۵/۱۱/۱۳۸۸

اعترافات و انتخابات!



در آغاز مطلب، سرکوب اعضاء سازمان مجاهدین خلق ایران را در عراق، در مقام حمایت از پناهندگان ایرانی قویاً محکوم می‌کنیم. مسلماً اگر حکومت اسلامی از اقتداری برخوردار می‌بود که در بوق‌های تبلیغاتی‌اش مرتباً ادعای آن را دارد، دولت دست‌نشاندة عراق به خود اجازه نمی‌داد اتباع ایرانی را اینچنین وحشیانه سرکوب کند. ما برای کسانیکه در تهران، در مقام خبرنگار، مقاله‌نویس و یا «سیاستمدار» از سرکوب اعضاء سازمان مجاهدین خلق در عراق ابراز خوشوقتی کرده‌اند بسیار متأسف‌ایم. چرا که در تاریخ معاصر بارها به اثبات رسیده که نحوة برخورد دولت‌های خارجی با اتباع یک کشور، نه در چارچوب مقاوله‌نامه‌های بین‌المللی که فقط در ارتباط با اهمیت و اعتباری است که اینان برای دولت متبوع این افراد قائل‌اند. به طور مثال آیا تا حال دیده‌اید که حتی یک جانی و آدمکش آمریکائی یا انگلیسی را در عراق «کتک» بزنند؟ وحشیگری پلیس و ارتش عراق در برابر اتباع ایرانی فقط نشان داد که حکومت دست‌نشاندة عراق برای امثال احمدی‌نژاد و خامنه‌ای حتی در حد یک سگ ولگرد هم ارزش و اعتبار قائل نیست. مسلماً چنین اهانتی از طرف دولت دست‌نشاندة عراق به اتباع ایرانی، خصوصاً زمانیکه در تهران به سکوت برگزار می‌شود، و حتی از سوی مشتی اوباش «زمینه‌ساز‌» تبریک و تهنیت می‌گردد، نماد «اقتدار» نیست؛ نشاندهندة عمق فاجعه‌ای است که حکومت این اراذل نوکرمنش بر ملت ایران تحمیل کرده.

ولی امروز بحث‌های دیگری نیز خواهیم داشت، پس بهتر است از محاکمات «کودتا» شروع کنیم. پس از شکست کودتای احمقانه‌ای که توسط سرویس‌های اطلاعاتی غرب و در همکاری کامل با حکومت اسلامی و حتی شخص علی‌خامنه‌ای سازماندهی شده بود، شاهدیم که شکست‌خوردگان کودتا دست در دست دولت مفلوک مهرورزی، دولتی که حاضر شده بود با تکیه بر آراء «چندین میلیونی» یک جنایتکار شناخته شده به نام میرحسین موسوی تجدید حیات موجود منفوری به نام حکومت اسلامی را در چارچوب منافع غرب تأمین کند، اینک جهت ردگم‌کردن با زدن نعل‌وارونه دست به برگزاری نمایشات «28 مردادی» هم زده‌!

امروز دولت احمدی‌نژاد جبهة جدیدی در کودتای شکست‌خورده باز کرد، و گروهی از هم‌سفره‌ای‌ها و آدم‌کشان و همکاران خود را تحت عنوان «عوامل اغتشاش و آشوب» در مجلسی مضحک که بیشتر به کارناوال‌های رایش سوم و یا جلسات تأسف‌بار «خودزنی» استالینیست‌ها می‌ماند تا «دادگاه»، بر صندلی «متهمان» نشاند! اتهام اینان در عمل این است که در مسیر نیازهای آقای خامنه‌ای، رهبر واقعی کودتا، طی 5 روز تهران و بسیاری شهرهای بزرگ کشور را به اغتشاش کشاندند، به این امید که حکومت مفلوک اسلامی بتواند از بن‌بست سیاسی و استراتژیکی که پایان حیات نفرت‌انگیزش را نوید می‌دهد جان سالم به در برده، باز همچون نخستین روزهای کودتای 22 بهمن 57 برای «شرق و غرب» شاخ و شانه بکشد! هر چند منافع این قلندری‌ها و شاخ‌وشانه کشیدن‌های ظاهری فقط به جیب چند محفل و شرکت انگلیسی و آمریکائی سرازیر شده!

امروز با برپائی «محاکمات نمایشی» کودتا، که در فردای تمامی کودتاها معمولاً توسط چماق‌کشان دست‌نشانده به راه می‌افتد، حکومت اسلامی در عمل بن‌بست استراتژیک و سیاسی خود را به نمایش گذاشت. به استنباط ما این حکومت راه خروج از بحران فعلی را به هیچ عنوان در دسترس ندارد؛ اینک وضعیت علی خامنه‌ای با محمدرضا پهلوی در 28 مرداد بسیار متفاوت است. شاه در 28 مرداد، با حمایت کودتاچیان در مسیر یک سیاست کلی گام برمی‌داشت که هم از تأئید ضمنی استالینیست‌های مسکو برخوردار شده بود و هم مورد حمایت کاخ‌ سفید بود. امروز علی خامنه‌ای پس از سه دهه گدائی برای کسب حمایت علنی آمریکا، حمایتی که هیچگاه یانکی‌ها حاضر به قبول ریسک‌های سیاسی‌اش نشدند، پای به مرحله‌ای گذاشته که دیگر نه راه به مسکو می‌برد و نه واشنگتن قادر است از او حمایت علنی کند! می‌ماند «حمایت داخلی».

حمایتی که نبود آن صریحاً چشم‌گیر شده، و به عقیدة ما، خصوصاً پس از عملیات سرکوبگرانة اخیر، دیگر بحث هر گونه حمایت داخلی از حکومت اسلامی، در تحلیل‌ صاحب‌نظران می‌باید از صفحة سیاست ‌داخلی ایران بکلی حذف شود. این حکومت پس از طی سه دهه، تمامی صورتک‌های خود را یک به یک از دست داد، و نهایت امر امروز به همان عجوزه‌ای تبدیل شده که در آغاز کار بود: یک حکومت دست‌نشانده و کودتائی!

تنها راه ممکن برای خروج احتمالی از بن‌بستی که در برابر این حکومت قد علم کرده، عملیاتی کردن یک یا چند کودتای دیگر خواهد بود! و این «عملیات» می‌باید نهایت امر، با حذف تمامی راه‌بندهای داخلی، فرضاً خط حکومت را در همراهی و همگامی با سیاست‌های منطقه‌ای نیز قرار دهد. در توضیح این مرحله می‌باید یادآور شویم، که وضعیت استراتژیک کشور ایران به دلیل تغییرات گستردة ژئوپولیتیک در منطقه به طور کلی تغییر کرده، و با به زندان انداختن ابطحی و میردامادی نمی‌توان حکومت را در مسیر خط نوین قرار داد. سرکوبی که امروز دولت احمدی‌نژاد بالاجبار در مورد این محافل اعمال می‌کند، در عمل پیام مشخصی است به عمال سازمان سیا در رأس حکومت اسلامی. پیامی که به اینان تفهیم خواهد کرد، دیگر نمی‌توانند با تکیه بر حمایت واشنگتن و زدن نعل‌وارونه، منطقه را در چارچوب منافع غرب به دامان آشوب‌های مذهبی فروانداخته، زمینه‌ساز قلندری واشنگتن برای مسکو و دهلی‌نو شوند.

با این وجود می‌باید اذعان داشت که این پیام اگر در دست احمدی‌نژاد و علی‌خامنه‌ای قرار دارد، به هیچ عنوان به این معنا نیست که اینان از محتوای آن راضی و دل‌خوش‌اند. اگر فراموش نکرده باشیم، سفرهای پرسروصدای احمدی‌نژاد به نیویورک و سخن‌پرانی‌های «عالمانة» این دانشمند جهان اسلام، خصوصاً در دانشگاه کلمبیا به صراحت نشان داد تلاش‌هائی جهت «مقبول» نمودن تحفة عموسام در جریان بوده. این تلاش‌ها به آب گوزید و امروز شاهدیم که کودتا نیز، در مقام تلاشی جهت «تجدید حیات» کل حکومت اسلامی در منطقه به همین سرنوشت دچار شده. پس در بررسی مسائل استراتژیک می‌باید این «خط کلی» را پیوسته دنبال کرد. هر چند «محاکمات» فعلی با در نظر گرفتن بن‌بست‌های واقعی حکومت اسلامی می‌تواند به معنای تلاشی جهت تهییج افکار عمومی و بحران‌سازی داخلی نیز تحلیل شود.

ولی چه این اهداف مطرح شود و چه در خفا بماند، چند اصل کلی غیرقابل تردید شده. نخست اینکه حامیان واقعی حکومت اسلامی در واشنگتن و لندن نشسته‌اند و هر چه ساختار دست‌نشاندة این حکومت بر علیه شاخک‌‌های خود دست به عملیات سرکوبگرانه بزند، فقط به این معنا خواهد بود که حیطة عمل سیاست‌های سازمان سیا در داخل کشور محدود و محدود‌تر می‌شود. محدودیتی که دست‌های احمدی‌نژاد و خامنه‌ای را نیز، در مقام دست‌نشاندگان واشنگتن، همزمان در پوست گردو گذاشته. عکس‌العمل خامنه‌ای و سکوت 5 روزة وی را در برابر آنچه امروز «کودتا» لقب داده‌اند، نمی‌باید از نظر دور داشت. خامنه‌ای نیز دل به این امید بسته بود که با «موفقیت» میرحسین موسوی، چه از طریق صندوق‌های شکستة «انتخابات» جمکران، و چه از مسیر آشوب‌های خیابانی، حکومت اسلامی از بن‌بست خارج خواهد شد. و دیدیم که چنین نشد.

نمایشاتی که تحت عنوان «محاکمات» اغشاش‌گران آغاز شده مسلماً در روزهای آینده به پایان خواهد رسید، با این وجود ما ایرانیان می‌باید منتظر نمایشات دیگری هم باشیم. بالاتر گفتیم که این نمایشات حتی می‌تواند در قالب کودتاهای جدید به منصة ظهور برسد. ولی به هر تقدیر حکومت اسلامی پای در سراشیبی گذاشته که در مسیر آن دیگر نمی‌تواند کمر خود را راست کند. سنگینی باری که امروز در بطن ساختار حکومت بر شانة خامنه‌ای و احمدی‌نژاد فروافتاده هر گونه ابتکار عمل را در زمینة سیاسی از اینان سلب خواهد کرد. به احتمال زیاد شخص خامنه‌ای نیز تا چند صباح دیگر می‌باید از صحنة سیاست استعماری حکومت اسلامی بکلی حذف ‌شود، و بر محور حذف فیزیکی و یا طبیعی وی، بار دیگر مسئلة ولایت فقیه تبدیل به مرکزیتی «نظریه‌پردازانه» در بطن این حکومت شترگاوپلنگ خواهد شد!‌

از آنجا که آمریکا تلاش دارد نسخة جایگزین این حکومت را به هر ترتیب در «خیمة» واشنگتن نگاه دارد، مسلماً مسئلة «ولایت فقیه» از نظر واشنگتن طی چند صباح دیگر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شود، و حضور اوباشی که تحت عنوان «مخالفان» حکومت اسلامی طی چند سال گذشته در شهرهای مختلف آمریکا و اروپای غربی روی سر هم انبار شده‌اند، و برای هر کدام محفل‌ و پول و امکانات تبلیغاتی و غیره فراهم آمده، بخوبی نشان می‌دهد که تثبیت نسخة جایگزین حکومت اسلامی در خیمة کشورهای غربی، برای آمریکا تا چه حد از اهمیت برخوردار است.

در عمل به دلیل شکست کودتای 22 خرداد سالجاری، نیاز اساسی و پایه‌ای برای در دست داشتن آیندة سیاسی منطقه بیش از پیش از نظر آمریکا حیاتی شده. و در این راستا بار دیگر مسلماً شاهد نظریه‌پردازی‌های «دینی» از جانب محافل آمریکائی خواهیم بود. باید اذعان داشت که اینان از صدقة سر اسلام، طی سه دهة گذشته نان خوب و مفتی به چنگ آورده‌اند، و به این سادگی‌ها دست از این «آب ‌قنات» نخواهند شست. ولی باز هم تلاش‌های‌شان مسلماً محکوم به شکست است چرا که حرف آخر را در شرایط استراتژیک فعلی نه واشنگتن که قدرت‌های تعیین‌کنندة منطقه‌ای خواهند زد. و اینان از اسلام در ساختار سیاسی منطقه نگرشی کاملاً ‌متفاوت با آمریکا دارند. و به همین دلیل است که آمریکا امروز بیش از پیش در منطقه منزوی شده، و این روند طی چند سال آینده مسلماً تشدید خواهد شد.

تا آنجا که به سرنوشت «قربانیان» این محاکمات مربوط می‌شود، از نظر نویسندة این وبلاگ اینکه افرادی از قماش میردامادی، نبوی، ابطحی و ... محاکمه شوند به هیچ عنوان ناخوشایند نیست؛ مسئله این است که اینان نمی‌بایست در چنین شرایطی و در چنین بیدادگاه‌هائی مورد محاکمه قرار می‌گرفتند. این «بیدادگاه» فرمایشی صرفاً اهدافی سیاسی و محفلی دنبال می‌کند، در صورتیکه جنایات این موجودات «انسان‌نما» که طی سه دهه میلیون‌ها ایرانی شاهد جزئیات آن‌ بوده‌اند، به هیچ عنوان محفلی و سیاسی نیست. اینان را می‌بایست در مقام واقعی‌شان یعنی همان اوباشی که هستند محاکمه می‌کردند، در دادگاهی که به جرم دزد و متجاوز و قاتل رسیدگی می‌کند نه به عنوان مخالف سیاسی. اعترافات اینان در چنین شرایطی چه خواهد بود؟ شرکت در کودتای مخملی فرضی. به طور مثال، آیا آقای میردامادی که به صراحت از طرف دوستان و همفکران‌شان «همه‌کارة» دانشجویان خط امام معرفی شده‌اند، در جلسات مسخرة بیدادگاه «ولایت‌فقیه»، به وابستگی‌های این به اصطلاح «دانشجویان» به محافل خفیة سازمان سیا در ایران اشاره‌‌ای خواهند نمود؟ مسلماً خیر! آیا ایشان جوابگوی شرایط استثنائی و هولناکی که سرکوب گسترده‌ را در کشور فراهم آورد خواهند بود؟ آیا زمانیکه «امام‌» خمینی برای‌ امثال بهزاد نبوی دعا می‌خواند، همین آقای خامنه‌ای که امروز ظاهراً دشمن خونی ایشان شده جرأت داشت توی چشم‌های نبوی «خیره» بماند؟ این‌هاست مسائلی که از طریق برگزاری نمایشات مسخره، حکومت‌های دست‌نشانده سعی در ماستمالی‌کردن‌شان دارند.

به همین دلیل است که ما این نمایشات احمقانه را که در حقیقت تلاشی جهت فراهم آوردن سرکوب هر چه گسترده‌تر ملت ایران است از پیش محکوم می‌کنیم. این محاکمات به همان اندازه از درجة اعتبار ساقط است که «انتخابات» این حکومت. فقط می‌ماند این اصل کلی که چطور گروهی که خود را سیاسی نیز قلمداد می‌کنند، «انتخابات» را در این دستگاه پوسیده «قبول» دارند، ولی محاکمات‌اش را رد می‌کنند! این سئوالی است که شاید در فرصت‌های بعدی به آن بپردازیم.





نسخة پی‌دی‌اف ـ آدردرایو

نسخة پی‌دی‌اف ـ داک‌ستاک

نسخة پی‌دی‌اف ـ ایشیو

نسخة پی‌دی‌اف ـ مدیافایر

نسخة پی‌دی‌اف ـ فایل‌باکس

...

هیچ نظری موجود نیست: