۱۱/۱۶/۱۳۸۸

ملت یا محفل؟!




بار دیگر در بزنگاه 22 بهمن تحلیل‌گران و وطن‌دوستان در برابر یک پرسش پیچیده قرار گرفته‌اند: در مورد رخدادهای 22 بهمن چگونه می‌باید عکس‌العمل نشان داد، و حوادث این روز ویژه را در تاریخ ملت ایران از چه زوایائی می‌باید بررسی کرد؟ به عقیدة ما تحکیم پایه‌های یک استبداد دینی، چند صباح پس از رخداد 22 بهمن به ملت ایران این فرصت را نداد تا تحلیل‌های متفاوت، گاه مستقل و بی‌طرفانه، اگر نگوئیم «وطن‌دوستانه» از این تحولات ارائه دهند. زمانیکه سلطنت پهلوی دوم سقوط کرد، تا به امروز تحلیل‌ها تماماً «کاربردی» بوده‌اند؛ کاربردی در این معنا که هر گروه و تشکیلات سیاسی، بر وفق مراد و نظریات خود، و در چارچوب منافع محفلی، گروهی و شخصی این تحولات را بررسی کرده. ولی در همینجا بگوئیم، در روند تاریخ ملت ایران این نوع «تحلیل‌ها» دیری نخواهد پائید. دیدیم که بزرگ‌ترین تحولات تاریخی در قرن معاصر، تا چه حد در آئینة تاریخ‌نگاری دچار تغییرات و بازنویسی ‌شدند. و اگر امروز این تحلیل را در چارچوب یک یادداشت ارائه می‌دهیم به هیچ عنوان مدعی یک برخورد تاریخی منسجم نیستیم، که نه این کار از ما برمی‌آید، و نه وبلاگ محل چنین مانورهائی است.

«تلاش» امروز ما جهت ارائة یک «تحلیل»، فقط به این دلیل صورت می‌گیرد که به مناسبت 22 بهمن امسال تمامی گروه‌های دست‌اندرکار در حکومت اسلامی، هر یک با برچسب‌هائی ظاهراً «متفاوت» پای در مسیر تحکیم هر چه گستر‌ده‌تر همان «قرائت واحد» و «رسمی» از رخداد‌های 22 بهمن‌ گذاشته‌اند. باید پرسید چرا؟ چرا تمامی این «مجموعه» سعی دارد تا این «روز» و حوادث آن را یک بار دیگر به نفع محافل وابسته به خود «مصادره» کند؟ البته پرواضح است که این مصادره به نفع همان گروه‌های «مأنوس» صورت خواهد گرفت! خلاصه بگوئیم،‌ شاخة سیاست‌زدة روحانیت شیعی‌مسلک و محافلی که طی سه دهه خود را میراث‌خواران «طبیعی» خیزش‌های خیابانی 22 بهمن به شمار آورده‌اند، گویا بار دیگر نیازمندند تا این «میراث طبیعی» را در افکار عمومی، و حتی در سطح جهانی به «ثبت» برسانند!

در همینجا باید گفت، هیچ «محفلی» نمی‌تواند خود را میراث‌خوار یک رخداد تاریخی به شمار آورد، مگر اینکه در قلب این «رخداد»، محافل مشخصی خود را به یک «جریان» منفرد، منزوی و فروهشته محدود کرده باشند! خلاصه بگوئیم، اگر این «رخداد» بنابرتعریف «تاریخی» است، و در معنا و مفهومی تاریخی می‌باید تحلیل شود، محافلی که خود را با تکیه بر روند جریانات ویژه، «میراث‌خواران» این رخداد معرفی می‌کنند، خود «غیرتاریخی» خواهند بود؛ فاقد تداوم‌اند، گذرا هستند و میرا. البته محافل می‌توانند سال‌ها، یا حتی دهه‌ها بر امواج یک رخداد تاریخی «موج‌ سواری» کنند، طول عمر اینان بستگی به مسائل بسیار متفاوتی خواهد داشت: سیاست‌های بین‌المللی، قدرت‌های ساختاری محافل مذکور، میزان شناخت و آگاهی توده‌های مردم، و ... ولی در یک اصل کلی تردیدی نیست؛ رخدادها متعلق به ملت‌هاست، نه از آن محفل‌ها.

در مقطع فعلی، مشاهدة دوبارة این «نیاز» تشکیلاتی که حکومت اسلامی قصد تکیة دوباره بر آن را دارد، از مسائل بسیار پیچیده‌تر پرده برمی‌افکند. به طور مثال تکیة تشکیلات حکومت اسلامی بر موضع «میراث‌خواری» از تحولات 22 بهمن، بخوبی نشان می‌دهد که این حکومت خارج از اتکاء بر آنچه مشروعیت «انقلابی» ‌خوانده شده، منبع الهام دیگری طی سه دهة گذشته نتوانسته برای توده‌های مردم «پایه‌ریزی» کند. به همین دلیل مرتباً سعی دارد ندانم‌کاری‌ها، بی‌لیاقتی‌ها، عدم‌مدیریت امور کشور، و ... را به بهانه‌های مختلف که «نبرد با آمریکا» و «جنگ با اسرائیل» از عمده‌ترین‌شان است، به پشت صحنه کشانده، خود را با پدیده‌ای «شناسائی» کند، که گویا در هاله‌ای از «تقدس» نیز فرو افتاده! پدیده‌ای به نام «انقلاب اسلامی».

در مطالبی که طی چند سال گذشته مرتباً در این وبلاگ‌ها نوشته‌ایم، نظر خود را نسبت به پدیده‌ای که بوق‌های حکومت جمکران «انقلاب اسلامی» معرفی می‌کنند بارها و بارها عنوان کرده‌ایم. در ابعاد داخلی، به عقیدة ما این «رخداد» یک شورش شهری بر علیه یک رژیم استبدادی بود. رژیمی که دیگر نه می‌توانست مخالفان‌اش را سرکوب کند، و نه قادر بود افق گسترده‌تری در اختیار توده‌هائی قرار دهد که به دلیل سیاست‌های غلط مالی و اقتصادی، اگر نگوئیم فرهنگی و استراتژیک در شهرها بر روی هم انبار شده بودند. البته همانطور که بالاتر نیز گفتیم، این نگرشی است «تک‌بعدی» و فقط از درون جامعة ایران به این رخداد می‌نگرد؛ چرا که در ابعاد بین‌المللی دلائل بسیار مهم‌تری جهت جایگزینی یک سلطنت کودتائی با یک حکومت دینی و استبدادی در ایران وجود داشت، که جنگ افغانستان فقط یکی از آنان به شمار می‌رفت. ولی اینکه پس از آغاز این «شورش شهری» محافلی بر امواج آن سوار شوند و خود را مالکان مطلق این «رخداد» تاریخی معرفی کنند، مطلب دیگری است. و این همان است که روز 22 بهمن 57 در کشور ایران به وقوع پیوست. تجربة تاریخی نشان داده که در پس تثبیت «مالکیت» تام و تمام یک محفل و یک جریان منزوی و مشخص بر یک «رخداد تاریخی»، فقط عامل نیروی مسلح می‌تواند «نقش‌آفرینی» کند، نه توده‌های مردم. چرا که توده‌های مردم، خصوصاً در ساختار شهری و متراکم معاصر، قادر به تفویض «قدرت» و حاکمیت نیستند، و به همین دلیل است که ما از روز نخست مسبب اصلی به قدرت رسیدن آخوند در ایران را کودتای ارتش شاهنشاهی معرفی کردیم. به استنباط ما این جامع‌ترین نگرش به روندی است که در 22 بهمن منجر به از میان رفتن سلطنت در کشور و جایگیری یک نوع جمهوریت «بدوی» و «واژگونه» شده.

اگر می‌گوئیم این «جمهوریت» نوعی بدوی و واژگونه است، دلیل دارد. در جمهوریت اصل «شهروندی» محترم به شمار می‌آید، نیروهای نظامی و انتظامی در ارتباط با شهروندان ضابطین قوة قضائیه‌اند، نه عاملان بی‌مسئولیت «محافل» و مقامات! در یک جمهوریت مجلس متشکل از نمایندگان واقعی مردم است، نمایندگانی که در چارچوب فعالیت‌های احزاب و گروه‌های سیاسی پای به مجلس می‌گذارند، نه در ارتباط با محفل‌بازی‌ها و حق‌وحساب‌دهی‌های محلی! مجلس در یک جمهوری می‌باید منبع اصلی «الهامات» قانونگزارانه و مواضع کلیدی کشور به شمار ‌آید، نه محلی جهت چاق‌وچله‌کردن پیشخدمت‌های رژیم! رئیس جمهور، ریاست قوة مجریه را در یک جمهوری اعمال می‌کند، و در برابر مجلس مسئولیت مستقیم وزیران و سیاست‌های اتخاذ شده را بر عهده دارد. این فرد در برابر مجلس می‌باید پاسخگو باشد، نه اینکه دست‌نشاندة فردی به نام «رهبر» شود که گوئی از آسمان بر زمین افتاده و به احدی نیز پاسخگو نیست! می‌بینیم که در حکومت اسلامی که ما آنرا هیچگاه یک «جمهوری» به شمار نخواهیم آورد، هیچیک از شرایط جمهوریت وجود ندارد، هر چند در آن تمامی شرایط یک حاکمیت بدوی و عصر حجر حاضر و مهیا است.

اینکه مشتی اوباش سوار بر امواج شورش‌های شهری، توسط ارتش آمریکائی شاه «ظاهراً» در مراکز تصمیم‌گیری جایگیر شده‌اند، و سیاست خارجی در عمل یک رژیم بدوی و «عصرحجر» را به ملت ایران تحمیل کرده، امروز دیگر جای هیچگونه بحث و گفتگو ندارد؛ کسی که این واقعیت را انکار کند، خودفروخته و دروغگوست. ولی می‌بینیم که در آغاز سی‌ویک‌امین سالگرد این توطئة ننگین بر علیه ملت ایران، دروغگویان از قضای روزگار بسیار هم پرشمارند!‌ از داخل و خارج ندای «حمایت از انقلاب» در بوق‌های زنگ‌زده آنچنان طنین‌افکن شده که گوش فلک را کر می‌کند. ولی ما در برخورد با این «مزدوری» جمعی، و در دنبالة استدلال خود، این «حمایت‌ها» را نیز فقط قسمتی از همان «میراث‌خواری» رخداد 22 بهمن 57 به شمار خواهیم آورد. مطمئن باشیم که در تاریخ ملت ایران از این میراث‌خواری و این میراث‌خواران به نیکی یاد نخواهد شد.

گروهی از کسانی که برای این «انقلاب» سر و دست می‌شکنند از جمله همان‌های‌اند که تو گوئی ملت ایران از روز ازل به اینان «بدهکار» بوده. اینان کسانی‌اند که اغلب از طرفداران پروپاقرص حکومت اسلامی به شمار می‌رفتند، و معمولاً از قماش شخصیت‌های «سابق» حکومتی و یا گروه‌های فدائی «حضرت امام» بودند که هر یک به دلائلی مورد بی‌التفاتی «نظام» قرار گرفته، نهایتاً مجبور به «هجرت» شده‌اند! این گروه‌ها که از طیف «چپ‌نمای» مجاهدین خلق و «فرقانی‌ها» آغاز شده، به جناح بازاری‌های «همیشه ناراضی» در کنار امثال بنی‌صدر و در میانة میدان «دین‌خوئی» و «دین‌باوری» امتداد پیدا می‌کند، نهایت امر به لات‌ولوت‌های «حلقة کیان» در جناح راست‌افراطی و فاشیست نیز منتهی خواهد شد. گروه‌های مذکور که در مقاطع متفاوت مجبور به خروج از طیف منتفعان مستقیم از حکومت دست‌نشاندة ارتش شاهنشاهی شدند، در کمال تعجب علیرغم چاقوکشی‌ها و آدمکشی‌هائی که بین خودشان متداول بوده، در یک اصل کلی همگی متفق‌القول‌‌اند! اینان معتقدند که «حکومت اسلامی» همان خواست ملت‌ در 22 بهمن بوده، و اگر این گروه‌ها در میانة راه از قافلة اسلام بر زمین افتاده‌ کمرشان به دو نیم شده، فقط و فقط به این دلیل است که «اسلام عزیز» را درست پیاده نکردند!

خلاصة کلام آنچه را که امروز دولت مفلوک احمدی‌نژاد در تهران از این دست به آن دست می‌اندازد تا به هر ترتیب ممکن خود را از شرش خلاص کند، یعنی همین «اسلام عزیز»، برای اینان نه پایان کار که آغازی است بر آغازها! این گروه‌ها تازه می‌خواهند آنچه را که سی سال پیش ارتش شاه به نفع آخوند از رخداد 22 بهمن «مصادره» کرد و امروز در برابر چشمان‌مان حاکمیت برخاسته از آن اینچنین ننگین و نفرت‌انگیز شده، از نو و بار دیگر به نفع خود «مصادره» کنند!‌ به صراحت بگوئیم این گروه‌ها از هیئت حاکمة فعلی ایران صدها سال نوری عقب‌افتاده‌تر و متحجرتر‌اند. اینان نه تنها رخداد 22 بهمن 57 را دقیقاً به همان صورتی در ذهن‌ علیل‌شان «مصادره» کردند که خمینی جلاد مصادره کرده بود، که روند مخرب این سه دهه را نیز به طور کلی مردود دانسته «غیراسلامی» ارزیابی می‌کنند! اگر غربی‌ها شرکت‌هائی درست کرده‌اند که شرکت‌های بیمه را «بیمه» می‌کنند،‌ این گروه‌ها را هم به راه انداخته‌اند تا اسلام حکومتی فروهشته و نابود شده را از نو «حکومتی» کنند! خلاصه بگوئیم،‌ اینان نوعی «بیمه‌گران» حرفه‌ای اسلام سیاسی به شمار می‌روند.

دل اینان درست عین امام دجال‌شان برای یک موج‌سواری «اسلامی»، حسابی لک زده! نه حاضر به قبول مواضع جدیداند، و نه حاضرند حضور و موجودیت دیگر گروه‌ها را در حیطة قدرت «فرضی» و خیالی خود بپذیرند. دست‌شان را باز بگذارید، در همین بلاد غرب با چاقو و دشنه به جان یکدیگر خواهند افتاد. اینان رخداد 22 بهمن را «انقلاب اسلامی» می‌دانند و مسلم بدانیم که اوباش و وابستگان‌شان در تهران و شهرهای دیگر در این به اصطلاح «یوم‌الله» شرکت فعال خواهند داشت، چه با رنگ سبز و چه با رنگ سیاه!

در زاویه‌ای دیگر حزب توده نشسته، یک حزب فاشیست‌پرور که علیرغم 8 دهه فعالیت سیاسی در زمینة فرضاً نظریه‌پردازی و «سوسیالیسم»، همیشه نقش‌اش را در همکاری مستقیم و غیرمستقیم با دولت‌ها و دستگاه‌های دست‌نشاندة غرب در ایران می‌بینیم. خلاصه بگوئیم، این حزب پیرو سیاستی است همچون حزب سابق پرچم در افغانستان؛ حزبی است منتظر‌الکودتا که رخداد 22 بهمن را درست از درون تخم چشم آخوندها و ارتش شاهنشاهی خواهد دید، و دقیقاً به همان صورت این رخداد را «مصادره» خواهد کرد، چرا که نظریه‌پردازی‌‌اش فقط به نزدیک کردن عوامل وابسته به حزب به رئوس مراکز تصمیم‌گیری محدود می‌ماند!‌ اینان نیز مسلم بدانیم در این تظاهرات شرکت فعال خواهند داشت، چرا که برای این «حزب» اصولاً سیاست از موضع قدرت تعیین می‌شود، «نظریه» بعدها، جهت توجیه «قدرت» تدوین خواهد شد! این است اولین درس بلشویسم، حداقل در ویراست پسالنین‌ایست آن!

در جناح راست‌افراطی یا جناح به اصطلاح «غیرمذهبی‌ها»، سلطنت‌چی‌ها و مشروطه‌چی‌ها نشسته‌اند! البته در همینجا بگوئیم که اینان از آخوند چیزی کم و کسر ندارند، «غیرمذهبی» بودن‌شان بیشتر به زدن کراوات و پاشیدن ادوکلن به سر و صورت‌ خلاصه می‌شود!‌ ولی اشتباه نکنیم، اینان نیز در این میان واقعاً گرفتارند. چرا که اگر به کودتائی بودن حکومت اسلامی رسماً اذعان کنند، اربابان غربی را که نان از دست‌شان می‌خورند رنجیده خاطر خواهند کرد و این خود مصیبتی است بس بزرگ. از طرف دیگر، وابستگی این جماعت به ارتش‌ و نیروهای نظامی آنقدر ریشه‌دار است، که نمی‌توانند از حمایت این مجریان اصلی سیاست غرب در ایران لحظه‌‌ای چشم‌پوشی کنند! در صورت تقبل کودتای ارتش شاه به نفع ملایان، محافل سلطنت‌چی و مشروطه‌چی در عمل اهرم‌ها و بازوهای عملیاتی خود را در ایران از دست خواهند داد! در نتیجه چه بخواهند و چه نخواهند، روز 22 بهمن جهت بزرگداشت فروپاشی سلطنت، نانخورها و محافل وابسته به خود را روانة خیابان‌ها خواهند کرد، اینان را به خیابان‌ها می‌فرستند تا با جایگیر کردن عوامل‌شان در قلب نیروهای امنیتی و انتظامی زمینه را برای حکومت مطلوب‌شان از دست ندهند! هر چند این عوامل روز 22 بهمن در خیابان‌ها به نفع «انقلاب اسلامی» فریاد سر دهند!

از بررسی دیگر گروه‌ها که اهمیت کمتری در صحنة سیاست کشور دارند در حال حاضر چشم‌پوشی می‌کنیم. ولی یک نکته را یادآور شویم،‌ همانطور که می‌بینیم، فعال‌مایشائی گروه‌ها و تشکیلات متفاوت سیاسی در ایران همزمان هم به امتداد تحجر سیاسی در داخل مرزها کمک می‌رساند، و هم خود تبدیل به بازتابی از همین «تحجر» سیاسی در خارج از کشور و در قلب گروه‌ها و تشکیلات مخالفان سیاسی شده. در عمل این است «راز جاودانگی» فاشیسم اسلامی در ایران! روزی که زنده‌یاد شاپور بختیار نخست‌وزیری شاه سابق ایران را پذیرفت،‌ رادیو بی‌بی‌سی در گزارشی چنین گفت:

«در کابینة بختیار شخصیت‌های کلیدی به چشم نمی‌خورد، با این وجود به نظر می‌آید که متحدان واقعی وی عمدتاً در خارج از کابینه قرار گرفته‌ باشند!»


با در نظر گرفتن آنچه در بالا آمد، امروز به جرأت می‌توان گفت که متحدان واقعی شاپور بختیار همان‌ها بودند که امروز نیز خارج از کابینه‌های واقعی و ظاهری قرار گرفته‌اند، چه کابینه‌های داخلی و چه انواع خارجی و فرنگی آن! همان کابینه‌ها که دست‌کمی از داخلی‌ها ندارند. متحدان واقعی دمکراسی سیاسی در ایران همان‌‌ها هستند که در چارچوب سیاست‌بازی‌های رایج استعماری، رخدادهای کشور را به حساب این و آن «مصادره» نمی‌کنند، به دروغ بر اعتقاد به «تاریخ» پای نمی‌فشارند، و «جعل تاریخ» را هم «تاریخ» نخواهند خواند.

در حکومت اسلامی شخصیت‌های کلیدی به چشم نمی‌خورد، با این وجود به نظر می‌آید که متحدان واقعی این حکومت عمدتاً خارج از طیف حاکمیت و حتی در خارج از کشور قرار داشته باشند!







...


هیچ نظری موجود نیست: