۱/۱۶/۱۳۸۷

زمین‌خوار و تاریخ‌ساز!



در اخبار آمده که «عبدالله شهبازی» در سایت خود اعلامیه‌ای منتشر کرده و ادعا دارد که به دلیل افشاگری در مورد صاحب‌ منصبان «عیان» و «پنهان» حکومت اسلامی جان و آزادی‌اش در خطر افتاده. در واقع، در سایت شهبازی با همین اعلامیه مواجه می‌شوید؛ ولی اینکه چرا یکی از «کتاب‌سازان» معروف حکومت اسلامی، اینک «مغضوب» دستگاه خلافت هزارة سوم شده، جای سئوال باقی است. برای آندسته از خوانندگان که با آقای شهبازی آشنائی ندارند می‌باید توضیح دهیم که ایشان فرزند یکی از رؤسای عشایر فارس هستند. پدر ایشان، در دوران «انقلاب سفید» شاه و ملت، به دلیل مقاومت در برابر اوامر «ملوکانه»، به «اعدام» محکوم شدند! و بر اساس تبلیغات 30 سالة حکومت اسلامی، همین «ظلم»، تخم نفرت را در قلب عبدالله جوان ما چنان بارور کرد که در نخستین جرقه‌های «انقلاب شکوهمند» دست در دست اوباش و چاقوکشان حوزه و بازار، او نیز به «انقلاب» پیوست! البته «انقلابی» بودن ایشان جای خود دارد، توده‌ای بودن‌شان مطلب دیگری است! و اینکه آقای شهبازی فقط چند روز پس از بازداشت در زندان اوین به جرگة افتخارآفرینان «تواب» پیوستند، و در شکنجه و اقرار گرفتن از هم‌زنجیری‌های سابق زحمت بازجویان «صدراسلام» را به جان خریدند، باز هم مطلب دیگری خواهد بود! البته حکایت حکومت اسلامی، و دوران «پرافتخار» حاکمیت قشر منفورآخوند شیعی‌مسلک بر سرنوشت ملت ایران، با قصة این «تواب‌ها» همزاد و همراه است؛ در کمال تأسف راهی جز قبول این «افتضاح» و جنایت در تاریخ معاصر کشور ایران نداریم.

به هر تقدیر، عبدالله «جوان»، تجربة اوین را گویا با عزت و سربلندی تمام پشت سر گذاشتند، و پس از دریافت امان‌نامة «خلیفة» مسلمین، خود نیز مسلمانی اختیار کردند! و از این پس پای در جرگة «فرهیختگان» فرهنگ جمکرانی ‌گذاشتند، تا تحت نظارت عالیة ساواک آخوندی به صف طویل قلم‌به‌مزدان و صاحب‌نظران «خیمة‌ امام زمان» بپیوندند. ایشان یکی از «شخصیت‌های» علمی جمکران‌اند که در همکاری دائم و مستمر با ساواک کتاب‌هائی جهت توجیه مواضع «ضدامپریالیستی» امام خمینی و «امامان» بعدی که پس از ایشان ملک ایران را به قدوم مبارک‌شان مزین فرمودند، و رهبری این امت بدبخت را تقبل فرموده، حکومت «شترگاوپلنگ» اسلامی را امتدادی تاریخی دادند، تهیه می‌فرمایند! در این کتاب‌ها «زیاده نباید جست، که خبری نیست!» همان نمازهای «جمعه‌ بازار» است، به اضافة کمی تا حدودی نمک «ایدئولوژیک» آمریکا دوستی، البته در نمکدانی پنهان! به طور مثال، مطالب «خواندنی» و «تحقیقات» فراگیر ایشان در مورد اسرائیل و یهودیان، عکس‌برگردانی است از تمامی تبلیغات فاشیست‌های مغرب زمین، که در کتابخانة هر «راست‌گرای افراطی» در کشورهای «دمکراتیک» می‌توان صدها نسخه‌اش را یافت. یا به طور مثال، شاهکار «تحقیقات» تاریخی ایشان در مورد «نظریة توطئه»، یا بهتر بگوئیم «رد نظریة توطئه»، برگردانی است از تبلیغات سازمان سیا در کشورهای جهان سوم! تبلیغاتی که بر اساس آن، هر گونه تحرک و شورش و گردنکشی می‌باید «خودجوش»، «انقلابی» و «هدف‌دار» معرفی ‌‌شود؛ بهترین وسیله جهت توجیه تحرکات دست‌ساز سازمان سیا که هر از گاهی یکی از کشورهای جهان را به آتش «انقلاب» و «کودتا» کشیده، تا از طریق تحمیل «گسست» تاریخی بر روند رشد ملت‌ها جیب اهالی محلة ثروتمند «منهاتان» را در شهر نیویورک پر کند!

البته در این وبلاگ ماه‌ها پیش در مورد «نظریة توطئه»، و بررسی ابعاد روبنائی و یا زیربنائی چنین نظریه‌ای، مطلبی نوشته‌ایم، که دوستداران می‌توانند به این مطلب مراجعه کنند؛ تکرار مکررات نمی‌کنیم. به هر تقدیر، «عبدالله» جوان در دامان پر مهر «انقلاب» بزرگ می‌شوند، و به قول خودشان در نگارش یکی از «مهم‌ترین» کتاب‌های تاریخ کشور ایران همکاری داشته‌اند. این «کتاب» همان خاطرات «ارتشبد فردوست» و جزوة همراه آن است. نیازی به توضیح نیست که نسخة چاپی خاطرات این ارتشبد «خودفروخته» نیز از طرف یک موسسة انتشاراتی نزدیک به روزنامة کیهان و سازمان اطلاعات رژیم در اختیار علاقمندان قرار گرفته! البته می‌باید اذعان داشت که در ملک کوران یک ‌چشم مسلماً حق پادشاهی دارد! به عبارت بهتر در کشوری که تاریخنگاری از قصه‌گوئی و مقدس‌نگاری و ترهات بافی هیچگاه پای فراتر نگذاشته ـ جز مورد آدمیت که چند روز پیش عمرش را به دیگر مورخان داد و رفت ـ و حاکمیت‌ها نیز تمایلی به تغییر در این «خط‌مشی» مقدس ندارند، کتاب «خاطرات فردوست» و جزوة همراه آن، واقعاً یک «معجزة» تاریخی می‌باید به شمار آید. ولی در ابعادی واقعی، و در چارچوب بررسی یک اثر تاریخی، «میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است!»

اما کتاب مشکل‌آفرین آقای شهبازی، که بر اساس ادعاهای خودشان آزادی و جان‌شان را هم به خطر انداخته، کتابی است با عنوان « زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز»! در این کتاب حجیم (1461 صفحه) نویسنده به بررسی مسائل مختلف در ارتباط با «زمین‌خواری» در خطة فارس می‌پردازد. بررسی نویسنده، تا آنجا که دنبال کردن استدلال‌هایش در حوصلة این قلم بوده، بیشتر در این مسیر قرار می‌‌گیرد که گویا گروهی صاحبان نفوذ ـ در میان اینان بر اساس برخی منابع دیگر، حتی وابستگان به خاندان سلطنتی نیز دیده می‌شوند ـ در همراهی و همگامی با «مقامات» حکومت اسلامی، قصد بالا کشیدن زمین‌های مختلف زراعی، چراگاه‌ها و حتی بیابان‌های استان فارس را دارند. البته می‌باید قبول کرد که «زمین‌خواری» یکی از ورزش‌های مورد علاقة ایرانیان پس از کودتای میرپنج بوده. خود ایشان پیوسته ملک «فراهم می‌آوردند!» به عبارت دیگر، قزاقی که در آغاز حکومت خود شلوار اضافه نداشت به پای کند، روزی که سوار بر کشتی باری انگلیسی شرش را از سر مردم ایران کم کرد، قبالة تمامی زمین‌های زراعی مازندران را به عنوان «املاک خالصه» به «ولیعهد» هدیه کرده بود!

و طی حکومت 57 سالة پهلوی‌ها «زمین‌خواری» به عنوان یکی از اصولی‌ترین شیوه‌های گردآوری ثروت از جایگاه مهمی برخوردار شد. اینکه صاحبان نفوذ چگونه زمین‌های بایر، خصوصاً زمین‌های بسیار وسیع و بیابان‌ها را در اطراف شهرهای بزرگ، «قانوناً» به تملک خود در می‌آوردند، و برای آن‌ها سند قانونی درست می‌کردند،‌ داستانی است بسیار «شیرین» و شنیدنی؛ مطلبی که از حوصلة این وبلاگ خارج است. ولی به دلیل تمرکز جمعیت در شهرها و گسترش شهرنشینی در ایران، پس از کودتای میرپنج، «زمین‌خواری» در جامعه‌ای که مصرف پول نفت تنها مسیر اقتصادی در آن معرفی ‌شده بود، مهم‌ترین شیوة تمرکز قدرت اقتصادی و نهایت امر نفوذ سیاسی بوده. اینکه امروز برخی از وابستگان به نظام‌ گذشتة کشور نیز در این «تجارت» پرسود، زیر سایة عمامة امام زمان شرکت فعال داشته باشند، تعجب‌آور نیست. مردارخوار شیفتة بوی مردار است.

ولی داستان عبدالله شهبازی شاید به این مختصر خلاصه نشود. همه می‌دانیم که حکومت اسلامی از نخستین روزهای دستیابی به قدرت، ملغی شدن نظام ارباب و رعیتی را بر اساس قانون اصلاحات ارضی به رسمیت نمی‌شناخته!‌ املاک و «رعیت» قسمتی از «حقوق اسلامی» است! این حکومت که در تبلیغات «خررنگ‌کن» رادیو و تلویزیون‌ها، آیت‌الله خمینی را در 15 خرداد 42 به دلیل مخالفت با «کاپیتولاسیون» به ترکیه و عراق اعزام می‌کند، گرفتاری واقعی‌اش با شاه، بر سر مسئلة اصلاحات ارضی و تغییر قانون اساسی و راه‌یابی زنان به مجلس شورای ملی بود! اینان کاری با «کاپیتولاسیون» نداشتند، امروز هم ندارند! ولی مطالبات و نگرانی‌های آخوندک‌های حکومتی امروز با دست‌هائی «نامرئی» از صفحة «تاریخ‌نگاری» دولتی، حتی از انواع تاریخ‌نگاری‌های «عبدالله شهبازی» محو شده! چرا که امروز در کشور ایران هیچ حکومتی نمی‌تواند در رثای «نظام ارباب و رعیتی» منبر و مسجد بسازد!‌ با این وجود مالکیت اربابان سابق بر زمین‌ها و رعایا از نظر شرعی کاملاً دست نخورده باقی مانده!

ساده‌تر بگوئیم، امروز پس از گذشت 45 سال از الغای رژیم ارباب و رعیتی، حکومت ایران حق «اربابی» بر رعیت و ملک را عملاً به رسمیت می‌شناسد، حتی اگر به صورت علنی جرأت ندارد این «حق» قرون وسطائی را رسماً اعلام کند. این نیز مسلماً برگ زرین دیگری از تاریخ پر افتخار حکومت اسلامی است که می‌باید به کاکل امت حزب‌الله آویزان کرد. ولی تا آنجا که به خودشیرینی‌های عبدالله شهبازی در محضر حکومت اسلامی مربوط می‌‌شود، برخی افراد نظریة دیگری دارند، اینان همکاری‌های وی را با حکومت اسلامی به دلیل قول و قرارهائی می‌دانند که جهت باز پس گرفتن املاک پدری و خانوادگی به ایشان داده شده. خلاصه ایشان در دل می‌خواندند که، « همه جا سست و مُست است، ناندانی‌ام درست است»، که به یک‌باره همه چیز «خراب» شد! بله، با در نظر گرفتن اینکه حزب توده در اعلامیه‌ای، اخیراً به صورت رسمی، حضور و فعالیت‌های عبدالله شهبازی در بطن حکومت اسلامی را یکی از سیاست‌های نفوذی این «حزب» معرفی کرده، می‌باید با صدای بلند فریاد کنیم، آنان که تا به حال «ملاک توده‌ای و آخوند» ندیده‌اند، بیایند تماشا و ببینند که دلیل نگارش بیش از یکهزار صفحه «ترهات» تاریخی شاید این باشد که «حق» قرون وسطائی شهبازی از طرف برخی دست‌اندرکاران گویا به «ناحق» تبدیل شده! آنچه در تشریح رفتار عبدالله شهبازی و امثال او می‌توان گفت، فقط در سخن سعدی شیرازی به چنین صراحتی بازتاب یافته:

کرامت جوانمردی و نان‌دهی است
مقالات بیهوده فرماندهی است
سعدی



...

هیچ نظری موجود نیست: