
خبرگزاری فرانسپرس، سه روز پیش در تاریخ 31 ژوئیه سالجاری، در گزارشی که در روزنامة لوموند نیز منعکس شد، از خروج کلیة نیروهای نظامی انگلستان از عراق و استقرارشان در کشور کویت خبر میدهد. این خبر بسیار مهم، در کمال تأسف تا حد زیادی، تحت تأثیر «هیاهوی سبز»، از طرف نویسندگان و مفسران وطنی نادیده انگاشته شد! کوچکترین بررسیای در زمینة نقش استراتژیک «خروج» چنین نیروهائی از مرزهای ایران، خصوصاً در رابطه با تحولات جاری در کشور از طرف هموطنان ارائه نشده! این مطلب بسیار تعجبآور است که چرا برخی محافل سعی دارند مسائل بااهمیت در مورد کشور را اینچنین تحت تأثیر هیاهوهای بیهدف از انظار عمومی پنهان نگاهدارند؟ ولی ما در حد خود، در همین مختصر سعی خواهیم داشت که مسئلة خروج ارتش انگلستان از عراق و پیامدهای آن را مورد تحلیل قرار دهیم. مسلماً انتخابات کردستان عراق، حمله به پایگاه اشرف، و نهایت امر تقارن زمانی دادگاه مسخرة کودتا و انفجار بمب در اهواز در ارتباطی تنگاتنگ با این رخداد «نظامی ـ استراتژیک» میباید بررسی شود.
اینکه مسائل در کشور ایران در یک جعبة دربسته و جدا از کشورهای دیگر، و به دور از مسائل کلی جهانی متحول نخواهد شد، مسلماً مطلب جدیدی نیست. کشور ایران به عنوان یک مجموعة گسترده که دو شاهرگ اساسی و پایهای در انتقال انرژی در جهان یعنی جنوب دریای خزر و شمال خلیجفارس را به یکدیگر متصل میکند، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. اینهمه اگر نخواهیم دیگر مسائل از قبیل نفوذ فرهنگی و زبانی ایرانیان در میان اقوام آسیای مرکزی، و نفوذ معنوی و سیاسی ملت ایران را نزد دیگر اقوام مسلمان مدنظر قرار دهیم. در چنین شرایطی بررسی تحولات چند هفتة اخیر در کشور به صورتی که فقط ابعاد داخلی را مورد توجه قرار دهد، قطعاً تحلیلگر را به بیراهه خواهد کشاند.
نخست به مسئلة عراق اشاره داریم. روزی که ارتشهای انگلستان و آمریکا به کشور عراق حملهور شدند، در کمال تأسف کم نبودند «سیاستبازان» وطنی، چه در خیمة «اسلامراستین» و چه در خیمههای «مخالفنما» که از این حملات خوشحالی میکردند و دستها را از شدت شعف به هم میسائیدند! ولی کمتر کسی در میان این «سیاستمداران» وطنپرست و برجسته، به این اصل کلی در دیپلماسی جهانی توجه میکرد که به زیر پای گذاشتن حق و حقوق ملت عراق، در مقام همسایگان جغرافیائی کشور ایران، در عمل به معنای بیتوجهی به حقوق ایرانیان خواهد بود. البته به صراحت بگوئیم، بسیاری از این «ذوقزدگان» اصولاً کاری به حق و حقوق ملت ایران ندارند؛ پستان به تنور چسباندن اینان برای ملت بیشتر وسیلهای جهت خودشیرینی و تقرب به دستگاههای حاکمة جهانی شده. در غیراینصورت وحشیگری بر علیه ملتها را به هیچ عنوان تأئید نمیکردند.
این وحشیگریها تحت عناوین مختلف در روزینامههای غرب و نزد دستنشاندگان داخلیشان در جمکران به صور مختلف طی اینمدت یا زیرسبیلی در رفت یا به طور کلی «توجیه» شد. اینکه گروههای ناشناسی که هویتشان هنوز هم نامعلوم باقی مانده در میان مردم در جمعهبازارها «بمب» بگذارند و غیرنظامیان را به قتل برسانند، در بسیاری از ورقپارهها «مبارزات القاعده» لقب گرفت؛ کیست که نداند القاعده همان سازمان سیاست؟ ولی از آنجا که «بررسی» ما به تحولات ارتش انگلستان در عراق محدود میماند، اضافه میکنیم که در جنوب عراق که منطقة «نفوذ» ارتش انگلستان تعیین شده بود، دستگاه اجنبیپرستان، همزمان با شکنجه و قتلعام غیرنظامیان، جهت فروپاشاندن مقاومت مردم در برابر نیروهای اشغالگر شبکة منفور روحانینمایان شیعیمسلک را که از دیرباز بوزینگان دستآموز سلاطین انگلستاناند به جان مردم انداخت.
اینان سقوط «صدام حسین» را مرتباً به یکدیگر تبریک میگفتند، ولی طی چند سال کشتار و سرکوب ملت عراق توسط ارتشهای اشغالگر قطره اشکی از چشمان پلیدشان فرو نیفتاده! و اگر خروج ارتش انگلستان از خاک عراق «صحت» داشته باشد، و در عمل اعمال قدرت نظامی از طرف انگلستان بر مناطق جنوب عراق به نقطة پایان خود رسیده باشد، این عقبنشینی صرفاً در ارتباط با همان آخوندهای پلیدی صورت گرفته که طی اینمدت با جان و دل از ارتش اشغالگر در خاک کشورشان پذیرائی میفرمودند.
امروز با در نظر گرفتن ادبیات گستردهای که تحت تأثیر سازمانهای اطلاعاتی غرب بر محور اشغال عراق طی چند سال گذشته «تولید» شده، به صراحت میتوان اذعان داشت که طرح آغازین، حداقل از نظر محافلی که صدها میلیارد دلار خرج این «پیکنیک» خونین کرده بودند، «تجزیة» کشور عراق به سه کشور کرد، شیعه و سنینشین بوده. طرحی که یا در ظاهری «فدرالیست» عملی میشد، و یا مستقیماً «استقلال» این سه کشور را در جلسات سازمان رسوای ملل با حمایت محفل آمریکا و انگلستان به صحنه میبرد، و از این طریق زمینة «تولید» کشورهای جدید بر صفحة جغرافیای سیاسی جهان فراهم میآمد. ولی این تلاشها علیرغم تزریق صدها میلیون دلار به محافل مذهبی و قومی عراق و به راه انداختن اوباش شیعیمسلک در جنوب، کردهای استقلالطلب در شمال و دمیدن در تنور «قبایل» در مناطق «عرب ـ سنی»، نهایت امر از دستورکار خارج شد.
ایالات متحد که فکر میکرد با توافق کامل با روسیه بر سر فروپاشی حزب بعث عراق، اینک هر غلطی میتواند بکند، به سرعت دریافت که مسجد جای گوزیدن نیست. پرچم آبیآسمانی و زرد قناری، که با نسخهبرداری کامل از پرچم «ملتهای» تازه تأسیس اروپای شمالی برای عراق «جدید» تهیه شده بود، به سرعت جای خود را به همان پرچم سابق داد؛ هر چند سه ستارة معروف «حزب بعث» بر روی این پرچم جای خود را به عبارت «الله اکبر» سپرد! شاید این هم «ترفند» آمریکائیها بود که به مخالفانشان تفهیم کنند، اگر برنامهشان بر هم خورده، «دست از اسلام نخواهند شست.»
خلاصة کلام روند حرکت مسائل در عراق همانطور که در مورد تمامی کشورها صادق خواهد بود، علیرغم اشغال نظامی با تحولات کشورهای منطقه از یک همسوئی کامل برخوردار شد. حضور ارتشهای اشغالگر و وجود یک دولت دستنشانده در بغداد نه تنها طرحهای آمریکا را به ثمر نرساند که این عوامل خود عملاً تبدیل به موتوری جهت توجیه حفظ اتحاد اقوام عراقی شد! با این وجود نفوذ گستردة اتحادیة اروپا در مناطق کردنشین، و سابقة استعماری شبکههای انگلیس در مناطق شیعهنشین هنوز همچنان به قوت خود باقی است؛ هر چند در عمل ثابت شد که اینان در راه به ثمر رساندن طرحهای آمریکا قادر به ایفای نقشی تعیین کننده نیستند.
حال تحولات اخیر عراق را در آئینة مسائل ایران بررسی کنیم. در جریان درگیریهائی که تحت عنوان «انتخابات» در ایران به راه افتاد، چند عامل استراتژیک مهم منطقهای را میباید مد نظر قرار داد. و به احتمال زیاد عقبنشینی ارتش انگلستان از جنوب عراق به درون مرزهای کویت، یا حداقل اعلام رسمی چنین عقبنشینیای در سطح جهانی ارتباطی تنگاتنگ با مسائل انتخابات ایران دارد. بارها در مطالب این وبلاگ عنوان کردهایم که مسائل حکومت جمکران برخلاف آنچه بلندگوهای داخلی و خارجی عنوان میکنند، برخاسته و متأثر از تصمیمات محافل بینالمللی است. این تحولات را نمیتوان به دلیل بدسگالی علی خامنهای و یا خوشطینتی میرحسین موسوی تحلیل کرد. و از آنجا که کشور ایران از نظر ذخایر شناخته شدة نفت خام در مقام دوم، و از نظر گاز طبیعی در مقام نخست جهانی قرار گرفته، تحولات در ایران را میباید همیشه در چارچوبهای «استراتژیک ـ نفتی» دنبال کنیم.
جناحی که در ایران به «اصلاحطلب» معروف شده، ملغمهای است از تمامی اوباشی که تحت عناوین مختلف از «دانشجوی خطامام» گرفته تا «حزبالله» و نهضتآزادی و «دفترتحکیم» و «بلشویکهای کتوشلواری حزب توده»، طی سه دهه در هیئت حاکمة کشور حضوری گاه پررنگ و گاه کمرنگ داشتهاند. این جریانات، همچون رقبای «اصولگرایایشان» پیوسته در ارتباطی تنگاتنگ با منافع برخی محافل اجنبی در کش و قوس سیاسی قرار میگیرند، و زمانیکه منافع محافل ارباب ایجاب میکند موضعگیریهائی در زمینة سیاست داخلی صورت میدهند. و طی این موضعگیریها، نتیجه نیز معلوم است؛ اینان تحت حمایت اربابانشان آناً علموکتل به راه میاندازند و هیاهو به پا میکنند.
اینکه اهداف این حضرات از به قدرت رسیدن چیست، و در صورت به دست آوردن اهرمهای قدرت در راه رفاه، بهداشت، مسکن، آموزش، آزادی مطبوعات و ... چه گامهائی برخواهند داشت، آنقدرها از نظر محافل حامی اینان مطرح نیست. در هر حال طی دورههای طولانی این جماعت بر قدرت تکیه زده بودند، و عملکردشان در برابر ملت ایران است. به همین دلیل ما معتقدیم مشکلی که اینک در کشور به راه افتاده، به هیچ عنوان برخورد «اصلاحطلب» با «اصولگرا» نمیباید تلقی شود؛ مسئله برخورد منافع «محافل مادر» است. همان محافلی که از روز نخست بر اندام این اوباش و روضهخوانان و پاسداران و ... چه در گروههای اصولگرا و چه اصلاحطلب، ردای سیاستمدار و دولتمرد انداختهاند. این محافل در چارچوب مسائل اقتصادی که با در نظر گرفتن وضعیت استراتژیک ایران مسلماً به نفت و گازطبیعی مربوط میشود به جان یکدیگر افتادهاند. و در کمال تأسف مسائلی که در کنار این «اصول کلی» ایجاد شده، صرفاً تئاتر و صحنهسازی است.
این مسئله به صورتی تأسفبار، و به دلیل حمایتی که محافل بینالمللی و گروههای ایرانینمای خارج از کشور از غوغا و آشوب در ایران صورت دادند، نهایت امر گروهی از هموطنانمان را به بند دژخیمان بیشرافت رژیم جمکران گرفتار آورد، و تعدادی از جوانان نیز قربانی این خیمهشببازی ضدانسانی شدهاند. با این وجود در پس این «هیاهو» منافع ملت ایران است که به بازی گرفته شده. آقای میرحسین موسوی علیرغم تمامی جفتکهائی که به طاق طویلة امام روشنضمیرش میاندازد برای کشور ایران یک برنامة یک خطی هم روی کاغذ فراهم نیاورده. این سئوال مطرح میشود که ایشان با اینهمه «اهن و تلپ» اصولاً به چه دلیل در یک نظام استبدادی که رئیس جمهور بیشتر نقش مباشر مقام معظم را میباید ایفا کند، قصد دستیابی به مسند ریاست جمهوری را دارند؟ از طرف دیگر اگر قرار میبود «خطامامیها» در این مقطع «رئیس جمهور» شوند، محافل «حامی» در غرب، یک آدمکش شناخته شده را که پروندة بیش از 130 هزار تیرباران و اعدام مخالفان سیاسی بر زندگی نفرتانگیزش سنگینی میکند به «نامزدی» دعوت نمیکردند. ایشان همانطور که بارها در این وبلاگ عنوان کردهایم، نه برای دستیابی به مقام ریاست جمهور چاه جمکران، که فقط برای آشوبآفرینی «نامزد» این شبهانتخابات شدهاند؛ خلاصه در ارتباط با پروندة ایشان از نظر حقوقبشر، موسوی حتی در مقام ریاست جمهور نمیتوانست پای از جمکران بیرون بگذارد.
از طرف دیگر مسئلة «تقلب» انتخاباتی در این حکومت از روز هم روشنتر است و همانطور که امام جمعهشان در دانشگاه سابق تهران گفت: «اگر این انتخابات مردود است، تمامی انتخابات این حکومت باید مردود باشد!» و به عقیدة ما مردود هم هست. ولی آقای موسوی خودشان دوبار علی خامنهای را با بیش از 90 درصد آراء از همین صندوقها و با تکیه بر همین «شیوهها» بیرون کشیدهاند؛ حال چه شده که به قول عبید، «گربه شد عابد و زاهد و مسلمانا؟» این از نظر ما غیر قابل قبول است که گروههائی ایرانینما در بطن هیاهوئی که منافع محافل غرب در ایران به راه انداخته، با یارگیری و جانبداری از این یا آن گروه زمینهساز فراهم آوردن مقدماتی در راه سرکوب هر چه بیشتر ملت ایران شوند. و اینکار را هم تحت عنوان «مبارزه» با دیکتاتوری به خورد جماعت بدهند.
میدانیم که حداقل آقای میرحسین موسوی در زمینة «دیکتاتور پروری» نیازمند درس گرفتن از احدی نیستند؛ پس چه بهتر که ایرانیان هنگام برخورد با مسائلی از قماش آنچه طی چند هفتة گذشته شاهد بودیم، بجای پیروی کورکورانه از مشتی سیاستباز و آشوبگر حرفهای، نخست نگاهی به مسائل منطقه بیاندازند؛ مسائل قدرتهای بزرگ را در ارتباط با یکدیگر مد نظر قرار دهند؛ و در هر حال همیشه این اصل را در نظر گیرند که «سیاست» نه برای فدا کردن جان و حیثیت و سلامت مردم و جامعه که در مقام ابزاری برای بهتر زیستن است. اگر سیاستبازی قصد دارد از «سیاست» برای به ارزش گذاشتن «آرمانهائی» احمقانه، گاه شخصی و گاه «فلسفی» و تاریخی استفاده کند، بهترین کاری که ملتها میتوانند جهت حفظ منافع خود انجام دهند این است که این نوع «سیاستباز» را با آرمانهایش تنها بگذارند.
امروز به صراحت انگلستان از عقبنشینی در ایران طفره میرود، و دلیل عربدههای «خطامام» دقیقاً همین است. ولی همین انگلستان هم از بصره بیرون رفت، هم مجاهدین خلق را تسلیم دولت دستنشاندة بغداد کرد، و ... با این وجود، اینکه عقبنشینی انگلستان به پیشروی کشور دیگری در سیاست و اقتصاد ایران منتهی شود، مسئلهای است که میباید به صورت اساسی مورد بحث و گفتگوی وطندوستان قرار گیرد. در کمال تأسف آنچه در ایران، و حتی در سطح محافل ایرانینمای خارج از کشور در حال حاضر میگذرد، هیچ ارتباطی با بحث و گفتگو و اتخاذ مواضع سیاسی و ملی و میهنی ندارد.
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر