۷/۰۵/۱۳۸۸

پول و پیتزبورگ!



هیاهوی رسانه‌های غرب پیرامون تأسیسات هسته‌ای ایران که گویا «جدیداً» شناسائی شده، عملاً فضای تبلیغاتی مزورانه‌ای در اطراف حق بهره‌برداری تمامی کشورهای جهان از فناوری هسته‌ای و ارتباط این نوع فناوری با حقوق بشر و مسئلة شهروندی ایجاد کرده. البته راه دور نمی‌باید رفت، جنجالی که غرب بر سر تأسیسات هسته‌ای به اصطلاح «جدید» حکومت جمکران به راه انداخت در عمل تلاشی است جهت به زیر پای گذاشتن حقوق بشر و قرار دادن حقوق شهروندی در ایران در لایه‌هائی «ثانویه»!‌ ولی جهت فراهم آوردن زمینة بحث در اینمورد چند مطلب اساسی را می‌باید در نظر گفت.

نخست اینکه صنایع هسته‌ای و تجهیزات وابسته به این نوع صنایع، چه در اردوگاه شرق و چه در بلاد غرب تحت نظارت مستقیم ضداطلاعات ارتش‌ها قرار دارد. در نتیجه ادعای خرید فلان و یا بهمان «تأسیسات» و «تجهیزات» هسته‌ای به صورت قاچاق و از طریق چند «بازرگان» و فروشنده و غیره، آنهم در مقیاسی که بتواند نیازهای یک کشور را تأمین کند فقط مزخرفات و جفنگیات است. با این وجود، این نوع جفنگیات تا آنجا که مربوط به ریشه‌های تشکیلاتی تأسیسات هسته‌ای حکومت اسلامی می‌شود مرتباً ورد زبان بنگاه‌های سخن‌پراکنی غرب است! هیچیک از بنگاه‌های سخن‌پراکنی به خود این زحمت را نمی‌دهد که اگر قصد چنین تبلیغات احمقانه‌ای کرده، حداقل اینکار را به صورتی انجام دهد که «دم خروس» با این وضوح از زیر عبای رادیو و سایت و بنگاه بیرون نزند. این «بی‌توجهی» را مسلماً می‌باید زائیدة یک اصل کلی دانست: غربی‌ها ما ایرانیان را «آدم» به حساب نمی‌آورند.

البته با در نظر گرفتن تشکیلاتی که تحت عنوان دولت و اوپوزیسیون برای‌مان ساخته‌اند، برخوردشان نمی‌باید چندان عجیب تلقی شود. هر چه باشد، این «فضاسازی‌های» سیاسی و هیاهوسالاری‌ها از آسمان بر سرمان نمی‌افتد، دست‌ها، قلم‌ها و زبان‌های «ایرانی‌نما» در این میان فعال‌اند. به هر تقدیر از آنچه در بالا گفتیم یک نتیجة کلی را می‌توان استخراج کرد: وجود تأسیسات هسته‌ای «سری» در کشوری به نام ایران به دلیل وابستگی‌های مستقیم فناورانه به مراکز تولید تجهیزات هسته‌ای دیگر کشورها فقط یک «افسانه‌» است؛ نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!

ولی این افسانه‌پردازی، همچون دیگر افسانه‌پردازی‌ها در ساختار سیاسی‌ای که غرب در آغاز کودتای 22 بهمن بر کشور ایران تحمیل کرده «کاربردی» ویژه دارد. و مطلب ما امروز به بررسی همین «کاربرد ویژه» مربوط می‌‌شود. می‌دانیم که پس از هیاهوی رسانه‌ای در سال 1357، ساختاری ظاهراً «گنگ» و «مبهم» به نام حکومت اسلامی بر ملت ایران تحمیل شد. اینکه می‌گوئیم «ظاهراً» گنگ، به این معناست که اگر برای خلق‌الله این ساختار ابعاد شناخته شده‌ای نداشته و هنوز هم ندارد، از نظر عملکرد استراتژیک و منطقه‌ای ساختار فوق بسیار حساب‌شده عمل کرده. این ساختار به نحوی سازمان داده شد که تحت عنوان «مبارزه با آمریکا» و به طور کلی نفی «غرب» و «غرب‌زدگی»، در چارچوب الزامات غربی‌ها یک حکومت انسان‌ستیز و سرکوبگر بر ملت ایران حاکم کند. جای تعجب نیست که امروز مهم‌ترین بازیگران و نقش‌آفرینان این ساختار انسان‌ستیز که نام «جمهوری اسلامی» بر آن گذاشتند، یا ساکن ممالک «غربی»‌ هستند، و یا سخنگویان مستقیم و غیرمستقیم محافل غربی از آب درآمده‌اند!

برای گسترش این «توهم» و تبدیل آن به یک «اصل غیرقابل تردید»، شبکة‌ توجیه‌سازی و توجیه‌گری ‌ماه‌‌ها پیش از کودتای 22 بهمن 57 در ایران فعال شده بود. و در راه این نقش‌آفرینی بسیار «سازنده»، عملکرد نهادهای اطلاعاتی و امنیتی دوران شاهنشاهی را نمی‌باید از نظر دور داشت. به هر تقدیر یک حکومت کودتائی با آب‌ورنگ «دین» در 22 بهمن 57 بر ملت ایران تحمیل شد و ریاست عالیة این مغلطه و گزافه را نیز به دیوانه‌ای به نام روح‌الله خمینی سپردند. این شبکة استعماری چندین هدف استراتژیک داشت که بارها در مطالب این وبلاگ‌ به آن‌ها اشاره کرده‌ایم، ولی در داخل کشور اصل بر سرکوب قلم‌ها، و صداهای ناراضی، گسترش پوپولیسم، استبداد، عوام‌گرائی، توده‌پروری، روضه و ضجه و گریه، مرده‌پرستی و خصوصاً چپ‌نمائی افراطی بود. هر چه بوئی از مخالفت با چارچوب‌های استبدادی این حکومت استعماری داشت، با تکیه بر پوپولیسم و «چپ‌نمائی» غیراسلامی و غربی خوانده شده، می‌بایست به هر ترتیب ممکن «دفع» شود!

در چارچوب این وحشیگری که غرب در آستانة آغازین هزارة سوم میلادی در راه تأمین منافع اقتصادی و استراژیک خود بر ملت ایران تحمیل کرده بود، واژه‌ها هر کدام از معانی ویژه‌ای برخوردار می‌شدند؛ مهم‌ترین این واژه‌ها اگر «اسلام» و «دین»‌ بود، واژة «استقلال» نیز از اهمیت زیادی برخوردار می‌شد. البته این‌ها «کلیدواژه‌های» پروپاگاند بودند و ارتباط زیادی با مفاهیم گستردة فلسفی و تاریخی خود نمی‌توانستند داشته باشند. در چارچوب آنچه «استقلال» معرفی می‌شد، مردم ایران می‌بایست جهت دستیابی به این «استقلال» از خودگذشتگی می‌کردند! این از خودگذشتگی ابعاد متفاوتی داشت: چشم‌پوشی از آیندة خود و فرزندان‌شان، فدا کردن زن و فرزند به دامان الزامات حکومت اسلامی، قناعت و کم‌خوری و کم‌خواهی و کم‌جوئی و کم‌گوئی و ... همه و همه می‌بایست مورد نظر قرار می‌گرفت، چرا که «حضرت» امام در سوراخی که در کوه‌پایه‌های تجریش برای‌شان کنده بودند، شب و روز «عبادت» می‌فرمودند و برای «مادیات» هم پشیزی ارزش قائل نمی‌شدند.

می‌دانیم که این نوع «قصه‌های» شیرین برای خواب کردن بچه‌ها بهترین لالائی‌‌، و برای به چاه انداختن خلق‌الله پوسیده‌ترین طناب‌هاست. همه در کودکی از این قصه‌ها شنیده‌ایم؛ پیرمرد «خردمندی» ترک دنیا کرد و هزار سال بعد دستش را در چاه فرو برد و یک گوی طلائی بیرون آورد! بعد هم این گوی کذا برای همه راه صلاح و فلاح ترسیم نمود و آخرالامر حسن کچل با دختر پادشاه ازدواج کرد! زمانیکه به قصه‌های همین اسلام و دین کذا می‌رسیم مزخرف‌گوئی و فضاحت به اوج می‌رسد. محمدی که «امین» بود و کاروان‌های عدیدة خدیجه را به شام و مصر می‌برد و هزاران هزار درهم پول برای خدیجه تحصیل می‌کرد، به یک‌باره تبدیل به محمدی می‌شود که در غار حری به تفکر و تعمق می‌نشسته و خدیجة میلیاردر هم بجای رسیدگی به امور مالی و تجاری‌اش شخصاً غذای محمد غارنشین را هر روز زیر بغل گذاشته پای پیاده به غار می‌برده!‌ بله، همة این داستان‌ها در واقع یک هدف کلی را دنبال می‌کند: حقنه کردن این دروغ احمقانه به خلق‌الله که برخی قدرت‌جویان و قدرت‌طلبان اهداف مادی ندارند، اینان فقط در راه خدا و خلق خدا قدرت را می‌طلب‌اند! ولی تجربة بشری، حتی در صور سوسیالیسم علمی آن به صراحت ثابت کرد که «قدرت» فقط یک مادیت است؛ اگر از «قدرت» مادیت‌ها را خارج کنید، مفهومش را بکلی از دست خواهد داد. قدرت غیر مادی همه چیز می‌تواند باشد، ولی قدرت نیست! این اصلی بود که سردمداران «نهضت اسلامی» و آمریکائی در بزنگاه کودتای 22 بهمن 57 از نظر مردم ایران پنهان داشتند و ملت را به این فریفتند که «قدرت سیاسی» این گروه اوباش حوزه و بازار فقط «معنویات» را دنبال می‌کند! این همان «معنویات» است که امروز به صورتی که می‌بینیم وبال گردن ملت ایران شده، ثروت‌هایش را به چپاول جهانخواران می‌دهد و جوانانش را در زندان‌ها شکنجه می‌کند.

بله، دنبالة همین معنویات است که ایرانی را در تخیلات و توهمات‌اش به نوعی «استقلال معنوی»، یا استقلال مجازی هم می‌رساند؛ استقلالی که همچون «قدرت» فقط در دنیای معنوی وجود دارد! در این نوع «استقلال»، دولتی که بر سر بزرگترین حوزه‌های نفتی جهان به اذعان خود نمی‌تواند نفت سفید و گازوئیل مورد نیاز ملت را تأمین کند، و بر پایة آمار و ارقام بین‌المللی نان، گوشت، مرغ، تخم‌مرغ و تمامی مایحتاج 70 میلیون ایرانی در این حکومت در گرو واردات مواد غذائی از غرب و محدوده‌های وابسته به سرمایه‌داری غرب است؛ در هیاهوسالاری‌ای که توسط بلندگوهای غربی به راه افتاده در حال «نبرد با آمریکا» و خصوصاً «غرب‌زدگی» است!‌

آنچه امروز در سطح جهانی تبدیل به تئاتر مضحکی به نام «برنامة هسته‌ای» جمکران شده در واقع ریشه در همین «استقلال معنوی» یا بهتر بگوئیم استقلال «مجازی» دارد. غربی‌ها که قرار بود با طرف‌های شرقی خود در نشست پیتزبورگ مسئلة «مالی» و «نقدینگی‌ها» را به اصطلاح «حل» کنند، به یک‌باره گویا سر پول دعوای‌شان می‌شود. به همین دلیل آمریکائی‌ها و متحدان‌شان آناً بهترین «کیسه ‌بکس» جهان، یعنی ملت ایران را به زیر مشت و لگد تبلیغاتی می‌گیرند!‌ به این امید که هم شکست پیتزبورگ را پوشش دهند، هم وحشیگری پلیس و گاردملی را در سرکوب مخالفان این نشست در خیابان‌های پیتزبورگ از انظار پنهان دارند، و هم بار دیگر با ایجاد تنش در سطوح مختلف دیپلماتیک میدانی به دست نوچه‌ها و جوجه‌های‌شان در جمکران بدهند که با فریاد «اسرائیل را از روی نقشه پاک می‌کنیم» زمینه‌های صلح‌طلبی را در منطقه از ریشه بسوزانند!‌ ولی همانطور که می‌دانیم شیری که یال و کوپالش می‌ریزد، حریف موش هم نخواهد شد! حتی مهرورزی که در امر هارت‌وپورت‌های توخالی و به قول خودشان «خالی‌بندی» استاد اعظم این نکبت‌کده است اینبار دست از روی دست برنداشت! هیچ فریادی بر علیه اسرائیل از حلقومش بیرون نیامد و نتوانست به عنوان پامنبری، دنبالة «تبلیغات» غرب را کامل کند. ایشان با همان «کت‌سرمه‌ای» معروف‌شان در برابر خبرنگاران فرمودند:

«طبق مقررات آژانس براي ايجاد هر مجموعه غني‌سازي بايد 6 ماه قبل از تزريق گاز موضوع را به اطلاع آژانس رساند و ما 18 ماه زودتر موضوع را به اطلاع آژانس رسانديم كه اين كار به جاي جنجال مستحق تشويق است.»

منبع فارس‌نیوز، 26 سپتامبر 2008

بله، وقتی افرادی که موجودیت‌شان مدیون فضاسازی، هیاهو و جنجال و سرکوب‌ است، اینچنین منطقی می‌شوند چه باید گفت؟ آخرالزمان هیاهوی فاشیسم‌شان فرا رسیده! آقای احمدی‌نژاد که امروز اینهمه منطقی شده‌اند، چرا در روزهائی که تازه به ریاست جمهوری چاه جمکران نائل آمده بودند قصد «پاک کردن اسرائیل» از روی نقشة جهان را داشتند؟ بالاخره نمی‌توان هم منطق‌ستیز بود و هم منطقی!‌ اینجا نیز طرف مربوطه می‌باید انتخاب خود را صورت دهد. نمی‌توان گام به گام با نردبام منطق‌ستیزی صعود کرد و در نیمة‌راه، یک‌باره سنگ «منطق» و استدلال منطقی به سینه زد. این برخورد دوگانة حکومت اسلامی فقط نشانه‌ای است از ضعف شدید، ضعفی که بازتاب ضعف اربابان آمریکائی این حکومت است. این تشکیلات که از روز نخست پایه و اساس خود را بر هیاهوسالاری، و عوام‌گرائی گذارده امروز نمی‌تواند به این سادگی‌ها تغییر «بنیان» بدهد، حتی اگر اربابان‌اش چنین آرزوئی داشته باشند. به هر تقدیر تا آنجا که مربوط به مسائل سیاسی آیندة جمکران می‌شود مطلب را در همینجا خاتمه داده، این بحث را به فرصت‌های بعدی موکول می‌کنیم.

ولی توضیح کوتاهی در مورد مسائل مالی، همان مسائلی که گویا قرار بود در پیتزبورگ مورد حل و فصل قرار گیرد در این مقطع می‌تواند جالب باشد.

می‌دانیم که مدتی است قدرت‌های غربی هیاهو و دادوفریاد زیادی در سطح جهانی به راه انداخته‌اند که بر اساس آن گویا قصد مبارزه با پول‌شوئی و حساب‌های بانکی «سری» و دیگر صور سوءاستفاده‌های مالی و نقدینگی را دارند! البته این «مسئله» از زمانی جنبة «حیاتی» به خود گرفته که روسیه به عنوان یک قدرت تعیین‌کنندة مالی ـ این قدرت مالی بیشتر نتیجة تزریق صدها میلیارد دلار پول نفت و گاز در اقتصاد روسیه است ـ سری در سرها به در آورده. تاریخچة شبکة مالی «موازی»، همانطور که پیشتر نیز توضیح داده‌ایم به سال‌ها پیش و به بحبوحة جنگ ویتنام بازمی‌گردد. غربی‌ها طی تجربیات حقوقی و قانونی و «دمکراتیک» در جوامع‌شان نهایت امر طی جنگ ویتنام به این نتیجه رسیده بودند که بودجة برخی عملیات نظامی و اطلاعاتی را نمی‌باید به صورت علنی و در برابر کنگره و مجالس قانونگذاری مطرح کرد! چرا که مسئلة نظارت عمومی بر فعالیت‌های جنگاورانه می‌تواند حساسیت‌های انتخاباتی ایجاد کند. به همین دلیل شبکة موازی کذا پایه‌ریزی شد که نخستین نقش آن تأمین نقدینگی مورد نیاز دولت‌های غرب جهت عملیات سری و حتی جنگ‌های «اعلام نشده» در مناطق مختلف دنیا بود. پر واضح است که این شبکه هر گونه ارتباط با دولت‌های غرب را نیز منکر خواهد شد! این همان شبکه‌ای است که طی سه دهة اخیر طالبانیسم و اوباشی از قبیل بن‌لادن را در پاکستان و افغانستان مورد حمایت همه‌جانبه قرار داده.

در سایة فعالیت‌های این شبکه، غرب توانست طی بیش از چهار دهه، دولت ایسلند، حکومت جزایر کایمان، دولت لیختن‌اشتاین، تشکیلات جزیرة باهاماس و بسیاری دیگر از مراکز پولشوئی را عملاً به این اقتصاد موازی وابسته کند. ولی اگر قرار باشد روسیه به عنوان «رقیب» سرمایه‌داری غرب به نوبة خود پای به این شبکه بگذارد دیگر کاربرد آن قابل کنترل نخواهد بود. این شبکه می‌تواند برای غرب مشکل‌آفرین شود،‌ به همین دلیل است که غربی‌ها شمشیرشان را بر علیه نوچه‌های دیروز و دشمنان امروز به صورتی جدی از رو بسته‌ و در عمل قصد جان‌شان کرده‌اند.

اینکه دولت‌های غرب، به بهانة «کنترل حساب‌های سری» و جلوگیری از پولشوئی، تا چه حد خواهند توانست در برابر نفوذ سرمایه‌داری نوپای روس به درون این شبکه سنگ‌اندازی کنند، جای بحث دارد. همانطور که می‌دانیم مسئلة پول در یک نظام اقتصادی که فقط بر محور پول به حرکت در ‌آمده همیشه سرنوشت‌ساز خواهد بود. اینجا نیز پدیده‌ای به نام «پول معنوی» و یا مجازی در کار نیست؛ پول فقط یک تکه کاغذ است، آنچه به پول اهمیت و قابلیت خرید و عملیات جهانی و تجاری می‌دهد قدرتی است که در پس این تکه کاغذ پنهان شده. خلاصه بگوئیم این «تکه کاغذ» در دست همه ارزشی واحد و یکسان ندارد.

بهترین نمونه کشور خودمان ایران است. کشوری که علیرغم صادرات گستردة نفت خام و گاز طبیعی در عمل قادر به استفاده از سرمایه‌های به دست آمده نیست. اگر امروز فریاد مبارزه با پولشوئی از واشنگتن به آسمان می‌رود فقط به این دلیل است که با پول نفت روسیه، آمریکائی‌ها نمی‌توانند همان معامله‌ای را صورت دهند که با پول نفت ایران و عربستان و کویت! این سرمایه‌ها اگر در ایران و عربستان دقیقاً به صورتی یکسان همانند نفت خام‌شان به چپاول نفتخواران می‌رود، در روسیه تبدیل به سرمایه‌های صنعتی و نظامی و بانکی شده! و در همین راستا «بحران پولشوئی» را می‌باید در واقع یکی از ابعاد جهانی شکل‌گیری سرمایه‌داری روسیه به شمار آورد.











...

هیچ نظری موجود نیست: