۱/۰۲/۱۳۸۹

جنون «فرزانه»!



ساختار پوپولیسم در حکومت اسلامی اینک به اوج و نقطة «فوران» خود نزدیک می‌شود. نمی‌باید فراموش کرد که فاشیسم در روند اوج‌گیری نهایت امر پای به جنون خواهد گذاشت؛ جنون حکومت اسلامی از راه می‌رسد! در سخنرانی «سال نو» از زبان علی خامنه‌ای مطالبی عنوان شد که صراحتاً بیانگر جنون حاکم بر تشکیلات حکومت اسلامی بود. سخنان رهبر این حکومت در باب «پیروزی بر دشمن» در شرایطی عنوان می‌شود که عملاً شخص وی به دلیل عملکرد ضعیف در راهبری مسائل استراتژیک داخلی تبدیل به دشمن اصلی ملت ایران شده. اینکه در یک رژیم استبدادی،‌ شبه‌انتخابات و ژست‌های «دمکرات‌منشانة» مرتبط با چنین «میعادی» تا چه حد می‌تواند از قبول عام برخوردار باشد مطلبی است که آقای خامنه‌ای در سخنرانی‌اش اصولاً فراموش کرده‌. حکومت ایران دیربازی است که بر محور «مردم‌سالاری» و پوپولیسم اداره می‌شود و در چنین تشکیلاتی اصولاً سخن گفتن از «پیروزی» گزافه است؛ می‌باید از رهبر حکومت اسلامی پرسید، پیروزی بر چه کسانی، و بر چه تشکیلاتی؟

در مرحله فعلی شاید بهتر باشد نگاهی به تاریخچة پدیدة «مردم» بیاندازیم، همان «مردم» که در پروپاگاند حکومت اسلامی مرتباً تکرار می‌شود. می‌دانیم که در کمال تأسف ساختارهای دمکراتیک، بر خلاف بسیاری کشورهای دیگر، طی سدة گذشته نتوانست در کشورمان چشم به جهان بگشاید. و هر گاه از جانب شخصیت‌ها و افراد متفاوت تلاشی در مسیر دمکراتیزاسیون صورت گرفت با سرکوب اجنبی، همکاری محافل استعماری و استبدادپرست داخلی، و نهایت امر با «بی‌تفاوتی» طبقات اجتماعی روبرو شد. در چنین ساختاری است که امروز یک پوپولیسم کوردل، تحت عنوان «مردم‌سالاری» سخن از حضور و شوق و ذوق توده‌ها جهت تحقق اهداف و آرمان‌هایش به میان می‌آورد.

این ساختار «مردم‌سالار» از منظر تاریخی به تحولاتی مربوط می‌شود که در اواسط دورة ناصرالدین میرزای قاجار در سطح جامعه شروع به رشد و نمو نمود. تحولاتی که نهایت امر طی دهه‌های بعد به دلیل گسترش پدیدة شهرنشینی دو «قطب حاکم» در سطح جامعه از خود بر جای گذاشت. یک «قطب» همان حاکم مستبد و دربارنشین بود، و قطب دیگر «مردم»!‌ البته باز هم در کمال تأسف این «مردم» از منظر «جامعه‌شناسانه» هیچگاه به تحلیل علمی و تحقیقی کشانده نشده!‌ ولی به طور خلاصه بگوئیم، این «مردم» همان است که ریشه در ساختار بازار و بازاریان دارد، و الهام‌بخش‌اش نیز محفلی جز قشر مشخصی از روحانیت شیعی‌مسلک و «آزادی‌خواه‌نما» نبوده. پرواضح است که این «تضاد» از منظر تاریخی طی دورة پهلوی‌ها شدت گیرد؛ تزریق روزمرة صدها میلیون دلار درآمد نفت در قلب یک نظام سرمایه‌داری سنتی که در تعاریف امروزی و مدرن کلمه اصولاً با فعالیت اقتصادی و مالی «بیگانه» باقی مانده بود، نهایت امر زمینة «نشئه‌‌ای» درازمدت از منظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراهم آورد که به تدریج به آن «فرهنگ انقلاب اسلامی» لقب دادند، میوة شوم این «ضدفرهنگ» همان است که امروز حکومت اسلامی می‌خوانیم.

اینکه در صور سنتی کلمه، این «مردم» با آن «حاکم» در تضاد باشند جای بحث و گفتگو ندارد. چرا که اینان دو پدیدة متفاوت‌ و متنافرند، و از یکدیگر بیزار! با این وجود در یک اصل کلی همزبان و هم‌نفس‌‌اند، نه «حاکم مستبد» با دمکراسی سیاسی کاری دارد و نه «مردم»! اگر روز و روزگاری از راه برسد که دمکراسی سیاسی در تیررس متفکران و کارورزان جامعة ایران قرار گیرد، مسلم بدانیم که دو پدیدة «حاکم» مستبد و «مردم» بر علیه دمکراسی بسیج خواهند شد. این همان صورتبندی «شیخ و شاه» است که طی سدة گذشته بارها به صور مختلف از سوی مورخان مطرح شده.

از این مختصر نتیجه می‌گیریم که «مردم» در چارچوب پروپاگاند حکومت اسلامی هیچگونه ارتباطی نمی‌تواند با «دمکراسی» سیاسی برقرار کند؛ ارتباط غیرممکن «ایندو» به توهم مرگ‌زائی جان داد که برخی «متفکران» و فرهیختگان دوران شاه سابق در برخورد با هیاهوی دجال‌بزرگ به آن مبتلا شدند. اینان از هول حلیم در دیگی افتادند که بیرون آمدن از آن فعلاً برای‌شان میسر نیست. خلاصه کنیم، «مردم» در بنیاد فکری حکومت اسلامی هیچ ارتباطی با «آراء عمومی» در یک دمکراسی پارلمانی ندارد، و مسلم بدانیم که هیچگاه نیز چنین «ارزش» و کاربردی نخواهد داشت.

پس زمانیکه علی خامنه‌ای «رهبر» همین «مردم» سخن از شکست دشمن به میان می‌آورد، مسلماً روی سخن‌اش با میرحسین موسوی و یا شیخ مهدی کروبی نیست. خود وی بارها اینان را نامزدهای «نظام» معرفی کرده، روی سخن ایشان با همان پدیده‌ای است که جریان «مردم» وجودش را نمی‌تواند تحمل کند؛ به عبارت دیگر همان حرکتی که در مسیر تحقق دمکراسی سیاسی قرار می‌گیرد. بله، آنچه در سخنان علی خامنه‌ای طی سال‌ گذشته «شکست» خورد، و دشمن لقب یافت، جز همان حرکت در مسیر «دمکراسی» سیاسی نیست.

به عقیدة ما این همان نکتة اساسی است که می‌باید طرفداران دمکراسی سیاسی با حامیان جنبش سبز به صورتی جدی در میان بگذارند. می‌باید مشخص شود که دمکراسی سیاسی، و تبعات طبیعی و سیال اجتماعی آن یعنی آزادی‌مطبوعات، آزادی اتحادیه‌های کارگری، حضور فعال احزاب و گروه‌های سیاسی، و نهایت امر توافق «فراگیر» میان تمامی جنبش‌های سیاسی در مسیر تقبل حاکمیت بلامنازع نظریات «انسان‌محور»، تا کی و تا چه مرحله‌ای می‌باید در تاریخ ایران به تعویق بیافتد؟ خلاصة‌ کلام از نظر تاریخی به صراحت به اثبات رسیده که «تقبل» این اصل کلی جهت برقراری دمکراسی ضروری است: اصل «انسان‌محوری» در تدوین قوانین بنیاد و اساس یک دمکراسی است. خارج از این بنیاد نمی‌توان زمینه‌سازی جهت برقراری دمکراسی سیاسی صورت داد.

ولی آقای احمدی‌نژاد نیز، در پیام نوروزی خود، که از کنار آب‌نمای «کاخ» ریاست جمهوری خطاب به ملت ایران قرائت شد، به صراحت فرمودند، این «انتخابات» نهایت امر انقلاب‌مان را جهانی کرد! البته به استنباط ما نمی‌باید از سخنان ایشان متعجب شد. چرا که احمدی‌نژاد دقیقاً در مسیر همان حرکت «مردم» سخن می‌گوید، با این تفاوت که طی سه دهة گذشته این «مردم» توانسته‌ با تکیه بر حمایت‌های مستقیم و مقطعی که برخی محافل شرق و غرب از آن صورت داده‌اند، عملاً «ترک‌تاز» منحصربه‌فرد جهان ما ایرانیان شود. نتیجتاً کاملاً قابل قبول می‌نماید که با بهره‌برداری از حمایت‌های اجنبی این «مردم» خود را هر چه بیشتر صاحب‌اقتدار ببیند! اینان دقیقاً پای در مسیر «حاکم مستبد» گذاشته‌اند و دیگر کار زیادی با توده‌های ایرانیان که در قشرهای متفاوت در سطح کشور پراکنده‌اند ندارند. به همین دلیل است که سخنرانی‌های مقامات جمکران هر چه بیشتر به هذیانگوئی محتضری شباهت می‌یابد که آخرین لحظات زندگی را می‌گذراند.

«رهبر و رئیس جمهور ایران: سال 88 سال شکست دشمنان بود»

رادیوفردا، اول فروردینماه 1389

ولی همانطور که بالاتر نیز گفتیم بحران «جنون» فاشیسم در جمکران متأسفانه هنوز به پایان نرسیده. این «تحول» می‌باید نهایت امر در عمل به اوج رسیده، و شخصیت‌ها و حاکمان رسماً به مرحلة جنون و دیوانگی پای بگذارند. امروز شاهدیم که همزمان با باریک‌تر شدن قشر حاکم، که خود یکی از مهم‌ترین پدیده‌های رشد ساختاری فاشیسم است، «جنون» در جمکران پای به مرحلة جالب توجهی گذاشته؛ شکاف بین دولت «اصولگرا» و مجلس «اصولگرا» بر سر یارانه‌ها!

در همین مقطع است که باز هم در کلام «دولت»،‌ دولتی که خود را بیش از دیگر تشکیلات به همان «مردم» کذا نزدیک معرفی می‌کند، رفراندوم برای تعیین تکلیف «یارانه‌ها» مطرح می‌‌شود! می‌باید قبول کرد که پدیدة پیچیده‌ای به نام «یارانه‌های» مالی و اقتصادی و تأثیر گسترده‌ای که چنین سیاست‌هائی می‌تواند در سطح جامعه داشته باشد، به هیچ عنوان نمی‌باید موضوع «رفراندوم» ‌شود؛ این‌ مسائل می‌باید مورد کارشناسی قرار گرفته، مسئولیت مستقیم دولت، مجلس و مخالفان و موافقان آن در برابر افکار عمومی مشخص شود. ولی نه دولت قصد قبول «مسئولیت» این عملیات مالی گسترده را دارد، و نه مجلس «فرمایشی» به خود اجازه می‌دهد دولتی را که خارج از محدودة حقوقی خود قصد برقراری رفراندوم کرده، ‌ آنهم در یک موضوع فناورانة «کلان ـ ‌اقتصادی» به استیضاح بکشاند.

ولی ما باز هم تعجب نمی‌کنیم. همانطور که گفتیم این «جنون»، ‌ که اینبار در قالب بی‌مسئولیتی کامل «شخصیت‌های» سیاسی این رژیم «شترگاوپلنگ» خود را نشان داده، می‌باید به فوران برسد. روشن است که دعوا بر سر یارانه‌ها همان دعوای محافل بر سر چپاول اعتبارات ارزی است که از طریق حراج نفت‌خام کشور در بانک‌های مغرب زمین انبار ‌می‌شود. نخست بگوئیم، این «ارزها» به هیچ عنوان تحت کنترل دولت احمدی‌نژاد نیست، و هیچ دولت دیگری نیز در ساختار سیاسی و اقتصادی فعلی نخواهد توانست بر این اعتبارات کوچک‌ترین نظارتی اعمال کند. در نتیجه، بار دیگر می‌باید دست‌های اجنبی را ببینیم که در مقام مبارزات «دولت مردمی» با «مجلس فرمایشی»، بر سر ثروت ملت ایران نوکران‌شان را در کشور به جان یکدیگر انداخته‌اند. آیا این همان دعوائی نیست که 8 ماه پیش تحت عنوان «رأی من کو!» به راه افتاده بود؟

به استنباط ما این همان دعواست. این همان دعوای بنی‌صدر و رجائی است؛ این همان دعوای خاتمی و هاشمی است؛ و ریشه‌شان را می‌باید در همان دعوای میرپنج و مدرس جستجو کرد. فقط امروز به دلیل تورم سرسام‌آور تشکیلات مفلوج دولتی و سازماندهی به یک شهرنشینی متورم و بی‌هدف و استعماری این «دعوا» به این صورت خود را نشان می‌دهد. خلاصة کلام از دورة میرپنج تا به امروز ملت ایران را همچون اسب عصاری بر گرد یک چرخة فریبنده می‌چرخانند و سرش را به ترهات و جفنگیات گرم می‌کنند.

دولتی که حق هیچگونه اظهار نظری در شیوة بهره‌برداری از ارز حاصل از چپاول نفت را ندارد، اینک برای تحقق «اهداف اقتصادی» به جان مجلسی افتاده که نوکران همین دولت اعضایش را تک تک از درون صندوق‌، با آرائی از همان قماش «22 خردادی» بیرون کشیده‌اند. اگر این جنون نیست، تعریف بهتری برای جنون پیدا کنیم.

ولی از آنجا که هنوز تحول جنون‌آمیز حکومت اسلامی پایان نگرفته، علی خامنه‌ای در سخنرانی امروز خود در مشهد می‌فرماید:

«مخالفان مى‌خواستند كه با ايجاد اغتشاش جنگ را در داخل كشور مغلوبه كنند و جنگ داخلى راه بياندازند.»

همان منبع!

در جواب علی خامنه‌ای می‌باید گفت، حداقل جنابعالی که 8 سال جنگ «تفریحی» در جنوب و غرب کشور را «رهبری» فرمودید نمی‌باید آنقدرها از «جنگ» بدتان بیاید. اینکه چرا جنگ ایران و عراق، و جنگ‌های داخلی ـ کردستان، ترکمن‌صحرا، بلوچستان، و ... ـ که اصولاً نمی‌بایست آغاز می‌شد، هنوز هم هر کدام به شیوه‌ای ویژه در جریان است،‌ نشان می‌دهد که نطفة حکومت اسلامی با جنگ‌های استعماری در ارتباطی تنگاتنگ بسته شده. حال بر شما چه گذشته که اینهمه از جنگ داخلی، همان جنگی که سه دهه است دستگاه حکومت اسلامی در هر میعاد تعمداً بر کشور حاکم کرده اینهمه ابراز «نگرانی» می‌کنید؟ می‌بینیم که اینجا نیز لایه‌ای از همان «جنون فاشیسم» آشکارا‌ به چشم می‌خورد. یک جنگ‌طلب، که سه دهه است نان جنگ و بحران‌سازی اجتماعی و هیاهوسالاری خورده، و برای حفظ چند روز «حکومتگری» قصابی پیشه کرده، اینک در مخالفت با جنگ داخلی «پیراهن عثمان» هم پاره می‌کند.

در همینجا به سیدعلی روضه‌خوان می‌گوئیم، برنامة میرحسین موسوی و احمدی‌نژاد دقیقاً همان جنگ داخلی بود، خودتان هم می‌دانید، و این برنامه تحت نظارت ارتش آمریکا که در مرزهای شرق و غرب ایران و در چارچوب همکاری‌های گسترده و منطقه‌ای با دولت اسلامی سنگر گرفته سازماندهی شده بود. این جنگ نیز همچون دیگر جنگ‌ها می‌بایست در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای‌ بیگانگان بر ملت ایران تحمیل می‌شد، ولی روی‌تان سیاه که اینبار دیگر نتوانستید خدمت به ارباب را کامل و تمام کنید. توسری که از مسکو رسید هم به احمدی‌نژاد و هم به میرحسین موسوی، و هم به جنابعالی حالی کرد که مسجد جای گو...یدن نیست. حال چه شده که حضرتعالی، پس از به خیابان آوردن هنگ‌های شورش ساواک و پاسدار و بسیجی در سطح کشور، و به راه انداختن «حمام خون» در بازداشتگاه‌ها که فقط جهت تشویق تظاهرکنندگان به شورش صورت گرفت، صلح‌طلبی پیشه کرده‌اید؟ چه شده که از «جنگ» ابراز انزجار می‌فرمائید؟

همانطور که بالاتر گفتیم، بحران فاشیسم،‌ بحرانی که در کلام رهبران حکومت اسلامی تا این مرحله دنبال کردیم، همچنان ادامه خواهد یافت. اینکه این فاشیسم تا چه مرحله‌ای می‌تواند خود را از این قلة جنون به دیگر قله‌ها بکشاند، مسلماً جای بحث و گفتگو دارد. موجودیت فاشیسم در کشورمان در گرو چند مسئلة روشن و واضح است، و مهم‌ترین‌شان مسلماً همان بحران‌سازی است. اگر نخست از «اجماع» تمامی گروه‌ها و تشکیلات سیاسی بر اصل «انسان‌محوری» سخن گفتیم، اجماعی که هنوز تا دستیابی به آن راه درازی در پیش است، نمی‌باید سیاست‌گزاری‌های بین‌المللی را نیز در زمینة حمایت از فاشیسم به دست فراموشی سپرد. پرواضح است، در مرحلة فعلی که علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد عملاً دست به هذیان‌گوئی برداشته‌اند، و در سخنرانی‌های‌شان هم پرت‌وپلا می‌گویند و هم «بند را آب می‌دهند»، این حکومت فقط از طریق حمایت خارجی سر پای خود ایستاده. این حکومت کارگزار استعمار در ایران است و تا زمانیکه به همت ایرانیان ساختارهای جایگزین شکل نگیرد، بر این دورباطل پایانی متصور نخواهد بود.






...


هیچ نظری موجود نیست: