۵/۰۱/۱۳۹۳

عموسام و کودکان!




درگیری ارتش اسرائیل با سازمان تروریستی حماس وارد مرحله‌ای بسیار حساس شده،  و در این میان نقش دولت‌های منطقه و قدرت‌های بزرگ جهانی پیرامون این «بحران»‌ تعیین کننده است.  حماس به عنوان بازوی مسلح اسلامگرائی در غزه تلاش دارد موجودیت خود را علیرغم شرایط نامناسب سیاسی و خصوصاً امنیتی حفظ کند.   و اسرائیل در مقام مهم‌ترین قدرت تصمیم‌گیرنده در مورد «سرنوشت» حماس ناچار شده به حمایت زیرجلکی از این تشکل پایان داده،   به جبهة دیگری نزدیک شود.   جبهه‌ای که خواستار حذف حماس از معادلات سیاسی منطقه است.   در این میان تلاش‌های باراک اوباما جهت نزدیک کردن دولت مصر و سازمان ملل به حماس که در قالب سفرهای «دیپلماتیک» جان کری به قاهره نمایان شده،‌   عملاً شکست خورده؛   روسیه و چین از تروریسم اسلامی نمی‌کنند؛  و اتحادیة اروپا جهت حفظ «مرده‌ریگ» حماس،  به لکنت زبان افتاده!   البته آنچه برای ایرانیان اهمیت دارد، ‌ موضع حکومت اسلامی جمکران در ارتباط با این بحران است.   پس نخست شمه‌ای از رابطة قدرت‌های بزرگ با حماس ارائه می‌دهیم،  سپس می‌پردازیم به موضع حکومت اسلامی. 

یادآوری مجدد اینکه سازمان حماس به دست‌ سازمان‌های اطلاعاتی غرب و اسرائیل عملاً از شکم اخوان‌المسلمین مصر بیرون کشیده شده،  ‌ و اینکه شیخ‌ یاسین،‌   یکی از مهم‌ترین مهره‌های آن را دولت آریل شارون در غزه مستقر کرده بود،   اگر به حل معادلات امروز کمکی نکند،‌   به صراحت نشاندهندة ریشه‌هاست.  ریشه‌هائی که از تحرکات فعلی محافل غرب ـ   این محافل،  به ویژه در اروپای غربی،  تحت پوشش «حمایت از مردم فلسطین»،  ‌عملاً به حمایت از سازمان حماس مشغول شده‌اند  ـ  پرده برمی‌دارد.  در این میانه به وضوح می‌بینیم که عملیات دولت‌های غربی بیشتر روی به حمایت از سازمان تروریستی و جهادی حماس دارد تا حمایت از کودکان و غیرنظامیان. 

جالب‌تر از همه اینکه،  مهم‌ترین دولت حامی حماس در منطقه،‌   ‌آتاترکیسم آنکاراست. علیرغم تأئید «تروریست» بودن حماس از سوی آمریکا،  اتحادیة اروپا،  کانادا و ...  دولت ترکیه به عنوان عضو رسمی «ارتش ناتو»،   جهت حمایت از فعالیت‌های حماس در زمینه‌های مالی، ‌ نظامی و اطلاعاتی از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند!   به صراحت بگوئیم،  رابطة حماس با دولت‌های غربی همان رابطة مزورانة‌ استعماری و گنگ و متضادی است که غربی‌ها پس از غائلة 22 بهمن 57 که منجر به تأسیس حکومت اسلامی در ایران شد،   با دیگر جریانات واپس‌مانده و متحجر اسلامگرا در مناطق‌ مسلمان‌نشین به راه انداخته‌اند.   در چارچوب این رابطة متضاد است که غرب از این گروه‌ها «حمایت» می‌کند،   و همزمان در سطح بین‌المللی تلاش دارد تا دست‌های‌ حمایت‌گرش از تروریسم اسلامی «پنهان» بماند.   نمونه‌های این نوع «همکاری ـ ضدیت» فراوان است،‌   و شاید مهم‌ترین‌شان طالبان،  القاعده و حکومت اسلامی جمکران باشد. 

ولی در غزه که دقیقاً دولت اسرائیل همین صورتبندی را به وجود آورده بود،‌  به دلیل نیازهای استراتژیک تل‌آویو،   برخورد محافل غرب با اسلامگرائی از نمونه‌های افغانستان و ایران پیروی نکرد.   به اینصورت که،  در تقابل با تمامی قوانین بین‌المللی،   حماس را به یک سازمان مسلح در غزه تبدیل کردند،  و اسرائیل از فعالیت‌های غیرقانونی این سازمان جهت توجیه مواضع جنگ‌طلبانه‌اش بهترین بهره‌برداری‌ها را صورت می‌داد.  در نتیجه،   به دلیل نیازهای روزافزون دولت‌های اسرائیل به جنگ‌افروزی،   ادامة موجودیت حماس برای تحرکات دولت اسرائیل عملاً به یک «واجب شرعی» تبدیل شد.  حماس آتش‌ می‌افروخت،  دولت اسرائیل ردای «آتش‌نشان» بر تن می‌کرد؛  حماس بمب منفجر می‌کرد،  دولت اسرائیل لبنان و سوریه را مورد تهاجم قرار می‌داد؛  حماس به قول فرانسوی‌ها «اینتی‌فادا» به راه می‌انداخت،  اسرائیل به دلیل عدم امنیت از پای میز مذاکرات کنار می‌رفت؛   و ... و این بساط ادامه داشت!   هر دو طرف ـ  اسرائیل و لات‌های اسلامگرای حماس ـ  نیز راضی بودند چرا که نان‌وآب‌شان را آتلانتیسم تأمین می‌کرد.   تا اینکه در جنگ 33 روزه دندان نیش اسرائیل کنده شد.      

پس از جنگ 33 روزه،   حماس تبدیل شد به تنها عامل ایجاد تنش مورد نظر آتلانتیسم و اسرائیل.   چرا که،   شکست سخت دولت اسرائیل در این جنگ راه بر دیگر محدوده‌های جغرافیائی را بسته بود.   به همین دلیل است که دولت نتانیاهو تمامی سعی خود را به خرج داد تا در سطح بین‌المللی به عنوان یک دولت صلح‌دوست جائی برای تشکل سیاسی خود باز کند.  گزینة جنگ‌سازی از دست‌ دولت اسرائیل خارج شده بود و حماس نیز به عنوان تنها پناهگاه جنگ‌آوری بیش از اندازه «ضربه‌پذیر» می‌نمود. 

انتظار غرب این بود که با بقاء امثال محمد مرسی در مصر،   و در سایة به قدرت رسیدن اوباش اسلامگرا در سوریه و ... شرایط مناسب برای تأمین یک حاکمیت قدرتمند «شرعی» در منطقه فراهم آید تا اسرائیل هم بتواند در پناه شعارهای «خررنگ‌کن» اسلامگرایان،   به بهانة «حفظ موجودیت» باز هم میز مذاکرات را ترک کند.   و دیدیم که در آغاز غائلة «بهارعرب» دقیقاً چنین موضع‌گیری‌ای هم از سوی تل‌آویو صورت گرفت،   ولی این «دولت مستعجل بود» و امروز راهی برای فرار نتانیاهو باقی نمانده.   استراتژی‌های جدید بر اسرائیل مواضعی تحمیل کرده که تل‌آویو را عملاً در بن‌بست تشکیلاتی انداخته:   باید بر حضور اسلامگرایان به عنوان یک نیروی سیاسی در سرزمین‌های اشغالی و اسرائیل نقطة پایان گذارد.   و این صورتبندی‌ را غربی‌ها اصلاً دوست ندارند:

«اتحادیة اروپا اعلام داشت خواهان خلع‌سلاح حماس و جهاد اسلامی است!»
23 ژوئیه،  2014،   تایمز آو اسرائیل

این «خبر» که در یک روزنامة اسرائیلی به چاپ رسیده،   از طرف هیچیک از منابع رسمی اتحادیة اروپا تأئید نشده!   در نتیجه،   بیش از آنچه نشاندهندة مواضع اتحادیة اروپا باشد،   نمایانگر مواضع دولت اسرائیل در تقابل با اتحادیة کذاست.  مواضعی که دیگر نمی‌تواند تحت‌تأثیر منافع جنگ‌طلبانة غرب به سوی حمایت زیرجلکی از اسلامگرائی در مناطق اشغالی کشیده شود.  و نشست مطبوعاتی اخیر نتانیاهو و دبیرکل سازمان ملل در اسرائیل ـ  22 ژوئیة 2014 ـ  و اظهارات تند نخست‌وزیر اسرائیل پیرامون موجودیت حماس،  دیگر جائی از شک‌وتردید بر این «اجبار» باقی نگذاشته.   به زبان بی‌زبانی،   اسرائیل به طرف‌های غربی می‌گوید،  دیگر نمی‌توانیم از اسلامگرایان حمایت کنیم!   و به همین دلیل است که کانال‌های تبلیغاتی غرب به طور ممتد در بوق «حمایت» از کودکان فلسطینی می‌دمند!   چرا که،  حذف حماس از داده‌های منطقه‌ای برای آتلانتیسم خطری است جدی.   حذف حماس به معنای از دست رفتن زمینة جنگ‌سازی و لات‌بازی‌ها در خاورمیانه می‌باید تلقی شود.  خلاصه بگوئیم،   اگر بر موجودیت تشکل تروریست حماس نقطة پایان گذارده شود،  با تحقق شعار «بازگشت اسرائیل به مرزهای پیش از 1967»،  که اوباما به سیاق «عوام‌فریبی» در نخستین برخوردهای‌اش با درگیری «اسرائیل ـ فلسطین» برزبان آورده بود،   فاصله‌ای نخواهیم داشت.   و این مسئله برای خیلی از محافل آتلانتیست زهری کشنده‌ است.

حال ببینیم حکومت اسلامی که خود طی دوران «نورانی» امام خمینی یکی از مهم‌ترین پرونده‌های «کودک‌‌کشی» در تاریخ بشر را به خود اختصاص داده،   و بسیاری کودکان را در همین زندان اوین به جرم «مخالفت با ولایت‌فقیه» حلق‌آویز کرده،   به چه دلیل به جسد چند کودک فلسطینی چسبیده و شعار پشت شعار به خورد ملت می‌دهد؟   حکومت اسلامی همانطور که بارها گفته‌ایم در رابطه با تحولات نوین منطقه‌ای در بن‌بست افتاده.   اینان که چشم امید به امثال مرسی و ال‌سیستانی و بارزانی بسته بودند،  و برای فروپاشاندن حزب بعث و برقراری حکومت اسلامی در سوریه،   به قول خودشان ده‌ها «زائر» به حلب و دمشق اعزام می‌کردند،  به تدریج از تمامی منابع و تکیه‌گاه‌های‌شان محروم می‌شوند.   در منطقه،  اسلام سیاسی به شدت تحت فشار قرار گرفته،‌  و محافل آتلانتیست دیگر امکان حمایت از این اوباش را ندارند.  در نتیجه،   حال که دیگر دولت اسرائیل نیز قید «اهمیت استراتژیک» حماس را زده،  طبیعی است که وحشت از دست دادن امتیازات منطقه‌ای بر ولی‌فقیه و اوباش و حواریون‌اش مستولی شود.   

در عمل،  «اعلام حمایت» از فلسطین،  که در این مقطع ویژه فقط به معنای حمایت از مواضع حماس می‌باید تحلیل شود،  در میان گروه‌های ایرانی‌نمای وابسته به آتلانتیسم و ملایان جمکران دو روی یک سکة واحد است.   گروهی از این اوپوزیسیون‌چی‌ها دم از «آتش‌بس» می‌زنند؛   گروه دیگر برای کودکان فلسطینی اشک تمساح می‌ریزند؛   گروه‌هائی هم هستند که اعلام «جهاد» کرده،  و عربدة نابودی اسرائیل سر می‌دهند؛  و ... ولی هیچیک از این به اصطلاح «فعالان» سیاسی،  روشنفکران «دانشگاهی»،  مسلمانان انقلابی و دیگر لش‌ولوش‌ها که در میان‌شان در کمال تأسف مدعی چپ‌گرائی،  لیبرال و جمهوریخواه و آزادی‌طلب هم کم نیست،   نمی‌گوید آیندة منطقه با حضور یک تشکل مسلح و اسلامگرا به نام حماس و تحت نظارت پرچم سبز «عربستان سعودی» چه معنائی جز فاشیسم می‌تواند باشد؟   

بله،  اشک ریختن برای بچه‌ها کار ساده‌ای است،   خصوصاً که همزمان با همین عزاداری‌ها،   کم نیستند بچه‌های افغان و عراقی که قتل‌عام می‌شوند و احدی حتی عکس‌شان را هم چاپ نمی‌کند.  گویا در اینکشورها گلوله از لولة تفنگ «محبوب و مطلوب» بیرون پریده!   پس اگر بعضی‌ها غرض و مرضی ندارند و نیت‌اش به اصطلاح خیر است،  بدنیست «حافظه‌شان» را به کار گیرند.   خلاصه بگوئیم،  کسانیکه در مقالات‌شان به زبان‌بی‌زبانی و حتی به صورت علنی برای حملة جرج بوش جنایتکار به عراق و افغانستان «جشن»‌گرفته بودند،   بهتر است بیش از این‌ها شکرخوری نکنند و بجای سرازیرکردن اشک تمساح برای «انسانیت»،   به کار اصلی‌شان،  یعنی برق‌انداختن چکمة عموسام مشغول باشند.

ولی همانطور که بالاتر گفتیم گرة کار در حال حاضر برای جمکرانی‌ها بیش از این‌ها پیچیده شده.  چرا که،   اگر ملایان با گروه وسیعی از «اپوزیسیون‌نماها» ماهیان یک سیلاب واحد استراتژیک‌ را تشکیل داده‌اند،  سقوط شبکة ملائی برای مهره‌هائی که در داخل‌اند،  مسلماً معنائی «مرگ‌آورتر» دارد تا برای گروهی که در خارج لنگر انداخته.   به همین دلیل نیز در زبان ملایان،   «مبارزات مسلمین با دولت یهود»،   و «مبارزات فرهنگی» شهردار تهران از همزمانی‌هائی برخوردار شده. 

شهرداری تهران که از دوران رضامیرپنج در عمل مرکز فساد اداری،‌   ناکارآئی و آشوب و آشفتگی در دستگاه دولتی به شمار می‌آمد،‌   همزمان با درگیری «اسرائیل ـ‌ حماس» و بحران سقوط هواپیمای مالزیاایرلاینز در اوکراین،   دست به کار «امور فرهنگی» شده!    بله،  یکی از لات‌های سپاه پاسداران به نام سردار قالیباف مدتی است از طریق مراجعه به «آراء عمومی» به سمت ریاست شبکة لات‌بازی در شهرداری تهران منصوب شده.   ایشان جدیداً اطلاعیه‌ای داده‌اند،  مبنی بر اینکه قصد دارند ادارات شهرداری و حتی نیمکت‌ها را «مردانه ـ زنانه» کنند! 

مسئلة بحران‌سازی در جامعه از طریق بازی کردن با مضحکه‌ای به نام حجاب و بدحجاب و محرم و نامحرم و این «ک...شعرها»،   از زمانی شروع شد که روح‌الله خمینی تز حکومت اسلامی را از ساواک آریامهر تحویل گرفت.    عوامل حکومت اسلامی می‌دانستند و امروز هم بخوبی می‌دانند که،   تحمیل حجاب بر جامعه نه میسر است،   و نه اینکه با چنین پافشاری‌های مسخره‌ای می‌توان آرامش اجتماعی به وجود آورد.   اینان نیک می‌دانند که به راه انداختن بساط «حجاب» جز سلب آرامش جامعه هیچ نیست،  و در واقع هدف اصلی اینان همین بحران‌سازی‌ها است.   این وحشی‌ها می‌خواهند با به انزوا کشاندن جامعة ایران،  با فراری دادن ایرانیان به خارج از مرزها،  و محدود کردن فضاهای اجتماعی،  نهایت امر زمینة مناسب چپاول ثروت‌های ملی توسط اربابان اجنبی‌شان فراهم آید.   عملی که طی اینمدت بخوبی انجام شده،‌   و شاهدیم که برخلاف ملت ایران،   بانک‌های آمریکائی و انگلیسی از این به اصطلاح «انقلاب اسلامی» منافع بسیار سرشار به دست آورده‌اند.

ولی طی چند سال گذشته به دلیل بازگشت قدرتمندانة‌ روسیه به معادلات بین‌المللی حاشیة‌ امن ملا و آخوند و لات و لوتی در حکومت اسلامی تنگ‌وتنگ‌تر شده،   و راه برای چپاول آتلانتیسم ناهموار!   به همین جهت ملایان از تمامی امکانات بهره‌برداری می‌کنند تا به حساب خود سنگرهای «از دست شده» را باز پس گیرند و راه تاراج ارباب را هموار سازند.   و در این راستا تحمیل دفاتر «مردانه ـ زنانه» در ادارات شهرداری،  و خلق نیمکت‌های «مردانه ـ زنانه» یکی از همین تلاش‌های مزورانه است.   تلاش‌هائی که گویا تأئیدات «پارلمانی» را نیز به همراه آورده:

«نمایندة مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی از امضای بیش از ۲۰۰ نفر از نمایندگان پای ‌نامه تشکر از شهردار تهران به خاطر طرح تکریم زنان کارمند خبر داد.»
منبع:  فارس،  23 ژوئیه،  2014

بله،  می‌بینیم که یک طرف «بریده» و دیگری سخت در حال «دوخت و دوز» است!  شهردار تهران گوزی رو به قبله داده،   نمایندگان «منتخب» امت مسلمان نیز برمحور همین تیز به «وحدت کلمه» رسیده‌اند.  و این است بهترین دلیل بی‌پایگی به اصطلاح مجلس جمکران.   چرا که،   شهرداری در شرایطی به اتاق‌های «زنانه ـ مردانه» چسبیده،   که از برآوردن ابتدائی‌ترین و پایه‌ای‌ترین نیازهای شهری عاجز است.   از جمع‌آوری سگ‌های ولگرد و از بین بردن موش‌ها و سوسک‌های فاضلاب و زباله گرفته،   تا بهینه کردن هوای پایتخت و فراهم آوردن مسکن مناسب و بهداشتی و مبارزه با ترافیک کشنده و  ...  هیچکدام از این‌ها گویا از جمله «وظائف» شهرداری به شمار نمی‌آید!   وظیفة شهردار در حکومت اسلامی چیست:  همانکه نمایندگان مجلس گفته‌اند،  «زنانه ـ مردانه» کردن شهر!  اگر روند افلاس آتلانتیسم به همین منوال ادامه یابد،  شهردار تهران مسلماً جهت کنترل فرکانس گوز «زنانه ـ مردانه» هم دستگاه‌هائی به ماتحت کارکنان محترم وصل خواهد کرد،  تا فرهنگ اسلامی و ارزشی خدشه‌دار نشود و امت راه امام را گم نکند.

البته اگر شهردار تهران که توسط بادمجان‌ دورقاب‌چینان حرفه‌ای «خوش‌تیپ» معرفی می‌شوند،‌    به سرنوشت رادان،  مطهری،  و دیگران نگاهی بیاندازند،   قضیه بیشتر از این‌ها به دست‌شان خواهد آمد!   از قدیم گفته‌اند،   «گوساله به روزگاری گاوی گردد!»  ما هم امیدواریم که ایشان بالاخره رشد و نمو کرده از این وضعیت «ناپختگی و ناآگاهی» بیرون بیایند.     



  

           


   





هیچ نظری موجود نیست: