستند.  هر دو در زنجیر تکفیر و توحش پوپولیسم آخوند گرفتارند،   و «عمل‌شان» نیز تلاشی است جهت تضمین بقاء و دوام فاشیسم در تفکر سیاسی ایران.  

نهایت امر،  نویسندة «طنز»  پوپولیست،   درویشی پیشه کرده و «نتیجه» می‌گیرد تعویض نام فرشته به هاجر هم اشکالی ندارد،  چرا که به «گاو و گوسفند» کسی آسیب نرسیده!   به عبارت دیگر،   نویسنده‌ای که یا به صورت تخیلی،   و یا در جریان نقل یک رخداد واقعی فرشته،   «پرسوناژ» خود را مورد تهاجم قرار می‌دهد،   و از منظر اخلاقیات پدرسالارانه به پیشانی او برچسب «فساد» می‌زند و محکوم‌اش می‌کند؛    به همین فرشتة «محکوم»،‌  اتهام همکاری با حکومت اسلامی هم وارد می‌آورد.   و در آخر کار به اینجا می‌رسد،   از آنجا که گاو وگوسفند کسی آسیب ندیده پس تعویض نام «اشکال» ندارد:

«[...] این فرشتة رحمت اسم مبارک شان را به "هاجر" تغییر داده‌اند تا به قول معروف از مزایای آن برخوردار بشوند.   چه اشکالی دارد [...] به گاو و گوسفند کسی که آسیبی نمی‌رسد[...]»
همان منبع

مسلماً برخورداری «فرشتة رحمت» از مزایای هاجر به گاو و گوسفند کسی آسیب نرسانده،   و از آنجا که «نویسنده» هم چوپان و گاودار نیست،  آسیب گاو و گوسفند ارتباطی با عمل «نگارش» نخواهد داشت!   ولی خوشبختانه اگر بر اساس روایات،   محمد از شترچرانی و چوپانی به پیغمبری رسید،   هر چوپانی پیغمبر نشد!   خود محمد هم گویا گفته بود،  این دکان تعطیل شده،  دنبال چوپان‌های بعدی نگردید.  ولی برای زن‌ستیزی و تخریب انسان الزاماً نیازی به پیغمبر شدن نیست!   می‌توان با نوشتن مزخرفاتی از قماش «فرشتة رحمت» در جایگاه قضاوت اخلاقی نشست؛  و زن را در نوشتار تخریب کرد؛   و آزادی بیان و آزادی انتخاب شیوة زندگی‌اش را مورد تهاجم قرار داد.   می‌توان تحت عنوان «نویسندگی» بلندگوی فاشیسم،  زن‌ستیزی و برخوردهای انسان‌ستیز در جامعه شد.  و تبلیغ انسان ستیزی در قالب «مسخرگی» زن‌ستیزی را «عادی» می‌کند.  این امکان وجود خواهد داشت که مخاطب بجای دست‌یابی به مفاهیم دمکراتیک،  کارورز فاشیسم و سنت‌پرستی از آب درآید.  مگر خمینی نبود که به بهانة مبارزه با استبداد و مخالفت با انقلاب سفید فریاد می‌زد:   «زن‌ها را جلو کشیده‌اید،  کشور را فاسد کرده‌اید!» 

اگر نمی‌دانید بدانید که،  ریشه دواندن «آقاپرستی» به ویژه در قالب طنز،   نه به گاو و گوسفند، که به ملت ایران صدمه خواهد زد!   و شاید برای تأمین همین «صدمات ملی» باشد که بعضی‌ها «سایت» باز کرده‌اند،  و مرتب به این و آن «لینک» می‌دهند.      







 




هیچ نظری موجود نیست: