۷/۰۳/۱۳۸۸

مک‌کارتیسم نرم!


دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با علی خامنه‌ای امروز صورت گرفت و در این دیدار شخص هاشمی رفسنجانی نیز شرکت داشت! البته این به اصطلاح «مجلس» بر اساس همان ورق‌پاره‌ای که خودفروختگانی از قماش صدرحاج‌سیدجوادی و کاتوزیان تحت عنوان «قانون اساسی» برای ما ملت نوشته‌اند، فرضاً «نهادی» است جهت نظارت بر عملکرد «رهبری»! و در شرایط فعلی، که دوست و دشمن فروپاشی ساختار دولت را به عین در این حکومت فکسنی می‌بیند، این نهاد به اصطلاح «ناظر» بجای نقد و بررسی عملکرد علی خامنه‌ای، آنهم در چارچوب منافع همین «رژیم»، با گسیختن افسار خود تبدیل به یکی از مداحان اصلی مقام معظم شده! این آخوندهای مفتخور که گویا حداقل گروهی‌ از آنان با رأی ملت ایران به نمایندگی در این مجلس مضحک «انتخاب» شده‌اند، بجای ارائة راهکارها جهت خروج از بحرانی که نهایت امر سر خودشان را به زیر تیغة گیوتین خواهد فرستاد، راه بهتری جز مداحی قدرت استبدادی نیافته‌اند. اینان همچون نمونه‌های دیگرشان در نظام‌های دست‌نشانده و استبدادی، همچون اوباش خیابانی هنگام بروز بحران به دور خیمه‌ای فروهشته و هیچکاره که فقط در تبلیغات جهانی همه کارة مملکت معرفی می‌شود، جمع شده، در راستای حقانیت بخشیدن به همان تبلیغاتی جهانی دست به مجیزگوئی از رهبر می‌زنند!‌ موجودی به نام علی خامنه‌ای که امروز به اصطلاح همه‌کارة کشور ایران معرفی می‌شود، مطمئناً حتی نقشة کشور ایران را هم یک‌بار به چشم ندیده!

با این وجود، «دیدار» مجلسیان «خبره» با رهبر حکومت اسلامی یک نتیجة سیاسی بسیار روشن نیز به همراه دارد؛ حضور هاشمی رفسنجانی در این دیدار یک‌بار دیگر به صراحت ثابت کرد که گروه‌ها و تشکیلاتی که چشم‌‌‌شان به امید عملکردهای امثال حاج‌بهرمانی و دیگر اوباش نانخور حکومت «به در خیره» مانده، تا چه حد «آب در هاون می‌کوبند». از ماه‌ها پیش، یعنی همان روزها که اوباش حکومت اسلامی با شعار «موسوی رأی منو پس بده!» خیابان‌ها‌ را به اشغال خود درآورده بودند، در همین وبلاگ گفتیم که این «برنامه» با حمایت کل این حکومت و فقط جهت سرکوب ملت ایران پیش‌بینی شده. گفتیم که شرکت در این «هیجانات» که ظاهراً غیرقابل کنترل نیز می‌نمود، به صلاح ملت ایران نیست، و پای گذاشتن در برنامة «حسین! حسین! میرحسین» فقط توسط گروه‌هائی به عنوان داروی دردهای ملت ایران ارائه می‌شود که عملکردشان طی سه‌ دهة گذشته در مقام «کمکی‌های» حکومت ولی‌فقیه به عیان به اثبات رسیده. با این وجود، می‌بینیم که دود «جستجوی حبل‌المتین» این حضرات در ساختار حکومت اسلامی نه به چشم خودشان، که همچون بزنگاه‌های دیگر فقط به چشم ملت ایران می‌رود.

به طور مثال، جمهوری «محترم» فرانسه، پس از یک تبلیغات چندین ماهه بر علیه «ظلم» و «ستمی» که احمدی‌نژاد و علی خامنه‌ای بر ملت ایران «روا» داشته‌‌اند، هنگام عزیمت احمدی‌نژاد به سازمان ملل از فرصت استفاده کرده یک «مصاحبة» داغ و آتشین با حضرت رئیس جمهور صورت می‌دهد. و این مصاحبة احمقانه در شرایطی در سطوح مختلف جهانی منتشر ‌شد، که نظام رسانه‌ای در جهان بر «مخالفان» همین رئیس جمهور، هر چند که مخالفت‌شان را ما ساختگی و بی‌پایه و اساس می‌دانیم، یک خفقان مرگ‌آور سیاسی تحمیل کرده است! این «خفقان گرفته‌ها»، ظاهراً همان‌ها هستند که مورد حمایت فرانسه و انگلستان و ایالات متحد هم قرار داشتند!

این است نتیجة رفتن به ته چاه با طناب‌های پوسیدة استعمار! این حضرات اگر درایت و کفایتی می‌داشتند مسلم بدانیم استعمار حضورشان را در رأس هرم قدرت به مدت سه دهه برنمی‌تابید. در دیدار با گل‌سرسبد همین «خفقان گرفته‌ها»، یعنی هاشمی رفسنجانی، علی خامنه‌ای باز هم به سیاق و راه و روش‌های معمول این سه دهه شروع به «هارت و پورت» می‌کند؛ سخنانی بی‌سروته بر زبان می‌آورد که نه تنها معضلات و مشکلات مملکت را در این مقطع به هیچ عنوان حل نخواهد کرد، که فقط در چنین شرایط حساسی می‌تواند از زبان یک مزدور دست‌نشانده و بیگانه با منافع ملی بر زبان رانده شود.

البته ایشان در این دیدار یادشان نرفت که باز هم سری به دکان ارباب و خصوصاً بساط «جنگ نرم» بزنند! می‌دانیم که ادبیات استعمار برای نوکران‌اش در جهان سوم بسیار کارساز است. از روزی که استعمارگران پدیده‌ای به نام «جنگ نرم» و یا «براندازی نرم» را باب کرده‌اند، فاشیست‌های دست‌نشاندة سرمایه‌داری در راه تأمین چپاول ملت‌ها، از این «ادبیات» بهرة فراوان می‌گیرند. خلاصه می‌کنیم، هر کجای دنیا که گروه‌هائی از مردم، در هر قشر و جماعت و طبقه‌ای با سیاست‌های دولت مخالفت کنند، اگر مخالفت‌شان مسلحانه باشد که تحت عناوینی «توجیه ‌شده» آناً سرکوب‌ خواهند شد؛ اگر هم این مخالفت به صورت مسالمت‌آمیز ابراز شود، تحت عنوان «براندازی نرم» باز هم آنان را به همان صورت سرکوب خواهند کرد. عبارت استعماری «براندازی نرم» از همان دکان‌های آمریکائی بیرون آمده که طی «جنگ ‌سرد»‌ سخنرانی‌ مک‌کارتیست‌ها و آدمکشان سازمان سیا را تحت عنوان مبارزه با کمونیسم و «ضدخدائی» اختراع کرده بودند. امروز از آنجا که دیگر عبارت «کمونیست خدانشناس» بسیار خنده‌دار شده، عموسام عبارت «براندازی نرم» را از لیفه تنبان‌اش بیرون کشیده. هر کس حرفی بزند، هر کس مقاله‌ای بنویسد، هر کس داستانی به رشتة تحریر در آورد و هر کس حتی لباسی بپوشد که استعمار و نوکران‌اش از قماش علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و دیگران آنرا در مسیر مخالف منافع‌شان تحلیل کنند، کار تمام است! این عمل «براندازی نرم» تلقی می‌شود، با فرد خاطی نیز در مقام یک برانداز برخورد خواهد شد! «مبارزه با براندازی نرم» در گفتمان فاشیست‌ها به این معناست که مخالفین را در هر حال می‌باید سرکوب کرد.

این است چشم‌اندازی که سرمایه‌داری استعمارگر غرب در سال‌های آغازین هزارة سوم میلادی در برابر چشم جهانیان گشوده: توجیه سرکوب ملت‌ها، چپاول مناطق گسترده‌ای از جهان و نهایت امر به زیر پای گذاشتن اساسی‌ترین و پایه‌ای‌ترین مبانی حقوق بشر! اما این عملیات «خداپسندانه‌» را که غرب نمی‌تواند از طریق فعالیت مهره‌هائی صورت دهد که مستقیماً به او وابسته‌اند؛ اینجاست که ماسک «نبرد با آمریکا»، صورتک نفرت‌انگیزی که همین علی خامنه‌ای خودفروخته سه دهه است بر چهرة پلیدش گذاشته کاربرد خود را به صراحت نشان می‌دهد. اینان بر اساس این قصه‌ها در حال مبارزه با آمریکا هستند، ولی جالب است که نان‌شب‌شان را همان آمریکائی‌ها به دست‌شان می‌دهند.

حال که سخن از ینگه‌دنیا به میان آوردیم بهتر است نگاهی نیز به فعالیت‌های سازمان رسوای ملل داشته باشیم. این سازمان که پس از جنگ دوم جهانی تحت فشار دیپلماتیک و تبلیغاتی آمریکا جهت ایجاد فشار همه ‌جانبه بر اتحاد شوروی پایه‌ریزی شد، امروز نقش انسان‌ستیز خود را به بهترین وجهی ایفا می‌کند. امسال سخنران اصلی مجمع عمومی سازمان ملل کسی نبود جز کلنل قذافی! یک دلقک دست‌نشاندة شرکت‌های نفتی آمریکا در کشور لیبی که دهه‌هاست نفت سبک این منطقه را که بسیار نیز گرانقیمت است در انحصار شرکت‌های نفتی ایالات متحد قرار داده! ‌ البته این کلنل «خدادوست» و انقلابی که همچون نمونة ایرانی‌نمای آن، روح‌الله خمینی قرآن را «قانون اساسی» حکومت خود معرفی کرده، با سوءاستفاده از «آزادی بیان» یک ساعت و نیم در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به جفنگ‌بافی و مزخرف‌گوئی مشغول بود! جالب اینکه، این فرد دست‌نشانده که با «سخنرانی» طولانی و بی‌دلیلش برنامة تمامی سخنرانان سازمان ملل را بر هم زده بود از طرف هیچ مقامی مورد اعتراض قرار نگرفت! می‌دانیم که لیبی کشوری «مستقل» است! ‌ و این «استقلال» را زمانیکه دهه‌ها پیش تمامی میادین نفتی اینکشور در قراردادهائی «غیرقابل انفصال» به یانکی‌ها واگذار شد، در عمل مشاهده کرده‌ایم.

رها کردن قلادة امثال کلنل قذافی، و آوردن‌شان به سازمان ملل متحد را ما تلاشی دیگر از جانب دولت‌های استعمارگر جهان در مخدوش نمودن هر چه بیشتر تصویر ملل جهان سوم می‌بینیم. سازمان ملل به راحتی می‌تواند از حضور اینان در اجلاس عمومی جلوگیری کند؛ همانطور که جناب «کلنل» چهل‌سال پشت در همین مجمع عمومی گیر کرده و حق سخنرانی نمی‌یافتند! اینکه یک دلقک دست‌نشانده را به نمایندگی از طرف ملت لیبی به نیویورک بیاورند که با مسخرگی‌هایش وسیلة سرگرمی و غش و ریسة خبرنگاران شود، جز مسخره کردن ملت لیبی چه چیزی می‌تواند تلقی شود؟ امروز این «مسخرگی» در ابعاد تمام و کمال خود در مورد ملت‌هائی به روی صحنه برده شده که اشتهای نفتخواری و چپاول استعمارگران را بیش از دیگران تحریک می‌کنند؛ و نتیجة این اشتهای صاف برای چپاول ملت‌ها حضور دوبارة احمدی‌نژاد در نیویورک است!

فردی که تا همین چند هفته پیش تمامی روزی‌نامه‌های غربی از وی به عنوان یک «آدمکش» نام می‌بردند، سخنران مجمع عمومی هم از آب در آمده! اینکه این «آدمکش» و دلقک مقام معظم در برابر یک «سالن خالی» به نام ملت ایران سخنرانی کند معنا و مفهوم‌اش چیست؟ آن‌ محافل که در آستین پارة یک پیرمرد مفلوک و احمق به نام علی خامنه‌ای فوت کرده‌اند تا در تبلیغات رسانه‌ای او را «یک تنه» در برابر ملت ایران قرار دهند، و شکری به مراتب گنده‌تر از دهانش به او بخورانند، احمدی‌نژاد، عنتر همین لوطی «ک...پاره» را هم به سازمان ملل می‌آورند تا در یک سالن خالی رو به دیوار به نام ملت ایران «سخنرانی» کند. اگر اینکار توطئه‌ای مستقیم بر علیه منافع ملی ما ایرانیان نیست، آیا نام دیگری می‌توان بر آن گذاشت؟

خارج از ابعاد نظری و ایدئولوژیک که استعمار در ایران با توسل به یک مذهب «خلق‌الساعه» اینک 8 دهه است منافع خود را در بطن آن بخوبی توجیه و تأمین کرده، از نظر اقتصادی دولت‌های وابسته‌ای که طی این مدت با حمایت استعمار بر کشورمان حکومت کرده‌اند، به نوبة خود سنگ تمام گذاشته،‌ کشور را در هزارة سوم میلادی در موضع هندوستان پیش از استقلال قرار داده‌اند. اگر هند در دورانی که ملکة انگلستان برای‌اش «فرماندار» معین می‌کرد، پنبه می‌فروخت تا پارچه به چندین برابر قیمت از انگلستان وارد کند، کشور ایران تحت یک حکومت «برمامگوزید»، که ادعای انقلابی بودن و اسلامی بودن و غیره‌اش گوش فلک را کر کرده، امروز نفت خام به ثمن بخس به آمریکا می‌فروشد تا بنزین و نفت‌سفید و گازوئیل و فرآورده‌های نفتی وارد کند! این همان «استقلالی» است که قرار بود توده‌ای‌ها و مجاهدین و فدائیان و آخوندها و ملیون و بازاری‌ها و غیره برای ما ملت تأمین کنند! از حق نگذریم طی این سه دهه خیلی خوب عمل کرده‌اند! کار این «استقلال» آنقدر بالا گرفته که امروز گزارشگر یک کانال خبری در کشور فرانسه که اهداف «جهان متمدن» را در محاصرة اقتصادی ایران «تشریح» می‌کرد، بادی در غبغبش انداخت و گفت: «ایران بدون حمایت فناورانة دیگر کشورها قادر به تولید بنزین و ساختن پالایشگاه نیست!»

بله، وقتی یک دیوانة زنجیری به نام خمینی را بر یک کشور حاکم می‌کنید طبیعی است که بنیة فناورانة آن نیز تا این حد سقوط کند. کدام جنایتکاران بر روی امواج رادیوئی‌شان برای ملت ایران رنگ «امام! امام!» گرفته بودند؟ کدام کشور این مردک آدمکش را از سوراخ و سنبه‌های نجف بیرون کشید و به نوفل‌لوشاتو در فرانسه آورد؟ کدام سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی مشتی اوباش از قماش یزدی، بنی‌صدر و قطب‌زاده را در خدمت این مردک احمق گذاشتند؟ این سئوالات را دیگر آقای خبرنگار جواب نخواهند داد؛ این سئوالاتی است که ملت ایران می‌باید به آن‌ها پاسخ گوید.

ولی واردات فرآورده‌های نفتی به فاجعه‌ای به نام حکومت اسلامی محدود نمی‌ماند، اشتباه نکنیم! این قضیه همانطور که گفتیم سر بسیار دراز دارد. در دوره‌ای که «آریامهر» برای ما ملت خواب «دروازه‌های بزرگ تمدن» می‌دید و سر «قبر» کورش روضة امام‌حسین هخامنشی می‌خواند، وابستگی کشور ایران به واردات فرآورده‌های نفتی آنقدر بالا گرفته بود که شرکت ملی نفت ایران تحت مدیریت آقای منوچهر اقبال یک دفتر مستقل جهت تنظیم این «واردات» از آمریکا افتتاح کرد! بی‌دلیل نیست که امروز غربی به خود اجازه می‌دهد ایران را از ساختن یک پالایشگاه که تکنولوژی آن متعلق به دهة 1930 میلادی است عاجز بداند! این عجز نتیجة حاکمیت استعمار بر ملت ایران است، اینان با کمک اوباش و نانخورهای‌شان از قبیل علی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد اینک 8 دهه است در کشور ما این عجز را در چارچوب‌های متفاوت سازمان داده‌ و در هر بزنگاه به آن دامن زده‌اند.

امروز ادارة مخابرات حکومت اسلامی ادعا دارد که «جهان اینترنت»، تکنولوژی هزارة سوم را کاملاً «تحت کنترل» و انقیاد خود گرفته. حداقل رادیوفردا در تبلیغات خود دست در دست «فیلترشکن‌های» التفاتی عموسام، «پیام» قدرت و استقلال حکومت اسلامی را در زمینة کنترل اینترنت بخوبی به ملت ایران «تفهیم» کرده! با این وجود همین حکومت اسلامی زمانیکه کارش به تولید نفت سفید و بنزین و وازلین می‌رسد دیگر قدرت‌های فناورانه‌اش را از دست می‌دهد و همین‌ها ادعا می‌کنند ساختن پالایشگاهی که فناوری آن متعلق به دوران پیش از جنگ دوم جهانی است از بنیة فنی ایرانی خارج است. اینهمه در شرایطی که آقای اوباما طرح مقابله با موشک‌های قاره‌پیمای حکومت اسلامی را شخصاً به کنگره می‌برند! آیا کسی که یک جو فهم و شعور داشته‌ باشد این «خیمه‌شب‌بازی» مهوع را باور خواهد کرد؟ مسلم بدانیم که هیچ عقل سلیمی این صحنه‌آرائی را برنمی‌تابد. حکومتی که نفت‌سفید نمی‌تواند تولید کند، موشک قاره پیما با رادارهای فوق‌سریع از کجا می‌آورد؟ برای پاسخ به این پرسش هم یک داستان خوب برای ملت ایران ساخته‌اند: روس‌ها! بله، روسیه در مرزهای‌اش به یک دولت دست‌نشاندة آمریکا موشک می‌دهد تا برای خودش دردسر درست کند! ‌ این است نتیجة استدلال‌های احمقانه‌ای که تحت عنوان «تحلیل» و «تفسیر» به خورد ما ملت داده‌اند. ولی در واقع، بنیة فنی یک دولت دست‌نشانده بستگی تام و تمام به این امر پیدا می‌کند که تحت حمایت استعمار، و در چارچوب منافع اقتصادی و مالی و ژئوپولیتیک اجنبی، فناوری‌ها و «قابلیت‌های‌اش» به کدام مجاری می‌باید هدایت شود.

مسلماً برای بیرون رفتن از این «دورباطل» ملت ایران نمی‌تواند به نامه‌های «محبت‌آمیز» آیات عظام به یکدیگر و اطلاعیه‌های طوفانی و انقلابی امثال میرحسین موسوی تکیه کند. برای بیرون رفتن از چنبرة استعمار یک اصل کلی را نمی‌باید فراموش کرد، اصلی که فریب کودتای 22 بهمن 57 صحت آنرا یک‌بار دیگر به اثبات رساند: برای بیرون رفتن از چنبرة استعمار نمی‌باید به نوکران استعمار تکیه کرد.





...

هیچ نظری موجود نیست: