۵/۱۹/۱۳۸۷

افسانه یا جغرافیا!



ماه‌ها پیش، قبل از آنکه ساکاشویلی برای دومین بار به ریاست جمهوری کشور گرجستان دست یابد در مطلبی مفصل عنوان کرده بودیم که ریاست جمهوری مجدد وی از نظر استراتژیک، با در نظر گرفتن شرایط حاکم بر مسائل منطقة قفقاز و حساسیت‌های شدید مسکو، امکانپذیر نیست! با این وجود، همانطور که دیدیم، با کمک دلارهای واشنگتن و بهره برداری گسترده از بحرانی که فروپاشی اتحاد شوروی تحت عنوان «ملی‌گرائی» در مناطق گسترده‌ای از قفقاز به وجود آورده بود، ساکاشویلی بار دیگر راهی کاخ ریاست جمهوری گرجستان شد. امروز که بحران نظامی می‌رود تا یک موضع‌گیری غیرقابل توجیه از جانب واشنگتن را در این کشور به یک درگیری نامعلوم منطقه‌ای تبدیل کند، شاید بهتر است نگاهی به گرجستان و گذشتة سیاسی و جغرافیائی این کشور داشته باشیم؛ چرا که گذشته پیوسته چراغ راه آینده است.

روزی که فروپاشی اتحاد شوروی کشوری به نام گرجستان بر روی نقشة جغرافیای جهان بر جای گذاشت، کمتر کسی به این مهم توجه کرد ـ این مسائل آنروزها در پس فریادهای مستانة غرب از فروپاشی دشمن کمونیست پنهان مانده بود ـ که این کشور در ساختار جمعیتی، منطقه‌ای و ارتباطی موجودیت‌اش فقط می‌تواند از طریق وابستگی به تقسیمات سیاسی در بطن همان اتحادجماهیر شوروی توجیه شود. خلاصه می‌گوئیم، کشوری به نام گرجستان از نظر ساختار جمعیتی و سیاسی در حد کافی قدرتمند نیست که بتواند در منطقة پر مخاطره‌ای چون قفقاز، کشوری مستقل و ملتی با محدودة متشکل و معین جغرافیائی تلقی شود. البته مورخان در این مورد از خود دست‌و‌دلبازی‌های زیادی نشان می‌دهند، و فوران دلار در مسیر برخی «استدلالات» شاید در این «نظریه‌پردازی‌های»‌ تاریخی آنقدرها که بعضی‌ها فکر می‌کنند بی‌رنگ نباشد؛ ولی از نظر تاریخی این اصل غیرقابل تردید است که برخی اقوام، صرفاً به دلیل گذشت زمان و تغییرات گستردة سیاسی و تقسیمات منطقه‌ای، موجودیت خود را به عنوان «کشور ـ ملت» بکلی از دست داده‌اند؛ و این امر هر چند برای گروه‌هائی غیرقابل قبول بنماید، یک اصل و واقعیت تاریخی است. گرجستان، در کنار بسیاری از ملت‌های کوچک در منطقة قفقاز چنین سرنوشتی دارد، هر چند سیاست ایالات متحد و اروپای غربی، صرفاً جهت اعمال فشار بر روسیه و امتیاز گرفتن در زمینه‌های نظامی و اقتصادی، از چنین تمایلاتی نزد این اقوام حمایت همه جانبه صورت دهد!

این سئوال کاملاً بجاست اگر بپرسیم، «گرجی‌ها» طی دهه‌های طولانی اگر از حمایت روسیة تزاری و مسیحی در شمال برخوردار نبودند، آیا می‌توانستند موجودیت‌ خود را امروز تحت عنوان یک «قوم» و یک «فرهنگ» در سطح جهان ارائه دهند؟ در همسایگی این «کشور»، که امروز جمعیت‌ «گرجی‌» آن به زحمت از 4 میلیون نفر فراتر می‌رود، امپراتورهای قدرتمند و مسلمان چون ایران و عثمانی قرار داشتند. کوچک‌ترین کوتاهی روسیه در حمایت از این قوم می‌توانست نقطة پایان بر موجودیت‌شان بگذارد. خلاصه می‌گوئیم، ملت‌های کوچک‌تر پیوسته به دلیل تقابل میان قدرت‌های بزرگ توانسته‌اند به موجودیت خود امتداد دهند؛ و در مورد گرجستان اگر دخالت‌های مستقیم مسکو نمی‌بود، هیچ دلیلی برای حفظ پدیده‌ای به نام فرهنگ «گرجستانی» در این منطقه نمی‌توانستیم ارائه دهیم. ایران و عثمانی این منطقه را به احتمال زیاد میان خود تقسیم می‌کردند و پس از قتل‌عام مسیحیان، گرجستان به زور اسلحه به جهان «اسلام» پای می‌گذاشت؛ عملیاتی که در آن دوران بسیار رایج بوده.

ولی همانطور که تاریخ به ما می‌آموزد، روسیة ارتدوکس منطقة «گرجستان»‌ را به نام حمایت از مسیحیت مسخر کرد، و پس از جنگ‌های گسترده با عثمانی‌ها و امپراتوری‌های مختلف مسلمان ایرانی، مناطق دیگری را نیز در همین قفقاز به زیر نگین تزارها در آورد. آنچه در هنگام فروپاشی اتحادشوروی در افکار عمومی و تبلیغات رسانه‌های مختلف تحت عنوان کشور مستقل «گرجستان» معرفی شد، در واقع فقط مرزهائی از تقسیمات داخلی و کشوری در نظام بلشویک‌ها بوده. گرجستان از نظر تاریخی، معمولاً محدود به مناطقی در اطراف شهر تفلیس می‌شد، و طی تاریخ اقوام «گرجی» کمتر پیش آمده که این اقوام بر سواحل دریای سیاه اشراف داشته باشند! اشراف بر دریای سیاه در تقابل با قدرت بی‌نظیر ارتش عثمانی فقط به دست ارتش روسیه و تزارها امکانپذیر شده بود، نه از طریق قدرت‌نمائی‌های اقوام «گرجی»!

با این وجود طبیعی است که در زمان تقسیمات داخلی در نظام بلشویک‌ها، الزامات دیگری جز «ملی‌گرائی‌های»‌ فرضی در آرایش مرزها دخالت داشته باشد. به این ترتیب می‌بینیم که پدیده‌ای به نام «کشور» گرجستان از درون امپراتوری تزارها به دست بلشویک‌ها بیرون کشیده شده، تبدیل به یک «جمهوری شورائی» می‌شود!‌ مرزهای این «جمهوری» در غرب، در ارتباط با نیازهای کلان‌سیاسی اتحادشوروی به دریای سیاه می‌رسد، و دو جمهوری آذربایجان و گرجستان در واقع خط رابطی میان دو دریای خزر و سیاه فراهم می‌آورند. این بود فلسفة مرزبندی‌ها در مورد این دو «جمهوری شورائی»!

به طور مثال کمتر خبرنگاری در خبررسانی‌های خود اعلام می‌کند که آنچه «اوسه‌تیا» لقب گرفته، و تبلیغات جهانی قسمت جنوبی آن را در شمال گرجستان قرار داده، در واقع دالانی است پهناور که از شمال تا به جنوب کشور گرجستان امروز امتداد دارد و این کشور را در عمل به دو نیم تقسیم می‌کند: منطقة گرجی‌نشین سنتی، یا همان منطقة گسترده‌ای که در اطراف تفلیس قرار گرفته، و منطقه‌ای ساحلی که در شمال آن «آبخاز‌ها» ساکن‌اند و در دیگر مناطق‌اش «آجار‌ها» و دیگر اقوام سکونت دارند. همانطور که گفتیم، این منطقة ساحلی از دهه‌ها پیش از انقلاب اکتبر میان امپراتوری‌های تزاری و عثمانی دست به دست می‌شده، و به هیچ عنوان از نظر تاریخ 200 سالة منطقه، گرجی‌نشین به شمار نمی‌آید. پیشتر نیز این منطقه در اشغال اقوامی بوده که امپراتوری «کلوشیس» را پایه‌گذاری کرده بودند. البته بعدها زمانیکه روسیه به صورتی ممتد عثمانیان را در این منطقه سرکوب کرد، و بر این مناطق چنگ انداخت، کوچاندن و انتقال اقوام برای «مسیحی» کردن آن، و ایجاد راه‌بند در برابر عثمانی طی سال‌های دراز رایج بوده!‌

با این مقدمه در می‌یابیم که مرزهای «تعیین» شدة کشورها، اگر در جهان امروز عملاً وسیله‌ای جهت تبلیغات‌ شده، در مورد مرده‌ریگ اتحاد شوروی، این «مرزبندی‌ها» دیگر از جمله مسخره‌ترین و مضحک‌ترین حکایات است. به عبارت دیگر پس از فروپاشی اتحادشوروی کشورهای غربی با تزریق صدها میلیون دلار در میان گروه‌های مختلف قومی، سیاسی و گاه ماجراجویان مسلح و تروریست و قاچاقچی سعی بر آن دارند که تقسیمات داخلی و کشوری را که از دورة اتحادشوروی بر جای مانده تبدیل به جغرافیای طبیعی، جغرافیای انسانی و حتی «تاریخ»‌ مدون کنند! این دیگر از آن بی‌شرمی‌هاست که نمونه‌اش فقط در دستگاه عموسام و جامبول پیدا می‌شود.

امروز دلیل دل‌سوزاندن ایالات متحد برای گرجی‌ها و «استقلال‌» این کشور کاملاً روشن است. غرب برای حضور در سواحل استراتژیک دریای خزر فقط دو راه در برابر خود دارد: ایران و آذربایجان! اگر برنامه‌های غرب برای حضور در ایران بکلی معلق مانده، برای حضور در سواحل نفتخیز دریای خزر راه دیگری جز کشور آذربایجان باقی نمی‌ماند، و راه ارتباطی این آذربایجان با دریای سیاه، کشور ترکیه و نهایت امر بازارهای نفتی در غرب، فقط و فقط از گرجستان می‌گذرد. در نتیجه، می‌باید شرایطی فراهم آید که این گرجستان، گرجستانی که از دوران شوروی‌ها باقی مانده، به دست غرب اداره شود!

ولی در نبرد برای به دست گرفتن سرنوشت گرجستان، غرب فقط بر مرده‌ریگ «روس‌ستیزی» در میان قشرهای مختلف گرجی تکیه کرده. هیچگونه برنامة رفاهی، سرمایه‌گذاری صنعتی، و حتی ارتباطات سازندة فرهنگی در فهرست فعالیت‌های غربی در گرجستان دیده نمی‌شود. خلاصه بگوئیم، غرب فکر می‌کند که صرفاً با تکیه بر «روس‌ستیزی» و ارسال سرسام‌آور جنگ‌افزار و مستشاران امنیتی می‌تواند یک منطقه را از حاکمیت چند صدسالة یک قدرت جهانی خارج کرده، آن را در راه منافع نفتی خود تحت انقیاد درآورد! اگر این یک «خواب» بوده، مسلم بدانیم که خوابی است بسیار پریشان و چه بهتر که غرب هر چه زودتر سر از بالین آن بردارد.

از طرف دیگر، موضع‌گیری‌های ساکاشویلی دیگر غرب‌گرایانه هم نمی‌تواند تحلیل شود، این مواضع به صراحت «آمریکائی» است! ساکاشویلی جای بحث و گفتگو باقی نگذاشته، و در شرایطی که جهان از جنایات آمریکا و متحدان نهان و آشکارش در عراق به شدت متأثر است، رئیس دولت گرجستان با اعزام یک هزار سرباز گرجی به عراق و همکاری با اشغالگران آمریکائی در عمل بر سیاست جنگ‌افروزانة کاخ‌سفید در این کشور مهر تأئید می‌گذارد. می‌باید پرسید، ملتی که خود را مستقل و آزاد از یوغ اجنبی می‌خواهد چگونه اسارت یک ملت دیگر را اینچنین در سطح بین‌المللی مورد تأئید قرار می‌دهد؟ اگر امروز با حمایت رسانه‌های غربی، 4 میلیون گرجی‌ برای خود حق برخورداری از استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و زبانی و غیره قائل‌اند، ملت عراق که فقط طی دوران قرون وسطی نزدیک به ششصد سال قلب جهان اسلام بوده، و مرکز یکی از مهم‌ترین امپراتوری‌های تاریخ بشر به شمار می‌رفته، حق برخورداری از این «استقلال» را ندارد؟

ماجراجوئی‌های محفل رسوای ساکاشویلی در رکاب شرکت‌های نفتی آمریکائی امروز میوة تلخ خود را برای همان 4 میلیون گرجی که اینان استقلال سیاسی‌شان را پیراهن عثمان کرده‌اند، به بار آورده. آمریکائی‌ها در تجدیدنظرهای استراتژیک خود به احتمال زیاد گرجستان را در امواج تندپای بحران‌های منطقة قفقاز رها کرده‌اند. در غیراینصورت درگیری‌های پراکندة مرزی و گاه بحران‌های قومی که از مدت‌ها پیش در این کشور به چشم می‌خورد نمی‌توانست به یک «وضعیت جنگی» منجر شود.

در اینکه این بحران مسیر جدیدی جهت اعمال سیاستگزاری‌های روسیه بر مناطق سابقاً شورائی باز خواهد کرد، جای شک و شبهه باقی نیست. روسیه طی تاریخ خود بارها ثابت کرده که عقب نشینی‌هایش از مناطق تحت نفوذ فقط استراتژیک و گذراست. با این وجود موضع جدید روسیه در جامعة بشری، موضعی که تحت عنوان یک کشور «متمدن» مرتباً در بوق و کرنا گذاشته شده، شاید برخوردهائی جدید را الزامی کند. در راستای همین برخوردها می‌باید منتظر کنار رفتن ساکاشویلی به دلیل افزایش فشارهای مختلف سیاسی باشیم. روسیه در راستای سیاستی که سال‌هاست دنبال می‌کند، قبول نخواهد کرد که برای پیشبرد سیاست‌های غرب، در مرزهای خود درگیری نظامی نیز به راه بیاندازد. و فراموش نکنیم که پس از صدها سال اعمال حاکمیت بر گرجستان، روسیه اگر دشمنان فراوان در این سرزمین برای خود درست کرده، از محافل و دوستان هوادار نیز بی‌بهره نیست.

نهایت امر این مطلب را نیز می‌باید در نظر گرفت که روسیه نظر خوشی نسبت به بازی‌های شرکت‌های نفتی و محافل سیاستگزار غرب بر محور تعیین بهای نفت و گازطبیعی ندارد. فروپاشی عجیب قیمت نفت طی چند روز گذشته نشان داد که آمریکا خواب اعمال همان سیاست سنتی خود را می‌بیند. و پیشتر نیز گفته‌ بودیم که روسیه برای خود از حق «داوری» بر این بازار قائل است، و از این «حق» دفاع خواهد کرد، چرا که راه‌ دیگری برای حفظ موجودیت اقتصادی خود در چرخة فعلی «تولید و مصرف» پیش روی ندارد. باید دید آمریکائی‌ها جهت حفظ «نعمت» تعیین قیمت نفت در بازارهای جهانی تا کجا حاضر به قربانی ‌کردن «متحدان» سیاسی خود هستند؟ این سئوال طی روزهای آینده مسلماً پاسخی خواهد یافت.




نسخة پی‌دی‌اف ـ اسکریبد

نسخة پی‌دی‌اف ـ اسپیس

...

هیچ نظری موجود نیست: