۱/۰۵/۱۳۸۹

باطوم‌درمانی!



با انتشار اطلاعیة وزارت امور خارجة ایالات متحد در مورد «خطر» مسافرت ایرانی‌تبارهای آمریکائی به کشور ایران، لایة نوینی از سیاست جدید دولت اوباما گشوده شد. این سیاست با تکیه بر بازی‌های رسانه‌ای و زدن «نعل‌وارونه»، در ظاهر «تلاش جهت گسترش دمکراسی» در ایران معرفی می‌شود. در این اطلاعیه، در پس ظاهرسازی‌های مردم‌فریبانه تحت عنوان «دلسوزی» برای ایرانیان قصه‌ای بی‌سروته نقل می‌شود که در واقع پیام دولت اوباماست به ایرانی‌تبارهای آمریکا. این اطلاعیه به ایرانی‌تبارها چنین تفهیم می‌کند که می‌باید ارتباط خود را با کشور ایران به طور کامل قطع کنند! این لایة دیگری است از همان کودتائی که آمریکا در پی حمایت از دولت احمدی‌نژاد بر ملت ایران تحمیل کرده، و جالب اینجاست که این عمل ضددمکراتیک، و این پروپاگاند مزورانه و ضدایرانی در شرایطی صورت می‌گیرد که وابستگی حکومت جمکران و آخوندجماعت و حزب‌اللهی‌ها به سیاست‌های ایالات متحد هر روز از روز گذشته علنی‌تر ‌شده:

«وزارت امور خارجه ایالات متحده روز سه ‌شنبه با انتشار بیانیه‌ای به شهروندان خود و به‌ویژه افراد دارای تابعیت دوگانة ایرانی و آمریکائی در مورد سفر به ایران و خطر آزار و اذیت یا دستگیری هشدار اکید داد.»

منبع: رادیوفردا، 4 فروردین‌ماه 1389

مسئلة تابعیت‌های دوگانه و چندگانه از دیرباز برای کشورهای به اصطلاح «دمکراتیک» بحران‌ساز بوده. این امر برای نخستین بار در ارتباط با کشورهای اروپای غربی خود را نشان داد. می‌دانیم که گروه‌ کثیری از فرزندان مهاجران ترک و مغربی در کشورهای فرانسه و آلمان برخی اوقات با پاسپورت‌های اروپائی به کشور آباواجدادی‌شان مسافرت می‌کنند. از قضای روزگار در رژیم‌های دست‌نشانده‌ای که با حمایت سرمایه‌داری‌های غرب، خصوصاً فرانسه و آلمان در مراکش، تونس، الجزایر و حتی ترکیه به قدرت رسیده، رفتار سیاسی و اجتماعی «نسل دوم» مهاجران ایجاد اشکال می‌کند. اینان در کشورهای آباواجدادی خود «غریبه» نیستند و اغلب در ارتباط با خانواده‌ها و اقوام نزدیک قرار می‌گیرند، که زحمت «مهاجرت» بر خود تحمیل نکرده‌اند. خلاصة کلام گسترش این مراودات به سرعت می‌تواند «نظم استعماری مطلوب» را در این سرزمین‌ها مخدوش کند. چرا که معمولاً نسل دوم مهاجران در این دیدارها و مراودات نهایت امر با مأموران پلیس، ادارات و گروه‌های مختلفی که وظیفة اصلی‌شان فقط سرکوب اجتماعی است، سرشاخ می‌شوند. البته برخورد مسافران ‌«نسل دوم» مهاجر با عمال رژیم‌های دست‌نشانده، بیشتر از آنچه برای دولت‌های تونس و مراکش و ترکیه دردسر درست کند،‌ آب در لانة مورچه در کشورهای «متمدن» می‌اندازد.

به طور مثال، به زندان انداختن جوانی که در کشور تونس متولد شده، و در همان کشور به مدرسه رفته و زندگی کرده، آنقدرها مشکل ایجاد نخواهد کرد. هم جوان «جهان سومی» رفتار پلیس سرکوبگر تونس را کاملاً «طبیعی» تحلیل می‌کند، و هم پلیس به خود حق می‌دهد که با تکیه بر حمایت‌ محافل استعماری، هم‌وطن‌اش را شکنجه کرده،‌ مورد تحقیر قرار داده و حتی به قتل برساند. ولی انجام چنین اعمالی در مورد جوانی که در آلمان متولد شده، و در این کشور به مدرسه رفته و احیاناً از موضعی «حرفه‌ای» در کشور آلمان برخودار است،‌ مشکل‌آفرین خواهد شد. یک تلفن از طرف سفارت آلمان کافی است که پلیس فاسد و دست‌نشاندة تونس را به لرزه بیاندازد. این فرد اگر در زندان به قتل برسد و یا مورد شکنجه و آزار قرار گیرد، همکاران و همسر و فرزندان‌اش در آلمان گریبان دولت را خواهند گرفت، و کافی است که با انتشار چند مقاله در روزی‌نامه‌های آلمان فدرال آبروی «نداشتة» دولت از دست برود. اگر فرد مذکور از زندان و محبس آزاد شود می‌تواند از وزارت امور خارجة آلمان یا فرانسه و یا انگلستان به دلیل بی‌توجهی‌ مقامات به سرنوشت اتباع‌شان شکایت کرده کار را به افتضاحات سیاسی بکشاند. خلاصة کلام، به این ترتیب بود که مسئلة نسل‌دوم مهاجران از سال‌ها پیش بر روی میز مسئولان وزارت‌خانه‌های مختلف در فرانسه و آلمان و انگلستان و هلند و دانمارک و ... قرار گرفت.

ولی پاسخ دولت‌های اروپای غربی به این «مشکل» بسیار ساده بود، چرا که هیچگونه تمایلی برای تغییر سیاست‌های ضدانسانی غرب در این کشورها وجود نداشته و ندارد. در نتیجه، بر اساس «تصمیمات» این دولت‌ها، اگر مسافری مراکشی‌الاصل است نمی‌تواند در مراکش از خدمات کنسولی دولت‌ فرانسه و یا آلمان استفاده کند! ‌ خلاصة کلام مهاجر «نسل دوم» همه جا آلمانی و فرانسوی و انگلیسی و ... خواهد بود، جز در مملکت پدر و مادرش!‌ قطع ارتباط مهاجران «نسل دوم» با سرزمین‌ پدری به این ترتیب عملی شد، چرا که بدرفتاری پلیس محلی با اینان «عمداً» صورت می‌گرفت، البته با حمایت دولت‌های غربی و مهاجر «نسل‌دوم» هم دست‌اش بجائی نمی‌رسید. در نتیجه به مرور زمان «مسافرت» به سرزمین «مادری» تعطیل شد! ولی از منظر حقوقی و انسانی آنچه صورت گرفت فقط یک قانون‌شکنی و وحشیگری از طرف دولت‌هائی است که خود را «متمدن» معرفی می‌کنند. جالب اینجاست که در مخالفت با نقض آشکار حقوق بشر تا به حال کوچکترین عکس‌العملی نیز از طرف سازمان‌های رنگارنگ حمایت از حقوق ‌بشر و شهروند و غیره صورت نگرفته!‌

می‌دانیم که محدود کردن حقوق «تبعة یک کشور» در مرزهای جغرافیائی در عمل به معنای به زیر پای گذاشتن حقوق بین‌الملل و محبوس کردن وی در چارچوب مشخص جغرافیائی است. به عبارت دیگر دولت آمریکا، حق ندارد به یکی از اتباع خود بگوید، «در این مناطق آمریکائی هستی! آنجا که رفتی از نظر قانونی و کنسولی ایرانی‌ و ترک و عرب و ... خواهی شد!» ولی در کمال تعجب این عمل صورت گرفته، و سازمان‌های حقوق‌بشر در کشورهای «متمدن» که برای یک موی سگ جانی‌هالیدی «تظاهرات میلیونی» به پا می‌کنند، خفقان مرگ گرفته‌اند.

وزارت امور خارجة ایالات متحد، با انتشار بیانیة کذا در عمل لایه‌های پنهان سیاست حزب دمکرات را در حمایت از اوباش سبز، حزب‌الله و لات‌ولوت‌های مقام معظم علنی کرده. سیاستی که در امتداد همان سیاست‌های رایج طی این سه دهه قرار می‌گیرد. این سیاست از قتل وحشیانة زهرا کاظمی در زندان اوین آغاز شد و هدف اصلی از اعمال آن فقط سرکوب ملت ایران و مخالفان واقعی توحش شیعی‌مسلکان است. همانطور که پیشتر نیز شاهد بودیم، به دنبال قتل فجیع خانم کاظمی، ایرانی‌تبارهائی که به ایالات متحد پای می‌گذاشتند، چه با پاسپورت آمریکائی و انگلیسی و چه با مدارک ایرانی، از زن و مرد به بهانة بازرسی بدنی عملاً توسط پلیس در فرودگاه‌ها، بنادر و مرزهای زمینی مورد «تجاوز» قرار می‌گرفتند! کسی هم در «مهدآزادی» و کشور گاوچران‌های «لیبرال» به این عمل وحشیانه هیچ‌ اعتراضی نکرد!

پس از آنکه علیرغم تحمیل این وحشی‌گری‌ها توسط اوباش ادارة مهاجرت آمریکا بر شهروندان ایرانی، دولت واشنگتن نتوانست نتیجة مطلوب را که همان قطع کامل ارتباط ایرانیان با سرزمین‌ مادری‌شان باشد به دست آورد، در اوائل دوران احمدی‌نژاد عوامل آمریکا در ایران دست به نمایشات و صحنه‌سازی‌های احمقانة دیگری زدند. در چارچوب «نمایشات» جدید،‌ افراد شناخته شده‌ای که از دیرباز از جمله عوامل و رابط‌های سازمان‌های جاسوسی غرب با حکومت جمکران به شمار می‌رفتند در تهران دستگیر می‌شدند، و حکومت طی نمایشات «هیجان‌انگیز» از اینان «اعترافات» می‌گرفت، و ماه‌ها و ماه‌ها در «زندان‌» به زنجیر می‌کشیدشان،‌ البته این صحنه‌ها همه «ساختگی» بود. دستگیری اینان درست از الگوی دستگیری اوباش سبز در حکومت اسلامی پیروی می‌کند!

هیچکس با این‌ها کاری نداشت،‌ ولی پس از انتشار «خبر» دستگیری‌شان در سایت‌های رادیوزمانه، رادیوفردا، بی‌بی‌سی، صدای‌آمریکا و ... فریاد رئیس‌جمهور و وزرای کابینه و شخصیت‌های گاوچران‌ها را می‌شنیدیم که از «حقوق» اینان به شدت حمایت می‌کردند!

این عمل که با هدف ایجاد وحشت نزد ایرانی صورت می‌گرفت تا همین چند ماه پیش رسماً مورد تأئید دولت آمریکا قرار داشت. هنوز هم می‌بینیم که برخی «ازمابهتران‌ها» ظاهراً در زندان‌های حکومت اسلامی «آب خنک» میل می‌فرمایند. ولی ادامة این خیمه‌شب‌بازی در عمل بسیار مشکل شده. رادیوفردا در ادامة مطلب خود در کمال بیشرمی می‌نویسد:

«ایران تابعیت دوگانه را برای افراد به رسمیت نمی‌شناسد و در صورت بازداشت ایرانی ـ آمریکائی‌ها آن‌ها را ایرانی قلمداد می‌کند.»


اتفاقاً در همینجا باید گفت، آنکه اتباع ایرانی‌تبار ایالات متحد را آمریکائی تلقی نمی‌کند، دولت ایران نیست؛ دولت ایالات متحد است. چرا که دولت‌های پیاپی در ایران، از زمان هاشمی رفسنجانی بارها و بارها مسئلة ایرانیان چندتابعیتی را مطرح کرده‌، بر شناخت تابعیت دوگانه و چندگانه مهر تأئید گذاشته‌اند. این شما هستید که در این مقطع می‌خواهید سیاست اروپای غربی در شمال آفریقا و خاورمیانه را بر شهروندان ایرانی‌تبار آمریکا نیز تحمیل کنید. خلاصه می‌گوئیم، رفت و آمد ایرانیان به سرزمین‌ مادری‌شان گویا «نظم مطلوب» استعماری که واشنگتن با کمک لات‌ولوت‌های حوزه و بازار در ایران به راه انداخته مخدوش می‌کند، و به همین دلیل دست خونین دولت ایالات متحد اینبار رسماً در حمایت از کودتای احمدی‌نژاد از آستین بیرون آمده؛ البته با توسل به «واژگون‌نمائی»!

بهتر است دولت آمریکا بجای لاف‌ و گزاف در مورد «آزادیخواهی‌» گاوچران‌ها به این پرسش‌های ساده پاسخ دهد: کدام شهروند آمریکائی به مأمور مهاجرت در مرزهای ایالات متحد اجازه می‌دهد که صرفاً به دلیل مسافرت به یک کشور، و یا تعلق به یک اقلیت اجتماعی مورد تجاوز و آزار جنسی نیز قرار گیرد؟ و شما به عنوان «دولت» چگونه به خود اجازه می‌دهید که چنین اعمالی را به عنوان «اجرای قانون» بر یک شهروند آمریکائی تحمیل کنید؟ این وحشیگری عملاً فقط در مورد ایرانیان صورت گرفت، و بسیاری از اینان اتباع ایالات متحد شناخته می‌شدند. تنها صورتبندی ممکن این است که دولت ایالات متحد اینان را آمریکائی به شمار نمی‌آورد و حقوق شهروندی برای‌شان قائل نیست.

پیام این عملیات روشن بود: یا با پاسپورت ایرانی به کشورتان می‌روید، یعنی مورد تأئید سفارت جمکران در واشنگتن هستید و هر گونه تعهدات کنسولی در قبال اقامت‌تان در ایران از سر دولت آمریکا باز می‌شود، یا اگر با پاسپورت آمریکائی رفتید، هنگام بازگشت، دم مرز مأمور مهاجرت باطوم به ماتحت‌تان می‌کند! اسم این را هم گذاشته بودند: قانون فدرال! شما که قوانین مترقی‌ دمکراسی‌تان را مدیون مونتسکیو هستید، تجاوز با باطوم را از «روح‌القوانین» استخراج کرده‌اید یا از قوانین حکومت اسلامی که دست‌پخت خودتان است؟ قوانینی که پس از سه دهه، منبع الهام‌تان در زمینة مقررات داخلی آمریکا هم شده.

خلاصه بگوئیم، اینبار دیگر «مسئله» از لات‌بازی دولت‌های اروپای غربی در مورد پاسپورت‌ فرانسوی و آلمانی و انگلیسی «نسل دوم» مهاجران به مراتب فراتر رفته بود؛ و همانطور که شاهد بودیم در امر مقدس «لات‌بازی» گاوچران‌ها شهرة آفاق‌اند. ولی ما بررسی ابعاد مختلف این اطلاعیة احمقانه و پامنبری‌ها و دروغ‌بافی‌های «رادیوفردا» را در همینجا خاتمه می‌دهیم. فقط یادآوری می‌کنیم که این «اطلاعیه» دقیقاً دو روز پس از «پیروزی» بزرگ اوباما یعنی رأی مجلس نمایندگان به پروژة «بیمة درمانی همگانی»، از طرف وزارت امور خارجه صادر شده! این «تقارن» زمانی معنای ویژه‌ای دارد، که به صورتی شتابزده در همینجا آن را بررسی می‌کنیم.

همانطور که بارها گفته‌ایم به دلیل فروپاشی اتحاد شوروی،‌ هیئت حاکمة ایالات متحد نیز پای در نوعی فروپاشی گذاشت. هر چند فروپاشی فوق در حال حاضر بیشتر به صورت شکاف‌های عمیق سیاسی در قلب ساختار حاکمیت آمریکا خود را به نمایش ‌گذارده. مسلماً «رأی مثبت» مجلس نمایندگان به پروژة پیشنهادی اوباما، پروژه‌ای که حتی بیل کلینتن «سرفراز» را نیز به زانو در آورد و به خنس‌فنس انداخت، می‌باید به عنوان تثبیت موضع دولت اوباما در مقام یک پایة مستحکم سیاسی در این آشفته‌بازار تلقی شود. حال می‌باید پرسید چرا همزمان با «تحکیم» مواضع اوباما، دولت وی، هم مانند دولت‌های پیشین پای در «بن‌بست» مذاکرات صلح خاورمیانه می‌گذارد، و هم مواضع مفتضحانة خود را در مورد ایران ـ این موضع با انتشار اعلامیة اخیر وزارت امور خارجه صریحاً اتخاذ شده ـ رسماً و بدون رودربایستی به نمایش در می‌آورد؟

این پرسش‌ها پاسخی روشن دارد: اوباما پس از تثبیت موضع خود در ردای یک دولت «نوگرا»،‌ البته فقط در سیاست‌های داخلی، اینک سعی دارد که در زمینة سیاست‌های خارجی درست پای جای پای بیل‌کلینتن و پیشینیان‌اش در حزب دمکرات بگذارد. خلاصة کلام، برخورد اخیر اوباما با مسائل سیاست جهانی، خصوصاً پس از تحکیم مواضع وی در واشنگتن به صراحت نشان داد که محفل اوباما، خارج از طرح‌های متداول «دمکرات‌ها» هیچ برنامة دیگری ندارد. و به استنباط ما این مقطع زمانی در واقع نه آغاز «پیروزی» اوباما که پایان پیروزی‌ها و فتوحات ایشان می‌باید تلقی شود. محفل اوباما اینک قصد دارد که با سیمان و چسب و بزک سیاست خارجی، این «پیروزی‌ها» را که به قیمت ایجاد شکاف و نفرت اجتماعی و طبقاتی در جامعة آمریکا تحصیل شده به هم وصله‌پینه کند! خلاصة کلام ایشان قصد دارند از دیگ‌ودیگ‌بر سوراخ و دودگرفتة «توماس جفرسون» بارگاه ویکتوریائی درست کنند. در همینجا بگوئیم، شرایط جهانی مشکل می‌تواند به آمریکا امکان چنین بازگشتی به مواضع «قدرقدرتی» بدهد، هر چند همراهی‌های اخیر مسکو و چین با سیاست‌های آمریکا نشان از رضایت خاطر این دولت‌ها از تحکیم مواضع اوباما در داخل داشته باشد.

در چارچوب همین «رضایت‌هاست» که «بی‌بی‌سی» از عقب‌نشینی یک شرکت نفتی روسیه در پروژه‌های نفتی جمکران گزارش می‌دهد!‌ البته خبرگزاری‌های غربی از همکاری احتمالی چین در اعمال تحریم اقتصادی علیه ایران نیز سخن می‌رانند. و شبکه‌های جنگ‌طلب غرب و وابسته به غرب مرتباً توپ و تفنگ اسرائیل و آمریکا را به رخ ما ملت می‌کشند، و چنین وانمود می‌کنند که گوئی این ‌کشورها آمادة حملة نظامی به ایران شده‌‌اند.

حال باید پرسید این مانورهای «سیاسی» و خبرسازی‌ها در عمل چه معنائی می‌تواند داشته باشد؟ می‌دانیم که روسیه سال‌‌هاست در طرح «اناران» این دست و آن دست می‌کند؛ مسئله به هیچ عنوان «جدید» نیست. در ثانی، آمریکا که «ظاهراً» حامی تحریم اقتصادی علیه ایران است، چگونه انتظار دارد که در فردای دعوا و گرفتاری مالی و «رسانه‌ای» و تبلیغات ضددولتی که برای پکن درست کرده، این کشور دقیقاً پای در مسیر سیاست واشنگتن نیز بگذارد؟ باید اذعان داشت که این خبرسازی‌ها و صحنه‌آرائی‌ها بیش از آنچه عقل سلیم بتواند قبول کند خوشبینانه و کودکانه می‌نماید.

آخرالامر شاهدیم که در این هیهات، علیرغم برنامه‌ریزی‌های گستردة جهانی و لاف‌وگزاف‌ کلان واشنگتن پیرامون «طرح‌ صلح» در اسرائیل، بحران در منطقة اشغالی فلسطین و اسرائیل عملاً توسط محافل خرابکار پای به همان آشوب‌آفرینی‌های دوران بیل کلینتن گذاشته!‌ سئوال این است: کدام انسان عاقلی ایالات متحد را امروز در موضع دوران بیل کلینتن می‌بیند؟ می‌دانیم که امروز آمریکا از موضع بسیار ضعیف‌تری برخوردار است، و مسلماً آقای اوباما بیش از هر کس دیگر با این واقعیت آشنا هستند.

با نگاهی به آنچه در بالا آوردیم می‌باید بالاجبار قبول کرد که «سنگرسازی» کودکانة دولت اوباما در سیاست‌ خارجی که بر پایة «قدرت‌گیری‌های داخلی» تکیه دارد، هیچ نیست جز نوعی «فرا افکنی» مشکلات درونی. هیئت حاکمة ایالات متحد جهت پنهان داشتن بحران درونی خود سعی دارد که در صحنة خارجی «قدرت‌نمائی» کند! حال که به این جمع‌بندی رسیدیم، یک سئوال در مورد «رضایت» ظاهری مسکو و پکن از موضع‌گیری‌های اخیر آمریکا نیز مطرح می‌شود. می‌باید پرسید این دو پایتخت تا کجا و تا کی خواهند توانست جهت جلوگیری از فروپاشی‌های سیاسی و اجتماعی در درون ایالات متحد، هم از سیاست کلاسیک حزب دمکرات آمریکا، یعنی سیاست تهاجمی و مخرب در صحنة بین‌المللی حمایت ضمنی صورت دهند، و هم این واقعیت را نادیده انگارند که «این آمریکا دیگر آن آمریکا نیست؟»

به استنباط ما «برخورد» روسیه و چین با آمریکا طی چند روز آینده به سرعت در مسیر جدیدی متحول خواهد شد. مسیری که هم بازتابی است از ضعف‌های واقعی آمریکا و هم نشانه‌ای خواهد بود از تغییرات گستردة جهانی در مرزهای جنوبی روسیه، یعنی ترکیه و ایران!




...


هیچ نظری موجود نیست: