۱۱/۱۸/۱۳۸۸

«منوچهر» در مونیخ!




«کنفرانس امنیتی مونیخ»، امسال نیز همچون سال‌های گذشته برگزار شد، هر چند به دلیل حساسیت‌هائی که در اطراف مسائلی همچون «بمب اتمی» حکومت اسلامی، و سیاست‌های اتخاذی در افغانستان ایجاد شده، کنفرانس امسال با هیاهوی بیشتری همراه است! ولی این «هیاهو» به هیچ عنوان نشاندهندة اتخاذ موضع ویژه‌ای در پایان این «کنفرانس» نمی‌باید تلقی شود. کنفرانس امنیتی مونیخ نوعی گردهمائی است که به تدریج، پس از فروپاشی اتحاد شوروی تبدیل به یک «باشگاه بین‌المللی» شده، باشگاهی که دوست دارد در نظام رسانه‌ای جهان به خود نقشی «امنیتی» اعطا کند! مدیریت کنفرانس امسال را «ولفگنگ ایشینگر»، سفیر سابق آلمان فدرال در انگلستان و ایالات متحد بر عهده گرفته؛ و از همین خلاصه می‌باید حدیث مفصل را در مورد اهداف واقعی این کنفرانس از پیش «خواند»! چرا که آقای «ایشینگر»، نه تنها تحصیل‌کردة کشورهای آنگلوساکسون هستند که عملاً تمامی دوران «خدمات دولتی» خود را در آمریکا و انگلستان سپری کرده‌اند. خلاصه ایشان یک آمریکائی تمام عیار تشریف دارند که مثل ژنرال آیزنهاور وقتی عصبانی می‌شوند آلمانی حرف می‌زنند! دلیل حملات تند و شدید ایشان به حکومت اسلامی را می‌باید در «روابط دوستانة» ایشان با آنگلوساکسون‌ها جستجو کرد. البته هر گردی گردو نیست، در نتیجه هر دعوائی هم الزاماً نشانة «تقابل» میان اهداف واقعی طرفین نمی‌باید تلقی شود! خصوصاً زمانیکه، همچون نمونة روابط «عاشقانه ـ جانانة» حکومت اسلامی و آمریکا، کار همچنانکه شاهدیم به «جنگ زرگری» کشیده ‌شود؛ در کنفرانس کذا نیز در اظهارات آقای ایشینگر همین اصل کلی رعایت شده.

آقای احمدی‌نژاد، رئیس جمهور «منتخب» حکومت اسلامی، با سخنرانی‌ای که چند شب پیش در سیمای جمکران ایراد کردند، و در آن رسماً تبادل سوخت را طرحی قابل اجراء معرفی نمودند، در عمل آب به لانة مورچگان انداختند. و بی‌دلیل نیست که هم آقای «ایشینگر» جیغ و دادشان درآمده، هم وزیر امور خارجة آلمان فدرال، ایران را «حیله‌گر» می‌خواند، هم آقای گیتس، وزیر دفاع ایالات متحد «دست‌یابی به توافق با ایران را قابل تردید ارزیابی می‌کند»، و هم رئیس آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در مونیخ اظهار می‌دارد:

«[...] وزیر امور خارجة جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد تازه‌ای در این خصوص به وی ارایه نکرده است.»

رادیوفردا، 6 فوریه 2010

مسلم است که آقای منوچهر متکی «طرحی» برای ارائه ندارند! «طرح» در دست آمریکاست؛ این واشنگتن است که بر محور تحمیل یک «ایران اتمی» بر فضای منطقه، قصد باجگیری از کشورهای خاورمیانه و خصوصاً روسیه و هند را دارد. در نتیجه، زمانیکه در برابر سخنرانی احمدی‌نژاد فریادهای ایشینگر و وزیر امور خارجة آلمان به آسمان می‌رسد، می‌باید قبول کرد که آمریکا و نوچه‌های اروپائی‌اش «طرحی» ارائه نداده‌اند، قصد ارائة چنین طرحی نیز در میان نیست! نتیجتاً نوکران‌ آمریکا در تهران، به طبع اولی در این کنفرانس حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

با این وجود، پس از تغییر رژیم سیاسی در روسیه، حکومت اسلامی نیز مجبور به قبول تغییراتی در روابط پنهان «عاشقانه ـ دوآتشة» خود با کشورهای غرب، خصوصاً با انگلستان و آمریکا شد. در چارچوب همین تغییرات، دولت‌ها در تهران دیگر نمی‌توانند همچون گذشته، به صورت دست ‌بسته مسائل اقتصادی، اهرم‌های مالی و حتی لایه‌های دفاعی کشور را در حیطة نظارت مستقیم و بی‌قید و شرط واشنگتن رها کنند. مرزهای شمالی کشور «گشوده» شده، و روابط حکومت اسلامی خواه‌ناخواه بر مسائل کشور روسیه تأثیر مستقیم می‌گذارد،‌ و در همین راستا روسیه نیز جهت حفظ منافع خود پای در این درگیری گذاشته. خلاصه بگوئیم، دوران خوش «امام‌روشن‌ضمیر» میرحسین موسوی و «اکبرشاه» دیگر سپری شده، و دولت احمدی‌نژاد بالاجبار و در چارچوب همان اصول کهن‌ «حسن همجواری» با مسکو و دهلی‌نو روابط جدیدی برقرار کرده. از قضای روزگار همین روابط «جدید» با مسکو و دهلی‌نو است که موضوع «زدوخوردهای» خیابانی میان طرفین در ایران شده.

نیازی به توضیح نیست ولی زدوخوردهای کذا، در افکارعمومی و نظام رسانه‌ای با «تقلب انتخاباتی» گره خورده!‌ گروه‌هائی از نانخورهای ایالات متحد، تحت عنوان نویسنده، تحلیل‌گر و فیلسوف و جامعه‌شناس در بوق این «جنبش سبز» می‌دمند و گروهی از همه جا بی‌خبر نیز برای برقراری «حق و عدالت» همچون 28 مرداد و 22 بهمن سال‌های 1332 و 1357،‌ به خیابان گردی افتاده‌اند! البته به استنباط ما این بساط دیگر نمی‌تواند به نتایج کودتاهای مذکور دست یابد.

و دقیقاً از آنجا که دیگر نمی‌توان «مسائل» استراتژیک در ارتباط با ایران و مرزهای کشور را در چنین شرایطی کاملاً در اختیار و کنترل واشنگتن رها کرد، آقای احمدی‌نژاد مجبور می‌شوند یک «سخنرانی» نیز چاشنی «کنفرانس امنیتی مونیخ» بفرمایند، «سخنرانی‌ای» که به شدت از طرف اربابان حکومت اسلامی در غرب مورد حمله قرار می‌گیرد؛ این عکس‌العمل کاملاً قابل پیش‌بینی بود.

از طرف دیگر، در داخل نیز نانخورهای واشنگتن سروصدای زیادی در اطراف همین «سخنرانی» به راه انداخته‌اند. روزی‌نامة کیهان، که به طرفداری از احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای «شهرت» فراوان پیدا کرده، و در عمل یکی از «بولتن‌‌های» حکومت اسلامی را تحت عنوان روزنامه منتشر می‌کند، در «یادداشت روز» خود، مورخ 17 بهمن‌ماه سالجاری شدیداً به آقای احمدی‌نژاد حمله کرده. این روزنامه ادعا می‌کند که این امکان وجود دارد که از غرب «رودست» بخوریم! و اینکه خلاصه اگر «سوخت‌مان» را گرفتند و سوخت رآکتور ندادند چه خواهیم کرد؟ در پایان همین «یادداشت» سرپرست کیهان خطاب به احمدی‌نژاد می‌نویسد:

«[...] مبادا خداي نخواسته، در كنار حضرتعالي كساني يافت شوند كه به جسم در ميان شما و به دل در حلقة ديگران باشند!»

بله، همانطور که می‌بینیم این آسمان‌وریسمان بافتن‌ها فقط چند اصل کلی را دنبال می‌کند. در درجة نخست، فرض می‌کنیم که این سوخت 3 درصدی چون دیگر «قابلیت‌های» نظامی جمکران شایعه‌پردازی نیست و وجود واقعی دارد! پس می‌باید از کسانیکه در اطراف این «اورانیوم» هیاهو به راه انداخته‌اند پرسید، اورانیوم 3 درصدی که در حد «زبالة اتمی» هم نیست، و حتی به درد سوخت یک نیروگاه عادی نمی‌خورد، اصولاً به چه کار شما می‌آید؟ این «پیشرفت‌ها» چیست که اینهمه در بوق و کرنا کرده‌اید؟ چرا ادعا دارید که این «اکسیر نایاب» را دیگران می‌خواهند از دست‌تان به در آورند؟ باید به این بلندگوها گفت، «احمق»‌ تصور کردن ملت ایران حد و حدودی دارد، اگر در قدیم لات‌بازی برای بعضی‌ها نان و گوشت می‌آورد، امروز با در نظر گرفتن شرایط استراتژیک فعلی این بساط فقط می‌تواند توسری و اردنگی به همراه داشته باشد.

در ثانی، همانطور که بالاتر گفتیم، موضع‌گیری احمدی‌نژاد هر چند روزی‌نامة کیهان بخواهد آنرا تحت تأثیر «مشائی» معرفی کند، تحت تأثیر مسائلی به مراتب مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تر قرار گرفته؛ حضور و یا عدم‌حضور «مشائی» بر این مسائل تأثیری نخواهد گذاشت. و در آخر امر دیدیم که حکومت اسلامی جهت نشان دادن «حسن نیت» خود به طرف‌های منطقه‌ای، و نه کشورهای غرب مجبور شد دست وزیر امور خارجه را گرفته وی را روانة «مونیخ» ‌کند. و در همین شرایط آقای «ایشینگر»، میزبان کنفرانس کذا که اصولاً خواستار حضور وزیر از طرف کابینة جمکران در این «نشست» نبود، ‌ مجبور شد تحت تحکم قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای حکومت اسلامی را در چنین سطحی در مونیخ شرکت دهد!

باید قبول کرد که یکی از دلائل جیغ‌وفریادهای «ایشینگر»، همین توسری‌ای است که از مسکو و دهلی‌نو دریافت کرده. ایشان که قرار بود در برابر یک کارمند وزارت امور خارجة جمکران باد در غبغب‌شان بیاندازند و هارت‌وپورت فراوان بکنند، پس از دریافت توسری کذا مجبور شدند رسماً از وزیر امورخارجة حکومت اسلامی، در حد وزراء پذیرائی هم به عمل بیاورند! خودتان را بگذارید جای این «ایشینگر» بدبخت، شما بودید دادوفریاد نمی‌کردید؟

با این وجود می‌باید قبول کرد که دولت فعلی روسیه در برابر غرب، تا آنجا که مربوط به بهره‌برداری از نیروگاه بوشهر می‌شود، تا حدودی کوتاه آمده. چرا که عملاً در نظام رسانه‌ای غرب سخنی از نیروگاه بوشهر به میان نمی‌آید،‌ و مسئله بیشتر به رآکتور «تهران» محدود مانده. می‌دانیم که از سال‌ها پیش یک رآکتور آزمایشی از طرف دانشگاه تهران در خیابان امیرآباد سابق ساخته شده بود. البته این «رآکتور» بیشتر نمایشی است، به هیچ عنوان به درد تولید برق و یا هیچ نوع فعالیت جدی «هسته‌ای» نمی‌خورد؛ و معلوم نیست به چه دلیل بساط بده بستان‌ اورانیوم «20 درصدی» از طرف رسانه‌های غرب جهت تغذیة این «رآکتور» معرفی می‌شود.

ولی کنفرانس مونیخ امسال با پرسش‌های بسیار جدی روبروست، و شرکت‌کنندگان اصلی آن یعنی رهبران غربی، برای این پرسش‌ها پاسخی نخواهند یافت. همانطور که شاهدیم بحران مالی بار دیگر دماغش را از سوراخ بیرون گذاشته. مسئله دیگر این نیست که بهرة پول را بالا ببریم یا پائین بیاوریم؛ اغلب دولت‌های غرب به دلیل کسربودجه‌های نجومی در برابر بانک‌ها ورشکسته شده‌اند، و اگر در رسانه‌های رسمی این تمایل را می‌بینیم که در اتحادیة اروپا فقط دولت‌های یونان، اسپانیا و پرتغال را در فروپاشی کامل مالی و اقتصادی‌ معرفی کنند، در عمل تمامی دولت‌های اروپای غربی، حتی انگلستان و فرانسه در همین وضعیت به سر می‌برند!‌ فقط سروصدای‌اش را در نیاورده‌اند.

از طرف دیگر، آمریکا با کسری بودجة هولناکی که در برخی گمانه‌ها به بیش از 2 هزار میلیارد دلار در سال 2010 بالغ خواهد شد، در عمل رکورد عجیبی در کسری بودجه بر جای می‌گذارد. دولت اوباما که با یک رئیس سیاه‌پوست و برنامه‌‌ای «سوسیالیست‌نما» قرار بود سر ملت آمریکا شیره بمالد و از فروپاشی‌های درونی جلوگیری به عمل آورد، امروز در برابر یک سئوال بسیار جدی قرار گرفته. سئوالی که جواب آن را فقط در چارچوب یک تجدیدنظر کلی در ساختار اقتصادی و مالی آمریکا می‌توان یافت. سئوال اینست: برای کشوری که ساختار اقتصادی‌اش در چارچوب جنگ‌افروزی، و گسترش بی‌رویة «مصرف» در داخل شکل گرفته، زمانیکه شکست‌های عمیق سیاسی و استراتژیک و نظامی جنگ در خارج را با شکست نظامی همزاد و همراه نموده، و فروپاشی پدیدة «مصرف از طریق اعتبار» گسترش هر گونه مصرف داخلی را تهدید می‌کند، راه خروج از بحران چیست؟

به جرأت بگوئیم، راه خروج در ساختار کنونی وجود ندارد. یا این ساختار تغییر می‌کند، یا آمریکا دست در دست متحدان‌اش در سراشیب سقوط قرار خواهد گرفت. امروز بازگشت رونق اقتصادی، به شیوه‌ای که طی 60 سال گذشته و به صورت «دوره‌ای» تجربه شده بود، دیگر امکانپذیر نیست. در ثانی، نقش قدرت‌های بزرگ اقتصادی همچون چین، هند و روسیه تا آنجا گسترش یافته که آمریکا بدون همکاری با این کشورها قادر به حفظ یک نظام اقتصادی در سطح جهانی نخواهد بود. ولی می‌دانیم الگوئی که ایالات متحد خود را به آن «متعهد» می‌داند،‌ فقط همان الگوی ریگانیسم و تاچریسم است. حال به طور مثال می‌باید دید در شرایطی که چین به احتمال زیاد در آخر سالجاری، در اقتصاد جهانی از نظر تولید ناخالص ملی جایگاه ژاپن را در دومین مرتبة جهانی به خود اختصاص خواهد داد،‌ دامن زدن به تنش در روابط «پکن ـ واشنگتن» چه دردی از دردهای کاخ‌سفید درمان خواهد کرد؟

ولی بحران «چین ـ آمریکا» فقط یک زاویة بسیار محدود از مسائل فعلی است. آمریکا حتی دیگر قادر به تحمل وزنة «سیاسی ـ استراتژیکی» که همکاری‌های واشنگتن با اتحادیة اروپا برای‌اش به ارمغان می‌آورد، نخواهد بود. آنان که در اروپا، در آغاز کار اوباما، به دلیل رنگ پوست او و یا به هر دلیل دیگری، سخن از «بهار روابط آمریکا ـ اروپا» به میان می‌آوردند، امروز که اوباما به بهانه‌های مختلف از شرکت در «نشست آمریکا ـ اتحادیة اروپا» که در ماه مه آینده در اسپانیا برگزار می‌شود، سر باز می‌زند مسلماً می‌باید «پائیز روابط» را ببینند. البته کاخ سفید عنوان می‌کند که آقای اوباما «گرفتار» مسائل داخلی‌اند، ولی تقریباً همزمان با لغو سفر ایشان به اروپا، سفر دیگری به استرالیا و اندونزی بدون آنکه «گرفتاری‌های» داخلی ممانعتی ایجاد کند، «برنامه‌ریزی» می‌شود!

خلاصة کلام این مختصر را در مورد آمریکا گفتیم تا چند مسئله در ارتباط با کشور ایران روشن‌تر شود. مهم‌ترین مطلب این است که آمریکا چه رئیس جمهورش را به اسپانیا بفرستد و چه نفرستد به معنای واقعی کلمه پای در بحران‌های داخلی گذاشته و این بحران‌ها ریشه در روابط اقتصادی و مالی‌ای دارد که خارج از مرزها و تحت نظارت روابط «جنگ‌سرد» از سال‌ها پیش پایه‌ریزی شده است. ارتباط ویژة آمریکا با حکومت اسلامی نیز یکی از همین روابط ویژه می‌باید تلقی شود. جالب اینجاست که به دلیل عقب‌نشینی‌های پیاپی آمریکا، و «پرداختن به مسائل داخلی»، هم اهرم‌های سیاستگزاری کاخ‌سفید در سطح جهانی ضعیف‌تر می‌شود، و هم بحران داخلی که به دلیل ضعف شدید در سیاست خارجی ایجاد شده، افزایش خواهد یافت. در نتیجه زمانیکه آمریکا از مدیریت مناطق تحت نفوذ خود اینچنین عاجز می‌شود، طبیعی است که می‌باید منتظر جابجائی‌های تماشائی در سطوح مختلف در حکومت‌های دست‌نشانده‌اش باشیم.

بساطی که اخیراً‌ آمریکا تحت عنوان «جنبش سبز» در ایران به راه انداخته، در عمل جهت پیشگیری از به خطر افتادن منافع اصلی غرب در چارچوب همین جابجائی‌هاست. به استنباط ما این سیاست اینک به طور کلی شکست خورده، و جنبش سبز نمی‌تواند پای در مسیری بگذارد که به صورت یک‌جانبه و معهود منافع غرب را در حکومت اسلامی دست نخورده نگاه دارد. و اینجاست مسئلة اصلی ملت ایران که چگونه خواهد توانست از شرایط ایجاد شده در چارچوب منافع ملی بهره‌برداری کند.






...



هیچ نظری موجود نیست: